هدف امريکا دستگيرى بن‌لادن است

۳۰ مهر ۱۳۸۷ | ۱۶:۲۳ کد : ۲۹۱۶ گفتگو
بخش دوم و پايانى گفت و گوی اختصاصی دیپلماسی ایرانی با مدیر کل سابق آسیای غربی وزارت امور خارجه و سفیر سابق ایران در قبرس.
هدف امريکا دستگيرى بن‌لادن است

بخش اول گفت‌و‌گو

برگردیم به اختلافی که اکنون در جنوب افغانستان و مشکل امنیتی در وزیرستان وجود دارد.

 

ببینید اولا زمانی که امریکایی­ها وارد منطقه شدند خیلی طبیعی بود که پس از یک مدت با مسائل  منطقه آشنا شوند. آنها فکر می­کنند که دستاوردهایشان در این شش یا هفت ساله باید منجر به یک نمود عینی شود . آن چیست. آن قبل از انتخابات امریکا است. در عراق پیمان امنیتی باید به هر قیمتی منعقد شود تا دستاوردی در عراق حاصل و اعلام شود و در افغانستان لازم است دست آورد بارزی حاصل شود. حملات در وزیرستان باید منجر به  دستگیری بن لادن شود.

 

یعنی هدف دستگیری بن لادن است...

 

ببینید امریکایی­ها از روز اول اجازه ندادند که فرماندهان نظامی ائتلاف (آیساف و ناتو) که دوره  فرماندهی آنها  میان کشورهایی که نیرو در افغانستان دارند تغییر می­کند به تعقیب و دستگیری  بن لادن بپردازند. اجازه داشتند  به دنبال تروریست­ها و گروه­های تروریستی مشخص باشند و تا نواحی مرزی پاکستان هم نزدیک شوند اما یک چیزی را به هیچ عنوان اجازه نداشتند و آن تعقیب، ردگیری و دستگیری بن لادن بود. چرا؟ برای این که اگر امروز اعلام شود بن لادن دستگیر یا کشته شده فردا باید افغانستان از نیروهای خارجی تخلیه شود. کشورهای ائتلاف شروع به خروج می کنند و افکار عمومی دنیا و به‌خصوص آمریکا ماندن بیشتر و تلفات  و هزینه‌های فزاینده سر سام آور را برنمی تابد. در آن موقع دیگری بهانه­ای نیست. حال قبل از انتخابات است و ممکن است رقبای دموکرات بر سر کار بیایند. بنابر این بن لادن به عنوان یک دستاورد باید دستگیر شود. یعنی هدف اصلی امروزشان این است. اما آنها مجموعه ای از اهداف را دارند. ببینید ناحیه وزیرستان ناحیه­ای است که پاکستان تقریبا تمام سیاست­هایش را هم در افغانستان و منطقه  از آنجا مدیریت کرده است. در قبال مسائل پشتون­ها، مسائل امنیتش، مسائل مواد مخدر و همه چیز.  

 

در گزارش­ها گفته می­شود که وزیرستان منطقه­ای کاملا ناامن و بسیار وحشتناکی است...

 

خیر برای خودشان که ناامن نیست. اتفاقا تا قبل از این قضیه منطقه کاملا امنی بود. اشتباه نکنید. تا قبل از ورود امریکایی­ها و فشارشان برای حمله به وزیرستان اینجا ناحیه امن بود. پشتون­ها بودند و به لحاظ قومی مذهبی که واحد و یکپارچه بودند و به لحاظ سیاسی نیز ارتش پاکستان کاملا با آنها هماهنگ بود. وزیرستان ناحیه ای خود مختار و بخشی از پاکستان است.این قراردادی که اخیرا آقای مشرف برای مبارزه در وزیرستان با گروه­های افراطی بست، با آنها توافق کرد که در پاکستان عملیاتی انجام ندهند. یعنی منعی نداشتند  بروند افغانستان و برگردند.یعنی دولت در این تاکتیک نتوانست نظر و حمایت آمریکا را جلب کند. افغان ­ها هم همان طور که آقای امر الله  صالح رئیس امنیتی اشان هم در مصاحبه­­   اخیر ش گفته، "پاکستانی ها با هر زبانی از آنها میخواهند که مطیع اسلام آباد باشند و البته کابل و محافل مختلف قومی و سیاسی در افغانستان هیچگاه این را نپذیرفته اند. من فکر می­کنم بحث پاکستان و افغانستان به دلیل پیوندهایی که در همه رشته­ها مطرح شده چه به لحاظ تاریخی و چه به لحاظ طراحی­های سیاسی که در آن منطقه صورت گرفته باید یک جا مورد بررسی قرار بگیرد.

