دولت سیزدهم به شدت کُند است

«تز گیج» از نیکسون تا رئیسی

۱۲ آذر ۱۴۰۰ | ۱۰:۰۰ کد : ۲۰۰۸۰۵۳ خاورمیانه انتخاب سردبیر
نویسنده خبر: عبدالرحمن فتح الهی
سیدوحید کریمی در گفت وگو با دیپلماسی ایرانی بر این نکته تاکید دارد که فقدان انضباط اجرایی در حوزه داخلی باعث وقت‌کشی می‌شود، این وقت کشی در شرایط کنونی و با وجود بحران‌های مختلف بسیار زیانبار و خطرناک است. شاید به واسطه راهبرد گیج در حوزه سیاست خارجی با هدف خرید زمان بتوانیم منافعی را برای خود تعریف کنیم، اما در حوزه داخلی، شرایط کاملاً برعکس است. یعنی فرصت‌سوزی و وقت‌کشی تنها و تنها به ضرر دولت و کل جمهوری اسلامی ایران تمام خواهد شد. لذا من امیدوارم وضعیت مانند اکنون ادامه پیدا نکند، چون یقیناً در کوتاه مدت یا میان مدت به نقطه ای برگشت ناپذیر، غیرقابل کنترل و غیرقابل مدیریت خواهیم رسید.
«تز گیج» از نیکسون تا رئیسی

دیپلماسی ایرانی – با وجود آنکه در بسیاری از «انتصابات» و یا بهتر بگوییم «انتسابات» و عزل و نصب ها دولت سیزدهم، انتقادات جدی به نحوه چینش افراد توسط سیدابراهیم رئیسی وجود دارد، اما قطعا میزان این انتقادات در خصوص پست‌های کلیدی و حساسی مانند ریاست سازمان انرژی اتمی و یا معاون سیاسی وزارت امور خارجه و دو چندان خواهد بود. اساساً حضور افرادی مانند محمد اسلامی و باقری کنی با دانش و تخصص  غیرمرتبط با حوزه فعالیتشان می‌تواند تبعات جدی در حوزه سیاست خارجی و توان هسته‌ای کشور به دنبال داشته باشد. با این حال در این بین برخی از کارشناسان مانند سید وحید کریمی با ارائه راهبرد یا تز «گیج» این برآورد را دارد که عزل و نصب‌های مذکور به عمد در دستور کار سید ابراهیم رئیسی قرار گرفته است. دیپلماسی ایرانی برای بررسی بیشتر این راهبرد و تحلیل دقیق تر آن، گفت وگویی را با سید وحید کریمی، استاد دانشگاه و تحلیلگر ارشد مسائل اروپا و آمریکا پی گرفته است که در ادامه می خوانید:

با توجه حضور به برخی افراد بدون دانش و تخصص لازم در پست های حساس و کلیدی مانند وزارت امورخارجه و یا سازمان انرژی اتمی با محوریت باقری کنی به عنوان معاون سیاسی دستگاه دیپلماسی و مذاکره کننده ارشد که دانش آموخته رشته اقتصاد و از همان طیف معروف دانشگاه امام صادق است و نیز محمد اسلامی در جایگاه رئیس سازمان انرژی اتمی که اساسا در رشته عمران تحصیل کرده و ...، این سوال در ذهن متبادر می شود چرا دولت سیزدهم و شخص سید ابراهیم رئیسی اقدام به چنین عزل و نصب‌های مسئله دار و معناداری کرده است. پیرو این نکته و البته بر اساس شنیده های پشت پرده گزینه اصلی و مدنظر رئیس جمهور برای سکانداری سیاست خارجی به دلیل روابط کنی و رئیسی در قوه قضائیه فقط و فقط شخص کنی بود، نه حسین امیرعبداللهیان که به واسطه فشارهای سیاسی و ملاحظاتی نهایتا حسین امیرعبداللهیان به سمت وزیر امور خارجه و باقری کنی هم معاون سیاسی دستگاه دیپلماسی شد. در این رابطه شما تز «گیج» را مطرح کردید. اما وجه مشخصه این تز شما چیست و اساساً می‌تواند این عزل و نصب‌های بی‌ربط را تبیین و تعریف کند؟

