ولع ارامنه و قصور آذربایجانی‌ها

بحران زایی و بحرانسازی درقفقاز

۲۳ دی ۱۴۰۱ | ۱۲:۰۰ کد : ۲۰۱۶۹۸۲ آسیا و آفریقا انتخاب سردبیر
رسول اسماعیل زاده دوزال در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: با دولت سازی هایی که از ابتدا ارامنه در قفقاز به راه انداختند ضربه اصلی و مهلکی بر پیکر تمدن و فرهنگ اسلامی در قفقاز وارد شد. جمهوری دموکراتیک آذربایجان نیز تنها بخش کوچکی از میراث و تراث اسلامی را توانسته است تصاحب کند و متاسفانه به جای نمایندگی کل مسلمانان در کل قفقاز و به جای تاکید بر مفاهیم اسلامی و تاریخی بر مفاهیم ملی و ناسیونالیستیِ صرف تاکید کرده و به جای تشکیل دولت اسلامی آذربایجان (قفقاز) دولت دموکراتیک آذربایجان را تشکیل دادند. آنان هر چند سایر اقوام مسلمان از قبیل تات ها، تالش ها، لزگی ها، آوارها و کردها را به تناسب اشتراک در دین و فرهنگ نمایندگی می کردند، ولی از وسعت اندیشه اسلامی غفلت کردند.
بحران زایی و بحرانسازی درقفقاز

نویسنده: دکتر رسول اسماعیل زاده دوزال، کارشناس مسائل قفقاز

دیپلماسی ایرانی: یکی از اهداف پیدا و پنهان جنگ ایران و روسیه تزاری مسیحی سازی کل قفقاز و خلع ید مسلمانان از حاکمیت قفقاز بود که نهایتا با تشکیل دولت مسیحی در قلب سرزمین های اسلامی با حمایت روسیه تزاری و فرانسه این هدف به واقعیت انجامید و از آن تاریخ قفقاز محل بروز بحران های فرسایشی و اختلافات قومی و دینی شده است. متاسفانه کلیسا مبدا و کانون اصلی این بحران­ها در قفقاز بوده است. کلیسا با استعمار ، استحمار و استغفال مردم ارمنی آتشی را در منطقه افروخت که علاوه بر این که جدایی قفقاز از ایران اسلامی را رقم زد، همچنین منشا جنایت ها و کشتارهای خونین و درگیری ها و تنش های قومی شد. حمایت پوششی غرب لیبرال و غرب کمونیست(روسیه تزاری و شوروی) از این بحران ها اوضاع را بیشتر آشفته کرد. غرب هنوز هم سعی دارد این بحران ها را همچنان مشتعل نگه دارد. آن ها در پوشش و قالب میانجی و صلح طلبی همچون گروه مینسک علیرغم شعار و تبلیغات رسانه ای نه تنها به حل این بحران ها کمکی نکرده بل همواره با فرسایشی کردن حوادث و فرصت سوزی ها بحران را در قالب های متفاوت نگه دارند.

این حکایت جدایی و این بحران ها تاریخ تلخی داردکه حتی به دوران قبل از وقوع جنگ اول روسیه و ایران می رسد . به دوره ای که کشیشان کلیساهای گریگوری با ارسال نامه ها و خواهش نامه ها امپراتوری تزار روسیه را برای اشغال قفقاز تحریک کردند. آنان با گزارش هایی دقیق از اوضاع سیاسی ، اقتصادی و نظامی قفقاز صفوی و قجری تزار را برای لشکرکشی به قفقاز ترغیب و متعهد شدند که در صورت حمله تزار به قفقاز اردوی روسها را در این حمله یاری خواهند کرد. (البته ابتدائا باید خاطرنشان کرد تمامی رهبران و کشیشان و سردارانی که در این بحرانسازی نقش داشتند ارامنه یا در اصل مسیحیت غیر بومی بودند که در طول سا های طولانی از زمان جنگ ایران و روم به ایران به ویژه از جنوب دریای سیاه  به ایران به ویژه به قفقاز نفوذ کرده بوند و همیشه در بین ارامنه بومی و مسلمانان ایجاد تنش و بحران و اختلاف کرده و حتی کشت کشتار راه انداخته اند. در صورتی که  ارامنه بومی سال های سال از نعمت حاکمیت اسلام در منطقه متنعم و عموما امور بازرگانی بین المللی و صنعتگری را به همراه گرجیان ایران در دست داشتند و زندگی مسالمت آمیزی با مسلمانان داشتند. با توجه به این مقوله باید موضوع نفوذ بیگانگان موضوع جدی تلقی گردد هوشیار بود . این بیگانه می تواند در قالب یهود و می تواند در قالب مسیحیت نفوذ کند. همچون نفوذ یهودیت خزر و یهود صهیونیست و یا نفوذ مسیحیت _ارتدوکس روسی و کاتولیک رومی و یا ارمنی داشناق).

مورخ روسی س.م. سالایئو در اثر خود تحت عنوان "  حکایات و گزیده هایی از تاریخ روسیه " می گوید :  «در سال 1701 میلادی یک ارمنی به نام "ایزاییل اوری" به پیش" قولونیک" رفته و از وی برای رهایی ارامنه ایران (قفقاز ) درخواست کمک کرد . او برنامه ای به تزار روس نوشت و در آن از نحوه شکست فارس­ها ( ایرانیان ) ، کمک رسانی همه جانبه ارامنه  به تزار درجریان اشغال شمال ایران و همچنین ارائه دلایلی متقن برای اطمینان بخشی تزار در خصوص سهولت تصاحب قفقاز در صورت هجوم به قفقاز سخن به میان آورد .»

او یک نقشه کامل از نحوه­ی اشغال قفقاز را تهیه و به تزار ارسال کرد. هرچند اوری زمانی که به عنوان نماینده روسیه به ایران عازم شد ، به طور ناگهانی مرد و آرزوی خود را به خاک برد . اما در سال 1718 میلادی یک ارمنی دیگر به نام "میناس وارتاپئت" راه "اوری" را ادامه داد . وی نیز به تزار روس برنامه ای نوشت و مواردی که اوری متذکر شده بود در نامه خود مجددا بیان کرد .

با توجه به مضمون نامه ها و درخواست ها مشخص می شود که یک ارگان رسمی ، این جریان را هدایت می کرده است . با توجه به شواهد تاریخی این ارگان و یا تشکیلات عبارت بوده است از کشیشان و رهبران کلیساها که با همفکری و هم اندیشی که در درون کلیسا به نتایجی رسیده و برای اجرای برنامه ها و رسیدن به هدف خود از طریق نامه نگاری با تزار ارتباط برقرار می کرده اند و تزار نیز از دسایس پشت پرده  نویسندگان نامه و دعوت کنندگان و میزبانان اطلاع دقیقی داشته است . زیرا منطقی به نظر نمی رسد که پادشاه یک امپراتوری به نامه یک ارمنی شهروند قفقاز ترتیب اثر دهد . بنابراین نامه هایی که به طور متناوب ارسال شده است ، اولا در پشت پرده توسط یک گروه رهبری و هدایتگر نوشته شده و با رعایت مسائل امنیتی و اطلاعاتی آن را به اسم یکی از آنان و یا به اسم شخص ثالثی ارسال داشته اند و ثانیا تزار نیز این گروه رهبر و هدایتگر را می شناخته و به رموز فیمابین واقف بوده است .

 تزار این درخواست و دعوت ها را ابزار توجیه قرار داد و با استناد به آنها چنین وانمود کرد که ملت مسیحی از آن برای رهایی از ظلم قیزیلباشان شیعه دعوت کرده است .

