دومین بخش از برنامه «بی‌نهایت سری»

دولت امریکا از قبل می‌دانست که القاعده حمله می کند

۱۹ خرداد ۱۳۹۱ | ۲۱:۰۱ کد : ۱۹۰۲۴۶۸ اخبار اصلی آمریکا 11 سپتامبر از دریچه دیگر
در یکی از نظرسنجی‌هایی که در امریکا انجام شده روشن شد که نیمی از ساکنان نیویورک معتقدند که حکومتشان از قبل از وقوع این حمله از آن خبر داشته ولی عمدا خواسته است که چشمان خود را به روی آن ببندد.
دولت امریکا از قبل می‌دانست که القاعده حمله می کند
دیپلماسی ایرانی: واقعه 11 سپتامبر را می توان مهم ترین واقعه هزاره سوم تاریخ بشریت تا کنون دانست. چه از این بابت که ابعاد فاجعه آمیز آن بسیار بالا بود و چه از این بابت که زمینه ساز ایجاد و اعمال سیاست های بعدی جامعه جهانی شد. حادثه ای که حمله به افغانستان و عراق را به دنبال داشت و بسیاری از نگرش ها و سیاست های کلان جامعه بین المللی را تغییر داد. اتفاقی که تبعات آن به رغم گذشت بیش از یک دهه همچنان ادامه دارد و پیش بینی می شود که همچنان نیز ادامه داشته باشد. بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران آن حادثه را ابزار و وسیله ای برای انجام فجایع بزرگ تر مثل حمله به افغانستان و عراق که جان صدها هزار نفر را گرفت، می دانند.

این در حالی است که ابعاد وقوع آن حادثه بزرگ همچنان سوال برانگیز و برای بسیاری مشکوک است. از جمله این که هنوز برای عده ای عوامل به وجود آورنده حوادث 11 سپتامبر مجهول باقی مانده است. اگر چه شمار بسیاری به دلیل دست داشتن در آن حادثه کشته یا حبس شدند و زندان مشهور گوانتانامو نیز به همین دلیل برای آنها ساخته شد و اسامه بن لادن، رهبر القاعده پس از نزدیک به 15 سال تحت پیگرد بودن کشته شد.

شبکه خبری الجزیره در سلسله برنامه تلویزیونی مفصلی تحت عنوان "بی نهایت سری" برنامه ای را تهیه کرده که در آن به دلایل و ابعاد 11 سپتامبر پرداخته و نظرات شماری از کارشناسان و صاحب نظران بین المللی را نیز جویا شده است. همچنین نگرش ها و سوال های بسیاری را که در این زمینه وجود دارد، مورد واکاوی قرار داده و تلاش کرده است که به بسیاری از پرسش ها پاسخ دهد. طبیعتا نمی توان بسیاری از این پاسخ ها را پاسخ نهایی این پرسش ها دانست ولی واکاوی و بررسی آنها می تواند نوری به زوایای تاریک حوادث 11 سپتامبر بتاباند. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این برنامه ها را ترجمه و منتشر کند. اکنون دومین بخش از سلسله برنامه های "بی نهایت سری" در ارتباط با حوادث 11 سپتامبر پیش رویتان قرار می گیرد.

مهمانان این بخش از برنامه عبدالله النفیسی، نویسنده کتاب جنگ منهتن، فهمی هویدی، روزنامه نگار و نویسنده امور اسلام سیاسی، ادوارد اسپانوس، روزنامه نگار مجله اینتلجنس ریویو و آرنی کروتیهوف، مدیر مرکز هواپیمایی فلوریدا هستند که در طول برنامه نظرات خود را بیان می کنند. تهیه کننده، مجری و مدیریت برنامه نیز بر عهده یسری فوده است.

یسری فوده: در آوریل سال 2002 پس از دیدار با مغزهای تدارک کننده حوادث 11 سپتامبر در کراچی در فرودگاه دبی توقف کردم، هیچ کس نمی دانست که من این دیدارها را داشته ام، حتی رئیسم در محل کار؛ برای همین در این شهر نیاز به استراحت داشتم به خصوص که در ملاقات هایم بسیار شوکه شده بودم، من شاهد اولین اعتراف مستقیم القاعده مبنی بر دست داشتنش در حوادث 11 سپتامبر با تمام جزئیاتش بودم، چنین اعترافی باعث می شد تا باور کردن آن حادثه آسان تر شود. از این رو قضیه برایم نهایی شده بود یا حداقل من این گونه برداشت کردم.

