عراق جديد، متفاوت با آنچه رسانه ها می گویند

۲۷ بهمن ۱۳۸۶ | ۲۰:۳۲ کد : ۱۴۷۲ اخبار اصلی
نویسنده خبر: على موسوى خلخالى
اگر به عراق سفر کنیم، به وضوح می­بینیم شنیده­ها با وقایع جاری تفاوت­های بسیاری دارد. یعنی واقعیت بر خلاف آنچه رسانه­ها تلاش در القای آن دارند تا نشان دهند عراق کشور ناامنی است که مردم در اوج بدبختی و فلاکت زندگی می­کنند، نیست. سفرنامه خبرنگار اعزامى دیپلماسی ایرانی را مطالعه کنید.
عراق جديد، متفاوت با آنچه رسانه ها می گویند

اگر به عراق سفر کنیم، بوضوح می­بینیم شنیده­ها با وقایع جاری تفاوت­های بسیاری دارد. یعنی واقعیت بر خلاف آنچه رسانه­ها تلاش در القای آن دارند تا نشان دهند عراق کشور ناامنی است که مردم در اوج بدبختی و فلاکت زندگی می­کنند، نیست.

 

چندی پیش به صورت زمینی به عراق سفر کردم. بسیار واضح و بی­پرده بگویم، قبل از عزیمت بواسطه خبرهایی که از رسانه­ها می­شنیدم گمان می­کردم از دم مرز تا شهرهای مقصد ماشین­های بمب­گذاری شده و گروه­های شبه­نظامی جان مرا تهدید کرده­اند.

 

من چهار سال پیش یعنی چهار ماه پس از سقوط رژیم بعث نیز به عراق سفر کرده بودم از این رو مطلب پیش رو نیز تا حدودی به مقایسه این دوران یعنی عراق چهار سال پس از سقوط با آن دوران نیز خواهد بود.

 

مقر مرزی مهران نسبت به چهار سال گذشته که هیچ چیز جز یک بیابان لم­یزرع بود، بسیار تغییر یافته است. دولت ایران در این مکان یک فضای مناسب و مرتب با خدمات رفاهی لازم نظیر خودروهای سواری تاکسی برای انتقال از مرز به شهر مهران، پایانه­ای کوچک، سرویس بهداشتی و یک سالن انتظار قابل قبول ساخته است که رضایت زائران و مسافران را تا حد قابل قبولی تامین می­کند.

 

از پایگاه مرزی ایران که بگذریم وارد فضای عراق می­شویم. فضای مناسب برای مسافران در خاک عراق محدود است، پس از آن وارد یک فضای نامناسب، خاکی و خسته­کننده­ای می­شویم که نبود امکانات برای انتقال مسافران تا پایانه، مسافران را می­آزارد.

 

در این جا با فضایی برخورد کردم که تا اندازه­ای برایم جای تامل­ داشت. مرزبانان عراقی هنگامی که به مسافران ایرانی بر می­خورند آنها را وارد یک صف طولانی برای گشتن و تفتیش وسایل می­کنند. در حالی که اگر یک مسافر عراقی به این مرحله برسد احترام کامل به او می­گذارند و با مهربانی وی را از صف طولانی مسافران خارج کرده و وی را تا خاک عراق و تا باجه مهر پاسپورت هدایت می­کنند.

 

همچنین سربازان آمریکایی­ها با سگ­های بزرگشان در کنار سربازان عراقی ایستاده­اند و ورود و خروج مسافران را کنترل می­کنند گرچه هیچ بی­احترامی به مسافران نمی­کنند و رفتارشان مودبانه است. گفته می­شود ­علت اصلی این کار کنترل مسافران برای جلوگیری از ورود اسلحه و مواد مخدر است. هنگامی که پاسپورت مسافران را بررسی می­کنند، احترام کامل به وی ادا می­کنند و به او خوش­آمد می­گویند.

 

در خاک عراق گشت نظامی شدید است. پس از کمی کنکاش متوجه می­شوم «دیوید پترائوس» فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق به همراه عده­ای از مقام­های آمریکایی به کنار مرز مهران آمده­اند تا اوضاع امنیتی کنار مرز از نزدیک بررسی کنند. البته افزایش تدابیر امنیتی نیز باعث نمی­­شود تا رفتار سربازان آمریکایی با مسافران بد شود. صدای هلی­کوپتر بر فراز منطقه دائما شنیده می­شود و مشخص است که وضعیت، یک وضعیت عادی نیست.

