تاثیر تضعیف بازدارندگی متعارف اروپایی بر ساختار بازدارندگی هسته ای

آیا ایالات متحده برای مهار روسیه به بازدارنگی هسته ای متوسل می شود؟!

۲۳ فروردین ۱۳۹۸ | ۱۲:۰۰ کد : ۱۹۸۲۷۱۶ اخبار اصلی آمریکا
علیرضا مکی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: ایالات متحده به منظور گسترش سطوح بازدارندگی هسته ای ناتو در راستای جبران ناکارامدی بازدارندگی متعارف اعضا اروپایی ناتو، آن هم در زمانی که واشنگتن در شرق اسیا مشغول مهار چین است، قصد دارد سطوح کاملی از بازدارندگی هسته ای را در مرزهای روسیه مستقر کند تا از احتمال رویارویی های نظامی ناخواسته در منطقه بکاهد.
آیا ایالات متحده برای مهار روسیه به بازدارنگی هسته ای متوسل می شود؟!

علیرضا مکی، کارشناس روابط بین‌الملل

دیپلماسی ایرانی - همزمان با بالاگرفتن بحث مشکلات شدید و روز افزون ارتش آلمان بار دیگر مسئله توانایی نظامی متعارف متحدان ناتو در اروپا به موضوع بحث جدیدی در میان مقامات تصمیم گیر و تحلیل گران تبدیل شده اشت. این مسئله مخصوصا با توجه به توافق رهبران ناتو در سال 2014 مبنی بر اختصاص بودجه ای برابر با حداقل دو درصد از تولید ناخالص داخلی به امور نظامی که حداقل میزان 20 درصد از آن به خرید تجهیزات جدید اختصاص یابد از اهمیت شایانی برخوردار می باشد . 

از سوی دیگر انتشار آمار نا امید کننده بازرسی فرماندهی کل ارتش آلمان و نشانه های نا امید کننده از عدم آمادگی و ضعف روز افزون ارتش آلمان، به عنوان یکی از قدرتمند ترین ارتش های ناتو درست در مرکز اروپا بر مباحث مرتبط با توان بازدارندگی ناتو در برابر تهدیدات متصوره این اتحادیه امنیتی افزوده است. باید توجه داشت که مسئله ضعف نظامی تنها مختص آلمان نبوده و بخش بسیار بزرگی از اعضا اروپایی ناتو، نه تنها دچار ضعف های ذاتی مانند عمق راهبردی کم، جمعیت کم، عدم دسترسی به خطوط مواصلاتی و غیره می باشند، بلکه بسیاری از این دولت ها در بودجه های نظامی خود نیز دچار ضعف و عدم تخصیص بودجه های مناسب برای بازسازی ارتش و نیروهای نظامی خود هستند. این در حالی است که در عمده گزارش های ناتو دو تهدید عمده از سوی قدرت های نو ظهوری مانند روسیه و چین و نیز تهدیدات ناشی از تروریسم از اهمیت چشمگیری برخوردار است. 

در این میان بحث قدرت نظامی رو به افزایش روسیه و به هم خوردن ساختار توازن نظامی برقرار شده میان دو طرف در سال های پس از فروپاشی شوروی نیز از دیگر نگرانی های فرماندهان و مقامات عالی رتبه این نهاد امنیت جمعی است. این درحالی است که ایالات متحده در چند ماه گذشته ضمن خروج از پیمان موشک های میان برد موسوم به INF در پاسخ به تولید موشک های کروز زمین پایه میان برد SS-C-8 توسط روسیه و البته با چشم داشتی به پیشرفت های چین، ایران و کره شمالی در زمینه تولید و استقرار موشک های میان برد بالستیک و کروز زمین پایه، به کشور های اروپایی در زمینه افزایش هزینه های دفاعی خود فشارهای متعددی را وارد کرده است. 

اهمیت و ارتباط این مسئله شاید در وهله اول چندان به چشم نیاید. اما قطعا نمی توان بحث امنیت و ثبات در پهنه اوراسیا را فارغ از محاسبات توازن قوا و بازدارندگی در اروپا مورد نظر قرار داد.

