پیروزی بزرگ آمریکا در افغانستان در عین شکست نظامی

هشدار اجرای الگوی تغییر طالبانی در منطقه

۱۹ شهریور ۱۴۰۰ | ۱۲:۰۰ کد : ۲۰۰۵۸۳۴ آسیا و آفریقا انتخاب سردبیر
نویسنده خبر: اسلام ذوالقدرپور
اسلام ذوالقدرپور در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: سیاستگذاری خارجی ایالات متحده آمریکا در آسیای جنوب غربی که ماهیت راهبردی دارد بر پایه تفرقه‌افکنی و ایجاد دولت‌های دست نشانده استوار است که تنها تاکتیک‌‌‌های آن اصلاح و بازنگری می‌شوند. سیاست آمریکا پیرامون افغانستان نیز در همین الگو بوده است، سیاستی که از ۱۹۷۹ بر حمایت از گروه‌های جهادی علیه اتحاد جماهیر شوروری به‌خصوص انتقال جنگجویان عرب به افغانستان استوار بود تا به جای ورود مستقیم به تحولات این منطقه، نیروهای نیابتی خود در منطقه را ایجاد و تقویت کند. سیاستگذاری آمریکا در افغانستان همواره بر تقویت گروه‌های جنگجو و جهادی در این کشور استوار بوده است تا بتواند از افغانستان به عنوان یک مرکز تنش و تشنج علیه سایر بازیگران منطقه‌ای مانند: ایران، روسیه، چین، هند و حتی پاکستان بهره ببرد و این بازیگران را نگران و مشغول مرزهای خود کند.
هشدار اجرای الگوی تغییر طالبانی در منطقه

دیپلماسی ایرانی: سیاستگذاری عمومی به‌خصوص سیاستگذاری خارجی را با چند مؤلفه خاص بررسی و سنجش می‌کنند که مهم‌ترین این مؤلفه‌ها را می‌توان اقتصاد و اصل انتخاب عقلانی دانست که بر برآورد و توازن هزینه‌ها و درآمدها یا منافع یک سیاست استوار است. 

سیاستگذاری عمومی را می‌توان تابع نیات و سیاست‌های اقتصادی سیاستگذار دانست که می‌تواند تغییر و چرخش‌هایی بنیادین در سیاستگذاری عمومی ایجاد نماید. فرآیند انتخاب عقلانی در سیاستگذاری عمومی به معنای تراز یا نوسان‌گیری هزینه‌های یک سیاست در مقابل درآمدهای سیاست مذکور است، به نحوی که در شرایط نابسامان نیز هزینه‌های جبران‌ناپذیر برای سیاستگذار نداشته باشد.

سیاستگذاری مبتنی بر انتخاب عقلانی به‌خصوص در سیاستگذاری خارجی، سیاستگذاری مطلق نیست. زیرا انتخاب عقلانی، انتخابی مطلق نیست، بلکه مشروط به بستر محیطی، زمان و مکان انتخاب است. بنابراین رویکرد عقلانی در سیاستگذاری خارجی نیز رویکردی مطلق نیست که تمام انتخاب‌های آن معقول به معنای مطلق باشند.

نباید فراموش کرد که اهداف سیاست خارجی با توجه به شرایط نظام بین‌المللی، وضعیتی شناور دارد، نسبی است و بر پایه فرصت‌ها و مزایای بالقوه مورد طراحی و اجرا قرار می‌گیرند. "هانس جی مورگنتا" در کتاب مشهور خود "سیاست میان ملت‌ها" در این زمینه می‌نویسد: «هدف سیاست خارجی نسبی و مشروط است؛ منعطف کردن و نه در هم شکستن اراده طرف دیگر تا جایی که برای حفظ منافع حیاتی خود ضروری است، بدون آنکه آسیبی به منافع حیاتی طرف مقابل وارد آورد.»1

بنابراین سیاستگذاری خارجی و ابزارهای آن مانند دیپلماسی و نیروی نظامی (دیپلماسی و میدان – میز و میدان) بیشتر برای منعطف‌سازی اراده‌ها یا رویکردهای نظام بین‌المللی مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد و هدف نهایی سیاستگذاری عمومی حتی از دیدگاه یک رئالیست علوم سیاسی مانند مورگنتا نیز بر انعطاف‌پذیر کردن اراده رقیب یا سیستم موجود جهانی استوار است.