فهمی هویدی: باید این تفاوت را میان شبکه القاعده که این عملیات را انجام داده با تکذیب این که افراد دیگری نیز در این حادثه دست داشته اند، قائل شد. یعنی من مطمئنم که قسمت های تاریکی باقی مانده که هنوز دیده نشده اند، نظر ما یک چیز است و واقعیت یا این که چیزی که ما را قانع می کند که واقعیت است، چیز دیگری است ولی این همه حقیقت نیست.

یسری فوده: روزی هفت بار هر روز این سوال به ذهنم می رسد که امریکایی ها و یاران آنها در خیابان ها و همه کوچه پس کوچه هایی که آن حادثه رخ داد، کجا بودند؟ در یکی از نظرسنجی هایی که در امریکا انجام شده روشن شد که نیمی از ساکنان نیویورک معتقدند که حکومتشان از قبل از وقوع این حمله از آن خبر داشته ولی عمدا خواسته است که چشمان خود را به روی آن ببندد. 

ادوارد اسپانوس- مجله اینتلجنس ریویو: شاید معتقد باشم که کسانی که این عملیات را انجام دادند با اغراض شخصی آن را انجام دادند اما نمی توان احتمال این که درها برای انجام این حادثه در مقابلشان باز شد را نادیده گرفت.

یسری فوده: آن روزی که فرودگاه دبی را ترک کردم نمی دانستم که زیاد جراح، در حین بازگشت از افغانستان در تاریخ 11 ژانویه 2000 در همان جا توقف داشته است. بنا به یک درخواست امریکایی، جراح با خود کیفی مملو از اسنادی که ثابت می کرد که وابسته به شبکه القاعده است، در اختیار داشت. پس از چهار ساعت بازجویی او اعتراف کرد که می خواسته آموزش خلبانی در امریکا ببیند. اطلاعات به طور طبیعی به اطلاع امریکایی ها رسید و به شکل بسیار عجیبی به او اجازه دادند که آزاد شود و به کارش برسد در حالی که چند ساعت قبل از آن با دو تن از خطرناک ترین مردان جهان یعنی بن لادن و خالد شیح محمد که از آلمان باز گشته بود، بوده است. من در حالی یک ماه پس از آن به آلمان رسیدم که در حالی که با اطلاعاتی که یکی از هماهنک گنندکان عملیات 11 سپتامبر، رمزی بن الشیبه، در اختیارم گذاشته بود، کاملا مسلح اطلاعاتی شده بودم. اطلاعاتی که شامل عناوین اشخاص، شماره تلفن آنها و جزئیات دیگر به طور عینی بود. هامبورگ نخستین جایی بود تا برای تایید اظهارات رهبر القاعده در آن جا فیلم بگیرم، برای نخستین بار به عینه خطرناک ترین نقطه تمرکزیافته تاریخ را دیدم، اما نگرانی من روز به روز بیشتر می شد، مجبور شدم که به دلیل شرایط اضطراری آنها را رها کنم و بعدا در مرحله بعدی آنها را ببینم.

به لندن که بازگشتم در دفترم فکسی از کسی به اسم ابا بکر الوسط به من رسید که دیدار اصلی ما را فراهم کرده بود که در آن گفته بود، دیروز آن مردی که در فرودگاه با ما بود را دیدم و با او درباره موضوع صحبت کردم و انشاء الله به زودی اثاث را برای شما می فرستم و مطمئن باش که موضوع را با آنها پیگیری می کنم و با شما نیز در تماس تلفنی خواهم بود.

دو روز بعد از آن در قاهره با پدر محمد عطا دیدار کردم، او همچنان همه چیز را کاملا رد می کرد. او می گفت: پسرم یا در امریکا زندانی است یا او را کشته اند. وقتی آن جا بودم شاخه های اطلاع رسانی القاعده نتوانستند منتظر پایان تحقیقات من باشند و برای همین فیلمی را به الجزیره و خبرنگاران آن مستقیما فرستادند که شیخ محمد نسخه ای از آن را نیز به من داده بود، در آن فیلم یک پیام روشن و بی واسطه وجود داشت؛ یکی از اعضای شبکه القاعده گفته بود: ای امریکایی ها توبه کنید و گورهایتان را بکنید که به اذن پروردگاه به زودی مرگ به سراغتان می آید.

