چه شد طالب ها تغییر کردند

نقش متغیرهای گوناگون در روند تغییر رویکرد طالبان افغانستان

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ | ۱۲:۰۰ کد : ۱۹۹۱۳۴۹ اخبار اصلی آسیا و آفریقا
فرزاد رمضانی بونش در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: مچنین به نظر می رسد تجربه بیش از دو دهه جنگ در بین بدنه و نیروهای میانی و پایینی طالبان موجب شده است تا بخش زیادی از  نیروهای گذشته کشته شده و نسل جدید و جوانی وارد بدنه طالبان شده که برآمده از جغرافیای افغانستان باشند. بنابراین تفکرات جدیدتری دارند و راهکار ثبات داخلی و استراتژی صلح در مقابل استراتژی جنگ برای آنان قابل فهم تر است.
نقش متغیرهای گوناگون در روند تغییر رویکرد طالبان افغانستان

فرزاد رمضانی بونش، پژوهشگر مسائل بین الملل

دیپلماسی ایرانی: هر چند طالبان مجموعه‌ای از گروه‌ها و افراد مختلف طالب را تشکیل می‌دهند، ولی اکنون بسیاری می پرسند که آیا طالبان تغییر کرده است و ما با جریان نوطالبانی از درون طالبان روبه رو هستیم؟  نوشتار زیر به بررسی مهمترین متغیرهای گوناگون در روند تغییر رویکرد طالبان افغانستان پرداخته است.

گردش نخبگان و تجربه بیش از دو دهه جنگ

بعد از انتشار خبر مرگ ملاعمر، رهبر طالبان«ملأ محمد اختر منصور» به‌عنوان رئیس جدید انتخاب شد. لذا برخی از اعضای برجسته گروه طالبان از انتخاب ملأ منصور جانبداری و بخشی دیگر نیز انتخاب ملأ منصور را زیر سؤال بردند. همچنین با رهبری «هیبت الله آخوندزاده» این مشکل وجود داشت.

اما به نظر می رسد با رهبری آخوندزاده بخش مهمی از تصمیم‌گیری‌های سیاسی طالبان تمایل به میانه روی پیدا کردند. در این دوران هر چند بخشی از نیروهای تندروتر طالبان به جریان های دیگر چون داعش پیوستند، اما به نظر می رسد جناح میانه رو و واقعگراتر طالبان توانسته است پرچم دار تغییر در رویکرد و نگاه طالبان به درون و بیرون باشد.

همچنین به نظر می رسد تجربه بیش از دو دهه جنگ در بین بدنه و نیروهای میانی و پایینی طالبان موجب شده است تا بخش زیادی از  نیروهای گذشته کشته شده و نسل جدید و جوانی وارد بدنه طالبان شده که برآمده از جغرافیای افغانستان باشند. بنابراین تفکرات جدیدتری دارند و راهکار ثبات داخلی و استراتژی صلح در مقابل استراتژی جنگ برای آنان قابل فهم تر است.

تجربه سه دهه همکاری و ارتباط با گروه های تندرو

سه دهه همکاری و ارتباط طالبان با گروه های تندرو آنها را به این نتیجه رسانده که  افغانستان برای افغانستانی ها است. در واقع طالبان نسبت به گروهای تندرو دیگر چارچوب معتدل تری دارد و جهاد را در ساقط کردن حکومت افغانستان و بیرون راندن نیروهای خارجی می‌بیند؛ اما داعش و گروه های تندرو دیگر  تفکر سیطره بر جهان و برپایی دولت اسلامی را دارند.  مثلا در حالی که از نظر داعش، افغانستان، بخشی از ولایت خراسان است، طالبان اندک اندک از نگاه ها و ایده های فراملی خود دست کشیده است و به امارت اسلامی در افغانستان می اندیشد تا خلافت اسلامی در منطقه و یا حتی جهان.

همچنین تفاوت های مهم دیگر در مذهب، نگاه به اقلیت ها، خلافت اسلامی یا امارت اسلامی و... بین آنها وجود دارد. لذا به نظر می رسد با توجه به هزینه گزاف قبلی در قبال القاعده و بن لادن (سرنگونی حکومت طالبان)، اکنون طالبان نمی خواهد سرزمین افغانستان به صحنه مبارزه  بین جریان‌های دیگر باشد و به دنبال مرزبندی با گروه‌های تروریستی بین‌المللی است. در این راستا باید توجه کرد که اکنون طالبان به این نتیجه رسیده است که زمان بندی خروج نیروهای خارجی از افغانستان وابستگی مهمی به  قطع ارتباط گروه طالبان با گروه هایی چون القاعده دارد.

غلبه بخش سیاسی بر بخش نظامی

طالبان با وجود وحدت،  متکثر هم هستند. طالبان را می توان به دو بخش بخش نظامی و بخش سیاسی تقســیم کرد. در واقع به نظر می رسد در طول دو دهه درگیری با دولت و غرب، بخش سیاسی بر بخش نظامی غلبه کرده است. در این بین از آنجا که بدنه مسئولان طالبان برخلاف حزب اسلامی حکمتیار رهبر را به عنوان رهبر مذهبی هم پذیرفته اند. لذا تبعیت بخش نظامی تندرو تر از  بخش سیاسی میانه روتر بیشتر شده است.

مدارا با دیگر اقوام افغانستانی و تجربه حکومت داری طالبان 

طالبان زمانی حدود 90 درصد خاک افغانستان را اشغال کرده بود را به خاطر دارد. به نظر می رسد طالبان اندک اندک به این درک رسیده که هر قدرتی که در افغانستان خواستار انحصار قدرت شده موفق نبوده، بنابراین حکومت مورد قبول همه برای افغانستان ضروری است. لذا تلاش می کند خود را به عنوان بخش مهمی از جامعه افغانستان معرفی کند نه کل جامعه. 