تحولات کنونی افغانستان، تغییر یا براندزی سریع دولت نابسامان این کشور توسط طالبان که برای برخی شوک‌آور بوده و از آن به عنوان یک شکست بزرگ برای ایالات متحده آمریکا نام می‌برند، از منظر سیاستگذاری عمومی واقع‌گرای مورگنتا و بسیاری دیگر از اندیشمندان و سیاستگذاران اقتصادمحور، نه‌تنها یک شکست برای آمریکا نیست، بلکه می‌تواند یک سیاستگذاری بسیار موفق و اثربخش در چارچوب انتخاب عقلانی برای ایالات متحده نیز قلمداد شود.

طوفان طالبان در افغانستان که با تصرف سریع و درگیری محدود با ارتش افغانستان همراه بود را می‌توان در چارچوب سیاستگذاری خارجی آمریکا با رعایت اصل انعطاف‌پذیری، انتخاب عقلانی و منافع راهبردی ساختار پیچیده ایالات متحده آمریکا مورد بررسی قرار داد: 

یکم – اصل کمای سیاست‌ها و احیای سیاست‌ها: یکی از اصول مغفول سیاستگذاری که کمتر مورد توجه تحلیلگران قرار می‌گیرد، این اصل است که "سیاست‌ها نمی‌میرند، بلکه به کما می روند و در شرایط مناسب دوباره احیاء و اجرایی می‌شوند". بیشتر سیاسستگذاری‌های کنونی را می‌توان احیای سیاستگذاری‌های به کما رفته پیشین دانست؛ «موضوع سیاستگذاری بیش از آنکه در مورد اتخاذ سیاست‌های جدید باشد، مربوط به بازنگری در سیاست‌های قبلی یا اصلاح و تعدیل آنان است».2 این اصل برای بسیاری سیاست‌ها و سیاستگذاری‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند. اما برخی تحلیلگران، احیای سیاست را معنای یک سیاست جدید و شکست سیاست پیشین یا موجود معرفی می‌کند! 

سیاستگذاری خارجی ایالات متحده آمریکا در آسیای جنوب غربی که ماهیت راهبردی دارد بر پایه تفرقه‌افکنی و ایجاد دولت‌های دست نشانده استوار است که تنها تاکتیک‌‌‌های آن اصلاح و بازنگری می‌شوند. سیاست آمریکا پیرامون افغانستان نیز در همین الگو بوده است، سیاستی که از 1979 بر حمایت از گروه‌های جهادی علیه اتحاد جماهیر شوروری به‌خصوص انتقال جنگجویان عرب به افغانستان استوار بود تا به جای ورود مستقیم به تحولات این منطقه، نیروهای نیابتی خود در منطقه را ایجاد و تقویت کند.

سیاستگذاری آمریکا در افغانستان همواره بر تقویت گروه‌های جنگجو و جهادی در این کشور استوار بوده است تا بتواند از افغانستان به عنوان یک مرکز تنش و تشنج علیه سایر بازیگران منطقه‌ای مانند: ایران، روسیه، چین، هند و حتی پاکستان بهره ببرد و این بازیگران را نگران و مشغول مرزهای خود کند.