من زمانی که مذاکرات محمد اسلامی، رئیس سازمان انرژی اتمی و رافائل گروسی، مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را، چه در دو نوبت سفر گروسی به تهران و چه در سفر اسلامی به وین مرور می‌کردم این سوال در ذهنم شکل گرفت چرا دو طرف درک مشترکی از مواضع و سخنان هم دیگر ندارند؟ آیا می توان دلیل آن را عدم شناخت محمد اسلامی از حوزه هسته‌ای و شرایط و اقتضائات سازمان انرژی اتمی در نظر داشت. چرا که به هر حال دانش محمد اسلامی در حوزه عمران است، نه عرصه خطیر، حساس و پیچیده ای مانند سازمان انرژی اتمی که یک سرش دانش و فناوری هسته ای است، یک سر آن مسائل امنیتی و اطلاعاتی داخلی و فراسرزمینی، یک سرش مسائل سیاسی و دیپلماتیک و سر و کله زدن با آژانس بین المللی انرژی اتمی و اعضای ۱+۵، یک سرش مسائل حقوقی و حقوق بین الملل، یک سرش مسائل نظامی و دفاعی و...؛ پس چرا محمد اسلامی اکنون رئیس سازمان انرژی اتمی است؟ چرا علی باقری کنی، معاون سیاسی وزارت امور خارجه و مذاکره کننده ارشد کشور در وین است؟ اما به دنبال این پرسش ها این گزاره تحلیلی برای من قوت پیدا کرد که شاید از اساس دولت سید ابراهیم رئیسی افرادی با دانش های بی ربط را در پست های کلیدی مانند ریاست سازمان انرژی اتمی و یا معاون سیاسی وزارت امور خارجه و مذاکره کننده ارشد قرار داده باشد که بتواند مواضع مبهم، سردرگم و بلاتکلیفی را مطرح کنند تا القاء کننده نوعی گیجی باشد که فرد به دلیل عدم اشراف، مواضعی غیرکارشناسانه دارد. این نوع سیاست را می‌توان در قالب تز گیج یا استراتژی گیج تعبیر کرد. 

همین کلمه کلیدی پایانی تان جای سوال دارد. آیا «تز گیج» شما می تواند در قالب «استراتژی» تعریف شود. آیا به کار بردن کلمه «استراتژی» یا همان راهبرد برای تز گیج کمی غلوآمیز و بزرگ تر از اِشِل تز مدنظرتان نیست؟

خیر. به هر حال زمانی که مسائل کلیدی حال حاضر کشور مانند حوزه هسته‌ای و سیاست خارجی با این تز تعریف می شود و عزل و نصب هایی مانند رئیس سازمان انرژی اتمی و معاون سیاسی وزارت امور خارجه را با این تز تعبیر، تفسیر و یا توجیه کنیم می توان آن را در قالب راهبرد هم تعریف کرد؛ راهبرد میان مدت برای دولت چهار ساله یا احتمالاً هشت ساله سید ابراهیم رئیسی. البته در این بین امکان دارد که حاکمیت هم چراغ سبزی به این تز داده باشد. در این صورت اگر تز گیج را راهکار جمهوری اسلامی ایران بدانیم قطعا می توان به آن استراتژی گیج هم اطلاق کرد.

سوالی که ذهن من را به شدت درگیر می‌کند این است که آیا به واقع دولت سید ابراهیم رئیسی به عمد خواهان اجرایی کردن سیاست ابهام یا تز و استراتژی گیج از نگاه شماست یا واقعاً دولتی گیج و سردرگم است. چون به نظر می‌رسد با توجه به عدم اشراف سید ابراهیم رئیسی به حوزه سیاست داخلی، سیاست خارجی، اقتصاد و ...، این دست عزل و نصب های بی ربط  چندان دور از ذهن نباشد. حتی در سخنرانی های رسمی و محاوره‌ای از جانب رئیسی هم شاهد گاف ها و اشتباهات وی هستیم. پس باید پرسید این میزان از اشتباه، سردرگمی، ابهام و ... ناشی از اجرایی کردن تز گیج مدنظر شماست یا واقعا رئیسی و کل بدنه دولتش به شدت گنگ هستند؟

