تاثير آزادى سازى خرمشهر بر معادلات منطقه اى غرب عليه ايران

۰۵ خرداد ۱۳۸۶ | ۲۱:۰۷ کد : ۱۵۴ اخبار اصلی
گرچه با پیروزی انقلاب اسلامی و بر هم خوردن توازن درمنطقه به زیان آمریکا، تحولات برجسته ای در منطقه به وقوع پیوسته و تحمیل جنگ بر اساس این فرض طراحی و اجرا شد اما فتح خرمشهر خط بطلانی بر نقشه های کشید.

عملیات بیت‌المقدس که منجر به آزاد سازی خرمشهر شد در سلسله عملیات رزمندگان اسلام از جایگاه و اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، چرا که ضربه اساسی و تعیین کننده‌ای بر پیکر دشمن وارد ساخت و تمامی معادلات، باورها و ذهنیت‌هایی را که در مورد توانایی و قابلیت نظامی ایران و عراق وجود داشت تغییر داد.

بسیاری از کارشناسان نظام وتحلیل گران رسانه های خارجی، همانند نیروهای عراقی، در برابر "سرعت عمل" و "ویژگی های عملیاتی" رزمندگان اسلام به هنگام فتح خرمشهر، غافلگیر، مبهوت و شگفت زده شدند. معضل اصلی اینان علاوه بر عدم باور به توانایی های رزمندگان اسلامی، بیشتر ناشی از کراهت باطنی آنها از پذیرش موقعیت برتر سیاسی - نظامی جمهوری اسلامی ایران بود که فتح خرمشهر و نتایج ناشی از آن در سطح منطقه خلیج فارس و خاورمیانه حاصل می شد. چنانچه در پی شروع عملیات بیت المقدس، همگی، پیشروی رزمندگان اسلام و در هم شکستن استحکامات عراق را همراه با تردید و ناباوری مطرح می کردند.

 

تغیر توازن سیاسی - نظامی به سود ایران

 

به دنبال سلسله عملیات رزمندگان اسلام و کسب پیروزی های بزرگ از جمله فتح خرمشهر، تغییر توازن سیاسی - نظامی در جنگ و منطقه خلیج فارس به سود جمهوری اسلامی، مهمترین و برجسته ترین نتیجه ای بود که به دست آمده و بلافاصله علاوه بر بروز آثار آن در اظهارات مقامات رسمی کشورهای منطقه، آمریکا واروپا در رسانه های خارجی از سوی کارشناسان و تحلیل گران سیاسی - نظامی نیز مورد ارزیابی قرار گرفت.

 

گرچه با پیروزی انقلاب اسلامی و بر هم خوردن توازن درمنطقه به زیان آمریکا، تحولات برجسته ای در منطقه به وقوع پیوسته و تحمیل جنگ بر اساس این فرض طراحی و اجرا شدتا با مهار وتعدیل جمهوری اسلامی مجددا توازن در منطقه به سود آمریکا برقرار شود. لیکن فتح خرمشهر که درنظر غرب و وابستگان آن به منزله سقوط رژیم عراق و فروپاشی کشورهای منطقه مورد ارزیابی قرار می گرفت در واقع خط بطلانی بر نقشه های کشید.

 

بنابراین احتمال فروپاشی رژیم عراق و تبعات ناشی از آن در سطح منطقه خلیج فارس، چنان ابعاد گسترده ای به خود گرفت که جلوگیری از آن محور همه تلاش ها و اقدامات نظامی و دیپلماتیک کشورهای حامی عراق قرار گرفت.

 

برتری سیاسی و نظامی ایران

 

با توجه به اینکه ابتکار عمل در صحنه نبرد دراختیار رزمندگان اسلام قرار داشت و عراق نیز تحت تاثیر نتایج ناشی از حملات پیروزمندانه ایران در یک روند نزولی در فرسایش و اضمحلال روحی و فیزیکی قرار گرفته بود تداوم عملیات ، مطلوب عراق و حامیان این کشور به ویژه آمریکا نبود.

