رویارویی تمدن‌ها در آثار هنری و نقد بیناتمدنی بررسی شد

۳۰ مهر ۱۳۸۷ | ۲۱:۱۲ کد : ۲۹۷۸ اخبار اصلی
نشست "نظریه و نقد بیناتمدنی" با سخنرانی حسن بلخاری و بهمن نامورمطلق در فرهنگستان هنر
رویارویی تمدن‌ها در آثار هنری و نقد بیناتمدنی بررسی شد
نشست "نظریه و نقد بیناتمدنی" (در حوزه هنر و ادبیات) 28 مهر با سخنرانی حسن بلخاری و بهمن نامورمطلق در مرکز هنرپژوهی نقش جهان فرهنگستان هنر برگزار شد.
 
در ابتدای برنامه دکتر حسن بلخاری رئیس پژوهشکده هنر فرهنگستان هنر با بیان اینکه شورایعالی انقلاب فرهنگی از سال 1383 هیاتی را برای حمایت از کرسی های نقد، نظریه و مناظره در دانشگاه ها تاسیس کرد تا بتوان در فضایی علمی به احیای مقوله نظریه پردازی پرداخت، گفت: ما همواره بزرگ ترین نظریه پردازان را در زمینه های علمی و دینی به دنیا معرفی کرده ایم به طوری که اگر آنان را از تمدن اسلام حذف کنیم، این تمدن دچار یک شکاف می شود.
 
ما شرقی ها در ساختار تعریف نمی شویم
 
وی سپس به تعریف کرسی به مثابه یک جایگاه علمی پرداخت و افزود: کرسی جایگاه علمی مشخصی است که در نظام علمی غرب بنا بر شخص تعریف می شود. مثلا یک فیلسوف که درباره تبیین ماهیت یک مفهوم فلسفی تلاش کرده و مساله ای را حل کرده، او را صاحب کرسی و آن کرسی را واجد یک نظریه می کند.
 
بلخاری درباره نظریه نیز خاطرنشان کرد: نظریه یعنی یک گزاره علمی که به پرسش های ما درباره آن علم پاسخ می دهد. سابقه علمی ایران در این امر برجسته است ولی در حوزه ادبیات و هنر این گونه نیست. من می توانم در حوزه های فلسفه و اصول و فقه این موضوع را به اثبات برسانم که بهترین تئوری ها را در دنیا داشته ایم اما در وادی هنر و ادب چون راه عشق را در پیش گرفتیم در زمینه تئوری فقیر ماندیم.
 
نویسنده کتاب "تفاوت یا تهاجم فرهنگی" با بیان اینکه از زمان ارسطو تدوین علوم به یکی از شاخه های اصلی معرفتی غرب تبدیل شد، گفت: اگر به ارسطو معلم اول می گویند به این دلیل است که او قدرت عجیبی در طبقه بندی و تدوین داشت. این طبقه بندی به اندیشه غرب نظام بخشید و به نوعی پایه های رنسانس را ریخت. اصولا در نظام فرهنگی غرب نوعی نظام بخشی به اندیشه وجود دارد و باید دانست که تولید نظریه مختص نظام های نظریه پرور است.
 
بلخاری خاطرنشان کرد: ما ابن عربی را هیچ گاه معلم نمی دانیم اما صدرالدین قونوی را می دانیم. اندیشه ابن عربی سیستم ندارد ولی اندیشه قونوی برعکس است و نظریه نیز در سیستم است که رشد می کند. به همین دلیل در برخی جاها فربه و در بعضی جاها رنجور بوده ایم. ما باید به اندیشه ها نظام ببخشیم و به نظریه برسیم.
 
این محقق فرهنگی ادامه داد: ما در ایران صاحب نظر داشته ایم ولی آن نظام لازم که نظر را در موضع خودش قرار دهد و به ساحتی برساند که پاسخگوی سوالات باشد نداشته ایم. درواقع فقدان نظریه در ایران به معنی فقدان نظریه پرداز و اندیشمند نیست بلکه به معنی فقدان سیستم در این راه است. ما شرقی ها زیاد در ساختار تعریف نمی شویم و اگر این مشکل را از طریق نهادسازی حل کنیم نظریه پردازان ما می توانند مقام استادی در جهان پیدا کنند.
 