 

هنگامی که وارد خاک عراق می­شوم بر عکس دفعه پیش که به عراق آمدم و بدبختی، وضعیت اسفبار و مصیبت­های وارده بر مردم توی ذوق می­زد و انسان بدبختی آنها را از نزدیک لمس می­کرد، این بار دیگر به آن گونه نبود. هنوز چهره­های خندان و بذله­گویی­های پلیس و بازرسان عراقی در ذهنم است. با وجود این که پاسگاه­های پلیس در جاده­های میان شهری بسیار است و به گونه­ای است که مسیر یک ساعته را تا سه ساعت و نیم طولانی می­کند اما به هیچ عنوان با بی­احترامی و تندی رفتار رو به رو نشدم.

 

رفتار آسوده و مهربانانه را در میان مردم عراق نیز احساس می­کنید. بذله­ گویی­های رستوران داران، هم­سفران و کلا مردم عادی دست کمی از پلیس ندارد. کمتر کسی ناراحت است. هنگامی که با مردم صحبت می­کنم همه بر این نکته اتفاق نظر دارند که اوضاع بسیار بهتر شده و به آینده نیز بسیار امیدوارند.

 

البته شاید این وضعیت برای جنوب عراق که نسبت به دیگر نقاط امن­تر است به این گونه باشد. ظاهرا بهبودی وضعیت معیشتی و گذر زمان باعث شده تا دیگر کمتر به سراغ بدبختی­های گذشته­شان روند.

 

«اسعد حمود» یکی از شهروندان اهل دیوانیه که در یک رستوران بین راهی نسبتا تمیز به او بر می­خورم به من می­گوید، «اوضاع خیلی بهتر شده است. همه منتظر آغاز جدی روند بازسازی­ها و عمران هستند. ما نیز دلمان می­خواهد مانند دبی و ابوظبی و تهران پیشرفت کنیم. مطمئنیم که با بهبود اوضاع تا چند سال دیگر ما نیز مثل آنها می­شویم. ما پیشرفت و عمران را احساس می­کنیم و به عینه می­بینیم اما روند آن کند است. علت اصلی آن نیز فساد اداری و نبود دولت قدرتمند است. البته به قدرت گرفتن دولت هم امیدواریم.»

 

از او می­پرسم چه چیزی تو را می­آزارد، می­گوید، «نبود امنیت و رکود و کندی در بازسازی کشور. اگر امنیتمان تامین شود، بسیاری از مشکلات ما نیز حل خواهد شد. مردم ­می­دانند نوری مالکی آدم خوبی و به فکر بازسازی و جبران مافات است اما هنوز قدرت و قوت لازم را ندارد. از لحاظ عمران نیز بسیاری از امکانات اولیه را نداریم. هنوز مشکل برق حل نشده و خیلی مشکلات این چنینی مردم را می­آزارد.»

 

بصره

 

در راه رفتن به درون خاک عراق مرد مسن 67 ساله­ای با من هم­صحبت می­شود. می­گوید نامش «ابوالخطیب» است و در بصره زندگی می­کند. پدر 9 دختر و دو پسر است و لیسانس حسابداری دارد. سال­ها در وزارت برق عراق در بصره فعالیت می­کرده و بازنشسته همان وزارت­خانه است. می­گوید: «دو تا از دخترانش وکیل است، یکیشان پزشک، یکیشان پرستار و دو تاشان فوق لیسانس زبان عربی و انگلیسی دارند. یک پسرش نیز مهندس برق است و یکی دیگر نیز در حال تحصیل در دانشگاه در رشته حقوق است.»

 

از او می­پرسم: «اوضاع بصره چگونه است؟»

 

می­گوید: «شهر کاملا ویران شده است. دیگر به سختی می­توانی یک خیابان آسفالت شده مرتب در شهر بیابی. همه حسرت بصره قدیم را می­خورند. از بصره هیچ چیز نمانده. صدام آن را کاملا ویران کرد.»