 

نظرتان درباره اجلاسی که عربستان میزبان آن بوده و در آن میان طالبان و دولت کرزای میانجیگری کرده چیست؟

 

ما باید از این اجلاس استقبال کنیم. چون هر حرکتی که به سمت صلح در افغانستان برداشته می­شود چه از طرف عربستان باشد چه از طرف کشورهای منطقه ما باید از آن استقبال کنیم. ولی حرف این است که چنین نشست­هایی جلو نمی­رود. دلیلش این است که روی کاغذ می­ماند و در حد حرف است...

 

قبل از این پرسشی مطرح می شود و آن این است که طالبان را گروه تروریستی می­دانند. چطور عربستان می‌تواند با خیال راحت بنشیند و با آنها گفت و گو کند و میزبانی یک چنین نشستی داشته باشد...

 

ببینید این دیگر بحث قدرت است. طالبان از یک گروه مخاف و تهاجمی  تبدیل شده است به بخشی از جامعه. خودش را تحمیل کرده و آنها مجبورند با آن بنشینند و مذاکره کنند. البته این خواست آمریکا و تمام فرمانده هان نظامی ائتلاف آنطور که اعلام کرده اند هم هست.منتها طالبان را تلاش می­کنند به دو بخش تقسیم کنند. طالبان تندرو و طالبان میانه­رو. تندرهایی که در خیلی از درگیری­های نظامی دخالت دارند را از میانه­روها جدا می­کنند. اما حرف شما صحیح است. ملاعمر نماینده بخش  تندرو  است. ولی در این جا ندید می­گیرند ...

 

در این نشست ملاعمر گفته بود که ما با القاعده هم­پیمان نیستیم...

 

ببینید تقریبا تمام مشاورت­ها و تاکتیکهای  سیاسی و عملیاتی طالبان توسط القاعده و عرب­های افغانی هدایت می شود. ولی بله هیچ کس نمی­تواند نشان دهد که القاعده و طالبان یک سند امضا کرده­اند که حال فرضا اینها با هم هستند یا خیر. ملا عمر معلوم است که چنین ادعایی می­کند...

 

یعنی یک روزی ممکن است القاعده و طالبان از هم جدا شوند و مواضع دیگری را اتخاذ کنند؟

 

من فکر می­کنم که طرف­های درگیر میانجیگر نسبت به این قضیه اغماض کنند. به هر حال مثلا می­گویند رهبری ملاعمر بر طالبان به عنوان بخشی از جامعه افغانستان تثبیت است. بعد هم فکر نکنید که حالا پاکستان به راحتی با هر گونه صلح­نامه­ای موافقت می­کند. مگر آن که خودش نقش محوری داشته باشد. از اولین خواسته­هایی که طالبان خواسته نزدیک به 11 تا 12 وزارتخانه می شود. شروط دیگری هم دارند، حتما به دنبال آزادی زندانیانشان هم هستند، تامین امنیت هم می­خواهند. اگر اینها بخواهند به این شکل وارد پروسه حکومتی در افغانستان بشوند کاملا اوضاع فرق می­کند آن موقع می­تواند پایه­ای برای درگیری­های بیشتر بشود. هر کسی در افغانستان سلاح بردارد می­تواند اغتشاش و ناآرامی به راه بیندازد. زیرا همه قومیت­ها در افغانستان مسلح اند. پس باید یک توازن عادلانه باشد.

 

بر گردیم سر نشست عربستان. آنها با طالبان چگونه می­خواهند تفاهم کنند. اساسا اصول فکری طالبان حضور نظامی خارجی را در افغانستان  نمی­پذیرد. امریکایی­ها هم یک تعریف دراز مدت اگر نگوییم ابدی برای حضوردر افغانستان دارند. آنها اهداف فرا افغانی و فرا منطقه­ای پیدا کرده اند. این اهداف چیست. بر اساس تحلیل­هایشان  پاکستان و ایران و بعدا روسیه و چین باید کنترل شوند. بنابر این با طالبان چگونه می­خواهند تفاهم کنند. طالبان چگونه در حکومت وارد شود. اگر بخواهند تفاهم کنند، باید فورا یک جدول زمانی خروج بدهند. آیا امریکایی­ها حاضرند این کار را بکنند. در عین حال شکست ناتو بعنوان  اولین شکست جمعیش در خارج از مرزهای تعریف شده ناتو می­تواند برای ایشان یک فاجعه و رسوایی به همراه داشته باشد.