خوش خدمتی های سرداران محلی به روس ها

افسران متعددی در صفوف لشکریان روس ، در جنگ های قفقاز شمالی و داغستان که در نیمه های قرن نوزدهم سالیان متمادی به طول انجامید و منجر به استقرار سلطه روس­ها بر این مناطق شد، شرکت جسته اند که قریب به اتفاقشان ارمنی و تعدادی گرجی و تعداد انگشت شماری هم از ملیت های دیگر قفقاز بوده اند.. در همین جنگ­ها بود که آنان بعدها مشهورترین سرداران ارتش روس شدند :( مانند لوریس ملیکیان ، لازاریان ، ترگوکاسیان و شلکوونیکیان ) از بین آنان حتی ژنرال لوریس ملیکیان به سرفرمانده ارتش قفقاز ارتقا پیدا کرد .

به نوشته میرزا صادق وقایع نگار در تاریخ جنگ های ایران و روس در میان این سرداران کشیشان ارمنی نقش بی بدیلی هم در کمک رسانی به روس ها و هم در اغفال خانات قفقازداشته اند که عمدتا این خوانین مسلمان و از جانب مرکز تعیین و ابقا می شد. از مشهورترین خاناتی که مورد اغفال قرار گرفت ابراهیم خلیل خان قره باغی خان قره باغ-شوشا بود که توسط یک دختر ارمنی به نام لکورا (فرستاده­ی کشیش مسیحی در گرجستان) مورد اغفال قرار گرفت. او نخستین خان خائن به وطن بود که در اثر دلربایی دختر جوان ارمنی لکورا طی توافقنامه ای خانات قره باغ را تحت حاکمیت روسیه تزاری در آورد و از حاکمیت ایران امتناع نمود.

اما کشیش هایی که با تغییر بنیادی در رویکرد کلیسا اخلاقیات عیسوی را به کنار نهاده برای اهداف خاصی به سیاست ورزی روی آورده و ناوس کلیسای گریگوری را به طبل جنگ تبدیل کرده بودند به دوشکل به تعهد خود عمل کردند. آنان از سویی نیروی جنگنده و آشنا به مختصات منطقه برای اردوی روس تامین می کردند و از سویی دیگر نقش ستون پنجمی و جاسوسی برای تزار ایفا می کردند. به عبارتی واضح خیانت به وطن و هموطنان خود  و خدمت به دولت بیگانه ولی هم کیش.

به نظر وقایع نگار یکی از علل مهم شکست عباس میرزا در جنگ ایران و روس نیز همین موضوع خیانت برخی از ارامنه قفقاز در جنگ بود که در تاریخ نگاری از آن غفلت شده است. به اذعان اغلب تحلیلگران سیاسی – تاریخی و کارشناسان منطقه ای، روس­ها بدون یاری ارامنه نمی توانستند، قلاع و دژهای مستحکم ایرانیان را در قفقاز به اصطلاح فتح نمایند . راهنمایی ها و گیرا دادن از داخل شهرها و آبادی­ها و ارائه طریق و گذاشتن نقشه های جنگی و استراتژیک در اختیار روس­ها توسط ارامنه محلی مهمترین عامل شکست ایران وسقوط دژهای مستحکم ایران شد. نتیجه این جنگ نابرابر با توجه به گستردگی و عمق این خیانت روشن بود، جدایی قفقاز.

جالب است باسدئرماچییان با در نظر داشت همین موضوع و با خوشحالی خاص از الحاق قفقاز به روسیه در اثر خود به ارائه دلایل توجیهی اشغال قفقاز توسط روس ها مبادرت می ورزد و با لطائف الحیل سعی می کند، اشغال قفقاز توسط روس­ها و الحاق آن به روسیه را امری مثبت و در راستای اهداف بشر دوستانه قلمداد نماید.

 به هر حال قفقاز از پیکره ایران اسلامی جدا و علیرغم مقاومت مسلمانان به روسیه تزاری الحاق گردید. روس ها با مشورت و هدایت کشیش ها همچون کشیش عاباس به اشغال قفقاز بسنده نکردند . آنان از سویی با قتل و غارت و تجاوز عمومی در دل مسلمانان قفقاز جنوبی ایجاد رعب و وحشت کردند. همچنانکه پیش از آن در قفقاز شمالی این را تجربه کرده بودند .  از سویی دیگر برای تخریب و تضعیف و تقلیل مسلمانان در قفقاز دست به تغییر در ترکیب قومیتی، دینی و مردمی قفقاز زدند. آنان سیستم هزار ساله اسلامی در حوزه قضاوت، مدیریت جامعه ، فرهنگ و سیاست را به طور کلی تغییردادند. قفقاز داشت در سیستم مدیریتی روس هضم می شد و تلاش مسلمانان و قیام ­ها و عصیان­های آنان بر علیه تزار همچون قیام قاچاق نبی و قیام امام شامل تحت عنوان "قاچاقلار" که از سوی مجتهدان تبریز هدایت و حمایت می شد، برای پیوستن دوباره به پیکر اصلی -ایران سودی نبخشید.

از سویی دیگر همانگونه که از ابتدای ارتباط گیری کشیش های ارمنی با تزار مطرح می شد ،متحدان ارمنی تزار در مقابل حمایت­های خود، تاسیس یک دولت مسیحی را در قفقاز از تزار مطالبه می کردند.

بر اساس شواهد تاریخی روس­ها که  به نرسئس اسقف اعظم ارمنی در تفلیس وعده هایی دایر بر تشکیل یک ایالت خودمختار ارمنی در چارچوب امپراتوری روسیه داده بودند، بدون فوت فرصت به عهد خود وفا کردند. خانات مسلمان ایروان و نخجوان را به صورت یک شهرستان واحد با هم جمع کرده و منطقه ای تحت عنوان" ارمنسکایا اوبلاست" ابداع کردند و اداره امور آن را به یک شورای موقت واگذار کردند ، که اسقف نرسس نیز عضو آن بود . حتی صحبت از این هم شد که یک سپاه دایمی ارمنی به تعداد دو هزار نفر نیز تشکیل بدهند .

روس­ها به شرطی به نقشه تشکیل دولت ارمنستان کمک می کردند که تحت قیومیت و اداری روس­ها باشد.

این اقدامات نخستین امیدهای بزرگی در دل دنیای ارمنی بیدار کرد و حتی یک ارمنی ثروتمند ساکن هندوستان تمام ثروت خود را در اختیار این واحد ارضی نوبنیاد گذاشت . 

همچنین الحاق قفقاز به روسیه و ورود روسیه تزاری به سرزمین ماوراء قفقاز (یعنی قفقاز جنوبی ) برای ملت ارمنی از نقطه نظر جغرافیایی نیز از اهمیتی ویژه ای برخوردار بود . زیرا به انزوایی که ملت ارمنی از قرن یازدهم به بعد به آن دچار شده بود، پایان می داد.

 توضیح آن که از زمان حضور تمدن ایرانی- اسلامی بر آسیای صغیر و قفقاز پیوندی که مسیحیت قفقاز را به مغرب زمین مربوط می کرد قطع شده بود . این انزوا در وسط دنیایی که همه منحصرا مسلمان بودند ،با پیشروی روسیه در آغاز قرن نوزدهم اولا پایان می یافت ودر ثانی خود به عنوان پایگاه غرب و جهان مسیحیت اشغالگر و فتنه جو درمی آمد و به یکی از عوامل تنش زا و بحران زا برای تمدن اسلامی و همچنین مانع اساسی در مقابل اتحاد دو پایگاه عمده تمدن اسلامی یعنی عثمانی و صفوی در می آمد. چیزی که امروز ما شاهد آن هستیم و هنوز هم این فاکتور با اشتراک تفکر نوشعوبیه باستانگرا به عنوان یکی از کانون های ایجاد واگرایی در اتحاد مسلمانان تمدن ساز ایرانی-ترکی است. اساسی ترین بحران همین است که در درون تمدن ایرانی غده ای پیدا شد که دل به بیگانه سپرده بود و برای حیات خود به غرب نیازمند بود. به عبارتی دیگر ارامنه ای که سال های سال تحت حاکمیت پادشاهان و حاکمان اسلامی در بهترین شرایط و متنعم از هر حقوقی زندگی می کردند، در نهایت اکثریت آنان مورد اغفال کشیشان تند رو و افراطگرا شدند و در اثنای جنگ ایران و روس به سرسپردگی روی آوردند.سرسپرده ژنرال های روس شدند. این سرسپردگی باخت تاریخی برای آنان بود. آنان احمقانه به بهشت تاریخی یعنی ایران پشت پا زدند و به هوای جنت فروشی کشیشان خود جهنم به نام کردند و این تجارتشان سودی نبخشید.