با قدرت‌یابی طالبان که مورد حمایت مهره‌های آمریکا در پاکستان بودند، قدرت‌یابی پاکستان به عنوان یک قدرت بزرگ منطقه‌ای و متحد چین سبب شد تا این‌بار آمریکا به بهانه مبارزه با سازمان تروریستی القاعده و محور شرارت با دستاویز حملات 11 سپتامبر 2001 به افغانستان حمله و به سرنگونی دولت طالبان اقدام کند. با وجود حضور 20 ساله آمریکا و ناتو در افغانستان و هزینه‌های اقتصادی، نظامی و ... در افغانستان، اما سیاستگذاران آمریکایی بیشتر به دنبال کمای طالبان و به خواب فرستادن آنان و نه نابودی این گروه در افغانستان و سایر کشورهای منطقه بودند.

سیاستگذاران آمریکایی در حالی که همواره از نابودی طالبان سخن می‌گفتند، به وسیله نماینده خود "زلمای خلیل‌زاد" با سران و نمایندگان طالبان در تماس بوده اند، مذاکره و توافقاتی با این گروه داشته‌اند.

به صراحت می‌توان ادعا کرد که هدف اصلی ایالات متحده آمریکا از حضور 20 ساله در افغانستان، سرنگونی و نابودی طالبان نبوده بلکه کمای این گروه بوده است تا در شرایط و زمان مناسب مانند 2020 به بعد بتواند با احیای طالبان و به کمک آنان از باتلاق افغانستان خارج شود.     

دوم – هویت ارتش افغانستان و هویت طالبان: بسیاری کارشناسان در ایران و سایر دولت‌های مخالف آمریکا به شدت از شکست آمریکا در ایجاد و سازماندهی ارتش افغانستان سخن می‌گویند و تسلیم ارتش افغانستان در مقابل طالبان را شکست راهبردی برای آمریکا قلمداد می‌کنند. این کارشناسان که تنها برای اعلام نفرت از آمریکا به تحلیل می‌پردازند، فراموش کرده‌اند که مشکل اصلی ارتش افغانستان را باید در نبود دولت مرکزی، مقتدر به‌خصوص فقدان هویت ملی در ساختار و کارگزاران ارتش افغانستان جستجو کرد که خود پیامد ضعف ملت سازی در این کشور است.

شکست آمریکا در تشکیل و ساخت ارتش افغانستان را باید یک بهانه دانست، زیرا ارتش بیش از 300 هزار نفری افغانستان طی بیست سال اخیر با انواع تجهیزات نظامی لازم و آموزش‌های روز دنیا توسط آمریکا و ناتو تجهیز شده بودند اما مشکل اصلی ارتش افغانستان این بود که هویت ملی مشترک در آنان وجود نداشت و یا تضعیف شده بود.

آیا ملت سازی به معنای نوین آن در افغانستان تحقق یافته است؟ آیا آمریکا و ناتو مسئول برسازی هویت در ارتش افغانستان و ساختار نوین آن بودند؟ ادعای هویت و اصالت افغانستانی که در نمایش‌های رسانه‌ای ارتش و دولت افغانستان تبلیغ می‌شد، کجا رفتند؟

ساختار و کارگزاران ارتش افغانستان از یک فقدان شدید هویت رنج می‌برد که نقطه ضعف این کشور در معادلات منطقه‌ای و مناسبات سیاسی و اجتماعی داخلی شده بود. در مقابل گروه طالبان از یک هویت اجتماعی، مذهبی و سیاسی قوی و نهادینه شده برخوردار بود که فراتر از توان و ظرفیت نظامی این گروه بود.

هر چند آمریکا را می‌توان در وضعیت کنونی افغانستان متهم کرد، اما واقعیت آن است که مشکل اصلی و اتهام بزرگ در وقوع وضعیت کنونی متوجه بزرگان و سران افغانستان است که از برسازی یک هویت ملی و نهادینه سازی فرهنگ ملی عاجز بوده یا اراده‌ای برای برسازی هویت و فرهنگ ملی افغانستان زیر پرچم ملت افغانستان را نداشته‌اند!