 

اگر طالبان ببیند که امریکایی­ها با خواسته­هایش موافقت دارند آیا با آنها به توافق نمی­رسد؟

 

 چون طالبان دشمن اصلی خود را کفار امریکایی­ یا مسیحیان  مطرح می­کند. اگر بپذیرند امریکایی­ها مثل الآن در افغانستان باشند، خودشان مشکل پیدا می­کنند...

 

اما نباید فراموش کنیم وقتی که طالبان در افغانستان به قدرت رسید با حمایت امریکایی­ها آمدند و آن موقع هم نگفتند که امریکایی­ها صلیبیون هستند...

 

چرا آن موقع هم آدم­های مختلف می­گفتند...

 

ولی گروه اصلی طالبان چنین حرفی نمی­زد...

 

چرا سعی می­کردند خود را از امریکا بری نشان دهند. آنها از فرصت استفاده کردند. به خصوص این که چون جنگ با شوروی هم پایان یافته بود راحت­تر موضع می­گرفتند. در واقع بن لادن محصول این تغییر فکر است. بن لادن یک آدمی بوده که در جنگ افغانستان شرکت کرده بوده و تجربه پیدا کرد و بعد از آن آمد به عنوان بیشترین خصم با امریکا موثر شد. بنابر این شاکله فکری طالبان تغییر نمی­کند. آنها به هر شکلی بخواهند تفاهم کنند، باید جدول خروج بدهند،قومیتهای دیگر را هم تحت فشار بگذارند.و دولت قانونی آقای کرزی را نیز تغییر دهند و دهها تغییرات دیگر.آنگاه اوضاع به هم میریزد. آیا امریکایی­ها حاضرند به این شرایط تن در دهند.اساسا طالبان برای خود یک اهداف بلند و فرا افغانی در منطقه قائلند و منافع ایندو باهم نمی خواند.

 

اکنون که این ناآرامی­ها که متوجه پاکستان شده، می­توانیم بگوییم که به نوعی به خاطر وجود نرمش در مواضع طالبان در افغانستان است. چون اکنون در افغانستان کمتر بمب­گذاری می­شود و بیشتر بمب­گذاری­ها متوجه پاکستان شده است.

 

سئوال خوبی است. درگیریها در هر دو سوی مرزهای پاکستان و افغانستان گسترش یافته، یعنی احتمالا همه نیروهایی که با دولت جدید در اسلام­آباد مشکل دارند وارد عمل شده اند. در واقع طالبان پاکستان با هدف زدن دولت جدید آقای زرداری وارد عمل شده است.

 

آیا ممکن است، پس از انتخابات امریکا سیاست کاخ سفید دوباره تغییر کند و سرکوب وزیرستان در دستور کار قرار بگیرد؟

 

ببینید الآن آنها وارد یک جنگی شده­اند که هیچ کس نمی­تواند چیزی برای آن پیش بینی کند. گرایش دموکرات­ها نیز بیشتر فشار به پاکستان است . آنها نمی­توانند به همین سادگی گمان کنند که می­توانند وزیرستان را تحت کنترل خود بگیرند. پاکستان تا به حال همراهیش هم پشت پرده و هم عیان بوده است. ولی حمله به وزیرستان را نمی‌توانند تحمل بکنند. پاکستان و طالبان  به هم نزدیک می­شوند برای مقابله با امریکا یا از هم دور میشوند  و نتیجه  ناآرامی های بیشترخواهد بود.. هر دوی اینها به ضرر امریکا خواهد شد. بنابر این همان مثل معروف خودمان می­شود که می­گوید آمد ابرویش را درست کند  چشمش را هم کور کرد.