پس از جدایی قفقاز بلایی به سر مردم مسلمان و میراث اسلامی، فرهنگ و امور اجتماعی مسلمانان و ایرانیان به وجود آمد که قلم از ذکر آن عاجز و شرمسار است. کمینه این جنایت ها اعطای بخش وسیعی از خاک و ثروت های مادی و فرهنگی مسلمانان به غیر مسلمانان است. افکار عمومی جهان تصور می کند واحد سیاسی غیر مسلمان در قفقاز سال‌های سال است در قفقاز حضور داشته و برخی کشورها بر سرزمین های تاریخی آنان ایجاد شده است. این تصویر نادرستی است که کشورسازان مسیحی آن را تبلیغ می کنند. قفقاز در طول هزار و اندی سال به عنوان یک سرزمین اسلامی با اقلیت ارمنی و یهودی و در ترکیب ایران تاریخی بوده است و هیچگاه در طول ۱۴۰۰ سال و حتی تا قبل از اسلام به عنوان یک واحد سیاسی ارمنی مطرح نبوده است. پیش از آن نیز تمام اقوام قفقاز و صاحبان ادیان همچون زرتشت و بت پرست و شامانیست و مهرپرست مشترکا از اتباع امپراتوری آلبانی محسوب می شدند.

مکانیزم روسی – یک گام به عقب ده گام به جلو

روسیه تزاری با توجه به خدماتی که ژنرال‌های روس از آن خدمات شایان یاد می کنند، تلاش کردند در مقابل خیانت کشیشان محلی به کشورشان نسبت به حاکمیت رساندن مسیحیت برای نخستین بار در قفقاز اقدامات جدی داشته باشند. با این ترفتد آنان علاوه بر استیلا بر قلب سرزمین اسلامی قفقاز می توانستند هم پایگاه مطمئنی داشته باشند و هم به امور مسیحیت نظم و نسق بخشند.

با این حال برای روس ها موقعیت مناسبی برای تشکیل یک دولت مسیحی در خاک مسلمانان فراهم نشد. ولی آنان تا حد توان توانستند، زیرساخت‌ها ، سیستم اداری ، قضایی و اجتماعی را تغییر دهند. اقتصاد و بازار و تجارت را به ارامنه و گرجی ها و روس­ها بسپارند و از مناصب حساس و تاثیرگذار مسلمانان را که عمدتاً آذربایجانی‌ها بودند دور نگه دارند. عمق این فاجعه را در صنعت نفت می توان مشاهده کرد. اگر از سال ۱۸۶0 در باکو ۹۵ درصد چاه‌های نفت که سرمایه و ثروت هنگفتی را برای صاحبان ایجاد می کرد و رمز پیشرفت بود، متعلق مسلمانان بود، از سال ۱۸۹۰ به بعد با دخالت ، فشار و اجبار روسها تنها ۱۳ درصد متعلق به مسلمانان و مابقی به تجار و ثروتمندان ارمنی و روسی بخشوده شد. با این تغییرات و دست بردها صورت ، سیرت ، ماهیت و فرم قفقاز تغییر کرد. قفقازی که در متن تمدن ایران اسلامی با غالبیت فرهنگ مسلمانی و ایرانی و ترکی تعریف می‌گردید، چهره عوض کرد و دیگران، نامحرمان و بیگانگان زمام امور را به دست گرفتند. قطار پیشرفت قفقاز اگرچه از باکو به حرکت خود استارت می زد ولی با گذر از ایروان ارمنی شده در مسکو بار می انداخت. قفقاز همه جانبه به سوی روسیه ریل گذاری گردید. از جنوب برید به شمال قصد اقامت کرد. همگان به این قطار سوار شدند. به دلیل ضعف مفرط کانون های اسلامی در کشور های عثمانی و ایران حتی مسلمانان نیز مجبورا و برخی هم از روی اغفال به سوی غرب گرویدند و سوار بر قطار به سوی تمدن روسی حرکتشان را آغاز کردند. بدین ترتیب زمینه مناسبی برای تغلب روسی از هر حیث به وجود آمد. هدفی که در طول سال­های جدایی و پس از الحاق قفقاز به روسیه حاصل نشده بود، این بار شرایط برای وقوع آن مساعد و میسر شد.

یعنی  بعد از جنگ جهانی اول دو کانون بزرگ مسیحیت غرب و مسیحیت بلشویسم در تشکیل دولت ارمنی مسیحی در خاک مسلمانان همکاری و همیاری مضاعف کردند.  نخستین اقدامات آنان مسلح کردن ارامنه منطقه و ایجاد تشکیلات سیاسی و پارتیزانی و مصداقا تشکیل حزب داشناقسیون بود. اوج بحران های معاصر در قفقاز هم از اینجا شروع می شود. ارامنه سیاسی با مغتنم شمردن این شرایط تا توان داشتند بر علیه مسلمانان در منطقه قفقاز و آناتولی به قتل و غارت پرداختند و حتی تعداد کثیری از مسلمانان ایرانی را در شهرهای اورمیه ، خوی ، سلماس ، جلفا و دیزمار قره داغ به شهادت رساندند که تصویر این وحشی گری ها در نشریه شیخ محمد خیابانی و کتاب سال های خونین اثر محمد سعید اوردوبادی و در کتاب طغیان ارامنه اثر محمدعلی فروغی  مشهود است. ارامنه از سویی به کشتار دسته جمعی مسلمانان مبادرت می ورزیدند و از سویی دیگر و در عین حال با حمایت بنگاه تبلیغاتی غرب به مظلوم‌نمایی وسیع می پرداختند. در عین قاتل بودن شبیه سازی کرده نقش قربانی را بازی می کردند. یکی از معماها و نکات جالب تاریخ معاصر هم همین است که قاتلان خود به قتل عام مسلمانان اقدام می­کردند و خود را نیز قربانی نسل کشی قلمداد نموده اند. با استفاده از این روش ارامنه توانستند افکار عمومی و اهتمام غرب و شرق روسی را به خود جلب و زمینه را برای تشکیل دولت ارمنی آماده کنند.