 

سپس می­افزاید: «پس از قیام مردم جنوب در انتفاضه 91 پس از جنگ کویت صدام به فکر انتقام­گیری از مردم عراق بویژه مردم جنوب که شیعه بودند، افتاد.آنچنان ویرانی ایجاد کرد که دیگر هر کاری کنیم نمی­توانیم به همین سادگی­ها آبادانی را به آن برگردانیم. همه چیز نابود است. صدام عراق را نابود کرد. تمام شهرها را ویران کرد و در عوض فقط برای خود کاخ ساخت. مردم در فقر و نکبت جان می­دادند اما او با هم­دستی سازمان ملل و کشورهای اروپایی و عربی برای خود کاخ می­ساخت. صدام حتی ارزاق و خوراک را هم از ما محروم کرد. وقتی قانون نفت در برابر غذا را در عراق اجرا کردند، او تنها نفت را می­داد و پول­های بخس آن را می­گرفت و غذاهای آن را از ما محروم می­کرد.»

 

سپس به انتقاد از کشورهای عربی می­پردازد و می­گوید: «صدام عراق را محل چپاول کشورهای عربی کرده بود. برای این که بتواند بقای خود را دوام دهد، پول­های کلان به آنها می­داد و از جان و مال ما می­زد. علی عبدالله صالح رئیس جمهوری یمن چقدر پول از صدام گرفت. چقدر از خاک جغرافیایی عراق را به اردن داد تا ملک حسین و پسرش از او حمایت کنند. عربستان و امارات و فلسطین چقدر از صدام استفاده­ها بردند. برای همین هم وقتی بنا شد سقوط کند، عرب­ها بیش از همه ناراحت بودند.»

 

از او می­پرسم نظام جدید عراق چطور است، می­گوید: «خوب است. تلاش دارد به داد مردم عراق برسد.»

 

«آیا بازسازی­ها آغاز شده؟»

 

می­گوید: «آری. اما آنقدر ویرانی­ها زیاد است که دولت هر چه تلاش می­کند، بازسازی­ها و عمران دیده نمی­شود. تمام زیر ساخت­های عراق نابود شده. برق نداریم. وضعیت آب خوب نیست. وضعیت سوخت چندان مساعد نیست. نیازهای ابتدایی مکان­های مورد نیاز برای عمران مهیا نشده است. مثلا وقتی برق نباشد خود به خود بسیاری از کارخانه­ها و مکان­های خدمات­رسانی نیز تعطیل می­شوند.»

 

«آیا بصره هم مانند برخی از شهرهای عراق مهاجر داشت؟»

 

«بله داشت. عده­ای هم تلاش می­کردند از بصره خارج شوند تا روند مهاجرت را بزرگ کنند تا دولت را ناکارآمد جلوه دهند. اما پس از مدتی دیدند کارشان فایده ندارد و خودشان به خانه­هایشان بازگشتند. اصولا عراق ناامن بود اما بصره کمتر از دیگر شهرهای عراق ناامن شد.»

 

از من شماره تماس و آدرس می­گیرد و شماره خود و محل سکونتش را نیز به من می­دهد. پس از آن اصرار می­کند که با او بصره بیایم. با این که راهم به آن سمت نبود، می­روم. به او با خنده می­گویم، «ارتباطاتان پس از سقوط صدام با دنیای بیرون بیشتر شده، این طور نیست؟»

 

می­گوید: «حتما همین طور است. این انگلیسی­ها و آمریکایی­ها بودند که به ما اجازه دادند سفر کنیم و دنیای جدید را حتما ببینیم. آنها هستند که به ما می­گویند رابطه بهترین وسیله برای گسترش مناسبات است. چون انسان یک موجود اجتماعی است. یک بار یک انگلیسی در بصره به من گفت، باید شعارتان این باشد که انسان اجتماعی است و باید در اجتماع زندگی کند. هیچ گاه خود را جدای از اجتماع تصور نکنید. این اجتماع می­تواند از بصره شروع شود و تا کل عراق و جهان گسترش یابد.»