 

موضع امریکا در برابر مذاکرات طالبان و نمایندگان حامد کرزای به میزبانی عربستان چیست؟

 

موافقت امریکا حتمی است. اولا  اگر امریکا موافق نباشد هیچ مذاکره­ای صورت نمی­گیرد. امریکا طرف اصلی اشغال در افغانستان است. موضع اروپا و امریکا در افغانستان بر اساس مشکلاتی که در این مدت داشته­اند این بوده که اروپایی­ها می­خواسته­اند با یک هزینه کم یک مسیر  سیاسی را به جلو ببرند و از امریکا هم می­خواستند که پشتیبانی نظامی این مسیر  باشد. امریکایی­ها زیر بار نرفتند و می­خواستند همه اهداف خود را  بدون این که وارد یک مسیر چند طرفه بشوند  از طریق گسترش سرکوب و فشار  نظامی بدست آورند. بدون این که بخواهند طالبان را بپذیرند. انگلیسی­ها به دلیل سه جنگی که کلا تا  اوایل قرن بیستم  با افغانها بیشتر در مناطق هلمند و قندهار داشته­اند و هر سه بار پشتون ها مقابل آنها نقش محوری داشته اند قصد دارند افغانستان را مدیریت کنند، در حالی که امریکایی­ها می­خواهند مطیع و کنترل کنند. این دو موضوع خیلی با یکدیگر تفاوت دارند. انگلیسی­ها می­خواهند منافع خود را بر این اساس تعریف کنند و با ایجاد حوزه نفوذ به منافع خود برسند اما امریکایی­ها می‌خواهند با فشار و قدرت نظامی به اهداف و ترتیبات جدید سیاسی برسند. امریکایی­ها می­گویند به دلیل فشاری که درگیری­های نظامی طالبان در افغانستان به وجود آورده و از آنجا که به این نتیجه رسیده­اند که عقبه این ناآرامی­ها در پاکستان است منطقه وزیرستان را مورد هدف قرار داده اند. در آستانه انتخابات آنها هر لحظه ممکن است ادعای موفقیت در افغانستان در 7 سال گذشته به یک باره نابود شود. پیامدهای این موضوع بسیار سنگین است. زیرا امریکایی­ها از ابتدا دو هدف پس از 11 سپتامبر برای خود قائل شدند: یکی جلوگیری از خطری که تاسیسات هسته­ای پاکستان غرب را تهدید می­کند و دوم دستگیری گروه­های افراط و القاعده. بن لادن و تعدادی از نزدیکانش را استثنا کردند. در واقع بن لادن را بی خطرو منزوی  می­دانستند. ولی می­بینیم که وقتی امریکایی­ها در عراق درگیر شدند اینها توانستند خودشان را بازسازی کنند.  وقتی که به خود آمدند خود را در برابر پاکستان و افغانستان یک جا دیدند.

 

یعنی پاکستان رسما به بازسازی طالبان در افغانستان کمک می­کرد؟

 

بله. هیچ وقت این رابطه قطع نشده است. مقامات جدید در دولت پاکستان تا قبل از تشکیل دولت شعارهای خود را بر پایه مذاکره و کنترل طالبان و سایر گروه های مسلح گذاشتند. برای همین است که امریکایی­ها بعد از 7 سال متحدشان را به وضوح و عملا تحت فشار نظامی قرار دادند. از این رو بود که ما همیشه می­گفتیم پاکستان باید یک نقش مثبت به خود بگیرد اگر این اتفاق نیفتد  افغانستان روی خوش نخواهد دید. مشرف بازی پیچیده و موثری کرد که ضمن این که آن امتیازها را از امریکا گرفت که شامل دریافت 10 میلیارد دلار و بخشوده شدن بخشی از بدهی­ها بود، کلی هم تجهیزات گرفت و 750 میلیون دلارها به زودی می­گیرند. اینها دستاوردهای  مشرف بود.  در عین حال  کانون­های طالبان و عصاینگر خود را بازسازی کردند. حمایت پاکستان هم قطع نشد و این باعث شد که امریکا به این نتیجه قطعی برسد که مسئله افغانستان و پاکستان را با هم حل کند.