من تصور نمی‌کنم به واسطه مسائلی مانند اشتباهات کلامی و تپق های رئیس‌جمهور یا هر وزیری این استدلال را مطرح کرد که رئیس دولت و کل بدنه کابینه اشرافی به مسائل ندارند. بله شاید در ظاهر امر سیدابراهیم رئیسی تجربه و آشنایی به حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی، اقتصاد و نظایر آن نداشته باشد، اما به معنای آن نیست که دولت سیزدهم دولتی گیج و گنگ است.

اما شدت اشتباهات و تپق ها غیرقابل چشم پوشی است تا جایی که حتی با هدایت مشاورانش هم این میزان از اشتباهات کلامی کاهش پیدا نکرده است. پس نشان می دهد که رئیسی به جز حوزه قضا در سایر حوزه ها گیج است؟

هر چند که میزان این اشتباهات لفظی بالاست، اما باز هم دلیلی بر گیج بودن دولت نیست. ملاک اینجا به راهبرد، برنامه و عملکرد است. پس باز گردیم به همان که تز یا استراتژی گیج. به نظر من اینجا دولت به عمد سعی دارد با ابهام، سردرگمی و اصطلاحاً گیج بازی به خصوص در حوزه سیاست خارجی با محوریت پرونده فعالیت هسته‌ای و مذاکرات وین برای خود زمان بخرد. 

چرا؟

چون وقتی شاهد هستیم شخصی مانند رافائل گروسی به عنوان مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی قبل از حضور در تهران یک ادبیات دارد، در ورود به تهران یک ادبیات دیگر دارد و در بازگشت به وین این ادبیات کاملاً متفاوت و متضاد می شود، اینجاست که می توان راهبرد گیج را در دستور کار قرار داد. چون وقتی مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و این آژانس رفتاری دو یا چند گانه دارد، چرا جمهوری اسلامی ایران این استاندارد و رفتار دوگانه و چندگانه را برای پاسخ گویی و متوازن سازی به کار نبرد؟! 

حال باید پرسید که اگر بر فرض محال و طبق تز حضرتعالی دولت رئیسی به دنبال پیاده کردن راهبرد گیج است، اما طرف مقابل، چه آژانس بین المللی انرژی اتمی باشد یا شورای حکام، اعضای ۱+۴، ایالات متحده آمریکا  و ... هم آنقدر گیج هستند که نفهمند ایران در حال اجرای چه سیاست و یا راهبردی است؟

ببینید مبنای پیشبرد این تز طرف مقابل نیست، بلکه ایران است. چون طرف مقابل هم مشابه همین سیاست را پیاده می کند.

یعنی معتقدید آژانس بین المللی انرژی اتمی، شورای حکام، اعضای ۱+۴، ایالات متحده آمریکا  و ... هم مشابه همین تز یا راهبرد گیج را پیاده می کنند؟

بله.