در این راستا به نظر می رسد طالبان افغانستان قصد دارد برخی روندهای غلط گذشته را در قبال اقلیت های قومی و مذهبی دیگر چون شیعیان و هزاره ها را صلاح کند. در واقع طالبان (تاکتیکی و یا راهبردی ) به این نتیجه رسیده که باید بقیه اقوام را درگیر حکومت بکند و حتی تلاش کرده است جدا از قوم پشتون، نیروهای بدنه طالبان از دیگر اقوام افغانستان چون تاجیک ها، هزاره ها و ازبک ها نیز باشند.

نقش مستقیم و غیر مستقیم پاکستان در تغییر طالبان:

در واقع در سه دهه گذشته پاکستان نقش پررنگی در موضع گیری های مختلف طالبان اففانستان داشته است و حتی بسیاری طالبان را دارای رابطه ای ارگانیگ با آی.اس.آی پاکستان و بازوی اطلاعات پاکستان می دانستند. اما به نظر می رسد در حداقل یک دهه گذشته طالبان افغان، دیگر نمی خواهد ابزار استراتژیک ارتش پاکستان، برای پیشبرد سیاست امنیتی خود در قبال افغانستان باشد. 

در واقع طالبان افغانستان منافع گاه متفاوتی با پاکستان در مذاکرات صلح، شناسایی خط مرزی دیورند و.. دارند. در این بین به نظر می رسد طالبان با درک منافع ملی پاکستان، در جستجوی تعریف منافع ویژه خود در جغرافیای افغانستان باشد. 

نوع کنشگری دولت کابل با طالبان و مذاکرات صلح

در واقع نوع کنشگری دولت وحدت ملی افغانستان توانسته است به تغییر در طالبان کمک کند. در این بین کابل گاه با رویکردهایی چون گفت وگوهای صلح و پیوستن نیروهای متعادل تر طالبان به دولت افغانستان به تجزیه و کاهش قدرت و بروز اختلافات داخلی در طالبان کمک کرده است. این امر موجب شده است بخش میانه طالبان گرایش‌های بیشتری به پذیرش تغییرات داشته باشد.

نقش مستقیم و غیر مستقیم قدرت‌های منطقه ای و بین المللی در تغییر دیپلماسی طالبان:

در واقع به نظر می رسد درک چنددهه تحولات افغانستان، عدم شناسایی رسمی بیشتر کشورها از آنان در دهه 1990، رابطه با نهادها و بازیگران منطقه ای و اسلامی، طالبان را به این نتیجه رسانده است که  بازیگران خارجی با درک منافع ملی خود، (که شاید مطابق و یا مخالف منافع طالبان باشد) سیاست خود را در افغانستان پیگیری می ‌کنند. 

در بعد دیگری حمایت بازیگران خارجی از داعش، موجب توجه و گفت وگوهای بیشتر طالبان با بازیگرانی چون روسیه، چین و ایران شد. در این بین طالبان با رو آوردن به یک دیپلماسی جدی و مذاکره واقعی دیگر مثل گذشته همه تخم‌مرغ‌هایشان را در سبد یک کشور خاص نمی گذارد و  لذا تلاش می‌کند از شرق آسیا گرفته تا غرب و امریکا ارتباط بگیرد. 

ارزش های جهانی مدرن و افزایش رسانه ها و شبکه های مجازی

طالبان در دو دهه گذشته تلاش کرده است اندک اندک با اعمال نفوذ در رسانه های اجتماعی چون فیس بوک و توییتر برای پخش پیام ها به چند زبان استفاده کند و اطلاعات را در واتس اپ، وایبر و تلگرام پخش کند. بنابراین طالبان غالباً چهره عمومی و روابط عمومی خود را تصحیح کرده اند و چهره ای عمومی را به عنوان یک جنبش مدرن تر و کمتر تندرو نشان می دهند. همچنین همپا با تحولات گسترده اجتماعی و فرهنگی در افغانستان، بدنه نیروهای طالبان افغانستان نیز تغییر کرده اند و رسانه های نوین و شبکه های مجازی تا حدی در تغییر نگرش آنها موثر بوده است. 

علاوه بر این در واقع به نظر می رسد تجربه بیشتر رهبران طالبان از دولت های دیگر اسلامی و مرز بزرگ بین نظریه و عمل آنها را به این نتیجه رسانده که با تأیید حقوق زنان و آموزش و کار در کنار شروع به پذیرش تفسیرهای مدرن از حقوق بشر  حقوق مطابق با اصول اسلامی نیازی ضروری است. 

چشم انداز: 

پس از رژیم طالبان آزادی بیان، آزادی رسانه‌ها، برخوردار شدن زنان از حقوق اساسی‌شان و .. در مجموع، چهره افغانستان را تغییر داد. در این بین باید پذیرفت طالبان کنونی کاملاً متفاوت از بدویان متعصب دهه 1990 هستند. در این بین هر چند تغییر بنیادینی در دیدگاه طالبان نسبت به مسائل گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی رخ نداده است. اما به نظر می رسد اکنون بخش طالبان سیاسی بر بخش نظامی تفوق یافته و هم زمان هم کاهش رنگ ایدئولوژیکی و افزایش وزنه ملی گرایی در آن دیده می شود. در واقع تغییر در طالبان اندک اندک بوده و در سطوح گوناگون همچنان ادامه دارد./آسیا تایمز

کلید واژه ها: طالبان افغانستان پاکستان افغانستان و پاکستان


نظر شما :