 

در بصره مرا با برادرش آشنا می­کند. مردی که دو سال از وی بزرگ­تر است و آژانس مسافرتی دارد. مردی خندان که مهمان­نوازی و ترتیب دادن یک سفره رنگارنگ برای پذیرایی از من مرا بسیار متعجب و خجالت­زده می­کند. آنچنان رفتار مهربانانه و پدرانه­ای دارد که به هیچ وجه احساس غربت نمی­کنم. در حالی که تلاش می­کند لقمه­از از ماهی بومی خودشان برایم بگیرد از او می­پرسم آیا با وضعیت فعلی عراق، کسی توان سفر کردن دارد؟

 

قبل از آن که به سئوالم جواب دهد، می­گوید: «حال که به عراق آمده­ای دیگر نباید از نگاه تلویزیون و شبکه­های عربی به عراق نگاه کنی. عراق با آنچه تبلیغ می­کنند بسیار تفاوت دارد. یک هفته این جا باشی خودت موضوع را می­فهمی.»

 

سپس به پرسشم پاسخ می­دهد و می­گوید: «بله. مردم وضعشان خیلی خوب شده و خوب سفر می­کنند. وضعیت سفر پس از سقوط صدام 500 درصد افزایش یافته و روز به روز نیز بیشتر می­شود.»

 

«عموما به کجا می­روند؟»

 

«ایران، سوریه، لبنان، اردن و دبی که البته الآن نزدیک به شش ماه است که اماراتی­ها سفر عراقی­ها به کشورشان را ممنوع کرده­اند و بنا بر این دیگر به کسی به آنجا نمی­رود. اما ایران بسیار می­روند. خصوصا مشهد و قم.»

 

«چرا امارات به آنها اجازه ورود نمی­دهد؟»

 

«اختلاف­های شیعه وسنی بسیار شده است. به همین دلیل آنها اجازه سفر عراقی­ها به کشورشان را نمی­دهند. بویژه این که خیل عظیمی از بعثی­ها نیز به امارات رفته­اند و در آنجا سرمایه­گذاری­های کلان کرده­اند و به دولت امارات فشار می­آورند که از سفر کردن اتباع عراقی به خاک عراق خودداری کنند تا امنیتشان بیشتر تامین شود.»

 

«وضعیت معیشت چگونه است؟»

 

«خیلی خوب. خصوصا نسبت به زمان صدام اصلا قابل مقایسه نیست. من هم زمان صدام همانند برادرم در وزارت برق در بصره بودم. من یکی از کارکنان خدمات اداره برق بصره بودم. حقوق بازنشستگیم زمان صدام 15 هزار دینار بود که به هیچ وجه کفاف یک روز زندگی مرا نمی­داد. قیمت یک کیلو گوشت 8 هزار دینار بود. تخم مرغ دانه­ای 250 دینار بود. نان را سیصد دینار می­خریدیم. حال خودت حساب کن چگونه باید با 15 هزار دینار یک ماه را سر می­کردیم.»

 

در ادامه می­افزاید: «اما اکنون حقوق من 300 هزار دینار است. دولت هم به صورت ماهیانه جیره­ای برای هر نفر تعیین کرده که به اندازه یک نفر آرد، برنج، تمام حبوبات، چای، شکر، قند، خرما و غیره می­دهد. تنها پول حمل و نقل را از ما می­گیرند که بسیار جزئی است تقریبا 500 دینار است. الآن وضعیت ما عراقی­ها بسیار خوب شده. عصر نکبت و بدبختی به پایان رسیده. آزادی کامل داریم. هر کار بخواهیم انجام می­دهیم. هر جا بخواهیم می­رویم. اگر دولت قدرت بگیرد و مشکل خدمات­رسانی نیز حل شود، مشکلاتمان باز هم کمتر خواهد شد.»

 

در بصره چندان احساس آرامش نمی­کنیم و خیلی زود تصمیم می­گیرم این شهر را ترک کنم. بر خلاف گفته­های مردم شهر وجود افراد شبه نظامی که عموما وابسته به جیش المهدی و حزب فضیلت هستند، ترس و دلهره را در آدم بوجود می­آورد. از این رو تصمیم می­گیرم خیلی زود شهر را ترک کرده  و به نجف که مقصد من در این سفر است، بروم.

 

البته دو روز بعد در شهر آشوب می­شود و دست کم 150 نفر کشته و زخمی می­شوند.

 

دیوانیه

 

در حدود 50 کیلومتر مانده به شهر نجف اشرف وارد شهر دیوانیه می­شوم. در سال 2003 آنچه از این شهر به یاد دارم، شهری ویران، سراسر خاک و بی روح بود که مردم آن تازه فهمیده بودند که می­توانند از خانه­هایشان بیرون بیایند و هوایی تازه کنند.