چطور؟

این طور که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، شورای حکام، شورای امنیت، سازمان ملل، اعضای ۱+۴، ایالات متحده آمریکا و ... به خوبی نگرانی ها، نیازها، انتظارات و خواسته های ما را می‌فهمند و درک می‌کنند، اما اما نمی‌خواهند در مقام عمل آن را بپذیرند و آنها برآورده کنند. اینجا برای فرار از عمل به تعهداتشان و یا اجرایی نکردن مطالبات ایران، سیاست گیج کننده را اجرا می کنند تا به اصطلاح بازی را در زمین دیگر و با قواعد دیگر بنا به اهداف و منافعشان جلو ببرند. یعنی وقتی می گوییم لغو تحریم ها، می گویند اول بازگشت ایران به تعهدات هسته‌ای؛ وقتی ما می گوییم در سایه برجام تعهدات هسته‌ای را پذیرفته‌ایم و این آمریکا و ترامپ بوده که از برجام خارج شده باز می گویند ایران دوباره به تعهداتش عمل کند. وقتی می گوییم تعهدات هسته ای در برابر لغو تحریم ها، می‌گویند تعهدات موشکی، بعد تعهدات نفوذ منطقه‌ای، بعد تعهدات پهپادی تعهدات، بعد تعهدات حقوق بشری و ...؛ در حالیکه چهارچوب روشن است؛ گفت و گو بر سر پرونده فعالیت‌های هسته‌ای و به دنبالش اجرای وظایف و تکالیف هر کدام از طرفین، اما به نظر می رسد که طرف مقابل و به خصوص آمریکایی‌ها به دنبال آسمان و ریسمان بافتن هستند و هر چیزی بی ربطی را به توان هسته‌ای، برجام و تحریم ها گره می زنند تا تحریم ها و سیاست فشار حداکثری کماکان تدوام داشته باشد و حتی تشدید پیدا کند. یعنی هر بار که پای اجرای تعهدات آمریکا، اعضای ۱+۴، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، شورای حکام و ... به میان می‌آید طرف مقابل سعی می کند نوعی پاسخ گیج کننده بدهد تا همواره ایران را بدهکار و برهم زننده توافق معرفی کنند. بنابراین جا دارد برای موازنه سازی هم که شده جمهوری اسلامی ایران مواضع، خواسته ها و مطالبات طرف مقابل را فقط بشنود، اما در مقام اجرا با ابهام، سردرگمی و تز گیج اقدامی برای برآورده کردن آنها نداشته باشد. یعنی جمهوری اسلامی ایران در برابر خواسته ها و مطالبات طرف مقابل پاسخ های گیج کننده بدهد. البته که می‌توان این راهبرد را، نه تنها در سطح روابط ریاست سازمان انرژی اتمی و مدیرکل آژانس، بلکه در دور جدید مذاکرات وین که اکنون در حال برگزاری است، پیاده کنیم. به هر حال وقتی طرف مقابل از توان موشکی، دفاعی و یا نفوذ منطقه ای و دیگر مسائل مانند حقوق بشر و رفتارهای سیاسی ایران سخن می‌گوید و آن را به مذاکرات وین گره می زند، جا دارد که طرف مقابل یعنی مذاکره کنندگان جمهوری اسلامی ایران هم پاسخ های گیج کننده و مبهمی بدهند. لذا الزامی وجود ندارد که جمهوری اسلامی ایران حتماً در تمام اقدامات، تصمیمات و مواضع خود یک سیاست شفاف، صریح و بدون پیچیدگی را ارائه دهد. چون این سیاست در نهایت سادگی و شفافیت عملکرد ما باعث می‌شود که طرف مقابل تکلیفش با ایران روشن باشد و سناریو های بعدیش را بر روی ما پیاده کند. طرف مقابل به جای آنکه سیاست شفاف و صریحی به کار ببرد در یک تقسیم وظایف بین آژانس، آمریکا، اروپا، روسیه، چین و ...، نوعی فضای گیج کننده، پیچیده و پر از ابهام را در مقابل ایران قرار می‌دهند. پس باید ما هم آنها را با پاسخ های گیج کننده روبه رو کنیم، خصوصا که به نظر من اکنون روابط بین الملل و منطق حاکم بر جامعه جهانی در یک نوع بی نظمی سیر می‌کند.