نقش داشناقسیون (متمم پروسه صهیونیسم)

نقش داشناق ها در بحران زایی و ایجاد آشوب در قفقاز در کارشکنی مجلس قفقاز مستقل (سیم قفقاز و یا پارلمان مستقل قفقاز) هم روشن است. پس از زوال تزار روس و پیش از ظهور و حضور بلشویک ها در اواخر سال ۱۹۱۷ پارلمانی با اکثریت مسلمانان در پایتخت قفقاز یعنی تفلیس مسلمان تشکیل گردید که در میان فعالان سیاسی و  مدنی آن روزگار تحت عنوان "مملکت مسلمانیه قفقازیه" اعلام وجود کرد و حتی اقدام به چاپ پول کاغذی به زبان ترکی، ارمنی و گرجی در مقابل روبل روسی در قفقاز کرد. این نخستین استقلال سیاسی قفقاز بود که می توانست به یک کشور مستقل فدراتیو متشکل از عنصر ارمنی و گرجی و مسلمان تبدیل گردد. ارامنه مسلح با شیطنت ، دخالت و تحریک فرانسوی ها و انگلیسی ها فرصت را غنیمت شمرده و با استفاده از قدرت و زور اسلحه و حمایت بین المللی قدرتمندان هم کیش خود در کار پارلمان قفقاز که با اکثریت و غالبیت مسلمانان کار خود را در اداره قفقاز آغازکرده بود، کارشکنی و ایجاد اختلال کردند. در نهایت هم از این پارلمان خارج و اعلام جمهوریت نمودند. ارامنه چنان شتابزده این اقدام را به انجام رساندند که فرصت نیافتند که حتی شهری را به عنوان پایتخت جمهوری نوپا معرفی کنند. زیرا اغلب شهرهای مهم و بزرگ مسلمان نشین در دست مسلمانان بود. اما ارامنه همزمان در حالی اعلام جمهوریت کردند که توانستند با ترورهای گسترده مسلمانان و ایجاد ناامنی تفلیس را نیز از دست مسلمانان خارج و آنان را ازتفلیس بیرون برانند. ارامنه مسلح چنان ناامنی در قفقاز بر مسلمانان ایجاد کردند که حتی رؤسای احزاب و روشنفکران و فعالان سیاسی و مدنی مسلمانان در برگزاری جلسات عادی امنیت نداشتند .ارامنه توام با این وحشی گری ایروان را که شهر مسلمان نشین بود، برای پایتخت خود از تشکیلات سیاسی مسلمانان مطالبه کردند. مسلمانان که به رهبری تعدادی از روشنفکران و فعالان اسلامی اعم از شخصیت‌های ایرانی و قفقازی همچون توپچی باشی اوف، فتحعلی خویینسکی و محمد امین رسول زاده و دیگران یک هیئت سیاسی- اجرایی در راستای اعلام استقلال و تشکیل دولت دموکراتیک آذربایجان تشکیل داده بودند، درخواست ارامنه را در قبال توقف کشتار مسلمانان از سوی ارامنه در قفقاز به شور گذاشتند که نهایتا مسلمانان متقاعد شدند ایروان را به ارامنه واگذار کنند تا آنان هم از کشتار مسلمانان دست بردارند. البته در واگذاری ایروان به داشناق ها عثمانی هم نقش موثری داشت و اساسا این موضوع را پاشا های عثمانی با سیاست نیمه تهدید و نیمه­خیرخواه بر مسلمانان تحمیل کردند. عثمانی ها برای ممانعت از تشکیل اتفاق ارمنی و گرجی بر ضد عثمانی از یک سو  و برای انصراف ارامنه از شرق ترکیه از سویی در حقیقت غرب قفقاز را با ارامنه مصالحه کردند. عثمانی ها ارامنه آتش زا را از کشورشان بیرون راندند و برای آنان درقفقاز و ایروان سکنی دادند و شهر شیعه نشین ایروان را آتشگاه ارامنه کردند. ارامنه از این معامله خوشنود شدند و تا حدودی با عثمانی ها کنار آمدند. این موضوعی است که متاسفانه محققان ترک روی آن پرده می کشند و محقق ایرانی هم اصلا برایش مساله نیست که در این خصوص پژوهش کنند.

آنان مهمترین شهر شیعه نشین قفقاز بعد از گنجه یعنی ایروان را به این سادگی و طی مصوبه‌ای فرمایشی (البته مجبورا) به ارامنه بخشیدند،(این مصوبه شورای سیاسی اجرایی جمهوری خلق آذربایجانیان مستندا در تاریخ ثبت است و صورت مذاکرات این شورا موجود است) لیکن ارامنه هرچند از شرق عثمانی منصرف شدند لیکن از کشتار مسلمانان دست برنداشتند و به شیعه کشی تشدید بخشیدند. متاسفانه تاریخ در خصوص این شیعه کشی تا حدودی ساکت است.

 ارامنه نه تنها شهر مسلمان نشین ایروان را تصاحب کردند بلکه با مبادرت به کشتار عظیم و گسترده مسلمانان در ایروان شهر ایروان را از وجود مسلمانان پاک سازی کردند که آمار کشتگان این پاکسازی قومی بعضا دویست هزار نفر ذکر شده است. دکتر ایروانی در خاطرات خود بخشی از جنایات ارامنه را در ایروان و آبادی های اطراف بیان کرده است. تا کنون ارامنه و روس ها آن چنان بر این جنایات پرده کشیده اند که چهره ی واقعی این جنایات در غبار تاریخ پنهان شده است . از سوی هیچ تشکیلات اسلامی و کشورهای اسلامی نیز در خصوص کشتار ایروان هیچ اقدامی اعم از باز کردن ابعاد قضیه ، مکانیزم کشتار و آمار تلفات صورت نگرفته است و این جنایت از سوی هیچ دولتی و تشکیلات سیاسی محکوم هم نشده است.

 بزرگترین و مهمترین سوالی که باید از کسانی که دولت خود را با خونریزی و کشتار وحشیانه و اشغالگری تشکیل دادند، پرسیده شود آن است که این مسلمانانی که اکثریت جمعیت ایروان را در سال 1918 تشکیل می دادند اکنون کجا هستند؟ نمازگزارانی که در مسجد کبود ایروان به آن بزرگی نماز می گزاردند کجا رفته اند؟ چرا برای مجاوری و خادمی مسجد کبود ایروان حتی یک مسلمان هم باقی نگذاشته اند و اکنون یک مسیحی خادم یک مسجد است؟همه آن مسلمانان به قتل رسیدند یا تعدادی  هم باقی ماند؟ از آن گذشته آیا اطلاعی از قبرستان های مسلمانان و دیگر مساجد محلات ، مدرسه ها ، ابنیه ها تاریخی ایران و خانه های مسلمان ها در شهر مسلمان نشین ایروان وجود دارد؟ چرا آن ها تخریب شده است؟ شهرکسازی هایی که در محلات مسلمانان احداث شده است بر چه مبنایی بوده است؟ آیا به ایروانی های که از خانه و کاشانه خود رانده شده و جلای وطن شده اند، اجازه بازگشت داده خواهد شد؟ بر سر میراث فرهنگی و دینی و تاریخی هزار ساله ایران اسلامی در ایروان و سایر مناطق ارمنستان کنونی چه بلایی آمده است؟ تا کی می توان روی حادثه ای همچون حادثه جیلولوق که هزاران مسلمان در اورمیه و خوی و سلماس و جلفا و قره داغ به خاک و خون کشیده شدند، پرده کشید؟ آیا ارامنه سیاسی – داشناق ها در قبال کشتار عمومی مردم مسلمان شمالغرب ایران پاسخگو نخواهند بود؟

این ها پرسش هایی است که هنوز نه از سوی دولت ها و تشکیلات و ملت های اسلامی به شکل منسجم و با استفاده از کانال های بین المللی طرح شده است و اگر هم به طور جسته گریخته و محدود طرح شده است پی گیری نشده است و نه از سوی محققان به قلم آورده شده است.