سوم – اصلاح و بازنگری در سیاست مبارزه با تروریسم: وقتی سیاستگذاری کنونی آمریکا در افغانستان که خود پیامد توافق دو سال گذشته آمریکا و طالبان بوده است را در الگوی احیای طالبان و خروج از کمای سیاست‌های پیشین بررسی کنیم، متوجه اصلاح و بازنگری در سیاستگذاری جهانی مبارزه با تروریسم مورد ادعای آمریکا می‌شویم. سیاستگذاری جهانی مبارزه با تروریسم که از فردای 11 سپتامبر 2001 از سوی دولت آمریکا به اولویت سیاستگذاری جهانی و دستورکار نظم نوین جهانی مورد ادعای جرج دبیلو بوش تبدیل شده بود، طی 20 سال اخیر با اصلاح و بازنگری مواجه بوده که طی چند سال اخیر به‌خصوص در دوران دونالد ترامپ و تلاش برای توافق با طالبان و خروج موفق از افغانستان قابل مشاهده است.

مشکلات و بحران‌های اقتصادی، اجتماعی شدید داخلی در آمریکا و تهدیدات جهانی علیه جایگاه ابرقدرتی ایالات متحده آمریکا طی دو دهه اخیر سبب شده بود تا خروج آمریکا از مناطقی مانند: افغانستان، عراق و حتی سوریه امری اجتناب‌ناپذیر شود. هر چند فشارهای سیاسی و اجتماعی منطقه‌ای و شهروندان این کشورها در سیاست خروج از افغانستان و عراق اثرگذار بوده‌اند، اما عامل اصلی این سیاست را باید بازنگری در سیاستگذاری جهانی مبارزه با تروریسم از ستیز و تقابل نظامی به تغییر رویه و رفتار ستیزه جویان و تروریست‌ها از سوی آمریکا دانست. 

این بازنگری سیاست و تلاش برای تغییر هوشمندانه رفتار، سیما و ماهیت گروه‌های تروریستی را می‌توان در نظریه "فرید زکریا" در اثر معرف خود "جهان پسا آمریکایی" نیز ردیابی کرد که در سال 2008 مدعی می‌شوند: «بهترین سیاست ضد ترورستی، تساهل و انعطاف‌پذیری است».3 این ادعای فرید زکریا را می‌توان الگوی کنونی خروج آمریکا از افغانستان و واگذاری حکومت افغانستان به آنان برشمرد.

البته نباید فراموش کرد که فرآیندها و الگوهای سیاستگذاری خارجی اموری مطلق  نیستند که سیاستگذاری مطلقه را نشان دهند. همان‌گونه که مورگنتا می‌گوید: «روش‌های سیاست خارجی نسبی و مشروط هستند؛ عقب‌نشینی قبل از رسیدن به موانعی که در راه وجود دارد. پیشدستی کردن بر موانع، مانور در اطراف آنها، کاستن از شدت و برطرف ساختن تدریجی موانع از طریق اقناع، مذاکره، فشار و نه پیشروی با درهم کوبیدن موانع. در نتیجه ذهن دیپلمات پیچیده و دقیق است.»4 

بنابراین الگوی کنونی تحولات افغانستان و تسلط مجدد طالبان بر این کشور را می‌توان در چارچوب همان سیاست جهانی مبارزه با تروریسم اما با روندی اصلاحی و بازنگری شده دانست که بیشتر بر تساهل و انعطاف پذیری، اقناع و مذاکره استوار است.

*  

نگارنده در مقاله‌ای با عنوان "آینده افغانستان و ضرورت تغییر نگاه سیاستگذاری خوش‌بینانه ایران به خروج آمریکا از افغانستان " منتشره سایت مرکز بین‌المللی مطالعات صلح در اسفند 1398 به بررسی سیاست خروج آمریکا از افغانستان و غلبه طالبان بر دولت اشرف غنی اشاره کرده و جلوه ‌ای کنونی تحولات افغانستان را به سیاستگذاران ایرانی گوشزد کرده بودم.5   

