چهارمین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود باالعربیه

وقتی که خواننده مصری مانع کودتا شد

۲۱ مهر ۱۳۹۱ | ۲۳:۳۲ کد : ۱۹۰۷۹۰۴ اخبار اصلی آسیا و آفریقا
یعنی به همین دلایل اخلاقی و دلایل دیگر که یکی از آنها کمبود امکانات لجستیکی بود، انقلاب نکردیم و همه این عوامل باعث شد تا انقلاب را به تعویق بیندازیم. البته یک بار هم تلاش ما لو رفت.
وقتی که خواننده مصری مانع کودتا شد

دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.

طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون چهارمین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:

تا کنون درباره حوادث قبل از کودتا صحبت کردیم، در روز کودتا چه اتفاقی افتاد؟

قطعا تلاش های بسیاری برای انجام انقلاب شد. چهار بار تلاش شد تا انقلاب شود اما هر بار به تعویق می افتاد. به یاد می آورم که یک سال زمانی ساعت صفر تعیین کردیم، این زمانی بود که افسران ارتش در حال گذراندن امتحاناتشان برای ارتقای درجه بودند، هر کسی که می خواست ارتقا درجه شود می بایست امتحان می داد. و افسران آزادیخبش اعتنایی به امتحان ها نکردند یعنی سر جلسات امتحان نرفتند با تصور بر این که انقلاب کنند، اما انجام انقلاب به تعویق افتاد. خیلی از افسرها قهر کردند به گونه ای که با ما طوری برخورد کردند که یعنی شما به ما بی توجهید. حتی یک بار...

چرا در آن موقع به تعویق افتاد؟

اصراری برای انجام آن وجود نداشت، با این که بنغازی و مناطق شرقی همه آماده شده بودند. یک بار در خانه المحیشی دور هم جمع شده بودیم، برادر المحیشی وزیر امور اجتماعی در دوران سلطنت بود، او کمونیست بود. خانه ای در اجنان الزیر در طرابلس داشت، لیبیایی ها به آن آشنا هستند، اسمش یوسف بود، اما آن روز برای ماموریتی در خارج به سر می برد. المحیشی گفت که برادرم نیست، بیایید در خانه ما دور هم جمع شویم. آن جا اختلاف شد، من به المحیشی می گفتم که می خواهیم که همین الآن انقلاب شود، در حالی که مجموعه دیگری می گفتند نه باید پنج سال دیگر انجام شود، بعدا معمر که اختلاف ها را شنید گفت نه حرف شما نه حرف آنها، جلسه پایان یافت. بعدا در زاویه در خانه مهدی العربی، یکی از نیروهای آزادیبخش دوباره دوره هم جمع شدیم، آن جا هم اختلاف شد، یک نفر به اسم العطیه از بنغازی آن جا بود، یادم است که گفت که باید به من پست وزرات بهداشت را بدهید (با خنده).

چرا؟

همین جوری، می گفت باید به من پست وزارت بهداشت را بدهید. هنوز انقلاب نشده بود و ما در آستانه آن بودیم او می گفت که به شرطی در انقلاب شرکت می کنیم که شما به من پست وزارت بهداشت را بدهید (با خنده). این نشان می دهد که افسرهای ارتش آزادیبخش چندان آماده نبودند. این مشکلات ما بود. آنها یک سری افسر بودند که وفادار به ارتش بودند و فکر خودشان را داشتند..

خوب این یک بار اما در بارهای دیگر چه؟

در تلاش دیگر، یک بار در مراسمی که به مناسبت آمدن ام کلثوم برگزار شده بود..

در طرابلس.

بله در طرابلس، که طبیعتا همه درجه داران ارشد ارتش و پلیس و وزرا و مسئولان لیبیایی در آن شرکت می کردند، گفتیم که فرصتی است تا جمع شویم و آنها را محاصره کنیم و آنها را بازداشت کنیم و کار را تمام کنیم. می گفتیم قاعدتا نباید کار سختی باشد و مقاومت شدیدی صورت بگیرد اما باز میان ما اختلاف به وجود آمد که این کار اخلاقی نیست و ما نباید خون بریزیم و این خانم باشخصیتی است که به کشور ما آمده است و خلاصه اختلاف شد.

یعنی شما کودتا را به تعویق انداختید برای این که ام کلثوم آواز بخواند (با خنده)؟

(با خنده) بله، یعنی گفتیم مردم آمده اند تفریح کنند و شاد باشند. گفتیم مردم افراد عادی ای هستند که فقط آمده اند در مراسم شرکت کنند و ممکن است مصدوم شوند و بالاخره آنها مسئول یا مقام که نیستند. یعنی به همین دلایل اخلاقی و دلایل دیگر که یکی از آنها کمبود امکانات لجستیکی بود، انقلاب نکردیم و همه این عوامل باعث شد تا انقلاب را به تعویق بیندازیم. البته یک بار هم تلاش ما لو رفت. یک نفر از بنغازی که از اعضای آزادیبخش بود اما متعصب و استوار به عقیده نبود، ما را لو داد. ما هر بار در جایی 7 کیلومتر دورتر از طرابلس دور هم جمع می شدیم، در حالی که با خود نون و پنیر و مایحتاجمان را می آوردیم و با یکدیگر به بحث و مناقشه می نشستیم، یعنی تعدادی جوان بودیم که دور هم شده بودیم و در حین غذا خوردن بحث می کردیم و گاهی اوقات لباس هایمان را هم در می آوردیم و تنی به آب می زدیم، البته حضورمان مخفیانه بود. در یکی از این جلسه ها که معمر هم با ما بود، یک افسری بود که خدا بیامرز اسمش را یادم رفته است، مردم لیبی او را می شناسند، بعد از جلسه خواستیم که استراحت کنیم او فورا سوار ماشین شد و رفت. او خبرچین الشلحی بود. برای همین وقتی که انقلاب شد، به الشلحی و بنغازی رفت، البته او خارج از شهر بود. تلاش کرده بود که خود را به الشلحی برساند و بگوید که کودتا امشب انجام می شود و مراقب باش اما او در مهمانی ای بود و نشد که او را ببیند. اما او رهایش نکرد و در طول شب آن قدر تلاش کرد تا الشلحی را یافت..

این دقیقا همان روز کودتا بود؟

بله دقیقا همان روز بود. این یکی از تلاش هایی بود که در نهایت ما را پیدا کردند و به شکست انجامید. بعد از آن من و او ]معمر قذافی[ را ممنوع کردند که به اردوگاه ها برویم...

 

ادامه دارد...

کلید واژه ها: عبدالسلام جلود


( ۱ )

نظر شما :