 

این جا هم همانند بسیاری از شهرهای عموما جنوبی عراق جز خرابی و ویرانی چیزی دیده نمی­شد. مردم همه داغ­دار بودند و کثرت مصیبت­های وارده رغبت و فرصتی برای رسیدگی به امور شخصی به آنها نمی­داد. خودروهای فرسوده با راننده­های خسته و کسل که لباس­های مندرسشان در ذوق هر غریبه­ای می­زد به گونه­ای بود که گمان می­کردید به یکی از دور افتاده­ترین شهرهای یک کشور فقیر پا گذاشته­اید.

 

اما این بار وضعیت بسیار فرق می­کرد. خانه­های نو نوا شده گوشه گوشه شهر دیده می­شدند. دیگر خبری از آوار و خرابی به آن صورتی که در گذشته دیده بودم، نبود. در بیشتر مناطق مصالح ساختمانی از خاک گرفته تا آهن برای ساخت و ساز بر روی زمین ریخته شده بود و خانه­های نیمه­کاره که منتظر تکمیل ساخت یا بازسازی بودن بسیار دیده می­شدند.

 

خانه­های مجلل و زیبایی هم دیده می­شدند. از «ابو مکی» راننده­ای که مرا به نجف می­رساند کیفیت این خانه­ها را پرسیدم. به من گفت: «چندان ذوق برت ندارد. این خانه­ها فقط ظاهرش قشنگ است. واردش که بشوی حالت به هم می­خورد. مردم عراق به ظاهر خیلی اهمیت می­دهند ولی کاری با داخل ندارند.»

 

اما آنچه برای من اهمیت داشت، افزایش درآمدها و رشد اقتصادی مردم بود که می­توانستند چنین خانه­هایی را بسازند. تعداد خانه­ها هم انگشت شمار نبود. به واسطه ترافیک، بسته شدن راه­ها توسط پلیس و ایست­های بازرسی مجببور شدیم از چندین خیابان در این شهر بگذریم. آنچه توجه مرا جلب کرد، تعدد خانه­های به قول عراقی­ها ظاهرا مجلل بود.

 

اهمیت این موضوع زمانی بیشتر می­شود که متوجه می­شوم هزینه­های ساخت و ساز در عراق به شدت بالا رفته و قیمت مصالح ساختمانی نیز بسیار گران شده است. به گونه­ای که در برخی مناطق هزینه ساخت مسکن معادل 70 تا 80 درصد قیمت زمین است. علت اصلی این افزایش قیمت آغاز عمران و بازسازی و افزایش ساخت مسکن و خانه در شهرهای مختلف عراق است.

 

در شهر دیوانیه پویایی سیاسی و مذهبی بوضوح دیده می­شود. عکس بسیاری از چهره­های مذهبی نمایان است. از جمله مقتدی صدر که می­گویند کنترل شهر بیشتر تحت تاثیر او و طرفداران اوست. همچنین شنیدم که عکس مقتدی پیش از این بیشتر بوده اما اکنون بسیار کمتر از دفعات پیش شده است.

 

در میدان مرکزی شهر که نامی بر روی آن دیده نمی­شود مجسمه شاهین یعنی همان سنبل عراق قرار دارد که به خاطر ایام محرم با پارچه سیاهی که بر روی آن «اسلام علیک یا ابا عبدالله» نوشته شده، ­پوشیده شده است و زیر آن نیز عکس مقتدی صدر با چهره جدی و عصبی در هنگام سخنرانیش دیده می­­شود.

 

از ترافیک پیش آمده استفاده می­کنم و به میان مردم می­آیم. یک عابر پیاده ­از اهالی شهر که ایستاده و ترافیک موجود را تماشا می­کند، می­پرسم: «وضعیت سیاسی اینجا چگونه است؟ آیا مردم دیوانیه از مقتدی صدر حمایت می­کنند؟»

 

پاسخ می­دهد: «چندان میان مردم حرفی از مقتدا یا غیر مقتدا نیست. اینجا حجم تبلیغات زیاد است اما این بدان معنا نیست که کسی طرفداری از فرد خاص یا گروه خاصی می­کند.»

على موسوى خلخالى

نویسنده خبر

مترجم، روزنامه نگار و معاون سردبیر دیپلماسی ایرانی.

اطلاعات بیشتر


نظر شما :