متن کامل میزگرد «واکاوی الگوی رفتاری اخوان‌المسلمین»

۲۱ مهر ۱۳۹۲ | ۱۶:۱۷ کد : ۱۹۲۲۵۶۶ سرخط اخبار خاورمیانه
میزگرد «واکاوی الگوی رفتاری اخوان المسلمین» با حضور سه تن از تحلیلگران و کارشناسانِ مسائل جهان اسلام؛ حضرت آیت‌الله سیدهادی خسروشاهی، دکتر محمدعلی مهتدی و دکتر سیدهادی سیدافقهی، در اندیشکده‌ی راهبردی تبیین، روز پنجشنبه 1392/7/11 برگزار گردید.
متن کامل میزگرد «واکاوی الگوی رفتاری اخوان‌المسلمین»

مجری: جنبش اخوان المسلمین مصر در 84 سالگی عمر خود توانست قدرت را در دست گیرد ولی بیش از یک سال نتوانست این قدرت را حفظ نماید و موفق به نظامسازی در دوران پسا انقلابی مصر نشد. و امروز می بینیم در شرایطی که بیداری اسلامی اتفاق افتاده است این جنبش، به عنوان اولین جنبش و تشکیلات رسمی جهان اسلام، بر اساس رأی بدوی دادگاه قاهره محکوم به انحلال می شود. پیرامون الگوی رفتاری اخوان المسلمین مصر قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، در محافل فکری و تحلیلی داخل ایران، تحلیل های مختلفی نسبت به این جنبش بود، و حتی پس از به قدرت رسیدن اخوان نیز  شاهد این تشتت و تضارب آرا پیرامون تحلیل رفتارهای این جنبش بوده ایم. ما در این میزگرد می خواهیم به این بعد قضیه بپردازیم که نگاه و مشی اخوان به آمریکا و غرب، مسئله ی فلسطین و مقاومت، تقریب مذاهب اسلامی، و نظام سازی وساخت قدرت به چه صورت هست؟

دیدیم وقتی که آقای مرسی به قدرت رسید، خانم هیلاری کلینتون و آقای لئون پانته آ و وزرای امورخارجه و دفاع کابینه ی اول باراک اوباما و آقایان جان کری و چاک هگل وزرای خارجه و دفاع کابینه ی فعلی اوباما، هر چهار نفر به طور مجزا با سفر به قاهره دیدارهای دوجانبه ای با آقای مرسی داشتند. ولی د رداخل از دو بعد این مسئله را تحلیل می کردند، یکی اینکه آنها  هیچ مشکلی با آمریکا و غرب ندارند و مشی اخوان، آمریکا ستیزی نیست و دیگری این که این تعاملی که با آمریکا انجام می دهند صرفاً یک تاکتیک است که چون قلمرو مصلحت در فقه اخوانی ها خیلی زیاد هست، یا به قول اخوانی ها این استراتژی تمکن است و  فعلاً مصلحت ایجاب می کند که این ها 10 یا 15 سال دنبال غرب ستیزی نروند.

همین نگاه قابل تعمیم  به مسئله ی رژیم صهیونیستی و فلسطین هم می باشد؛ این ها هنوز به حدی نرسیدند که بخواهند با اسراییل مبارزه کنند و دنبال آزادی قدس باشند و همین نگاه را در بحث اجرایی کردن شریعت و در مقوله ی نظام سازی و نگاهی که به شیعه و جمهور ی اسلامی و محور مقاومت داشتند، می توان تعمیم داد.

امروز می خواهیم به اصلی ترین اندیشه ها وپایه های نحله ی اخوان المسلمین بپردازیم که آیا واقعاً  نگاه اخوان به غرب و در رأس آنها  آمریکا که ما معتقد به استکبار جهانی هستیم. دومین مساله،  فلسطین و رژیم صهیونستی، سومین مسا له، وحدت و تقریب در جهان اسلام و چهارمین مساله، نظام سازی و اجرایی کردن شریعت است. ما به دنبال بررسی مساله ی اخوان هستیم و این رفتارهایی که در این یک سال از اخوان سر زد آیا جزء اصول و اعتقادات اخوان بود یا نه، صرفاً به صورت تاکتیکی این  گونه رفتار می کردند و وقتی که به قدرت رسیدند رفتار خود را تغییر دادند ودرآخر بحث، یک برآوردی از آینده ی اخوان با توجه به این وضعیت به وجود آمده و راهکارهای آن داشته باشیم.