 

یعنی پاکستان سر امریکا کلاه گذاشت؟

 

به یک معنا بله. وقتی دمکراتها در کنگره پیروز شدند بلافاصله لحن مقامات نظامی آمریکا هم عوض شد و خواستار فشار بیشتر به اسلام آباد شدند.آقای مشرف هم شروع کرد به افزایش فشار به طالبان و القاعده.ولی نتیجه بخش نبود و اوضاع برعکس شد.لذا الان دولت بوش فشار می­آورد تا بگویند ما یک دستاورد داریم. چیزی که افغانی­ها از روز اول می­گفتنداین بود که  می­گفتند تا مسئله پاکستان حل نشود، مسئله ما حل نمی­شود. به هر صورت باید  مسئله روابط افغانستان و پاکستان در یک چارچوب مرضی الطرفین به حل و فصل برسد.

 

تغییر دولت جدید پاکستان را بر چه اساس می­بینید؟

 

آقای آصف زرداری از روزی که بر سر کار آمد، گفت، من می­خواهم از قدرتم کاسته شود. یعنی پاکستان به دوران قبل از مشرف بازگردانده شود. ایشان از روزی که در قدرت وارد شده  توانستند سه مدیر کل آی اس آی و رئیس آن را عوض کنند. اما یک ارتشی که برای خود استراتژی دارد، تعریف موقعیت دارد، تمام امکانات زیر نظر آن است و یک رابطه نزدیک با جامعه مذهبی پاکستان دارد که هر موقع بخواهد می­تواند در تحولات حرف اول را بزند به نظر شما در چنین وضعیتی غربی ها می­توانند پاکستان را به کمک زرداری وحزب مردم  تغییر دهند. به نظر من خیلی بعید است.مگر اینکه با توجه به تحولات پیش آمده و منافع ملی ،حزب و ارتش چاره جویی کنند و به تفاهمی برای برون رفت از این وضع دست پیدا کنند.

 

بر این اساس به نظر می­رسد زرداری هم نتواند کاری از پیش ببرد. وی با شعار مبارزه با طالبان بر سر کار آمده و نتواند راه به جایی ببرد.

 

جالب است بدانید که اولویت­هایی که از سوی حزب مردم اعلام شده، این است که به جای برخورد مسلحانه با گروه­های افراط یا گروه­هایی که در نواحی مرزی است، می­خواهیم مذاکره کنیم. اما افراطی­ها از بدو ورودشان ثابت کردند که به هیچ چیز توجه نمی­کنند. هتل ماریوت را می­زنند. ترور می­کنند، فعالیت­هایشان را تشدید می‌کنند. به نظر شما این کار خودشان است یا از دیگران خط می­گیرند. ترکیبی کار میکنند.مطبوعات غرب مدعی اند  عوامل پنج بمب­گذاری مهم در اروپا  که مهمترینش متروی لندن بود را در پاکستان ردیابی کرده­اند، به اعتقاد آنها یک هماهنگی ارگانیک در این فعالیت­ها وجود دارد.

 

آینده را چگونه می­بینید؟

 

ما بهتر است برای پیش­بینی آینده از گذشته درس بگیریم. پیش­بینی­های سابق این بود که  پرورش دادن و امتیاز به افراط و ترور آن هم از نوع مذهبیش نتیجه­ای ندارد جزتشدید  بحران و اغتشاش. حالا این پیش­بینی اتفاق افتاده است. اکنون هم متاسفانه این روند ادامه دارد.یعنی باید بیشتر نگران شد. ما باید از هر حرکتی که صلح را در منطقه حاکم می­کند و آرامش را بر می­گرداند، استقبال کنیم. البته ما به آن خوشبین نیستم چون زمینه ها و تمهیدات کار مهیا نیست. در درجه اول ایران و پاکستان و افغانستان باید بنشینند و مقدمات یک تفاهم و همکاری جمعی را تدوین کنند.بعد هم سازمان ملل و جامعه بین الملل میتوانند مشارکت کنند.به دیپلماسی ایرانی باید هویت دهیم.

 

بیاییم سر موضوع ایران. به نظر می­رسد برای دولت آقای احمدی­نژاد پاکستان و افغانستان از اولویت روابط خارجی خارج شده و هیچ حرکتی موثری انجام نمی­شود. به اندازه­ای که نقشمان در آن منطقه به صفر رسیده است. آیا شما به این دیدگاه معتقدید؟

 

