نگاه مجله گفتگو به مسائل ایران و افغانستان

۲۱ فروردین ۱۳۸۷ | ۱۶:۵۸ کد : ۱۷۳۲ کتابخانه
گزارشی به قلم سیروس علی نژاد
نگاه مجله گفتگو به مسائل ایران و افغانستان
چندین دهه است که میلیون ها مهاجر از افغانستان در حال آمد و شد به ایران اند، و اکنون نسلی از جوانان هستند که می شود آن ها را افغان های ایرانی یا ایرانیان افغان خواند. با این حال رسانه ها در ایران کمتر به تحولات درونی آنها به عنوان یک پدیده قابل تحقیق پرداخته اند و بیشتر مثل دولت ها آن را یک مشکل دیده اند.
 
در تلاشی برای جبران این کم توجهی، فصلنامه گفتگو در ویژه نامه ای با عنوان «ایران و افغانستان » در هفت مقاله و گزارش کوشیده تا مسائل مهاجران را بررسی کند.
 
در نخستین مقاله فاطمه صادقی با عنوان "دولت ایران و مهاجران افغان: تغییر سیاست و تحول هویت"، که حکم جمع بندی گزارش ها و مقالات را دارد، یادآور می شود که حمله آمریکا به افغانستان و روی کار آمدن دولت کرزی باعت شد تا سیاست بازگرداندن افغان ها به عنوان یکی از راه حل های کاهش مشکلات اقتصادی در ایران شدت یابد.
 
سیاست ایدئولوژیک "درهای باز" که اوائل انقلاب جریان داشت، جای خود را به سیاست "درهای بسته" داد و پناهندگان، "مهاجران اقتصادی" نام گرفتند تا با این تغییر نام از بار فرهنگی و اخلاقی ناشی از اخراج پناهندگان کاسته و ممنوعیت آموزش، کار، بهداشت و بسیاری از تسهیلات اجتماعی توجیه شود.
 
اما اين سیاست سبب شد که جایگاه رفیع ایران نزد مهاجران افغان لطمه ببیند. ایران گرچه هزینه های بمراتب بیشتری در پذیرش پناهندگان متحمل شده، اما در مقایسه با پاکستان از تصویر مناسبی برخوردار نیست.
 
"برخوردهای متناقض و تحقیر کنندۀ نهادهای دولتی و مردم با افغان ها، جلوگیری از دسترسی آنها به آموزش و حتا ممنوعیت راه اندازی مدارس خودگردان، گران بودن نرخ خدمات بهداشتی برای افغان های مقیم ایران، جلوگیری از به رسمیت شناختن ازدواج های افغان ها با زنان ایرانی و عدم صدور شناسنامه برای فرزندان آنها، جلوگیری از مالکیت آنها بر اموال و دارایی هایی که طی سال های طولانی مهاجرت حاصل کرده اند و جز اینها مواردی است که در ایجاد این تصویر نقش داشته است."
 
صادقی به تغییرات هویتی بویژه در میان زنان پرداخته و اینکه "ارزش های سنت خانوادگی پدرسالار تا حدود زیادی رنگ باخته است" و از زنانی می گوید که گفته اند برای آنها غیر ممکن است به جامعه ای بازگردند که "در آن زن از حق زیادی برای تصمیم گیری در مورد خود یا فرزندان و امور خانه برخوردار نیست."
 
نویسنده از تفاوت پناهندگان به ایران و پاکستان می گوید و یادآور می شود که در پاکستان پناهندگان بطور سازمان یافته در اردوگاه ها زیسته اند و جز راه و رسم خود شیوۀ دیگری را تجربه نکرده اند.
 
اما در ایران آنها در شهرهای مختلف میان مردم ایران پراکنده شدند و "سکونت افغان ها در میان ایرانیان، اختلاط فرهنگی ای را موجب شد که در پی آن افغان ها بطور خواسته یا اجباری در بسیاری از آداب و رسوم و حتا پوشش ظاهری خود تجدید نظر کردند."
 