 

دکتر مهتدی: در مورد این چهار موضوعی که گفتید در این چند سال میز گردهایی به شیوه های مختلف برگزار شد. من این موضوع را در یک چهار چوب دیگری بررسی می کنم تا شاید مفید واقع شود.اساس بحث بنده از این زاویه، مساله ی معنویت هست. در عمل اسلامی به میزانی که این عمل برای خدا باشد به همان میزان موفقیت هم بیشتر است. این عامل معنویت و وابستگی به تعالیم اسلام و قرآن و اخلاق اسلامی، این جزر و مد را باید در این چهارچوب بررسی کنیم.

منطق قرآن این هست که بالاخره پیروزی از جانب خداست. هر کس به خدا توکل کند پس او را کافی است و این که چه میزان در عمل خودمان خدا را در نظر داریم؟ چقدر مقید به اخلاق اسلامی هستیم؟ به نظر می آید از آغاز فعالیت اخوان از سال 1928 تا الان این وابستگی به قرآن و اسلام  مرتب رو به ضعف رفته و جای آن را دنیا طلبی و رفتارهای ماکیاولیستی گرفته است و اسلامی که از آغاز هدف بود با شعا ر( الاسلام هو الحل) به مرور به وسیله ای برای اهداف دنیوی و مادی تبدیل شد.

خدا در قرآن می فرماید: (ان المومنون الاخوه). یعنی مومنون با هم برادرند و آن مومنون، منظورش همه مومنین هست واین آن مومنونی نیست که در سوره ی حجرات است وقتی رسول اکرم(ص) به مدینه می آید بین همه ی مومنان حکومت ایجاد می کنند بنابراین مومنان براساس این آیه که اگر کسی شعار( لا اله  الا الله  محمد رسول الله)  را بگوید به او مومن نگویید چون ایمان یک چیز درونی است و شما از آن خبر ندارید بنابراین همه ی مومنان با هم برادر هستند، ایجاد تشکیلاتی به نام اخوان المسلمین چه هدفی دارد؟ بایستی مخاطب ما امت باشد همان روشی که امام خمینی(ره) داشت.  بحثی به نام تشکیلات شکل گرفت واین تشکیلات مهم ترین دردسر اخوانی ها بود. چون بعضی وقت ها تشکیلات برای پیگیری اهداف است، اما در یک مرحله این تشکیلات خودش به یک هدف تبدیل می شود در حالی که از نظر قرآن ارزش تقوا واخلاق هست.( ان اکرمکم عندالله اتقاکم). اما وقتی که معیار، وابستگی به تشکیلات بدون تقوا باشد این بسیار خطرناک می شود و ازاین جا آن کرم توی سیب زاییده می شود و فساد شروع می شود. چون شما وقتی تشکیلات درست کردید و این تشکیلات فقط وسیله نبود، در آن صورت شما خود را از جامعه کنار می گذارید و یک آدم با تقوا و مومنی را که خارج از تشکیلات هست، به او اهمیت نمی دهید و آدمی که بی تقواست و تظاهر به تدین می کند و د رداخل تشکیلات هست، آن  فرد اهمیت پیدا می کند و این مهم ترین مشکل اخوان در طول این مدت بوده است.

حرکت اخوان را می توانیم در سه مرحله در نظر بگیریم:

مرحله ی اول پیدایش نسل اول که از سال 1928 تا دهه 50 میلادی بوده است.  اوج این مرحله حضور اخوان در جنگ 1948 فلسطین بوده است که شرکت در آن جنگ و در آن شرایط به خاطر اهداف دنیوی نبود و هر چه بود اخلاص بود. از نیمه ی دهه 50 به بعد، تشکیلات زیر زمینی می شود و تحت تعقیب قرا می گیرد و باز دردوره ی سادات نفسی می کشند، چون سادات این ها را آزاد می کند و دوباره در دوره ی حسنی مبارک تحت تعقیب قرار می گیرند و این مرحله، مرحله ی استضعاف است و در این مرحله هدفی که دنبال می شود، کار فرهنگی، دعوت و تبلیغ و ساختن کادر است.