کلا سیاست نگاه به شرق به محاق و سایه رفته است. برنامه و راهبردی دیده نمیشود. متاسفانه در این تحولات و مسائل هر نتیجه­ای که به دست بیاید بر ما تاثیر می­گذارد. کما این که تا به حال هم تاثیر پذیرفته­ایم. یعنی در بحث مواد مخدر، در بحث آورگان، در بحث هزینه­هایی که از این بابت بر دوش ما تحمیل شده. مسائل دیگر هم هست. مثلا گسترش امراض  و ناامنی .  تمام این مسائل برای ما باید نگران کننده باشد و ما با گرفتن نقش فعال می­توانیم موقعیت خودمان را به عنوان یک نقش مثبت تعریف بکنیم. منتها همه چیز این نیست. من فکر می­کنم در همان چارچوبی که همه به آن اعتقاد دارند، برای ما نه تنها ثبات افغانستان مهم است بلکه پاکستان هم مهم است. من چه به دولت فعلی چه به دولت­های آینده توصیه می­کنم در احداث خط لوله گاز به پاکستان درگ نکنند. البته ترجیح ما باید خط لوله به مقصد هند باشد اما آنرا  به تصمیم هند منوط نکنیم.  از آنجا که هند با امریکا وارد معاهدات تازه‌ای شده و دیگر نمی­تواند به راحتی تصمیم بگیرد، نمی­توانیم با آنها به راحتی به توافق برسیم. از این رو بهتر است با پاکستان در این زمینه به توافق برسیم.پایه قیمت هم بهای بین المللی باشد اما در تاسیات داخل پاکستان و نظام توزیع آن مشارکت فعال داشته باشیم.  ثبات پاکستان یعنی ثبات افغانستان و ایران و منطقه . در واقع با پیوندهای جدیدی که با پاکستان برقرار می­کنیم  خودمان را مصون نگه می­داریم از این که تحولات به صورت منفی به سمت ما گرایش پیدا کند. اگر ما با پاکستان به توافق برسیم هندی­ها حتما خودشان سراغ ادامه احداث لوله را خواهند گرفت اما با شرایط ما. بحث احداث لوله  و دادن گاز به افغانستان را نیز میتوانیم در یک بسته جامع با آنها نیز به توافق برسیم .توسعه افغانستان یعنی توسعه ایران. امنیت ایران .پاکستان و افغانستان لایق دوستی و حمایت های  ایران هستند. نمتوانیم نفت را 130 دلار بفروشیم و در کنار خود زندگی با روزی یک دلارو کمتر را شاهد باشیم.الان وقتی در بخشی از افغانستان قحطی اعلام می‌شود نباید از آن سر دنیا گندم بفرستند برای رفع کمبود مردم افغانستان ولی ایران واکنش نداشته باشد وبی تفاوت باشد.

 

بعد از کمک­هایی که ایران به امریکا در جنگ با افغانستان کرد، امریکا ما را محور شرارت خواند. آیا این دستاوردهای مثبت ایران در کمک به افغانستان بود؟

 

یعنی چه. اولا افغانستان همسایه ایران است و نه آمریکا. پس ابتدا ما باید نگران باشیم برای هر تحولی که در افغانستان رخ می دهد. ما برای اهداف و منافع خودمان  وارد تحولات افغانستان شدیم و همانطور که گفتم دست آورد های بزرگی هم تا بحال داشتیم. اما این که چون با امریکا در حوزه­ای هم نظر بودیم و تفاهم کردیم  امریکا نباید ما را جزو محور شرارت قرار می­داد اصلا ذات کبر و تکبر این است. همه چیزرا می­خواهد. امریکا هم همه منافع را یکجا  می­خواهد. مگر ما با امریکایی­ها در عراق چهار دور مذاکره نکردیم و بعد از هر جلسه هم نگفتیم همکاری­ها ادامه پیدا کند. حتی می­گفتیم گفت و گوهایمان مثبت بود، مگر امریکایی­ها تغییری در گفتارشان دادند. آیا نسبت به ما تغییر رفتار دادند. در بحث­های هسته­ای، فلسطین و لبنان آیا اتهاماتشان را از ما پس گرفتند. در بوسنی هم بظاهر هم موضع بودیم در برابر صرب‌ها.­ آیا تغییری در تعاملات حاصل شد. در افغانستان بنا بر چانه­زنی­ها و قدرت و تعریف درستی که از نقش خود داشتیم دست آوردهای مهمی را نیز تثبیت کردیم. این را دوست و دشمن اذعان دارد. این استدلال غلط است که چون موضع واحد داشتیم حالا باید دیگر آنها دست از کبرشان بردارند.


نظر شما :