سبز و سیاه

۰۵ اسفند ۱۳۹۱ | ۱۷:۰۰ کد : ۱۹۱۳۱۵۲ کتابخانه
گفتگوی عبدالرحمن شلقم با العربیه درباره معمر قذافی که توسط انتشارات عظام با همکاری دیپلماسی ایرانی منتشر شده است.
سبز و سیاه

نام: سبز و سیاه (گفت وگو با عبدالرحمن شلقم)

مترجم: سید علی موسوی خلخالی

مقدمه: سید محمد صادق خرازی

نوبت چاپ: اول 1392

شمارگان: 1000 نسخه

شابک: 5-0-93360-600-978

قیمت: 75000 ریال

ناشر: انتشارات عظام

 

دیپلماسی ایرانی: کتاب "سبز و سیاه" مصاحبه با عبدالرحمن شلقم، وزیر امور خارجه اسبق و نماینده سابق لیبی در سازمان ملل توسط انتشارات عظام و با همکاری دیپلماسی ایرانی منتشر شد. این کتاب در حقیقت سلسله مصاحبه های شلقم با شبکه خبری العربیه بود که به طور هفتگی سال گذشته در سایت دیپلماسی ایرانی منتشر شدند و اکنون مجموعه آنها در قالب کتاب منتشر شده اند. زوایایی از زندگی معمر قذافی و خانواده اش، سیاست های مختلف او، اسرار ترور امام موسی صدر، دوران استبدادی قذافی، تعاملش با رهبران سیاسی جهان و پرونده های مختلفی که در زمان حیات قذافی جنجال ساز بودند، مثل پرونده لاکربی، پرونده هسته ای لیبی، تعامل با اروپا، جنگ ایران و عراق و ... از جمله موضوعاتی هستند که در این کتاب به آنها پرداخته شده است.

این نخستین بخش از سلسله مجموعه های در حال انتشار تاریخ دیپلماسی شفاهی است که توسط دیپلماسی ایرانی و انتشارات عظام در حال تهیه و انتشار است.

در بخشی از این کتاب درباره امام موسی صدر آمده است:

« بعدا درباره چهره های دیگری نیز صحبت می کنیم. ولی در این جا در تاریخ اوت 78 توقف می کنیم. زمانی که امام موسی صدر در هنگام سفرش به لیبی ناپدید شد. چه اطلاعاتی در دست داری که با توجه به آنها درباره آنچه رخ داد مطمئن هستی؟

من باید برایت روشن کنم که من با امام موسی صدر دیدار نکردم به غیر از دو بار در قاهره. زمانی که ما دانشجو بودیم او برای ما سخنرانی می کرد. وقتی لیبی هم آمد من با او نبودم. اما صحبت هایی که بعد از آن شد من در ابتدا به این باور رسیدم که او در لیبی کشته شد. بعدا نسبت به این اعتقادم شک کردم، زمانی که مرحوم یونس بن قاسم مدیر سازمان امنیت برایم تعریف کرد که او از لیبی خارج شد در حالی که با خودش اموالی می برد. او می گفت که او در ایتالیا ربوده و کشته شد. اما بعد از آن من بن سانو، وزیر کشور وقت را خواستم و به او گفتم که من یک پاسخ صادقانه در این زمینه می خواهم. این مساله مربوط به چهار سال پیش است. آنها تاکید کردند که او با پاسپورت و ویزای ایتالیا وارد این کشور شد و کذا و کذا. اما حرف دیگری نیز به من زده شد که می گفت که احتمالا او را بعدا ابونضال کشت و یک چیزهایی از این قبیل. پس سه روایت شد. یکی می گوید که در لیبی کشته شد، یکی می گوید که وارد ایتالیا شد و در آن جا ناپدید شد و دیگری این که او وارد ایتالیا شد و توسط ابونضال کشته شد. یکی از جدا شده های مهم از معمر قذافی به من گفت که تقریبا او در لیبی کشته شد.

چرا؟ قذافی از او چه می خواست؟

قذافی در آن موقع.. قذافی هر دفعه حالتی سراغش می آمد. یک بار حالت قومی عربی به سراغش می آمد، یک بار حالت اسلامی، یک بار حالت آفریقایی در آن موقع این حالت به سراغش آمده بود که تفسیر قرآن را مجددا انجام دهد و چارچوب دین اسلام را مجددا تعریف کند. مثلا یک بار گفت قل هو الله احد، کلمه قل که امری است جزئی از قرآن نیست. واجب است که بگوییم الله احد الله الصمد، این فعل امری را خداوند به محمد (ص) داد که.. برای همین کلمه قل نیست.. این را در دانشگاه مولایمان محمد می گفت و این را خطاب به سنی ها می گفت. امام موسی صدر خشمگین شد و گفته می شود که به او گفت تو چیزی از دین نمی فهمی و به اسلام گستاخی می کنی و به پیامبر گستاخی می کنی. و می گویند که امام صدر معمر قذافی را توبیخ کرد. و معمر قذافی خشمگین شد، غضبی شدید...

و برای همین او را کشت؟

و برای همین او را گرفتند، او و دو همراهش و بردند به جایی که تا به امروز مشخص نیست و کشته شد و در لیبی دفن شد.

اگر این روایت را ملاک بگیریم چیزی به حساب سوریه گذاشته نمی شود آن طوری که قذافی در آن موقع گفت؟

یعنی نکته ای هست که یک نفر در دورانی که بر سر سرکیس اختلاف شد، گفت...