موانع و مشکلات زیادی هست که باعث می شود اخوان خودش را با حکومت وفق دهد که اوج آن، رفتار عمر تلمسانی است که با رژیم حسنی مبارک به عنوان ولی امر بیعت می کند. قاعدتاً اگر این رژیم ظالم هست پس شما نمی توانید با این رژیم بیعت کنید و خود این  فشارهایی که وارد می شود و زندان و شکنجه ها و محدود شدن فعالیتها، این باعث می شود که آنها فکر می کردند که با بیعت کردن با حسنی مبارک از این فشار ها کم شود و این یعنی عدم استقامت د راهداف و اصول اسلامی. به خاطر این که شما نمی توانید با ظالم بیعت کنید و در این جا توجیه شروع می شود، توجیهی که حتی سلفی ها هم با حسنی مبارک بیعت کردند حتی مفتی طنطاوی وقتی گفته بود که ولی امر من گفته که برو با علمای یهود مذاکره کن، من می روم. این که مفتی و سلفی ها هر حاکمی را ولی امر بدانند این در اخوان نبود اما کم کم این مساله را هم پذیرفتند.

مرحله ی آخر مرحله ی انقلاب از 2011 است در مرحله ی قبلی اخوان برای ارتباط با مردم به دنبال کمک های غذایی و بهداشتی به آنها بود و فقرا را از طریق دادن روغن و برنج می خرید. من به مساله ی معنویت بر می گردم، یک وقت هست که شما برای رضای خدا انفاق می کنید که این ارزش دارد ولی یک وقت هست که شما خودت را از جامعه جدا و داخل تشکیلات زندانی کردی و برای بدست آوردن حمایت مردم،  اقدام به خرید فقرا از طریق کمک های غذایی می کنید.

یک نکته ی دیگر این که، منظور از السلام هوالحل چیست؟ آنها  می گویند یعنی اجرای شریعت، ولی اسلام فقط اجرا ی شریعت نیست. قبل از شریعت ما چیزی به نام اخلاق داریم که قرآن کریم می فرماید( انک علی خلق عظیم) و خود رسول اکرم (ص) می فرماید: اساس بعثت، به اوج رساندن مکارم اخلاق است و قرآن می فرماید اگر بداخلاق و ترشرو بودی مردم از اطرافت پراکنده می شدند.

در سال 2011، دور شدن از معنویت به اوج خود رسید و اشکال  رفتارهای ماکیاولیستی به نقطه ای رسید که اخوان حاضر شد با دشمنان اسلام سازش کند و برای رسیدن به قدرت به جای این که یک وسیله  باشد تبدیل به هدف شد. اول این که به خاطر بیعت با حسنی مبارک وارد انقلاب نشدند و وقتی دیدند که مردم وارد انقلاب شدند به جای این که  وارد انقلاب بشوند با ارتش و عمر سلیمان و آمریکا و جان کری وارد مذاکره شدند. همه چیز نشان داد که این ها فقط می خواهند  به قدرت برسند و اما قدرت برای چه؟ برای پیاده کردن اسلام بود؟ شما نمی توانید با زیر پا گذاشتن اصول اسلام و آیات  قرآن، اسلام را پیاده کنید اما آنها این کا ر را کردند و این رفتار های ماکیاولیستی به اوج رسید و دچار غرور شدند. و بروز چنین رفتارهای ضد دینی به خصوص غرور، مثلاً اینکه آقای مرشد حاضر به نصیحت و مذاکره با کسی نبود. وقتی که تصمیم گرفتند با ارتش و آمریکا بسازند با بسیاری از اعضای مکتب ارشاد مطرح نکردند یعنی به اصل شوری که در اسلام هست توجهی نکردند. بدتر ازاین رابطه ی مرشد با بقیه اعضا به صورتی درآمد که اطاعت بی چون و چرا و بدون شوری بود. مثلاً مرشد یک چیزی می گفت و بقیه حق سوال کردن نداشتند. غرور را می توان از یک طرف در خود مرشد و عصام العریان و محمد بلتاجی در مجلس دید. نپذیرفتن نصیحت و مشورت و انحصار طلبی، مهم ترین مشکل این ها بود حتی برای رسیدن به قدرت، متوسل به دروغ گویی شدند.