قدری روی درون مایه و محتوای این تز یا راهبرد مد نظر شما تمرکز کنیم. اساسا تز یا راهبرد گیج در دولت رئیسی تا چه اندازه با تئوری «مرد دیوانه» (Madman Theory) همپوشانی دارد؟ آیا این تز برگرفته از آن تئوری نیست. به هر حال استفاده از تئوری مذکور (مرد دیوانه) در سیاست خارجی عموماً به ریچارد نیکسون، سی‌وهفتمین رئیس‌جمهور آمریکا در بازه زمانی ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴ باز می گردد که با برنامه ریزی هنری کسینجر پیش می رفت. از دید کسنجر تئوری مرد دیوانه در دوران نیکسون مبتنی بر رویکردی ساده بود، به وجود آوردن این باور در میان رهبران شوروی سابق که رفتار کاخ سفید ممکن است غیرمنطقی و شدیداً متغیر باشد. چون تئوری فوق بیان می‌کرد که نیکسون با این رفتار می تواند سبب شود رهبران شوروی از ترس مقابله به مثل آمریکا، دست به تحریک کشوری که در جنگ سرد با آن هستند، نزنند. هر چند که در دوران ترامپ هم مشابه همین تحلیل رفتار در رابطه با او به کار گرفته شد. پس اگر تز گیج همپوشانی با این تئوری دارد باید پرسید آیا رئیسی هم مانند نیکسون و ترامپ عمل می کند؟

لزوما خیر. ببینید من منکر این قضیه نیستم که احتمالاً در برخی از مسائل همپوشانی بین راهبرد گیج و تئوری مرد دیوانه وجود دارد، منتهی تفاوت های معناداری هم بین این دو مسئله وجود دارد. یعنی باید دید این راهبرد گیج در چه مقاطعی، توسط چه کسانی و در خصوص چه مسئله پی گرفته می شود؟ ضمن اینکه نوع رفتار و موضع گیری در تئوری مرد دیوانه متفاوت از راهبرد گیج است. در تئوری مرد دیوانه عموماً سیاست‌ها در یک بی نظمی و رفتار تهاجمی تعریف می شود تا به طرف مقابل اینگونه القا شود که رئیس جمهوری آمریکا به واقع دیوانه است و هر کار غیر منطقی از او برمی آید که در نهایت طرف به این نتیجه می رسد که در برابر چنین فرد دیوانه ای باید قدری محتاط و دست به عصا عمل کرد، اما راهبرد گیج الزاماً به سمت سیاست های غیرمنطقی و رفتارهای تهاجمی میل نمی کند، بلکه در کمال خونسردی و آرامش سعی می شود نوعی مدیریت فضا در دستور کار قرار گیرد. یعنی در مقابل زیاده خواهی سعی شود فضای گنگ، مبهم، سردرگم، گیج کننده و پر از پیچیدگی چیده شود تا در سایه خرید زمان عملاً فضا به نفع ما مدیریت شود. یعنی نوع موازنه سازی در دستور کار قرار گیرد. به هر حال تئوری مرد دیوانه، چه در دوران نیکسون و به خصوص در دوره ترامپ اقتضائات خاص خود را داشت. مثلاً در دوره ترامپ که آشنایی به دنیای سیاست و دیپلماسی نداشت و اساساً فردی تاجر بود و همه مسائل را از زاویه سود وزیاد می دید بدیهی بود که تئوری فوق پیاده شود.

من با پیدا کردن یک فصل مشترک بین راهبرد گیج مدنظر شما و تئوری مرد دیوانه به این نتیجه رسیده ام که چرا ترامپ بی ربط به سیاست و دیپلماسی در قامت رئیس جمهور آمریکا ظاهر شد، کما اینکه چرا سید ابراهیم رئیسی به عنوان رئیس جمهوری ایران، محمد اسلامی در قامت رئیس سازمان انرژی اتمی و علی باقری کنی هم در جایگاه معاون سیاسی وزارت امور خارجه و مذاکره کنده ارشد در حال انجام فعالیتند. ولی نکته بسیار مهمی که باید از شما بپرسم اینجاست که آیا جمهوری اسلامی ایران مانند آمریکا از توان لازم سیاسی، دیپلماتیک، نظامی و امنیتی برای پیشبرد این تز یا راهبرد برخوردار است. به هر حال باید پذیرفت ایالات متحده قدرت اول نظامی، امنیتی و به تبع آن دیپلماتیک در جهان است، بنابراین پیشبرد تئوری مرد دیوانه توسط آمریکایی‌ها توسط نیکسون و یا ترامپ به مراتب ساده تر از آن است که ایران بخواهد مشابه این رفتار را پیاده کند، به خصوص آنکه دولت رئیسی در مقابل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، شورای حکام، شورای امنیت، اعضای ۱+۴ متشکل از روسیه، چین، آلمان، فرانسه و انگلستان و مهمتر از همه ایالات متحده آمریکا و در کنارش بازیگران پشت پرده ای چون اسرائیل قرار دارد؟