خیلی وقت است که دیگر نظریه پردازی نمی کنیم
 
سخنران اصلی نشست دکتر بهمن نامورمطلق دبیر فرهنگستان هنر بود که با موضوع "نقد و نظریه بیناتمدنی در هنر و ادبیات" سخن گفت. وی در ابتدای صحبت هایش بر این نکته تاکید کرد که "ما در ایران خیلی وقت است که دیگر نظریه پردازی نمی کنیم. به عبارتی فرهنگ نظریه پردازی را از دست داده ایم و فقط از این بابت مصرف کننده شده ایم."
 
وی سپس ادامه داد: ما خصوصا از دوره صفویه به بعد عرصه نظریه پردازی را ترک کردیم به همین جهت در سه عرصه با مشکلاتی مواجه هستیم. اول اینکه به عنوان تولیدکننده نظریه پردازی مشکل داریم، نظام آن را نیاموخته ایم و یا جرات آموختن آن را نداشته ایم. دوم اینکه همان قدر که در تولید آن با مشکل مواجهیم در دریافت و مصرف نظریه هم توانایی زیادی نداریم و نمی دانیم چه انتظاراتی می بایست از نظریات داشته باشیم و چطور شنونده یا مخاطب خوبی برای آن باشیم. مشکل سوم توزیع نظریه ها و نهادینه کردن آنهاست. چه بسا نظریه هایی را در دهه های اخیر ارائه کرده ایم اما به جهت نداشتن نهادهای مرتبط وظیفه توزیع را به خوبی انجام نداده ایم. می توان گفت مشکل ما در مورد سوم بیش از دو مورد قبلی بوده است.
 
نامورمطلق افزود: اگر بخواهیم بنای نظریه پردازی در غرب را بررسی کنیم هر نظریه به اندازه یک میلی متر یا سانتی متر نظریه قبل از خود را جابجا کرده و این طور نبوده که آن را کن فیکون کرده باشد.
 
ایران یک کانون تمدنی محسوب می شود
 
مولف "از ادبيات تطبيقى تا نظريه هاى" به توصیف وضعیت جدید جهان از دهه 90 میلادی به این سو و آثار تولید شده در این مدت اشاره کرد و گفت: بخش عمده ای از آثار این دوره ویژگی هایی دارند که قبل از آن کمتر به چشم می آمد. ما در این برهه با آثار به شدت بیناتمدنی مواجه می شویم که حجم آنها بسیار زیاد است. ایران در این رابطه نقشی کانونی ایفا می کند چون سه تمدن ایرانی، اسلامی و شرقی را میراث داری می کند و این سه ویژگی به ایران خصوصیاتی می دهد که با توجه به تحولات اخیر، آن را از دیگر کشورهای مسلمان و شرقی متمایز می کند.
 
دبیر فرهنگستان هنر تصریح کرد: ما به جهت این سه ویژگی یک کانون تمدنی محسوب می شویم که در بسیاری از مسائل مخاطب آثار هنری و ادبی قرار داریم. پس عجیب نیست که نقد و نظریه بیناتمدنی هم از ایران برخیزد. ما مبتلابه هستیم و اگر به اتفاقات توجه داشته باشیم تحلیل هایی خاص خود را هم خواهیم داشت.
 
وی به حوادثی چون 11 سپتامبر، جمعه سیاه، اتفاقات تروریستی در انگلیس و اسپانیا، حمله آمریکا به افغانستان و عراق و... اشاره کرد و گفت: ما در این دوره در وضعیت جدیدی قرار داریم. البته قبل از این هم در دوره های مختلف، آثار هنری بیناتمدنی داشته ایم مثل آثار اشیل در یونان باستان که به ایرانیان توجه نشان داده و یا "کمدی الهی" دانته و آثاری که به شکلی حاوی اهانت هایی به پیامبر اسلام بوده اند و... و رابطه بیناتمدنی را با لحنی موهن ادامه داده اند. البته آثاری هم وجود داشته که پایبند به تعامل و گفتگو بوده است.
 