آنها گفتند که ما نامزد انتخاب نمی کنیم ولی این کار را کردند و نامزد آنها  آقای خیرت شاطر بود که میلیاردر هست وبه خاطر تقوا انتخاب نشده است. و مشخص شد که این برادران به دنبال رسیدن به قدرت هستند حتی اگر اصول فقه اسلام را زیر پا بگذارند و به همین دلیل بود که این ها شکست خوردند.  اوج این کار تبدیل شدن این تشکیلات  به یک بعد و شرک سیاسی بود که درجه ی اخوانی شدن را پیش گرفتند به طوری که در شهر اسیوط اگر یک استانداری که مسلمان و کار بلد هست ولی وابسته به تشکیلات نیست، این باید کنار برود و یک جوانی که تازه کار هست ولی وابسته به تشکیلات هست را استاندار می کنند. مثلاً فردی به هشام قندیل که کارشناس وزارت آبیاری بود را نخست وزیر می کنند، کسی که تجربه ی مدیریت را ندارد و مصر با این عظمت، در دست کسانی می افتد که د رحجم و اندازه ی مصر نیستند. نه آقای محمد مرسی که بسیار ساده و غیر علمی بود و نه آقای هشام قندیل، هیچ کدام در اندازه مصر نبودند. خلاصه دور شدن اخوان از معنویت و اخلاق و چسبیدن به دنیا و تشکیلات، به عنوان یک بعد و هدف و با حفظ شعار السلام هو الحل، این ها شکست خوردند و به این نقطه ی فعلی رسیدند.

 

آیت الله خسرو شاهی: من در ابتدا به مردم مصر و نفوذ اسلام به مصر اشاره کنم که علی رغم فشار امویان، چه در دوران اموی و چه بعد از آن، محب اهل بیت بودند.نمایندگانی که حضرت علی(ع) مثل مالک اشتر و افراد دیگر را که به مصر می فرستاد، همه مورد احترام بودند. یک جمله در نهج البلاغه هست،وقتی حضرت، محمد بن ابی ابکر را به مصر فرستاد یک جمله به او گفت: "بدان که من تو را به سرپرستی بزرگترین سپاهیانم که مردم مصر است، می فرستم. پس تو را سفارش می کنم که با درون خویش به مبارزه برخیز و برای دفاع از دینت با هر دشمنی به ستیز برخیز اگر چه لحظه ای از روزگار برایت نمانده باشد و خدا را با خشنودی هیچ کس به خشم نیاور."

این، اهمیت مساله ی مصر را نشان می دهد که این حب اهل بیت هم چنان ادامه دارد. حتی منصور که چقدر به اهل بیت احترام می گذاشت. یک کسی آمد و گفت که این زینب صحت ندارد، گفتم: ببین که چقدر مردم مصر به سوی حضرت زینب می روند. و در دروره ی فاطمیون که آمدند الازهر را تاسیس کردند که به علت خیانت

صلاح الدین ایوبی که{متاسفانه در نزد ما از احترام برخوردار است}تشیع را از بین برده است، او هم چنین کتابی راجع به مصریان نوشته است که او حدود پنجاه هزار نفر را کشت و دستور داد که که آن منطقه را به آتش بکشند که مبادا بچه ای زنده بماند. علی رغم این همه مسایل، باز حب اهل بیت هنوز هم هست. یکی از بزرگان به نام مصطفی الفقهی گفته بود که تب ما شیعه ولی مذهب ما سنی است. یک سال در میلاد امام حسین (ع)، آقای شیخ ابوالعزائم رهبر طریقه ی صوفیه ی العزمیه {در آنجا حدود هشتاد طریق صوفیه است}ما را به مراسم جشن دعوت کرده بود که و ما وقتی رفتیم دیدیم که از دو، سه کیلومتری راه را بستند و ما به زور خودمان را به آنجا رساندیم و پس از شرکت در مراسم برگشتیم.  این قبیل مراسمات را من، نه درایران، نه درلبنان ونه در عراق دیدم .