بله. اگرچه قدرت نظامی، امنیتی و دیپلماتیک دو کشور ایران و آمریکا شبیه هم نیست، اما به هر حال ایران در طول سال های گذشته نشان داده است که می تواند به تنهایی در برابر قدرت های جهانی یعنی اعضای ۱+۵  یک تنه مذاکرات خود را انجام دهد. این مذاکرات در طول دولت‌های مختلف از خاتمی تا احمدی نژاد، روحانی و اکنون دولت رئیسی ادامه داشته است. یعنی جمهوری اسلامی قدرت دیپلماتیک خود را ثابت کرده است. اما نکته مهمتر آنجاست که راهبرد گیج به شدت متفاوت از تئوری مرد دیوانه است. من اشاره داشتم در تئوری مرد دیوانه نیاز به رفتار غیر منطقی، هیجانی و مبتنی بر سیاست های تهاجمی است، اما در تئوری یا راهبرد گیج قرار نیست ما دست به رفتار غیرمنطقی و سیاست تهاجمی بزنیم. ما در کمال خونسردی و آرامش فقط سعی خواهیم کرد فضا را مبهم و سردرگم کنیم. یعنی فردی مانند محمد اسلامی به عنوان رئیس سازمان انرژی اتمی می تواند یک سیاست گیج کننده را برای آژانس و شخص رافائل گروسی پیاده کند، کما اینکه من این تصور را دارم مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در مقابل رئیس سازمان انرژی اتمی ایران اکنون در نوعی گیجی و کُما به سر می برد. اما در ادامه ذکر چند نکته بسیار مهم لازم و ضروری است؛ اول اینکه ما باید سیاست مذاکره با یک گروه از ابرقدرت ها را کنار بگذاریم، چه در قالب ۱+۴ و چه در قالب ۱+۵؛ ایران باید به صورت مذاکرات دوجانبه با تک‌تک این کشورها گفت وگوهای خود را پیش ببرد. مشابه همین سیاست خیلی قبل تر توسط کره شمالی پیاده شد. یعنی کره ای ها قبلا مذاکرات را با این گروه از ابرقدرت های جهان پیش گرفتند، اما در ادامه این سیاست را کنار گذاشته شد. ما هم باید مذاکره با گروه ۱+۴ یا ۱+۵ را کناربگذاریم. حتی من معتقدم مذاکرات همزمان با تروئیکای اروپایی یعنی آلمان، فرانسه و انگلستان هم اشتباه است. باید این سیاست را هم کنار بگذاریم. مطمئن باشید مختصات متفاوت برلین، پاریس و لندن در عرصه سیاست خارجی به خصوص بعد از خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا باعث ایجاد تفاوت های رفتاری در آنها شده است. بنابراین جا دارد تهران با شناخت کامل از این اقتضائات دیپلماتیک هر کدام از اعضای تروئیکای اروپایی، رفتارهای مختص با هر کدام از این کشورها را در پیش بگیرد. در این بین سیاست و راهبرد گیج بسیار کاراء و موثر خواهد بود. نکته مهم دیگر استفاده از چهره های تازه در عرصه سیاسی و دیپلماتیک است. چون تا طرف مقابل به شناخت، درک و آگاهی از رفتار، منطق، بینش و منش این افراد دست پیدا کند قطعاً با خرید زمان می توان مسیر هموار تری برای رسیدن به اهداف و منافع خود ایجاد کرد. این در حالی است که استفاده از چهره های ثابت در حوزه مذاکرات به خصوص چهره هایی که  سال ها و دهه هاست که برای اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها شناخته شده اند و شناخت کامل و از نزدیکی به روحیات، نگاه، بینش و منش آنان دارند سبب خواهد شد در کوتاه ترین زمان سناریوهای متعددی برای ما چیده شود، در صورتی که عدم شناخت بر چهره های تازه در عرصه دیپلماسی به ایجاد فضای گیج کننده و مبهم کمک می‌کند.