 

عکس العمل کشورها در برابر پیروزی رزمندگان اسلام، علاوه بر اینکه نشان دهنده غافلگیری آنها و همچنین عدم درک روشن آنها از ناتوانی عراق بود بر این مهم نیز دلالت داشت که طی مراحل مختلف جنگ وعملیات قابلیت ها وتوانایی های غیرمنتظره ای از رزمندگان بروز کرده است و این چیزی نبود که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت.

 

رسانه های خارجی و تحلیل گران سیاسی و نظامی دراین زمینه به چند عامل اساسی اشاره کرده و برتری سیاسی - نظامی ایران را با تکیه بر این عوامل مورد تاکید قرار دادند:‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

 

1- خاستگاه اجتماعی رزمندگان اسلام وتعهد واعتقاد آنها به آرمانهای انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی که نجات محرومین ومستعضفین را سرلوحه اهداف خود قرار داده بود.

 

2- روحیه شهادت طلبی رزمندگان اسلام و تاثیرات آن در کسب پیروزی و غلبه بر مشکلات و موانع. 

 

3- برخورداری ایران از اراده مصمم وعزم راسخ برای جنگیدن.

 

4- افزایش هماهنگی وهمکاری بین نیروهای سپاه و ارتش و کسب تجزبه و تخصص نظامی.

 

5- برتری استراتژیکی و تاکتیکی ایران بر عراق

 

6- احیای مجدد توان نظامی ایران که پس از پیروزی انقلاب اسلامی رو به ضعف نهاده بود وتاثیرات

پیروزی نظامی بر تثبیت موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه.

 

شکست سیاسی و نظامی عراق     

 

نابسامانی و بی ثباتی در داخل ایران و تسلط عراق بر مناطق اشغالی و در مقابل فقدان انجام و یکپارچگی در نیروهای نظامی ایران، از جمله شاخص هایی بود که محافل سیاسی - نظامی جهان مبتنی بر آن سازش و تسلیم جمهوری اسلامی را در برابر شرایط عراق امری مسجل و قطعی می پنداشتند و پیش بینی تحول در روند موجود و رهایی جمهوری اسلامی ایران از کمند حیله و توطئه دشمنان انقلاب اسلامی بسیار دور از انتظار می نمود.

 

خشنودی و رضایت آمریکا و غرب از پیدایش چنین وضعیتی وامیدواری آنها به تسلیم شدن جمهوری اسلامی موجب گردید که علاوه بر حمایت همه جانبه نظامی از عراق، کلیه ابزارهایی که در سطح بین المللی دستاویز استکبار جهانی برای تحمیل منافعش (ازجمله سازمان ملل) می باشد به کار گرفته شود تا شاید از این رهگذر مطلوب سیاسی غربی ها با اتکا ره اهرم نظامی عراق حاصل شود. بنابراین تغییر این روند و استیصال عراق در برابر تهاجمات رزمندگان اسلام نه تنها غیر منتظره بلکه به هیچ وجه برای استکبار جهانی قابل قبول نبود زیرا این مسئله به منزله تهدید منافع آمریکا در سطح منطقه خلیج فارس و خاورمیانه ارزیابی می شد.

 

غرب که در حمایت از عراق به هیچ وجه کوتاهی نکرده و از هر گونه حمایت مالی، سیاسی، تبلیغاتی و نظامی دریغ نوریده بود. نمی توانست آثار ونتایج این سرمایه گذاری عظیم را در معرض نابودی و اضمحلال مشاهده کند لذا کشورهای ذی نفع تلاش های وسیعی را برای حفظ عراق شروع کردند. به نظر می رسد که درمیان تحولات نظامی جنگ، فتح خرمشهر و فرار دشمن تا پشت مرزها نقش تعیین کننده ای در ارزیابی و تحلیل صاحب نظران سیاسی و نظامی جهان در مورد توان عراق داشته است.