عجز جمهوری نو پای دموکراتیک آذربایجان

هرچند مسلمانان نیز ناگریز مجبور به اعلام استقلال شده و جمهوری دموکراتیک آذربایجان را تشکیل دادند، ولی با دولت سازی هایی که ابتدائا ارامنه در قفقاز به راه انداختند ضربه اصلی و مهلکی بر پیکر تمدن و فرهنگ اسلامی در قفقاز وارد شد. مسلمانان علاوه بر این که نه امنیتی داشتند و نه سرپناهی عملا شهرهای اسلامی خود را مثل ایروان(چوخور سعد) را از دست دادند و میراث مسلمانان اعم از میراث مادی ، فرهنگی، اقتصادی و سرزمینی به نفع ارامنه و گرجی­ها مصادره گردید. جمهوری دموکراتیک آذربایجان تنها بخش کوچکی از میراث و تراث اسلامی را توانست تصاحب کند و متاسفانه به جای نمایندگی کل مسلمانان در کل قفقاز  و به جای تاکید بر مفاهیم اسلامی و تاریخی  بر مفاهیم ملی و ناسیونالیستی صرف تاکید کرده و به جای تشکیل دولت اسلامی آذربایجان(قفقاز) دولت دموکراتیک آذربایجان را تشکیل دادند. آنان هر چند سایر اقوام مسلمان از قبیل تات ها ، تالش ها ، لزگی ها ، آوارها و کردها را به تناسب اشتراک در دین و فرهنگ نمایندگی می کردند، ولی از وسعت اندیشه اسلامی غفلت کردند. مسلمانان دایره­ی کنش خود را به جای توسعه بخشی محدود ساختند و عملاً از برخی ثروت های معنوی مسلمانان که آنان می توانستند تصاحب کنند و وارثان اصلی آنان شوند، چشم پوشیده و از دست دادند. آنان فقط عجله داشتند تا با نظم و نسق یافتن و انسجام سرزمین های کمتری را از دست دهند. زیرا اشتهای اشغالگری ارامنه پایانی نداشت.

 از این تاریخ به بعد اختلافات و دشمنی بین مسلمانان و ارامنه که رنگ دینی داشت با تشکیل این سه جمهوری شکل قومی و ناسیونالیستی به خود گرفت با این تفاوت که آذربایجانی ها به جای احساسات دینی بیشتر به ناسیونالیسم آذری گرویدند ولی ارامنه به هر دو مفهوم چسبیدند. هم ناسیونالیسم ارمنی و هم احساسات دینی مسیحیت جهان را تصاحب کردند.

با حضور و ظهور بلشویک­ها چشم ترازوی روس ها به سوی ارامنه سیاسی متمایل گشت. بلشویک­ها به جز چند سال اول که با شعارهای انسانگرایی و آزادی خلق‌ها در قفقاز ظاهر شدند و با انترناسیونالیسم کمونیستی مسلمانان سوسیالیست را فریب دادند، در نهایت از ناسیونالیسم ارمنی و کلیسا در مقابل مسجدحمایت کردند.  این بار نریمان نریمان اوف نخستین رئیس جمهور کمونیست و در عین حال مسلمان آذربایجان بذل و بخشش هایی در فضای احساسات کمونیستی و سوسیالیستی خودش به انجام رسانید و بخش عمده‌ای از خاک مسلمانان را که در تقسیم اراضی قفقاز سهم آذربایجانی ها شده و به دست آذربایجان کمونیست افتاده بود، با دستور استالین به ارمنستان کمونیست بخشید. این بخشش نیز به عنوان یک کانون بحران دیگری در تاریخ باقی ماند که باز برخی کشیش ها پشت قضیه بودند و روس ها از وجود یک مرز پیوسته بین مسلمانان آذربایجان (و لو با دولت کمونیستی) با ایران اسلامی نگران بوده و به مسلمانان اعتماد نداشتند و همیشه انتظار پیوست مسلمانان شمال رود ارس از نخجوان تا آستارا را  به جنوب ارس یعنی ایران را داشتند. به همین دلیل استالین با این بخشش توانسته بود به هدف سیاسی خود برسد.

نئوداشناق ها و فجایع انسانی

اشتهای خاک خوری کشیشان به این مقدار محدود نشد. سیاست ورزان به کمک مسیحیت توانستند از نقاط مختلف جهان تعداد کثیری از ارامنه غیر بومی و بیگانه را به ایروان و قره باغ منتقل کنند و بدین ترتیب مسلمانان را در سرزمینی که اکنون ارمنستان نام گرفته است، از اکثریت بیاندازند و جمعیت ارامنه را در خاک ارمنستان دو برابر کنند. برای همین منظور است که ما می بینیم که با وساطت ژنرال لازاروف مهاجرت گسترده ای مهیا شد و تعداد کثیری از خانواده های ارمنی غیر بومی به شهرهای قره باغ و ایروان و منطقه مقری منتقل گردید.  همه این اقدامات در راستای تغییر در ترکیب قومیتی ارمنستان کنونی و یا بخشی از قفقاز دیروزی بود. با تغییرات در ترکیب قومیتی  و خالص سازی ، تشدید احساسات ناسیونالیستی ، جریان سازی های سیاسی متکی به ناسیونالیست افراطی ، تاریخ سازی ها و مصادره کردن میراث تاریخی امپراطوری آلبانی قفقاز مربوط به پیش از اسلام ، مصادره عنوان ارمنیه تاریخی که اعم از مسیحیت و غیر مسیحیت را شامل می شد، جایگزین کردن عنوان ارمنستان به جای عنوان ارمنیه سبب شد که حس توسعه طلبی در ارمنستان بلشویک در راستای تشکیل ارمنستان بزرگ فزونی یابد و با فروپاشی شوروی این احساسات در قالب ارمنی گرایی افراطی  و در تقابل با ناسیونالیسم ترکی بروز کند . این بار با تسلیحات روسیه و مسلح سازی نئوداشناق­ها کانون بحرانی در قره باغ به راه انداخته شد که نتیجه آن اشغال سرزمین‌های اسلامی قره باغ و کشتار عمومی مسلمانان در خوجالی و سایر شهر های قره باغ بود.

لزوم هوشیاری نسبت به وقوع بحران های جدید

 این اشغالگری به مدت ۳۰ سال طول کشید، ولی در جنگ دوم قرباغ جنگ ۴4 روزه اوضاع برگشت و ما شاهد تحولات جدیدی شدیم. هر چند آذربایجان اراضی اشغال شده را آزاد و تمامیت ارضی خود را با حمایت کشورهای منطقه از جمله ایران و ترکیه تاحدودی تضمین کرد، ولی باز در خصوص اعاده­ی حیثیت هزاران مسلمان به هلاکت رسیده توسط داشناق ها در قفقاز و تخریب میراث مادی و معنوی مسلمانان و حقوق مسلمانان هیچگونه اقدامی به عمل نیاورد. حتی دفاع از کلیت اسلامی و حقوق مسلمان به مخیله آذری ها راه پیدا نکرد. آنان بیشتر به عناصر نژادی متزلزل تاکید کردند تا عنصر پایدار و تاریخی و ریشه ای اسلامی. از سویی دیگر برای حل بحرانی زمینه های بروز یک بحران جدید و دخالت مجدد بیگانگان در امور قفقاز به وجود آمد . این بار با حضور رژیم اشغالگر در بخش راست قفقاز و حضور فرانسه تشنه به خون مسلمان در بخش چپ قفقاز ، باید منتظر کانون های بحران جدیدی بود. برای حل منطقی و دائمی این بحران ها حضور قدرتمندو فعال کشورهای متن (آذربایجان، ارمنستان و گرجستان)و کشورهای حاشیه(ایران و ترکیه و روسیه) را در منطقه می طلبد. در این صورت کشورهای سهیم در این دالان بزرگ تمدنی خواهند توانست تاحدودی بحران ها را کنترل و همکاری ها را توسعه بخشند. هر چند تامین عدالت و بازگشت به حقیقت تاریخی در قفقاز مشکل و در حد محال به نظر می رسد، لیکن پرهیز از احساسات قومی و فرقه ای و دینی و توسعه حس اومانیستی و تکثرگرایی و دوری جویی از حس اشغالگری و طمع به خاک دیگران می تواند برای همگان مفید و برای صلح و آرامش موثر باشد. در صورتی که در تداوم این بحرانسازی ها برخی از ملت های قفقاز هنوز خود را پایگاه غرب تصور کرده و خود در میان جمع بوده و دل به دیگران سپرده باشند، متصور است که قربانی اصلی این تجاوزات در دویست سال اخیر یعنی ایران اسلامی می تواند حاکمیت تاریخی مسلمانان را بر سرزمین های تاریخی مجددا طرح کند.