صادقی از تفاوت هنجارهای اجتماعی در ایران و پاکستان می نویسد و تأکید می کند که در حالی که بسیاری از آنها در پاکستان اجازه ندارند بدون همراهی محارم شان از منزل خارج شده و با دوستانشان معاشرت کنند، در ایران از این آزادی ها برخوردارند و خلاصه اینکه "افغان های مقیم ایران از فرصت بیشتری برای تجدید نظر در هویت خود برخوردار بوده اند زیرا تعامل فرهنگی میان ایرانیان و افغان ها بیش از سایر جاها امکان پذیر بوده است."
 
در دومین مطلب، هما هودفر در مهم ترین گزارش اين ویژه نامه پژوهش دانشگاه آکسفورد با عنوان "کودکان و بزرگ سالان در خانوارهای پناهندگان صحرایی و افغانی: زندگی در مناقشات طولانی مسلحانه و مهاجرت های اجباری" را ارائه کرده است.
 
اين پژوهش به مسائل مهاجران از تمام جنبه ها بویژه از جنبۀ آموزش می نگرد و تأکید خود را بر گم کردگی هویت افغان های نسل دوم می گذارد.
 
این گزارش نشان می دهد که زنان مهاجر افغان وقتی وارد ایران شدند متوجه تفاوت دیدگاه های خود با ایرانیان شدند؛ و سواد و آموختن، که تا آن موقع در چشم بسیاری از آنان گناه تلقی می شد و همچون "نگاه شهوت آمیز به مرد همسایه" بود، از مسئولیت های زن مسلمان نسبت به دختران خود به حساب آمد.
 
امر بی سابقه این بود که در ایران زنان مسلمان و مؤمن بیشتر به سوادآموزی خود و دخترانشان توجه داشتند. از این رو "تقریبا همۀ مساجد محلی در مناطق شهری در ایران کلاس های قرآنی و سوادآموزی را برای بزرگ سالان و بسیاری از پناهندگان عرضه می کردند که بویژه زنان شیعه ( اغلب هزاره ) جذب آنها می شدند."
 
"در این کلاس ها، زنان افغان حین گوش دادن به موعظه ها و دیدار با زنان مسلمان از فرهنگ ها و قومیت های گوناگون مناطق مختلف ایران، با دیدگاه های مذهبی دیگری آشنا شدند. نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی، گسترش آموزش را اهرم اصلی برپایی جامعۀ اسلامی پیش رو می دانست."
 
اما ١٥ سال بعد از انقلاب، در اواسط دهۀ ٩٠ ، سیاست حکومت دستخوش دگرگونی شد. دولت ایران دلمشغول پاسخ به نیازهای شهروندانش گردید که قدرت انتخاب یا کنار گذاشتن آنها را داشتند.
 
دولت تغییر سیاست های پناهندگی را با این بحث آغاز کرد که دیگر توان آن را ندارد تا از عهدۀ میلیون ها آواره برآید و از صدور کارت پناهندگی برای آنها خودداری کرد یا فقط کارت موقت صادر کرد. اکثریت افغان ها در ایران مهاجران غیر قانونی شناخته شدند و ورود آنها به بازار کار قدغن شد.
 
اما دولت در بازار کار غیر رسمی نفوذ چندانی نداشت و همواره از ابزارهای کنترل برخوردار نبود. همچنین به علت بی ثباتی افغانستان به طور دوره ای از فشار خود می کاست. در مجموع این سیاست موجب بازگشت افغان ها نشد.
 
چون محدود کردن فرصت های اقتصادی نتیجه نداد دولت ایران ابزارهای دیگری به کار گرفت. حق تحصیل از تمام جوانانی که کارت معتبر نداشتند سلب شد. امری که برای جامعۀ افغان که آموزش فرزندان آنها دلیل اصلی فرار از رژیم طالبان بود فاجعه ای بزرگ محسوب می شد.
 
در پی بسته شدن مدارس به روی فرزندان افغان، آنان استراتژی های گوناگونی را تجربه کردند که قرض گرفتن شناسنامه های ایرانی و قرض گرفتن کارت های سایر افغان های دارای حقوق قانونی آموزش و کسانی که در جاهای دیگر ثبت نام کرده بودند، از آن جمله بود.
 