 

در بررسی آزاد سازی خرمشهر، تاکتیک نظامی ایران، طرح ریزی عملیات عبور از رودخانه کارون، سرعت عمل در تصرف خرمشهر و مقایسه آن با زمان تهاجم عراق به خرمشهر و تاخیری که در اشغال شهر صورت گرفت، بیش از سایر مسائل مورد اشاره قرار گرفت و همه این شواهد و قرائن، دلالت بر ضعف و ناتوانی روحی و فیزیکی عراق می کرد. ضمن اینکه خرمشهر به عنوان آخرین برگ برنده عراق برای مذاکرات به اصطلاح صلح بود و دشمن نیز برای حفظ آن سرمایه گذاری وسیعی کرده بود در نتیجه وقتی که عراق نتوانست خرمشهر را حفظ کند و شهر با این سرعت آزاد سد در واقع علائم آشکار اضمحلال عراق نمایان شد.

 

تغییر ماهیت جنگ

 

جمهوری اسلامی ایران در فاصله زمانی شهریور 1359 تا قبل از شکسته شدن محاصره آبادان (مهر 1360) در حالتی انفعالی وعمیقا تحت تاثیر ابعاد و اهداف تهاجم عراق قرار داشت. بی ثباتی در جبهه داخلی و فقدان قابلیت نظامی لازم برای بازپس گیری مناطق اشغالی دو مشخصه بارز وضعیت جمهوری اسلامی دراین دوره بود.

چنین وضعیتی امکان هر گونه تحرک و فعالیت گسترده را از نیروهای نظامی ایران سلب کرده بود وعوامل ذی نفع در تحمیل جنگ به ایران امیدوار بودند که جمهوری اسلامی سر انجام مشکلات یاد شده، صلح تحمیلی را نیز بپذیرد. باتوجه به اهداف آمریکا و عراق از تحمیل جنگ به جمهوری اسلامی ایران، جنگ دراین دوره به منزله اهرم فشار سیاسی ونظامی به ایران، برای سقوط نظام جمهوری اسلامی  و یا مهار وتعدیل این نظام قلمداد می شد. ابزار لازم برای تحقق هدف یاد شده علاوه بر حضورنیروهای نظامی عراق درمناطق اشغالی، اعمال فشارهای سیاسی - نظامی در داخل و نیز در سطح منطقه و بین الملل به ایران بود.

 

در پی تحولات درجبهه داخلی و سپس تاثیرات آشکار آن بر جبهه نظامی، روند تحولات با شکسته شدن محاصره آبادان به سود جمهوری اسلامی ایران تغییر کرد. به گونه که آزاد سازی مناطق اشغالی در خوزستان وبخشی از استان ایلام (10000 کیلومتر) و فتح خرمشهر، منجر به پیدایش موقعیت جدیدی شد که برتری سیاسی - نظامی ایران در سطح منطقه خلیج فارس و خاورمیانه تلقی می شد. با تغییر توازن سیاسی - نظامی به سود ایران و پیدایش موقعیت جدید، درواقع ماهیت جنگ تغییر کرد.

 

بدین معنا که پیش از این ایران در برابر تهاجم نسبتا غافلگیرانه عراق در موضع تدافعی قرار داشت و بخشی از سرزمین هایش نیز در اشغال دشمن قرار گرفته بود. در آن موقعیت ایران از یک سو توان لازم لازم برای بازپس گیری مناطق اشغالی بود و از سوی دیگر نیز پذیرش صلح تحمیلی را مغایر با اهداف انقلاب و ضرورت های اساسی در حفظ موجودیت سیاسی - نظامی خود قلمداد می کرد. تداوم این وضعیت با توجه به حضور نیروهای نظامی عراق درمناطق اشغالی، اساس به زیان جمهوری اسلامی ایران بود.