کلید واژه ها: قفقاز قفقاز شمالی منطقه قفقاز منطقه قفقاز جنوبی ارمنستان ارامنه آذربایجان جمهوری آذربایجان روسیه و آذربایجان روسیه و ارمنستان روسیه و قفقاز


( ۸۸ )

نظر شما :

ناشناس ۲۳ دی ۱۴۰۱ | ۱۷:۴۱
بهتر امثال احسان موحدیان در قبال حق سرتسلیم فرود آورند و بیش از این آب به آسیاب دشمنان قدیمی و اصلی این سرزمین نریزند
مهدی ۲۳ دی ۱۴۰۱ | ۱۸:۳۳
با سلام به لحاظ اثبات صداقت ، لطفا از جنایات ارامنه داخل ایران هم بنویسید .
ناشناس ۲۳ دی ۱۴۰۱ | ۲۱:۲۳
با سلام واقعا متعجب شدیم از بابت این مقاله که حقایق را گفته و منتشر شده تو دهنی محکم و شکننده ای به فتح الهی و موحدیان ذوالقدر زده دستت درد نکنه یاشا
عادل ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۰۰:۳۰
انشالله به امید خدا تمام سرزمینهامونو از اشغال ارمنستان ازاد میکنیم
علی ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۰۱:۳۷
این نوشته علمی و پرمعنا به خائنان ارمنی کردی مسند دار در دیپلماسی ایرانی برنخوره ؟!
احمد ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۰۸:۰۱
احسن برادر
محمد ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۰۸:۱۸
احسن به این کارشناس دقیق و ریزبین. بله با پنهان واقعیت ها نمی توان حقیقت را فهمید
کوروش ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۰۸:۵۵
نظرات خیلی واقع بینانه بود کاش به خود بیاییم و با آذربایجان دوست شویم
محمد ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۰۹:۵۲
بالاخره یک تحلیل نزدیک به واقعیت ها دیدیم ، دست نویسنده و پاپ کننده درد نکند، ما ایرانیها با یاداوری تاریخ خونبار قفقاز اسلامی و جدایی جبری ان از ایران خشمگین میشویم ، اما انچه مایه تعجب است حمایت حاکمیت ایران از ارمنستان است!! کشوریکه روی خاک و پیکر صدها هزار شهید مسلمان بنا شده ، و باریکه زنگزور که توسط استالین برای قطع رابطه مسلمانان به ارمنستان بخشیده شده ، حالا خط قرمز دولت ایران شده!! حیرتا !!ناسیونالیسم پارسی به اسلام و خاک اسلام و ...میچربد!! وای برما...
حمید ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۰:۰۷
جای تاسف است که سایت دیپلماسی ایرانی به تریبونی برای یک چهره تندرو مبدل شده که در اینستاگرامش ارامنه را در پایتخت خود ایروان متجاوز می نامد و به دروغ از تخریب مسجد کبود می نویسد در حالی که این مسجد فعال است و بازسازی شده و در این مقاله هم از هیچ نفرت پراکنی علیه ارامنه که متحد همیشگی ایران بوده اند و از اشکانیان تا نادرشاه و پادشاهان صفوی همه از خدماتشان بهره برده اند خودداری نمی کند. باید تاسف خورد که این مقاله در سالگرد کشتار ارامنه در باکو در ابتدای دهه 90 میلادی منتشر شده، کشتاری که باعث فرار دهها هزار ارمنی از باکو شد و جنایتی بی سابقه از سوی جمهوری باکو است.
رفیع الله خیر اندیش ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۰:۱۸
جناب دکتر دوزال آیا بعداز گذشت ۱۰۰ سال کسی پیدا خواهد شد که دفاع و خونخواهی ۳۰۰ هزار مسلمان شیعه در آذربایجان ایران بدست ارامنه و۳۵۰ هزار مسلمان شیعه در قفقاز بدست ارامنه را بکند؟. که بدون هیچ گناهی وبدون هیچ سلاحی توسط قشون ارمنی به سرکردگی( آندرانیک اوازیان،استپان شایومیان،پطروس و ماشیمون،جیلولوق..) قتل عام شده اند؟!
مجید ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۰:۵۴
نویسنده با استناد به برخی رویدادهای تاریخی داستان قفقاز را یک طرفه مورد بررسی و ارزیابی قرار میدهد ، چنین روشی ، تحلیل تاریخی نیست بلکه گزارشی برای هدف و بهره برداری سیاسی است. به سه نکته اشاره میکنم الف - انچه که نویسنده از همزیستی برادرانه مسلمانان و مسیحیان در قفقاز میگوید عمدتا مربوط به دوران پیش از ورود قبایل ترک به سرزمین روم ( ترکیه امروزی ) است . با ورود این قبایل که به عنوان جهادگران مسلمان هر از چندی به مسیحیان منطقه تاخته و رفتارهای داعشی با انان انجام میدادند ، مسیحیان در سرزمین روم از بین رفته و در دل مسیحیان قفقاز ( ارمنی گرجی ) تخم نفرت از مسلمانان دستکم از این گونه مسلمانان کاشته شد ب - در بررسی تاریخی منطقه قفقاز همیشه به این نکته بسیار مهم توجه نمایید انجاییکه امروز نامش جمهوری اذربایجان است ، نام ان اران و شروان بوده و حتی فرمانروایان محلی انجا را شروانشاه می نامیدند و این مردم ایرانی بودند و ظهور ترک هایی که قبله امال انها مصطفی کمال پاشا بود نام انجا را به اذربایجان تغییر دادند و این موضوع مورد اعتراض مقامات ایران در همان زمان قرار گرفت . بنا بر رفتارهای صد سال گذشته روشن است که انقدر که این پانترکها ایران ستیز و دشمن ایران و هویت ایران هستند ، ارمنی ها و گرجی ها نیستند ج - سپاسگزار میشوم نویسنده و یا سایت دیپلماسی ایرانی با ارائه یک تحلیل برای خوانندگان روشن کند که امروزه اگر ارمنستان بازیچه دنیای مسیحیت است پس چرا اسراییل دولت باکو را چنان مسلح و تقویت میکند که نسبت به ارمنستان برتری یابد و بنا بر مقالاتی که من در همین سایت دیپلماسی ایرانی میخوانم حتی انگلیس هم باکو را یاری میدهد
حامد ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۱:۵۰
مقاله کاملا جهت‌دار است و تناسبی با واقعیات ندارد. نویسنده در حالی صهیونیسم را با ارامنه مرتبط می‌کند که حمایت آشکار اسرائیل از جمهوری باکو در تمامی سال‌های بعد از تجزیه شوروی و جنگهای قره باغ آشکار است. جالب است که نویسنده انتظار دارد که خوانندگان چشمشان را روی حضور نظامیان اسرائیل در باکو و مانورهای سالیانه باکو و اسرائیل ببندند و تحلیل‌های بدون پایه را بپذیرند! همچنین درحالی به موضوع داشناکها اشاره می‌شود که حرفی از نسل کشی ارامنه و کردها و بقیه اقوام آناتولی و قفقاز در گذشته و بدرفتاری و تبعید تالشیها و کردهای ایزدی در باکو در همین لحظه نمی‌شود. چند میلیون انسان بومی توسط ترکها کشته شده اند؟ کاری که داشناکها کرده اند نه در ابعاد و نه در تعداد به هیج وجه قابل مقایسه با جنایات گذشته و حال حاضر طرف مقابل نیست و اصولا نویسنده وقتی به طرف ارمنی میپردازد اعتقادی به دفاع از خود ندارد. در تمامی قفقاز و در دو سوی ارس کلیساهای فراوان ارامنه وجود دارند. جاهایی که امروز یک ارمنی هم زندگی نمی‌کند. حالا چه کسی قتل عام کرده است!؟