هنگامی که به بیروت رسیدم به دنبال ریشه های اصلی زیاد جراح افتادم. احساس می کردم که خالد و رمزی مجددا نامشان مطرح شده است و آنها مجددا زیر زمینی شده اند و این دیگران هستند که اکنون شرایط این دیدار را فراهم می کنند. رمزی به من گفت که توسط شرکت سحاب در تهیه فیلم مستندی درباره حوادث 11 سپتامبر اشراف داشته است، هنگامی که در مقابل خانه زیاد جراح در مرج البقاع بودم، ناگهان ابو بکر با من تماس گرفت، می خواست مطمئن شود که آن فکس به دست من رسیده است ولی چیز تازه ای نداشت.

غربی ها توجه خاصی به اللبنانی داشتند که گمان می کردند بیش از اندازه به دنبال پول است، از بیروت به تاریخ 14 ژوئن 2002 به دوحه پرواز کردم. از دیدارم با رهبران القاعده 54 روز یعنی نزدیک به دو ماه گذشته بود و سخت بود که این خبر را بیش از این کتمان نگه دارم. به طور اضطراری تصمیم گرفتم که مواضع خود را قبل از مواضع فعلی ام تغییر دهم. سه نفر از همکارانم در الجزیره از موضوع خبر داشتند. در دوحه آرامش کامل داشتم. این آرامش زمانی بیشتر شد که با یک فرهیخته کویتی که به وقتش نشد از او بپرسم که چرا رمزی بن شیبه اصرار می کند که در برنامه ام شرکت کند، دیدار کردم. بعد از دو سال هنگامی که او را مجددا در دوحه دیدم، پس از آن که کتاب مرا خوانده بود، دلایل آن را به من گفت.

عبدالله النفیسی: من واقعا تعجب کرده بودم، من هیچ ارتباطی با رمزی یا خالد، دوست او در جهاد نداشتم. ولی این بی شک نشان می دهد که بخش اطلاع رسانی آنها تا چه اندازه هنگامی که چیزی در الجزیره یعنی شبکه شما پخش می شود، پیگیری می کنند. بارها موضوع القاعده را مورد مناقشه قرار داده ایم و در طول آن فهمیده اند که چه می گوییم، دیگران هم می گویند که یک گمراهی فکری و ماده فکری وام دار از القاعده در الجزیره دنبال می شود.   

یسری فوده: آیا این موضوع به نوعی شما را نگران می کند؟

عبدالله النفیسی: نه هرگز ما را نگران نمی کند، ما معتقدیم که این ابزاری برای امت اسلامی است تا بتواند چارچوب فکری خود را مورد بازنگری قرار دهد و از نو بر اساس مصالحش و مطابق با دینش حتی اگر امریکایی ها از آن راضی نباشند، آن را از نو بنا کند.

یسری فوده: تصمیم به رفتن از دوحه به کراچی در آن زمان چیزی فراتر از جرات بود، در کنار جوانب اجتماعی آن، دو ماه قبل از آن، این شهر خطرناک ترین مکان برای شهروندان امریکایی و آلمانی شده بود، زمانی که شاهد دو حمله یکی به یکی از هتل های پنج ستاره و دیگری به کنسولگری امریکا بود. اکنون چشم ها به همه زوایا و همه خیابان ها دوخته شده بود. در حالی از قندهار به کراچی بازگشتم که امریکایی ها از این سفر من کاملا آگاه بودند. در آن زمان رئیس جموری پاکستان استراتژی پیوستن به امریکایی ها در جنگ با تروریسم را پیش گرفته بود، من هم به نوبه خود این تصمیم استراتژیک را گرفته بودم که به تحقیقات خود چه نوارهای دیدارها برسد چه نرسد، ادامه دهم. از این رو دیدارهایم را از دو ماه قبل تدارک دیدم، چگونه می توانستم چیزی از وقایع خطرناک کراچی نگویم؟ چگونه می توانستم به خارج از آن نروم و چشمانم را به روی گروه های تبهکار ببندم؟ چگونه می توانستم خودم را به طور سالم به طبقه چهارم جایی که باید انتظار دیدارهایم را می کشیدم، برسانم؟ کلیت این مساله بعضی وقت ها غریب و خنده دار می شود. تیم محلی به هیچ وجه نمی دانست که چرا باید فیلم بگیرد، ولی من به خودم چهار یا پنج روز وقت دادم تا ابو بکر با من تماس بگیرد و آن شانس را برایم فراهم کند، ساعاتی پس از آن ابو بکر در حالی که در اتاقم در هتل بودم با من تماس گرفت.