اما سوال اینجا است که چه ارتباطی میان مفهوم بازدارندگی به صورت کلی و توانایی های نظامی متعارف و هسته ای وجود دارد؟ آیا تضعیف توانایی نظامی متعارف کشورهای اروپایی به معنی تضعیف توانایی بازدارندگی راهبردی پیمان آتلانتیک شمالی خواهد بود؟
 

تاریخچه ای مختصر از بازدارندگی

در پاسخ به این مسئله ابتدا باید به تعریفی از مفهوم بازدارندگی دست یافت. با مروری بر ادبیات مطالعات راهبردی می توان به تعاریف متفاوتی از این مفهوم بر خواهیم خورد. اما به صورت کلی می توان بازدارندگی را در صحنه بین المللی، راهبردی در نظر گرفت که طی آن یک بازیگر با تکیه بر کسب و نمایش قدرت و اراده استفاده از قدرت بر انتخاب های دیگر بازیگران در صحنه بازی اثر می گذارد. به عبارت دیگر بازدارندگی، نه راهبردی اجبار پایه که راهبردی اثر گذار بر انتخاب های راهبردی دیگر بازیگران است. به این واسطه بازیگر اعمال کننده راهبرد بازدارندگی دیگران را به واسطه هزینه های دست زدن به گزینه های خلاف خواسته خود مورد تنبیه قرار داده و به این ترتیب هزینه های بازیگر دیگر را نسبت به منافع متصوره از انتخاب گزینه های غیر دلخواه بازیگر اول افزایش می دهد. 

از این منظر بازدارندگی دو جانبه روسیه و ایالات متحده در مرکز اروپا همواره بر دو رکن بازدارندگی هسته ای و بازدارندگی متعارف بنا بوده است. چه این که هر دو طرف در طول سال های جنگ سرد دریافتند که با تکیه صرف بر بازدارندگی هسته ای و استراتژی نابودی قطعی متقابل نمی توانند پاسخ گوی طیف گسترده ای از چالش ها و فرصت های پیش آمده در این دوره باشند. به عنوان مثال جنگ های داخلی و یا جنگ های محدودی مانند جنگ های منطقه ای نظیر آن چه در طی دهه های 50 و 60 میلادی در شرق آسیا و هند و چین در جریان بود، نمی توانست با تکیه بر توانایی های هسته ای دو طرف تعیین تکلیف شود .در این دوران ضعف نظامی ایالات متحده به دلیل تکیه بر راهبرد بازدارندگی گسترده هسته ای و عدم توجه به توانایی های متعارف، دکترین نظامی ایالات متحده را ناکارامد نموده بود که نتیجه آن غافلگیری این کشور در جنگ های کره و یونان بوده است .

از این رو طی سال های باقی مانده جنگ سرد دو طرف به سوی گسترش یک دکترین نظامی مبتنی بر دو پایه بازدارندگی متعارف و بازدارندگی هسته ای حرکت نمودند. قلب این دکترین های نظامی جدید در مرکز اروپا قرار داشت؛ جایی که دکترین های سیاسی به راهبردهای نظامی و راهبردهای نظامی به دیوار برلین برخورد نمودند. 

در این راستا روس ها با تکیه بر راهبرد ضربه اول و امریکایی ها با تکیه بر راهبرد ضربه دوم درصدد برامدند که توازن نظامی در اروپای مرکزی را به ثبات ژئوپلیتیک تبدیل کنند. امری که با گسترش سطوح مختلف بازدارندگی به ترتیب از بازدارندگی متعارف تا بازدارندگی راهبردی هسته ای منجر به نابودی قطعی متقابل منتهی می شد.  

در این بین دو طرف به دلیل این که از سال های دهه 60 میلادی دکترین هسته ای خود را از بازدارندگی هسته ای گسترده به سوی یک دکترین دو ستونی مبتنی بر دو سطح اصلی عملیات تاکتیکی و عملیات راهبردی یا به عبارتی راهبرد ضد نیرو و راهبرد ضد ارزش تغییر داده بودند ناچار باید فاصله میان این دو را با عملیات های نظامی متعارف پر می نمودند. اساسا فرض اساسی در عمده سناریو های مطرح شده دوطرف عملیات های نظامی، نه با یک حمله هسته ای گسترده طرفین، بلکه عمدتا با یک درگیری محدود منطقه ای و با احتمال بیشتر در مرکز اروپا شروع می شد. 

در این میان در مارپیچ بحران طراحی شده روند استفاده از عملیات های متعارف به سوی عملیات های تاکتیکی هسته ای به منظور هدف گرفتن نیروهای نظامی طرفین در صحنه عملیات و بعد از آن به سوی عملیات های راهبردی به منظور نابودی زیر ساخت های فرماندهی و کنترل ملی ،زیر ساخت های اقتصادی و ... گسترش می یافت . 