جالب این که افغان های دارای حقوق قانونی "از معلمان و مدیران که با آنها همدلی داشتند درخواست کردند تا بگذارند بچه هایشان در مدارس ایرانی حاضر شوند. در برخی موارد معلمان با تقاضای آنها موافقت کردند تا بچه های افغانی در صورتی که امتحان ندهند و به محض رسیدن بازرسان مدرسه را ترک کنند بتوانند در کلاس ها حاضر شوند. "
 
اما هیچ یک از این روش ها جوابگوی نیازها نبود. بنابراین زنان افغان دست به کار شدند و چاره بهتری اندیشیدند. "مؤثرترین استراتژی ها با ابتکار زنان افغانی شکل گرفت که خانه های خود را که اغلب در داخل یا حول و حوش مهاجر نشین های افغانی قرار داشت به مدارس محلی "غیر رسمی" تبدیل کردند. این مدارس شبیه مدارس زیر زمینی ای بود که زنان در دورۀ طالبان در افغانستان راه اندازی کردند."
 
در عین حال افغان های متمکن در صدد برآمدند که به منظور راه اندازی مدارس خصوصی برای بچه های افغان مجوز بگیرند. اما دریافتند که چنین امری غیرقانونی است چون بر اساس قانون اساسی هزینۀ آموزش ماقبل دانشگاهی در ایران به عهدۀ دولت است.
 
تنها راه قانونی برای جامعۀ افغان راه اندازی مدارسی بود که تحت عنواینی دیگری تشکیل می شد و نمی توانست مخالفتی برانگیزد. بنابراین مدارس قرآنی تأسیس شدند که اغلب دارای یک یا دو کلاس با شیفت های مختلف دانش آموزان در مقاطع تحصیلی مختلف و یک معلم بودند. بچه ها هم فقط در کنار هم روی زمین می نشستند و کتاب های شان را باز می کردند.
 
جالب این که وزارت آموزش و پرورش در تقابل با سیاست های وزارت کشور، از ابتکار افغان ها حمایت می کرد و حتا کتاب های دست دوم یا نو را که البته گاهی هفته ها پس از شروع مدارس و پس از رفت و آمدهای زیاد آماده می شد در قبال پول کم به دانش آموزان افغان می داد.
 
اين پژوهش می گوید دانستن این که یک دهه پیش چه تعداد مدرسه فعال بودند ممکن نیست اما گروه آنها توانسته است ٤٦ مدرسه را در تهران و اطراف آن فهرست کند که تعداد دانش آموزان هر یک از آنها بین ٦٠ تا ١١٠٠ نفر بودند. "اما همۀ کسانی که درگیر این کار بودند متفق القول بودند که احتمالا این تعداد تنها نمودار درصد کوچکی از مدارس زیر زمینی در تهران و اطراف آن است."
 
نکتۀ پر رقت گزارش آن است که دانش آموزان افغان با وجود آنکه با این سختی درس می خوانند به جای هر چیز دیگر به دنبال هویت خود می گردند و در جستجوی کتاب هایی هستند که از افغانستان اطلاعات بیشتر کسب کنند.
 
نیز گرچه همۀ شکست های اقتصادی و فجایع اجتماعی به گردن افغان ها انداخته می شد و تبعیض سراسر زندگی شان را پر کرده بود، اما این رفتار به جای این که روحیۀ انتقام جویی را در جوانان کم تجربه برانگیزد، روحیۀ مدارا در آنان پرورش داده است. تقریبا تمام دانش آموزانی که مورد پرسش قرار گرفته اند گفته اند چنین رفتارهایی را نباید الگو قرار داد.
 
چندین مقاله خواندنی دیگر هم در این ویژه نامه آمده است. شادی صدربه سیاست های رسمی ازدواج زنان ایرانی با مردان افغانی می پردازد؛ جواد فعال علوی درهم شکستن سنت های روایی نزد نویسندگان مهاجر افغان را بر می رسد؛ زهرا کریمی از حضور مهاجران افغانی در صنعت فرش کاشان می گوید؛ هرمان کرویتزمن دربارۀ "افغانستان و بازار جهانی تریاک" گزارش می دهد و سرانجام فریبا عادل خواه از بحرانی می گوید که در ارتباط با مهاجران افغان در ایران پدید آمده است.

( ۲ )

نظر شما :