برخلاف تحلیل‌های احساسی و بدبینانه نسبت به سیاست خروج آمریکا از افغانستان که در رسانه‌‌های سراسر جهان و حتی خود آمریکا منتشر و شکست آمریکا در افغانستان با عنوان خیانت آمریکا به شهروندان افغانستانی برجسته می‌شود که البته بیشتر به اعتراض به نابسامانی و آشفتگی برنامه خروج سریع ارتش امریکا معطوف است، به صراحت می‌توان گفت که در چارچوب یک سیاستگذاری خارجی کارآمد و اثربخش که بر انتخاب عقلانی و البته ضرورت اصلاح و بازنگری سیاست‌ها استوار است، ایالات متحده آمریکا یک سیاستگذاری موفق در رهایی از باتلاق افغانستان را به نمایش نهاده است.

سیاستگذاران در فرآیند سیاستگذاری به‌خصوص سیاستگذاری خارجی که خود فرآیندی پیچیده و بی‌پایان است، بر انتخاب عقلانی تکیه دارند. زیرا سیاستگذاری خارجی را می‌توان جهانی از تعامل، تقابل، همیاری، اتحاد، ائتلاف، مذاکره و فشار و ... دانست که به صورت همزمان نیز پیگیری می‌شوند، نبرد سیاست‌ها را نمایان می‌کنند و سیاستگذاران زیرک باید دست به انتخاب عقلانی بزنند تا بتوانند تراز میان هزینه‌ها و مزایا را برقرار و منافع خود را تأمین کنند. 

سیاستگذاری خارجی ایالات متحده طی چند سال اخیر به این نتیجه رسیده بود که باید نیروهای نظامی خود را از افغانستان خارج کرده و حتی تعداد نیروهای چند هزار نفری دیپلماتیک خود در افغانستان که جهنم اشغالگران و ابرقدرت‌ها نام گرفته بود را نیز کاهش دهد. برای اجرای این سیاست بود که آمریکا در دولت ترامپ به مذکرات مخفی و آشکار با طالبان پرداخته است و سرانجام بدنامی (تنها بدنامی و نه شکست) اجرای این سیاست که همراه با احیای کامل طالبان بود نصیب دولت جو بایدن شد.

**

ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان که بیست سال مورد حمایت اقتصادی، نظامی و سیاسی جهانی به‌خصوص آمریکا و ناتو بود و چند هزار میلیارد دلار هزینه آموزش و تجهیز ارتش آن شده بود، کمتر از 20 روز در مقابل ارتشی چریکی با حداقل تجهیزات که اغلب موتورسوار بودند، شکست خورد!

ارتش افغانستان که مجهز به برخی آخرین تجهیزات نظامی غربی بود در مقابل ارتشی پابرهنه که فقط موتورسوار بود و به موتورسیکلت، کم‌ترین و ساده‌ترین تسلیحات مجهز بودند شکست خورد و اغلب تسلیم طالبان شدند!

فارغ از هر تحلیلی باید گفت که عامل اصلی این شکست بزرگ ارتش افغانستان در مقابل تعدادی موتورسوار کوه‌نشین را باید در ناکارآمدی سیاستمداران، فساد اداری و اقتصادی شدید دولتمردان و نظام سیاسی افغانستان که حاکمیت و اقتدار دولت مرکزی را به سیاست بیگانکان سبب شد، جستجو کرد. فرآیندی فسادآمیز که همه حکومت‌های منطقه را تهدید می‌کند. اما نباید از اصلاح سیاستگذاری خارجی ایالات متحده آمریکا فاغل شد که به جای جنگ‌های پر هزینه و خسارت‌بار، به الگوی انعطاف‌پذیری، تساهل، مذاکره و توافق با گروه‌های تروریستی در بازنگری سیاست مبارزه جهانی با تروریسم روی آورده است.