در این محیط، حسن البنا حرکت راه می اندازد و از آغاز  هم این جمعیت، اساسنامه اش، خیریه ی اجتماعی غیر سیاسی بود و دلیلی که به آنها اجازه فعالیت سیاسی ندادند این بود که آنها  یک جمعیت خیریه بودند. در دوره ی حسن البنا حدود ده هزار نفر از مجاهدین را به جنگ فلسطین فرستادند و سفارت آمریکا و انگلیس از ملک فاروق می خواهد که این ها را جمع کند. خوب این نیروها برای جهاد آمدند، نه برای جهاد نکاح! که آنها  را برمی گردانند و اسلحه های آنها  را می گیرند و حسن البنا را ترور می کنند. البته بعد از ملاقاتش با آیت الله کاشانی در مکه اینها دیدند که ملاقات او با کاشانی می تواند وحدت شیعه و سنی را  زیاد کند. سپس دستور دادند که حسن البنا را ترور کنند و حسن البنا اعلامیه داد که اینها نه اخوان هستند و نه مسلمان، و مرحله اول تا این جا بود.

بعد از انتخاب حسن هضیبی در مکتب الارشاد اختلاف ایجاد شد ولی بالاخره ایشان انتخاب شد و در جریان کودتای افسران آزاد که دقیقاً خود فاروق هم درخاطراتش نوشته بود که " چگونه از سلطنت خلع شدم" آنجا نوشته بود که وقتی من را درکشتی آوردند، دوتا از افسران اخوانی را دیدم که متاسفانه در آن مرحله مکتب الارشاد با افسران اخوان خیلی قوی برخورد نکرد. آقای شافعی که 14 سال معاون اول عبدالناصر بود به او گفتم که چرا این سید قطب را شهید کردید؛ این آقا یک فرد مذهبی بود و مقاله می نوشت، که گفتند ما برای حفظ انقلاب این کار را کردیم.  گفتم:  چه جور حفظ کردنی؟ گفتید به خاطر این که اخوان سر کار نیاید که متاسفانه این اشکالی که آن زمان بود، همین اشتباه تمامیت خواهی اخوان در آن زمان بود و الان هم تکرار شد.

اما چرا اخوان حکومت را نخواهند؟ چرا شما در ایران حکومت را خواستید؟ حسن هیکل گفته بود که سراغ امام خمینی(ره) رفتم و گفتم که رجال دینی  چه کار به سیاست دارند؟ ایشان گفت که در بلاد عربی سرهنگ های پادگانها حق دارند که حکومت کنند در حالی که، نه حکم خدا را بلدند و نه حکم اسلام را، ولی ما حداقل قانون شرع را بلدیم.  بنابراین اگر اخوان طلب قدرت کردند به خاطر اجرای احکام بود و در مصر دیدید که 49 درصد به آقای احمد شفیق رای دادند و یکی از اشکالاتی که به مرسی وارد شد این بود که همه را کنار کذاشت. و این تاکتیک او اشتباه بود به خاطر این که آنها ساکت نخواهند نشست و در جلسه ای که آنها درباره ی سوریه داشتند و همه به تشیع فحش دادند و آقای مرسی سکوت کرد.

در یک فیلمی در شبکه ی الاخباریه ی سوریه دیدم که آقای بدیع، عریان و بلتاجی نشسته بودند که مرسی آمد و ابتدائا او  را راه ندادند و به آقای مرسی توهین کردند و به این مساله توجه نداشتند که  او  رییس جمهور کشور مصر است. خود آقای مرسی به خانواده ی سادات مدال افتخار داد که ما اگر بخواهیم گناهان آقای مرسی را بشماریم، بسیار زیاد است. که البته اشتباهات آقای مرسی را نباید به حساب اخوان گذاشت.