تبریزی ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۱:۵۰
متاسفانه این مقاله با جهت گیری خاص سیاسی، بیطرفی در بیان واقعیت های تاریخی را رعایت نکرده است. اما تعجب از دیپلماسی ایرانی است که اینگونه مقالات را که در نهایت در راستای دو گانه سازی ارمنی- آذری( مسلمان) در قفقاز جنوبی و پیوند این موضوع با آذری های ایرانی است، منتشر می کند. نکته مهمی که در این مقاله نیامده و اساس مقاله را بر بنیان مجازی استوار کرده است این که؛ ترکیب جمعیتی جمهوری های آذربایجان و ارمنستان، ترکیب درهم آمیخته ای از ارمنی - مسلمان بود و دوگانه نبود. یعنی ارامنه و مسلمانان در کنار هم، در روستاها و شهرها زندگی میکردند و در جاهای مختلف گاهی ارامنه زیاد بودندو گاهی مسلمین و البته از نظر تعداد جمعیت ، مسلمانان بیشتر بوده اند و هستند. در جمهوری آذربایجان کنونی، صدها روستای ارمنی نشین یود در شهرها نیز ارامنه بودند.در جمهوری ارمنستان کنونی نیز صدها روستای مسلمان نشین بود. کشتار ارامنه توسط ترکان عثمانی تاثیرات مخربی نیز در آذربایجان ایران و قفقاز بر حای گذاشت. در ۱۹۱۸ و اعلام تشکیل سه کشور گرجستان، ارمنستان وآذربایجان، ترکیب جمعیتی درآمیخته ارمنی مسلمان، اندک اندک تغییر یافت ارامنه در ارمنستان و مسلمانان آذری در جمهوری آذربایجان مجتمع شدند. جنگ قراباغ نیز همین مسئله را تشدید کرد. علاوه بر آذریهای قراباغ و پیرامون،دهها هزار آذری از شهرهای مختلف ارمنستان به جمهوری آذربایجان رانده شدند و هنچنین دهها هزار ارمنی از جمهوری آذربایجان به ارمنستان رانده شدند در نهایت شکل گیری ترکیب جمعیتی امروز ارکتستان و ج آذربایجان حاصل مسایل متعدد است و ایروان را مسلمان نشین یا اذری نشین دانستن، زمینه ساز ادعاهای مجعول تاریخی است. همچنان که میدانیم قبل از اسلام مناطقی نیز در منطقه ارمنی نشین بوده و وجود کلیساهای تاریخی شاهد است. حالا ارمنیها ادعا کنند که فلان منطقه ارمنی نشین بوده ؟ دیپلماسی تاریخی بهتر است در ارزیابی مقالات از راویه علمی توجه بیشتری نشان دهد
ناشناس ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۱:۵۸
ممنون عالی بود
قتل عام جیلو لوق ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۲:۳۳
در زمان شاه عباس عدهای از ارامنه که در مرز با عثمانی در پی نفاق و جنگ مجدد ( مثل چالدران) با عثمانی بودند ( تا از آب گل آلود ماهی بگیرند) لذا توسط دولت ایران دستگیر و به مرکز و پایتخت ایران جهت کنترل بیشتر نقل مکان داده شدند،که طی ۴۵۰ سال گذشته علاوه بر اینکه از هرگونه آزادی دینی اجتماعی بهره مند بوده اند لاکن همیشه در پی خدمت به هم کیشان مسیحی بوده اند ، ودر فرصت مناسب پیش هم مسلکان خود شتافته اند. اتفاقا در ادوار بعد توسط شاهان صفوی،افشار و قاجار عدهای از هم وطنان گرجی هم به ایران کوچانده شده اند، که هیچ گونه ادعایی مثل ارامنه نداشته و اکثرا به دین اسلام مشرف گردیده و حتی به زبان مادری هم پایبند نبوده و فراموش کرده اند،و این هم نشان‌ میدهد که ارامنه از اول نژاد پرست بوده وبا مسلمانها سازگار نبوده اند. فقط خدا رحم کرده که ارامنه مثل روس‌ها و آلمانها از قدرت برخوردار نبوده اند و الا تمام مسلمانها را ریشه کن میکردند.
آتیلا ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۲:۵۳
قابل توجه موحدیان و سایر سینه چاکان ارمنی آب صابون بدم خدمتتان
مهربان ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۳:۱۰
ارمنی‌ها قوم بومی قفاز و شرق ترکیه هستند ولی به علت حمله کردن ترک‌ها و کمک نکردن اروپا ، ارمنیها از شرق ترکیه کشته یا رانده شدن و ارمنی‌های بیچاره در قسمت اندکی از سرزمین مادری خود توانستند کشور تشکیل دهند و حالا ترک‌های کشور گشا میخواهند مابقی خاک ارمنستان را بگیرند ، ارمنی‌ها ریشه در این خاک دارند و اونی که باید بره ترک‌ها هستند که با حمله مغول مثل مور و ملخ وارد ایران و آذربایجان و ترکیه شدن و از مهمان به میزبان تبدیل شدن ، در ضمن مغولستان سرزمین مادری ترک‌ها میباشد و آذربایجان فعلی چند صد سال است که زبانشان ترکی شده ولی ارامنه از زمان باستان ساکن این خاک بوده‌اند و با حمله عرب‌ها و سپس ترک‌ها هیچ وقت از بین نرفتند.
ناشناس ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۳:۲۲
در باکو خاندان حاکم البته با تلقین خارجی ، صرفا به حربه ی نخ نما و دِمده ی زبان آویزان شده اند و تصور می کنند از این نمد می توانند کلاهی برای خود ببافند . و البته روی مزدورانی هم تحت لوای پانترکیسم سرمایه گذاری کرده اند بلکه بتوانند قدرت اصلی منطقه را به چالش بکشند .
کامران ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۴:۳۳
جالب این است که در جواب مستندات حقیقی و ثبت و ضبط شده جنایات علیه اذربایجانیها در قفقاز عده ای تنها به کلی گویی میپردازند و هیج مستندی ارایه نمیکنند مثلا حامد میگوید میلیونها نفر از مردم قفقاز توسط ترکها از بین رفته اند !! بر اساس کدام مستند تاریخی ؟ مردم اذربایجان میراث دار هر دو قوم البانی قفقاز و ترکها هستند و این اقوام در هم ممزوج شده اند . همچنان که های ها که کشور خود را هایستان ( ارمنستان) مینامند میراث دار ارامنه اصلی و کولی های های هستند که بعدها به منطقه مهاجرت کردند. بیشتر ارامنه به دلیل علاقه به تجارت و‌کسب ثروت شهرهای بزرگ در نقاط مختلف را ترجیح میدهند و به کار بر روی زمین و کشاورزی علاقه ای ندارند و این از وضع دموگرافیک این کشور مشهود است و تشکیل ارمنستان فعلی نیز طی فراخوان نژادی توسط کلوپ مسیحی انجام شد که پروژه ای شکست خورده است.
نظری ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۴:۴۲
عالی بود
ایرانی ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۴:۵۱
مستندات تاریخی را به عاقلان ارائه میدهند.نه به کسانی که به علت همنشینی در محافل پانترکی چیزی جز نفرت پراکنی و فاشیسم متوجه نمیشوند.
ناشناس ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۷:۰۴
چه پانترکها بابت این مقاله ، سرمست شده اند . دوباره مقالات واقع بینانه هم می آید و مُسکن این مقاله ، اثرش را از دست خواهد داد . صبور باشید . " بدون اجازه ی ایران زنگه زور بی زنگه ‌زور " . جلوی تغییر جغرافیای عراق و سوریه را گرفتیم . کوچه بن بست قفقاز ، زنگ تفریحه .