***

اکنون باید به جای نگاه‌ها و تحلیل‌های حب و بغضی نسبت به سیاست آمریکا و احیای طالبان، واقعیات موجود در تحولات کنونی را رصد کر و بیش از حد در توهم شکست آمریکا در افغانستان گرفتار نشویم. زیرا این‌بار ممکن است بهار اسلامی در شرق ایران و حوزه کشورهای فارسی زبان اوج بگیرد و پیامدهای خشونت‌بار و خسارت‌بار بهار عربی را بار دیگر بر ملل منطقه وارد کند.

به صراحت می‌توان گفت که با وجود برخی نقایص در زمینه عقب‌نشینی و خروج آمریکا از افغانستان، سیاست کنونی دولت بایدن در خروج کامل و برگشت‌ناپذیر از افغانستان، یک پیروزی بزرگ برای آمریکاست. این سیاست می‌تواند علاوه بر کاهش و پایان هزینه‌های فراوان حضور در افغانستان، تمرکز سیاستگذاران آمریکایی بر مسائل یا بحران‌هایی مانند قدرت‌نمایی چین، روسیه، ایران و ... را نیز بهبود ببخشد.

سیاستگذاران ایرانی به‌خصوص دولت سیزدهم می‌تواند در چارچوب سیاست سه سال اخیر ایران که بر مذاکره و تعامل با طالبان استوار بوده است، سیاست اصلاحی آمریکا و احیای طالبان را مدیریت و به افزایش امنیت در افغانستان کمک کند.

سیاستگذاران ایرانی نباید خود را درگیر فضای رسانه‌ای و احساسی برخی جریان‌های شکست خورده افغانستانی کند که حتی به دفاع از وطن خود نیز حاضر نشده و با اولین پیروزی‌های طالبان، به فکر فرار از وطن خود افغانستان بودند. سیاست خارجی ایران باید بر راهبرد ایجاد و افزایش امنیت در مرزهای شرقی به‌خصوص در افغانستان و پاکستان به عنوان دو کانون اصلی بنیادگرایی اسلامی متمرکز باشد و فراموش نکند که رقیبان منطقه‌ای مانند پاکستان، ترکیه، عربستان و ... سیاست‌های خاصی برای افغانستان و تعامل با طالبان خواهند داشت.

منابع:

1- مورگنتا، هانس جی. سیاست میان ملت‌ها. ترجمه حمیرا مشیرزاده. تهران. وزارت امورخارجه. 1389.چاپ چهارم . ص 887
2- هنکاک، ام دانلد. سیاست و حکومت در بریتانیای کبیر و آلمان. ترجمه حسین نورائی و جعفر جعفری. تهران. خرسندی. 1393. چاپ اول. ص 157
3- زکریا، فرید. جهان پسا آمریکایی. ترجمه احمد عزیزی. تهران. هرمس. 1393. چاپ دوم. ص 19
4- مورگنتا، هانس جی. سیاست میان ملت‌ها. ترجمه حمیرا مشیرزاده. تهران. وزارت امورخارجه. 1389.چاپ چهارم . ص 887
5- سایت مرکز بین‌المللی مطالعات صلح. 24 اسفند 1398. به آدرس: http://peace-ipsc.org/fa/tag/%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%B0%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%AF%D8%B1%D9%BE%D9%88%D8%B1/

اسلام ذوالقدرپور

نویسنده خبر

 کارشناس ارشد مسائل سیاسی و بین الملل و دانشجوی دکترای سیاستگذاری عمومی

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: افغانستان طالبان خروج امریکا از افغانستان سقوط کابل ایالات متحده امریکا امریکا امریکا و افغانستان ایران و افغانستان


( ۱۲ )

نظر شما :

تبریزی ۱۹ شهریور ۱۴۰۰ | ۲۱:۲۹
اسلام خان نگرانیهاتو‌ دوست دارم بجاست!
علی ۱۹ شهریور ۱۴۰۰ | ۲۲:۲۳
منظور اسلام اینه که مراقب باشید مسیولین ایران هم مثل اشرف غنی یکشبه فرار نکنند توصیه جدی است !