وی سپس به تعریف تمدن پرداخت و گفت: تمدن بزرگ ترین واحد بشری است و فرهنگ ها و نژادها و ادیان در دل آن جای می گیرند. ساموئل هانتینگتون که نظریه برخورد تمدن ها را نوشت می گوید: فرهنگ و هویت های فرهنگی در سطح همان الگوی تمدنی هستند. گاهی تمدن می تواند معادل دین یا نژاد باشد و گاهی یک رابطه تاریخی و فرهنگی که جمعی وسیع مثل "غرب" را ذیل یک تعریف گرد آورد.
 
برلوسکونی گفت ما موتزارت و میکل آنژ داریم و مسلمانان ندارند
 
بهمن نامورمطلق ادامه داد: یکی از مهم ترین پارادایم های رایج را مباحث بینا رشته ای تشکیل می دهد. ده ها سال است که از دوران متن محوری می گذرد و ما وارد مطالعات فرهنگی و روابط بینارشته ای شده ایم و دیگر از هنر به عنوان یک متن بسته یاد نمی کنیم. هنر متنی باز شده است و در تعامل با بقیه عرصه ها اعم از سیاست و اقتصاد و اجتماع قرار دارد. به عبارت دیگر، در عصر ارتباطات متن ها از نهانخانه خود خارج شده و در تعامل با بقیه شاخه ها تاثیر می گذارند و تاثیرمی پذیرند. در چنین موقعیتی هم سیاستمداران به این آثار مراجعه می کنند و هم اهل هنر. سیلویو برلوسکونی چند سال پیش در یک سخنرانی خطاب به مسلمان گفته بود: ما موتزارت و میکل آنژ داریم و آنها (مسلمانان) ندارند و درواقع داشتن این هنرمندان را عامل برتری در روابط بیناتمدنی دانسته بود.
 
وی اضافه کرد: این بحث ها را هانتینگتون به سمت موضوع جنگ تمدن ها پیش برد ولی منتقدانی را هم در مقابل داشت که در حوزه های سیاست و هنر به آن واکنش نشان دادند؛ مثلا ادوارد سعید آن نظریه را برخورد جهالت ها نامید.
 
این پژوهشگر ادبیات تطبیقی با طبقه بندی روابط بیناتمدنی به دو بخش چالش ها و تبادل ها ادامه داد: یکی از مسائل محوری در این میان موضوع هویت است. بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی، غرب با تئوری نظم نوین تلاش کرد یکپارچه سازی را در جهان ایجاد کند و اینجا بود که تمدن های دیگر از خود مقاومت نشان دادند. هانتینگتون می گوید: ابقای غرب بسته به آن است که آمریکایی ها هویت غربی شان را مورد تاکید قرار دهند و عنوان کنند که این تمدن خاص خود آنهاست. بنابراین بحث، بحث هویت و سهم هویتی است که جوامع مختلف سعی می کنند برای حفظ آن مقاومت هایی صورت دهند.
 
اکثر آثار هنری بیناتمدنی چالش زا بوده اند
 
وی با ذکر مثالی توضیح داد: می توان به سهم اندک ایرانیان در کتاب های مشهور تاریخ هنر جهان اشاره کرد. ما وقتی به این آثار نظر می اندازیم تصمیم می گیریم که راجع به تاریخ هنر ایران شروع به کار کنیم و با جهت گیری هویتی فعالیت هایی را در این وادی سامان دهیم. این موضوع با جهانی شدن هم ارتباط دارد. کشورهایی که تصور می کنند سهم آنها در جهان درنظر گرفته نشده، شروع به تلاش هایی می کنند تا مطالبات خود را پی بگیرند مثلا چین و هند با قدرت دنبال این انگیزه هستند.
 
وی به بحث پیشین خود درباره آثار بیناتمدنی تعاملی و چالشی برگشت و گفت:نمایشگاه های زیادی با عنوان صلح و گفتگو برگزار می شود ولی باید قبول کنیم که اکثر آثار تولید شده چالش زا بوده و سایر تمدن ها را مورد نقد یا اهانت قرار داده است. فیلم 300، کتاب آیات شیطانی، کاریکاتورهای پیامبر اسلام و... نوعی چالش در برابر تمدن های غیر بوده اند. مولفان این آثار یا درون تمدنی هستند یا برون تمدنی و یا تلفیقی. مثلا فیلم پرسپولیس نمونه ای از اثری است که به صورت تلفیقی یعنی توسط یک ایرانی و یک فرانسوی ساخته شده است و یا مونیکا علی نویسنده ای بنگلادشی است که در دایره ای درون تمدنی به مساله زن در جامعه اسلامی پرداخته است.
 