رضا ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۷:۵۸
شهر ایروان مشهور به هزار مسجد سرزمین هفت هزارساله تمدن تورکها کمتر پنجاه سال ازطلوع آخرین پیغمبر دین مبین اسلام لبیک گفتند این شمشیر تورکهای سلجوقی ( عثمانی) بود روسها واروپایها ( صلیبها و ارمنهای داشناقها ) از سرزمین های جهان اسلام دور میکرد ارامنه نه تنها بر علیه تورکها بلکه برعلیه اسلام ومسلمانان هستند ، نگاه کن به مساجد مسلمانان در خاک تورکها برای گاو گوسفندان خوکهای خود تویله کردند
علی ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۸:۱۸
نوشته ای مبتنی برواقعیتهای تاریخی که حتماٌ با نظرات منفی فاشیسم تمامیت خواه مواجه خواهد شد ولی مهم بیان واقعیات گذشته وحال منطقه بخصوص ارمنستان کنونی است که دستهایی درکارند تا واقعیات را برعکس جلوه داده وحضور ارمنی ها را به گذشته های دور پیوند بزنند. البته تاریخ کسانی که می خواهند این پیوند را برقرارکنند هم بیش تر از امنی ها نیست.
کامران ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۲۰:۰۱
فدوی جان مقاله بی پایه و اساس و غیر مستند الی ماشاالله قابل تولید است . با فکت و سند مقاله ای چاپ کردن مهم است ،حق در قفقاز جاری خواهد شد.بعد از هر تاریکی روشنایی است و بعد از هر سختی اسانی این وعده خداوند است برای ستم دیدگان این منطقه.شما یک فرمان از استالین بیاور که ارمنی یا گرجی را مجبور به کوچ اجباری کرده باشد ! اما در مقابل چندین فرمان حکومتی جهت تبعید و کشتار مسلمانان و ترکها در قفقاز است ،اندکی مطالعه جهت شناخت منطقه و موضع گیری صحیح لازم است.
. ۲۴ دی ۱۴۰۱ | ۲۳:۴۱
جناب حمید حوادث باکو و شهرهای اطراف در سال ۸۸ که شما به اشتباه میگویید ۹۰ و طی ان ۲۶ ارمنی در نزاع خیابانی کشته شدن کاملا طراحی شده بود و جهت زمینه سازی برای حوادث بعدی در قره باغ و اشغال ان بود، اذری ها قربانیان بسیار بزرگتر از اینها داده اند فقط در یک مورد حادثه تروریستی و شلیک موشک اسکاد به مجتمع مسکونی در شهر گنجه صدها نفر کشته و زخمی شدن موارد بزرگتر و فجیعتر که اظهر من الشمس است و‌نیاز به توضیح ندارد
ایراندوست ۲۵ دی ۱۴۰۱ | ۱۱:۲۹
ولع ارامنه!!!!؟ ترکهای مهاجر ۹۰ درصد سرزمین مادری ارمنی‌ها رو گرفتن و بهش گفتن ترکیه و آذربایجان. همون کاری که با کردها و یونانیها و قبرسی ها و علویها و ..‌. کردن. کی ولع داره واقعا؟
مهدی ۲۵ دی ۱۴۰۱ | ۱۸:۱۳
امیدوارم که آذربایجان، ارمنستان و نخجوان به ایران بازگردد
خسرو ۲۵ دی ۱۴۰۱ | ۲۰:۴۷
با وجود اثبات نسل کشی مردم شیعه آذربایجانی در اورمیه و سلماس و خوی و اهر با مستندات وزارت کشور ایران و نوشته های کنسول روس در اورمیه و میسیونرها و پیرمردان و پیرزنان مسن --- هنوز کلیسای ارمنی و آشوری و یا دولت ارمنستان با قبول مسئولیت هیچ عذرخواهی انجام نداده است هنوز بازماندگان سیصد هزار شهید مظلوم و غریب آن دوران سیاه دلجویی نشده اند در قفقاز امروز مرزهای بین المللی و رسمی کشورها کمابیش روشن است و همه قبول دارند فقط قلبها از نفرت و کین پر شده است که دشمنان ملت‌ها از آن سواستفاده می‌کنند اگر ارامنه از زیاده خواهی های تاریخی دست بر ندارند و واقعیات را قبول نکنند مانند بسیاری از اقوام مجبور به تغییر هویت خواهند شد کما اینکه بسیاری از آنان برای در امان ماندن از انتقام جویی در یکصد سال پیش مسلمان شده و به علت همسایگی با کردها -- امروز مسیحی کردهای کریپتو هستند مثل اوجالان
ایرانی آذربایجانی ۲۵ دی ۱۴۰۱ | ۲۰:۵۸
با سلام، مطالبی که در مقاله آمده است انگار حرف دل و سوزهای دردناک عباس میرزاست که در دژها و سنگرهای سپاه ایران(در حقیقت آذربایجان) بعد از جدایی قفقاز از مام میهن روزگارش را سپری نمود. باید توجه داشت که آقای دکتر اسماعیل زاده ضمن اینکه استاد مسلم مسایل قفقاز هستند و در این مقاله هم ارجاعات علمی و تاریخی مکفی را ارایه نموده اند خود اهل قره داغ(همسایه قره باغ) در این طرف ارس و کنار همان دژها و سنگرهای سپاه ایران در مقابل سپاه روس هستند بنابراین شناخت عینی، میدانی و واقعی از مسایل قفقاز دارند. دوستان ایرانشهری و هر کس که واقعا و از ته دل به این جغرافیا(فلات تاریخی و فرهنگی ایران) علاقه مند است توجه نماید که در این مقاله به دفعات به تعلق قفقاز و آذربایجان شمالی به ایران تاکید شده است و کاملا آرزوی بازگشت این مناطق به پیکره اصلی ملموس است. ما اعتقاد داریم که ایران قدرتمند با وجود و مشارکت تمامی اقوامش و استفاده از ظرفیت و توانمندی تمامی جغرافیای پهناورش امکان پذیر است. هموطنان ارجمند بهتر است بجای تخریب و تحقیر همدیگر، ضمن احترام به زبان و هویت تک تک شهروندان بر وجوه اشتراک و تقویت میهن اسلامی اهتمام داشته باشند.
نعلبندی ۲۶ دی ۱۴۰۱ | ۱۸:۴۱
باسلام نویسنده نوشته بودند که هزاران ساکنین مسلمان شیعه ایروان و اطراف ان شهر کجا رفتند بنده ساکن شمال استان آ غ هستم از افراد مسن شنیده بودم که اکثرا کشته شدند و یا به ترکیه و ایران فرار کردند در شهرهایی ماکو پلدشت خوی قره ضیالدین مرند گروههایی از مردم زندگی میکنند که پسوند مهاجر در فامیلیهاشون نقش بسته ویا در بین مردم به مهاجران مشهورند که این عده یا طوایف همان مهاجران یا بازماندگان جنگزده های ایروان هستند که از دست و کشتار ارمنه به ایران گریخته اند در نقلها هستش که نصف فراریها در رودخانه خروشان ارس غرق شدند اینا و این ظلمها چیزی نیست که ازیادها فراموش بشه میبینم بعضیها ندانسته یا غرض ورزانه و دشمنانه یک چیزهایی بلغور میکنند ولی تاریخ اینا رو ضبط کرده و ایروان امروزی و نوادگان ارمنیهای ستمگر و غاصب دیروزی بایستی انجارو بدست صاحبان اصلیش بسپارند بله منتظر یم
عبدالرضا ۲۸ دی ۱۴۰۱ | ۱۲:۲۴
مقاله تحقیق خوبی است قبل از 200 سال یعنی قبل از ورود های ها از سایر مناطق به قفقاز اقوام قفقاز از هر دینی مثل ازرها گرجی ها تات ها تالیشها لزگی ها های های بومی کوردها و غیره اگر نگوییم کاملا در صلح وارامش ولی اگر در گیریهایی هم داشتند به صلح می انجامید و همدیگر را نمی خواستند ریشه کن کنند ولی ورود های ها از خارج قفقاز مثل وصله ناجور به قفقاز چسبیده و عامل دست قدرتهای فرا منطقه ای شده اند