منظور مستقیم تان محمدجواد ظریف است؟

من از نام بردن افراد اکره دارم، بنابراین منظور مستقیم من آقای ظریف یا هر فرد دیگری نیست، بلکه من سعی دارم این نگاه را به همه تعمیم دهم. ما باید چهره های جدید را در عرصه مذاکرات معرفی کنیم. سیاست خارجی ایران نیاز به پوست اندازی دارد. استفاده از چهره های با تجربه و ثابت اگرچه می‌تواند به کاهش آزمون و خطاهای ما کمک کند، اما در عین حال آسیب‌های خود را هم دارد. بنابراین استفاده از چهره های ثابت، چه محمدجواد ظریف و چه هر فرد دیگری می‌تواند مزایا و آسیب های خود را داشته باشد. اما در این موضوع مشخص یعنی ایجاد فضای گیج کننده و مبهم کمکی به ایران نخواهد کرد.

به توان دیپلماتیک، نظامی و امنیتی کشور برای عملیاتی کردن تز گیج اشاره شد، اما در حوزه مهمتر یعنی حوزه داخلی به نظر می‌رسد که این توان وجود نداشته باشد. به هر حال کشور در بحران های متعددی به سر می‌برد، از بحران آب و هوایی مانند کم آبی و آلودگی هوا گرفته تا مهمتر از آن بحران معیشتی و اقتصادی، بحران اجتماعی و ...؛ آیا با توجه به این میزان از مشکلات داخلی واقعا دولت رئیسی توانی برای پیشبرد این راهبرد گیج را دارد؟

من کارشناس و تحلیلگر مسائل سیاست خارجی و روابط بین الملل هستم. لذا بنایی ندارم ورودی به مسائل سیاست داخلی و شرایط حاکم بر کشور داشته باشم.

اما به هر حال سیاست خارجی، هم بر سیاست داخلی و وضعیت فعلی کشور اثرگذار است و هم به عکس، سیاست داخلی، وضعیت اقتصادی، اجتماعی، نظامی، امنیتی، دفاعی، اطلاعاتی، معیشتی و ... هم بر دیپلماسی اثرگذار است.

 از این منظر قطعاً نمی‌توان منکر تاثیرگذاری و تاثیرپذیری سیاست داخلی و سیاست خارجی بر همدیگر بود. مشهور است که سیاست خارجی امتداد سیاست داخلی است. لذا اگر بخواهم در این خصوص پاسخی به سوال شما بدهم به نظر من دولت رئیسی مشخصا در خصوص حل مسائل داخلی کشور با محوریت بحران اقتصادی و معیشتی به شدت کُند عمل می کند. متاسفانه طی سال‌ها و دهه‌های اخیر بعد از انقلاب، سیاست جمهوری اسلامی از «تمرکز گرایی» به سمت «تمرکز زدایی» رفته است. بنابراین برای هر مسئله سیاسی، امنیتی، اقتصادی، معیشتی، اجتماعی، فرهنگی و ... بی نهایت دستگاه، نهاد، ارگان، سازمان مسئول و متولی تعریف شده است از بحران آلودگی هوا گرفته تا کم آبی و بی آبی تا همین مسئله تهیه خوراک دام؛ اما هیچ کدام حل نشده که هیچ، حتی با این همه دستگاه و نهاد ذیربط وضعیت به شدت بغرنج تر هم شده است. برای مثال اکنون چند ماه است دولت رئیسی روی کار آمده است، اما هنوز تکلیف مسئله ساده ای مانند تامین خوراک دام مشخص نیست. حتی کار به جایی رسیده است که اکنون بسیاری از دامداران اقدام به ذبح دام های سبک و سنگین آبستن کرده‌اند که خود دولت هم به آن اعتراف کرده است. اینجاست که من به صراحت عنوان می کنم دولت رئیسی در حوزه داخلی قدر گیج است. 