این ثبات به قدری مهم بود که به غیر از نیروهای آمریکایی مستقر در چارلی پوینت یا مرز آلمان غربی و شرقی سایر نیروهای امریکایی عمدتا در مناطق جنوبی و غربی تر آلمان مستقر بودند که به دلیل عوارض طبیعی نسبت به مناطق شرقی تر و شمالی تر آلمان از قابلیت های دفاعی بیشتری برخوردار بود. یکی از دلایلی که برای این مسئله ذکر شده است ایجاد فاصله زمانی مورد نیاز تصمیم گیران در واشنگتن و بروکسل بوده است تا در مورد سطح عملیات نظامی مورد نیاز در صورت عبور نیروهای شوروی از چارلی پوینت با تفکر بیشتری تصمیم گیری شود و به این منظور ایالات متحده به توانایی های دفاعی اولیه نیروهای هم پیمان مستقر در مناطق شرقی تر آلمان حساب می نمود.

نتایج ضعف بازدارندگی متعارف در اروپای مرکزی

با توجه به مطالب گفته شده مشخص شد که بازدارندگی متعارف در واقع سطح اول از توانایی بازدارندگی دولت ها را شکل می دهد . در واقع طیف بسیار بزرگی از تهدیدات نظامی وجود دارد که دولت ها بررای مقابله با آن ها نمی توانند بر توانایی های هسته ای تکیه نمایند. این مسئله مخصوصا در مورد دولت های اروپایی که به طور کلی فاقد قابلیت های هسته ای اعتماد پذیر می باشند از اهمیت بسیار بیشتری بررخوردار می باشد .

به این ترتیب بازدارندگی متعارف و بازدارندگی هسته ای را علی رغم تفاوت های تکنیکی باید به دلیل هدف و روش یکسان در امتداد یک دیگر دید. با این اوصاف و با توجه به ضعف نظامی دولت های اروپایی در اروپای مرکزی از جمله آلمان، فرانسه و حتی ایتالیا سبب ناکارامد شدن نظام بازدارندگی متعارف اروپایی خواهد شد. این مسئله در برخورد با چالش های مرتبط با تهدیدات امنیتی ناشی بی ثباتی های منطقه ای در خاورمیانه و شمال افریقا اروپا را به صورت کلی فاقد گزینه های موثر راهبردی برای مقابله با این دست تهدیدات و در نتیجه افزایش وابستگی اروپایی ها به توانایی های امنیتی و نظامی ایالات متحده خواهد شد. 

اما مهم ترین مسئله ای که در اثر ضعف نظامی اروپای مرکزی اتفاق خواهد افتاد، با بی اثر شدن توان بازدارندگی متعارف به عنوان اولین پله از سطوح مختلف بازدارندگی در اروپا، عملا اروپایی ها در برابر چالش های نظامی روسیه در اروپای شرقی فاقد گزینه های ایده ال متعارف بررای پاسخگویی خواهند شد. در نتیجه این امر همزمان با افزایش حضور نیروهای متعارف امریکایی در اروپا به دلیل اولویت های متعدد راهبردی امریکا در دیگر مناطق جهان مانند شرق اسیا ممکن است. در یک مارپیچ بحران توازن قوا دو طرف در سطوح غیر راهبردی یا به عباراتی در سطوح تاکتیکی و یا عملیاتی از حالت تعادل خارج شده و در نتیجه ناتو را به قبول وضعیت موجود یا استفاده از سلاح هسته ای رهنمون شود. مسئله ای که برای امنیت ناتو و اروپا دارای اثرات ویران کننده ای خواهد بود. در طول سال های گذشته نمونه هایی از این دست را در بحران اوکراین و بحران گرجستان مشاهده نمودیم و این احتمال وجود دارد چنین بحرانهایی را در اینده نزدیک در کشورهایی نظیر مولداوی و رومانی نیز شاهد باشیم .
شاید بتوان گفت خروج ایالات متحده از پیمان موشک های میان برد هسته ای موسوم به INF در پاسخ به ساخت موشک کروز زمین پایه روسیه نیز در راستای همین نگرانی ها است. به عبارت دیگر ایالات متحده به منظور گسترش سطوح بازدارندگی هسته ای ناتو در راستای جبران ناکارامدی بازدارندگی متعارف اعضا اروپایی ناتو در زمانی که واشنگتن در شرق اسیا مشغول مهار چین است، قصد دارد سطوح کاملی از بازدارندگی هسته ای را در مرزهای روسیه مستقر کند تا از احتمال رویارویی های نظامی ناخواسته در منطقه بکاهد.

کلید واژه ها: علیرضا مکی آمریکا روسیه اروپا ناتو پیمان INF


( ۴ )

نظر شما :