الیاس سرکیس، رئیس جمهوری اسبق لبنان؟

بله، رئیس جمهوری اسبق. یکی گفت برادر او را چه کارش کنیم؟ یکی گفت به لیبی تبعیدش کنیم. (با خنده) یعنی این که فهمیدی چگونه ازش خلاص شویم. اولا کسی که به لیبی او را فرستاد و راضی اش کرد که به آن جا برود هواری بومدین بود. بومدین امام صدر را قانع کرد که به لیبی برو و با معمر قذافی دیدار کن برای حرکت ملی. بعدا شنیدم که بومدین وقتی حکایت ناپدید شدن امام موسی صدر را شنید خشمگین شد و وقتی از قذافی پرسید او جواب روشنی به او داد. قذافی تلاش کرد سر این موضوع مانور دهد، حادثه امام موسی صدر باعث تیرگی شدید میان روابط قذافی با مرحوم هواری بومدین شد. اما نمی دانم که.. او خشمگین شد غضبی شدید از ناپدید شدن امام صدر به بومدین دست داد. برای این که احساس کرد که فریب خورده است. اما نمی دانم که آیا واکنش شدیدی از حافظ اسد بر سر ناپدید شدن موسی صدر بود یا خیر.

آیا منظوری داری؟

چه منظوری دارم، منظورم حقیقت است.

که او خشمگین نشد یا حافظ اسد موضعی واقعا شدید بیان نکرد؟

شاید چنین چیزی باشد. من در آن موقع از مغضوب شدگان بودم. یعنی من در آن موقع زمانی که این اتفاق ها رخ داد در اقامت اجباری بودم و نمی توانستم موضوع را پیگیری کنم...

آیا بحث سر این موضوع را بعدا هم با قذافی مطرح نکردی؟

قذافی یک روز.. من به تو گفتم قذافی چه گونه بود، قصه تلفن صحبت کردنش را برایت گفتم یا چیزهایی از این قبیل. وقتی که می گفت ای عبدالرحمن از خیمه بیرون برویم. وقتی با تو می نشست او همیشه پرونده ای همراهش بود که در آن دستگاه ضبط جاسازی شده بود. وقتی که می گفت بیا قدم بزنیم بفهم که با او ضبط نیست. و به من گفت که ای برادر عبدالرحمن من می خواهم قصه موسی صدر را بدانم...

او از تو پرسید؟

(با خنده) بله. من فهمیدم که این یعنی می خواهد آمار بگیرد.. گفتم که والله چه ربطی به من دارد، نمی دانم. گفت که من متحیرم و هر کسی یک چیز به من می گوید. و من گفتم چگونه بفهمم من فقط می توانم ازشان بپرسم، کاری غیر از این بلد نیستم انجام دهم. برای این که دوستانم هستند و نمی توانم غیر از این چیزی با آنها بگویم. آن چه مرا بیشتر متحیر کرد پاسخش نبود، نفس خود سوال بود که خودش می پرسید. آیا او می خواهد به من بگوید تو صحبت می کنی و انتقاد می کنی حواست باشد.. ها.. مثلا .. آیا از من می خواهد که صحبت کنم و پرس و جو شوم که بعد از این که مساله لاکربی حل شد و با پرداخت اموال قصه حل و فصل شد از من می خواهد که همین راه را پیش بگیرم. حقیقت این است که آن روز من نگران شدم و از بسیاری از همکاران پرسیدم که معمر از من درباره امام موسی صدر پرسید و من را با خودش به خارج از چادر برد بدون این که همراهش ضبط شد، آیا این تهدید است یا صادق است یا این که می خواهد یک راه خروجی به هر طریقی شده بیابم..

چی فهمیدی؟

والله نفهمیدم، او در آن وقت می خواست همه پرونده ها را حل و فصل کند و از قضیه امام موسی صدر کلافه شده بود برای این که یک نظر عمومی در لیبی نسبت به لبنان بود .. بعد از این که همه روابط را عادی کردیم و کذا و کذا.. لیبیایی ها لبنان را دوست داشتند. نگاه عمومی لیبیایی ها به لبنان این است که لبنان کشور فرهنگ و فیلم و آهنگ و کتاب و اینها است. به لبنان می رفتند، از جمله سرمایه گذاران و روابط بسیار مستحکمی میان لیبی و لبنان بود اما این مساله معضل شده بود. من یک بار در حضور امین جمیل که او زنده است، داشتیم به همراه پسرش پیر در خیمه شام می خوردیم، به معمر گفتم برادر معمر حالا که جناب رئیس جمهور هست من سفارت خانه ای لیبیایی در بیروت می خواهم که مجلل تر از هر سفارت خانه ای در دنیا باشد. گفت که چرا. گفتم لبنان خودش اتاق عملیات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است حتی برای میهن عربی و نباید از آن غفلت کنیم. الآن منطقه در حالت سیال است. می توانیم لبنان و سوریه و ایران و اسرائیل را از خلال لبنان درک کنیم. در حالی که ما در آن غایبیم. گفت الآن دیر وقت است و شب است و بعدا درباره اش صحبت می کنیم.

و حرف نزد؟

ابدا.»

علاقه مندان می توانند با مراجعه به محل دیپلماسی ایرانی این کتاب را خریداری کنند. تلفن: 22256752- 22274058

کلید واژه ها: ديپلماسي ايراني سبز و سياه عبدالرحمن شلقم


نظر شما :