پس معترفید که دولت رئیسی مشخصا در حوزه داخلی راهبرد گیج را پیش نمی برد، بلکه واقعا دولت گیجی است؟

بله تا حدی می توان گفت که دولت رئیسی در حوزه داخلی قدر گیج است. البته نمی توان به آن کلمه گیج اطلاق کرد، بهتر است بگوییم هنوز انضباط اجرایی دقیق و مشخصی پیدا نکرده است. یعنی دولت رئیسی هنوز به دیسیپلین و انضباط اجرایی نرسیده است. البته که فقدان انضباط اجرایی در حوزه داخلی باعث وقت‌کشی می‌شود، این وقت کشی در شرایط کنونی و با وجود بحران‌های مختلف بسیار زیانبار و خطرناک است. شاید به واسطه راهبرد گیج در حوزه سیاست خارجی با هدف خرید زمان بتوانیم منافعی را برای خود تعریف کنیم، اما در حوزه داخلی، شرایط کاملاً برعکس است. یعنی فرصت‌سوزی و وقت‌کشی تنها و تنها به ضرر دولت و کل جمهوری اسلامی ایران تمام خواهد شد. لذا من امیدوارم وضعیت مانند اکنون ادامه پیدا نکند، چون یقیناً در کوتاه مدت یا میان مدت به نقطه ای برگشت ناپذیر، غیرقابل کنترل و غیرقابل مدیریت خواهیم رسید. از این رو بود که واقعاً تصمیم به شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری گرفتم تا دولتی کاملاً تکنوکرات و آشنا به مسائل را ایجاد کنم که متاسفانه اصلاً شورای نگهبان وقتی برای بررسی پرونده انتخاباتی من نداشت. چون بعد از بررسی صلاحیت افراد، هیچ‌ پیامکی در خصوص رد صلاحیت من و دلایل آن ارسال نشد. من تصور می کنم شورای نگهبان حتی پرونده من را مطالعه نکرد.

عبدالرحمن فتح الهی

نویسنده خبر

روزنامه نگار و کارشناس ارشد روزنامه نگاری سیاسی و عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی.

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: سیدوحید کریمی ایران آمریکا برجام نشست وین تز گیج تئوری مرد دیوانه ترامپ جو بایدن ریچارد نیکسون سیدابراهیم رئیسی سیاست خارجی دولت رئیسی محمد اسلامی علی باقری کنی رافائل گروسی رئیس سازمان انرژی اتمی مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی ایران و تروئیکای اروپایی اعضای 4+1 گروه 5+1


( ۹ )

نظر شما :

خسرو ۱۲ آذر ۱۴۰۰ | ۱۹:۵۱
آقای کریمی دیپلماسی را میشناسد و سیاستمدار کاربلدی است ولی سیستم های سازماندهی نخبه ها بر اساس شایستگی ( احزاب و موسسه های مشاوره سیاسی و دانشگاهها ) در ایران کارکرد مناسبی ندارند و بسیار سطحی و ناکارآمد طراحی میشوند!!!!!!!!!! در بیشتر کشورهای دنیا یک نفر میتواند بامعرفی و امضای مثلا صدهزارنفر کاندیدای ریاست جمهوری گردد ولی متاسفانه در ایران شورای تعیین کننده متشکل از چند نفر -- وظیفه تشخیص را از طرف هشتادمیلیون نفر ملت ایران عهده دار شده اند
علی ۱۳ آذر ۱۴۰۰ | ۰۲:۱۹
اگر واقعا راهبرد گیج را این اقایان برای سیاست خارجه انتخاب کردند که باید فاتحه ایران به کل خواند. هیچ کشوری در تاریخ مدرن بدون ارامش و برنامه مدون در سیاست خارجی و داخلی به رفاه و پیشرفت نرسیده مثال بارز آن چین یا حتی افریقای جنوبی غیره ,... کارآفرین یا تاجری که نمیداند قیمت دلار ماه اینده چی هست و چشمش فقط به مذاکرات که خروجی اش چی است و آنگاه باید پرسید این راهبرد گیج اخرش به کجا ختم میشود؟!