گفتم: چای؟ قهوه؟ یا چیز دیگر؟  

ابوبکر گفت: چای. چه خبر داری؟ من الآن به تو درباره ابو غیث گفتم، همین مانده بود که درباره موضوع با او وارد صحبت شوم، او اکنون سخنگو است و تلفن هایش به شدت توسط عوامل سازمان های امنیتی فرانسه و امریکا کنترل می شود، من خودم چهار تا تلفن داشتم که همه را بستند، والله چهار تا تلفن، مصلحت ما در این است که با تو صحبت کنیم، به صراحت بگویم مصلحت تو مصلحت ماست، تو فردی وابسته به القاعده نیستی در حالی که ما هستیم.

به او گفتم: به هر حال من موضوع را ساده تر از آن چه فکر می کنی گرفته ام و اکنون هم همین جا هستم.

ابوبکر گفت: هنگامی که خواستم به تو پیام دهم آنها گفتند که با فکس بفرست، خود رمزی برایم نوشت و آن دو ورقه را برای تو فرستادم، آن دو ورقه واقعا نظرات ما بود، او می گوید که لازم است در این زمینه با یکدیگر همکاری کنیم و برای همین آن فکس را فرستادیم. پس از آن با خالد تماس گرفتم و او به من گفت که 15 روز و بعدش گفت بردار برای ماه نهم او را می بینیم.

گفتم: برادر خالد مسائل فنی را درک می کند؟ من در آلمان و بریتانیا و مصر و بیروت و امارات فیلم برداری داشته ام و می خواهم بعدش به امریکا بروم و برنامه ام را آن جا دنبال کنم.

ابو بکر گفت: تو توکل به خدا کن، انشاء الله وقتی به امریکا برسی من با تو تماس می گیرم یا این که امور را در قطر هماهنگ می کنم، مهم این است که موضوع را پیگیری کنیم.

ایالات متحده امریکا بود که بن لادن و طرفدارانش را سر افعی نامید که به حوادث 11 سپتامبر منجر شد. وقتی که به مدت دو هفته از تولند در شمال بوستون راه افتادم به هتلی رسیدم که محمد عطا شب آخر را در آن گذرانده بود، یعنی قبل از آن که به فرودگاه ها برود و در آن جا پس از دیدن آموزش های لازم خلبانی هواپیماهای مرگ را تدارک ببیند. رمزی بن شیبه نیز می خواست به همراه همکارش زیاد جراح در این مدرسه که در ونیزیا در غرب فلوریدا واقع شده است، آموزش خلبانی ببیند. 

آرنی کرویتهوف، مدیر مرکز هواپیمایی فلوریدا: بسیاری از ما در زبان انگلیسی ضعیفیم و برای همین به مدارس آموزش زبان انگلیسی می رویم، رمزی تلاش بسیاری کرد که ویزای ورود به امریکا را بگیرد ولی نتوانست و هنگامی که زیاد از او پرسید چرا نتوانستی، گفت، نمی دانم.

یسری فوده: هنگامی که به ونیزیا رسیدم یکی از کارکنان مرکز تحقیقات فدرال در امور تولید و فیلم برداری با من تماس گرفت و می خواست درباره کاری که انجام داده ایم و کارهایی که قرار است انجام دهیم، توضیح دهد. او تلاش کرد که با من زیاد صحبت نکند اما ناقوس خاصی در درون قلبم به صدا در آمد، برای همین روز بعد از یکی از سواحل شمال میامی زمانی که طایفه ای از سربازان القاعده در آن ساکن بودند، فیلم برداری کردیم که ابوبکر تماس گرفت و گفت که نوار ویدئویی الآن در دست او است. برای همین فورا یک پرواز طولانی ای را از واشنگتن به دبی و از آن جا به کراچی انجام دادم تا این که در بیست و هفتم ژوئیه 2002 او را در همان هتل و در همان اتاق دیدم. دیدم که مردی در کمال سادگی بر روی صندلی ای نشسته است، همین که نشستم گفت که باید برود و امور را یکی دیگر از برادران پیگیری می کند، او الآن باید برود و بعدا بر می گردد. قبل از این که برود سی دی ای به من داد که در آن فقط پیامی از رمزی بود، چون که پس از دستگیری رمزی دیگر اهمیت امنیتی آن از بین رفته است، برای نخستین بار پرده از این راز بر می داریم.

 

ادامه دارد...

 

کلید واژه ها: 11 سپتامبر


نظر شما :