نامورمطلق کتاب تازه منتشر شده "جواهر مدینه" درباره عایشه همسر پیامبر اسلام را نیز جزو این دسته آثار دانست و افزود: موضوع زن و جنسیت در روابط بیناتمدنی بسیار تاثیرگذار بوده است تا جایی که برخی چهره ها برخوردهای تمدنی را برخوردهایی جنسیتی دانسته اند. زن از موضوعات بااهمیت و چالش زا بین دنیای غرب و جهان اسلام است. اگر به حجم مطالبی که درباره زن، حقوق زن، زن و خانواده و... وجود دارد نگاه کنید می بینید که مهم ترین آثار هنری انتقادی نظیر فیلم های "فتنه"، "سنگسار"، "تسنیم"، "پرسپولیس" و... به مساله زن و جنسیت نظر داشته اند.
 
غرب شرایط بهتری برای مقابله با تمدن های دیگر دارد
 
وی تروریسم را یکی دیگر از کلیشه های ساخته شده درباره جهان اسلام عنوان کرد و گفت: در اغلب فیلم های هالیوودی می بینیم که تروریست ها مسلمانان هستند. اتفاقا یک هنرپیشه زن ایرانی در هالیوود گفته است: اگرچه همه مسلمان ها تروریست نیستند ولی همه تروریست ها مسلمان اند.
 
دبیر فرهنگستان هنر افزود: من درباره واقعی بودن یا واقعی نبودن این آثار صحبت نمی کنم بلکه تنها قصد دارم به تصویری که تمدن ها از یکدیگر ارائه می دهند بپردازم. مثلا در اغلب کاریکاتورهای غربیان، بلاهت و نادانی جزو خصوصیات اعراب نشان داده شده است. می توان گفت غرب در حال حاضر شرایط بهتری برای مقابله با تمدن های دیگر دارد و به قول هانتینگتون می تواند از آن برای برنده شدن در چالش تمدن ها استفاده کند.
 
وی تصریح کرد: بطور خلاصه باید گفت پیکره مطالعاتی گسترده ای در این وضعیت جدید خلق شده ولی این شرایط هنوز مورد مطالعه دقیق و نظریه پردازی واقع نشده است. باید دید آیا می توان در این باره از نقد بیناتمدنی هم صحبت کرد؟ به نظر من می توان از واژ نقد در این وادی استفاده کرد چون پیکره همسانی داریم که می تواند مورد مطالعه و دستمایه نظر قرار گیرد.
 
باید به جنگ تفکر قطب گرایی برویم
 
بعد از نامورمطلق، فرزان سجودی - استاد ادبیات تطبیقی و علم نشانه شناسی - پرسش هایی را پیش کشید. وی گفت: این "بینا" که از آن سخن رفت اگر بر اساس همان سنت بینافرهنگی و بینامتنیت و... ساخته شده باشد، می بایست مبتنی بر گفتگو و تعامل باشد. باید بدانیم که حتی در زمان جنگ میان کشورها هم نتیجه نهایی یک گفتگو و تعامل بوده است. یعنی در پایان هر جنگ تاثیر دو فرهنگ بر یکدیگر وضعیتی "بینا" یی ایجاد می کند. البته نقش ابزار قدرت را در این ثمره نمی توان نادیده گرفت. با این حال من می خواهم بپرسم که چرا وجه گفتگومحور را مثلا در موسیقی های تلفیقی، سینماهای بومی با موضوعات تلفیقی و... در نظر نمی گیریم؟ ما باید به آن رویه ای که از طریق نزدیکی و آمیزش فرهنگ ها پدید می آید توجه کنیم و به جنگ تفکر قطب گرایی برویم که همیشه مایل است بگوید یک طرف جهان می خواهد طرف دیگر را از بین ببرد.
 

نظر شما :