 

در موقعیت جدید قوای اسلامی با به دست گیری ابتکار عمل درجبهه های نبرد و هجوم های پی در پی به نیروهای عراق، اوضاع را عمیقا به سود جمهوری اسلامی ایران تغییر دادند درواقع عنصر اصلی وتعیین کننده در این مرحله که منجر به تغییر ماهیت جنگ نیز شود توانمندی رزمندگان اسلام برای حمله به نیروهای دشمن و آزاد سازی مناطق اشغالی بود. این مهم با جذب وسازماندهی نیروهای مردمی، گسترش سازمان رزم سپاه پاسداران و تجدید قوای نیروهای ارتش وهمکاری و هماهنگی این نیروها با یکدیگر حاصل شد.

 

تلاش برای تحمیل صلح به ایران

 

کلیه تلاش های صلح، در مدت زمانی که نیروهای اشغالگر در بخشی از مناطق مرزی وشهر های ایران اسلامی حضور داشتند، اساسا به گونه ای طراحی و پیشنهاد می شد که جز تسلیم ونادیده گرفتن حقوق حقه جمهوری اسلامی، نتیجه دیگری به دنبال نداشت. درحالی که حداقل خواسته ایران تقدم عقب نشینی برآتش بس بود. لیکن درتمامی پیشنهادهای صلح آتش بس بر عقب نشینی تقدم داشت. طبعا پذیرش چنین پیشنهادی از سوی ایران این نتیجه را همراه داشت که عراقی ها پس از حمله به جمهوری اسلامی و شکست و دست یابی به اهداف مورد نظر خود در پی برقراری آتش بس، بدون اینکه ازمناطق اشغالی عقب نشینی کنند درکمال آرامش در این مناطق استقرار می یافتند تا امتیازات لازم را از طریق مذاکره اخذ و سپس اقدام به عقب نشینی کنند.

 

در نظر گرفتن واقعیات وتوجه به منافع و حقوق حقه جمهوری اسلامی ایران در جنگ لازمه برقراری صلح وثبات به معنای واقعی در منطقه بود. سکوت آمریکا در برابر تجاوز عراق به جمهوری اسلامی که حاکی از هماهنگی های پنهانی با عراق بود طبعا عراقی ها را به ادامه تجاوز ترغیب می کرد.

 

درخواست عقب نشینی بدون قید و شرط و رفع اشغال فوری خاک میهمن اسلامی و سپس برقراری آتش بس، کمترین و طبیعی ترین حق مسلم کشوری است که در موقعیت کاملا نامساعد، وحشیانه مورد تجاوزواقع شد و نیز درخواست تعیین متجاوز و پرداخت غرامت، لازمه برقراری ثبات درمنطقه بود، لیکن آمریکا و حامیان عراق همواره از پذیرش شرایط جمهوری اسلامی ایران طفره رفتند و فقط سعی کردند که با تحمیل صلح به ایران آنچه را که عراق علی رغم حمایت های همه جانبه استکبار جهانی واذناب آن نتوانست درمیدان نبرد کسب کند در پشت میز مذاکره به دست آورد.

 

از این پس از یک سو تلاش های آمریکا برای حمایت همه جانبه از عراق و تجهیز این کشور و نیز فشارهای وارده به جمهوری اسلامی برای پذیرش صلح تحمیلی و از سوی دیگر تجاوز رژیم اشغالگر به جنوب لبنان که از مدتها قبل مقدمات آن فراهم شوده بود جمهوری اسلامی را درموقعیت بسیار دشوار قرار داد که درنتیجه می بایست علاوه بر مقابله با سیاستهای آمریکا در منطقه خلیج فارس، در برابر تجاوزارت رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان نیز تدابیر لازم را اتخاذ کند و به عبارت دیگر، تهاجم های پنهان استکبار، ارتجاع و رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران را که تا این زمان توسط رژیم عراق اعمال می کرد، اینک در موارد بسیاری، نقاب از چهره افکنده و در جبهه های مختلف به طور آشکار شروع به مقابله با انقلاب اسلامی کردند.


( ۴ )

نظر شما :