یک اشکال دیگر که وارد است این که چرا وقتی شما دیدید که مصر ورشکسته است حکومت را قبول کردید؟ و این وعده ای است که آمریکا به آنها داده بود. به هر حال اخوانی ها پای بند به اعتقاداتشان بودند و آخرین آنها مهدی عاکف بود که اعلا م کرد حاضر است ده هزار نفر را برا ی جنگ با اسراییل به لبنان بفرستد. اما شما  ببینید که وقتی آقای مرسی به ایران امده است می گوید که وقت کمی دارد و نمی تواند با رهبری دیدار کند درصورتی که نخست وزیر هند می گوید که من وقتی به ایران می ‍آیم که با رهبر دیدار کنم. آقای مرسی بعد هم که آمد بر خلاف دیگر سخنرانی هایش، در اینجا به عنوان یک کشور شیعی عامدانه به ابوبکر و عمر و عثمان درود فرستاد. به هر حال آقای مرسی هنوز از افراد حسنی مبارک استفاده می کرد و انگار هنوز انقلابی نشده است. به هر حال من به اخوان معتقدم که آنها در پی اجرای احکام اسلام هستند ولی چون تجربه ی حکومتی ندارند در آنجا اشتباه کردند و معلوم نیست که به این زودی ها بتوانند قدرتی را بگیرند.

 

دکتر سید افقهی: اجازه بدهید بحثم را با یک صحبت آقا شروع کنم. ایشان یک نگاه کلان به ضعف اخوان دارند ایشان می فرماید: " ایستادگی ها، پایه ی نظام را محکم کرد در مصر هم اگر شعار مبارزه با اسراییل بود این طور نمی شد و برای بدست آوردن دل مستکبرین از اصولشان نمی گذشتند."  شما دیدید که وقتی به قدرت رسیدند و حزب عدالت آزادی را تشکیل دادند شعار آنها شد؛ " نحمد الخیر لمصر" به جای " الاسلام هو الحل"

در جای دیگر حضرت آقا می فرماید " اگر این ها ضعف مدیریتی نشان نمی دادند و ناشی گری نمی کردند این حوادث در مصر اتفاق نمی افتاد."  نگاه آقا یک نگاه کلان است. هدف اخوان رسیدن به قدرت هست و این اشکالی هم ندارد ولی آنها برنامه ای برای رسیدن به قدرت ندارند لذا  اخوان نه تنها در مصر بلکه در سوریه، ببینید الان چه کار می کنند؟ در ترکیه آقای اردوغان چه کار می کند؟ حماس با داستان تحولات سوریه چه کار می کند؟ آن وقت اخوان در کل با ما چه کاری می کند؟ وقتی انقلاب اسلامی شروع شد آقای حافظ اسد به ما نزدیک شد و در جنگ تحمیلی هم اولین کسی که این دکترین جنگ عرب و عجم را شکست آقای حافظ اسد بود. در آنجا اخوان سوریه و اخوان مصر  به صدام پناه بردند و آنها در آن زمان ضدیت با تشیع و اسلام را راه انداختند و در اوایل انقلاب  یک مصاحبه ای را  با عمر تلمسانی انجام دادند، وقتی از انقلاب از او می پرسند او می گوید که انقلاب ضد سلطنتی است. بین ما و شیعه یک مسافت ناپیمودنی وجود دارد. تا امروز ضدیت با انقلاب و ضدیت با شیعه وجود داشته است. آقای صادق المهدی وقتی که نخست وزیر شد به ایران نزدیک شد وقتی که اخوان در سودان کودتا کرد آقای ترابی چون اخوانی بود رابطه را با ایران به حداقل رساند و با صدام رابطه تنگاتنگ بر قرار کرد و این رفتار اخوانی های سودان با ما بود. ولی وقتی صدام در کویت شکست خورد و ذلیلانه از کویت اخراجش کردند دوباره برگشتند و با ما رابطه برقرار کردند. و اخوان این را می داند که اگر نظام سوریه شکست بخورد حزب الله خفه می شود و اخوان محور این اتفاقات است.

آقای زهیر سالم سخنگوی اخوان المسلمین سوریه در مصاحبه ای، اول رابطه حزب دعوه و حزب الله با ولایت فقیه می گوید بعد سراغ خود ایران می آید که مردم سوریه به دست و داس سپاه کشته می شوند. باز در مصاحبه ای دیگر شیعه را دشمن اهل بیت می دانند.

هدف اخوان شکستن انقلاب بود و هم چنین اخوان تونس پس از انقلاب ایران از ایران حمایت کردند ولی وقتی که دچار مشکل شدند تاکتیک خود را عوض کردند وتا به امروز بر این تاکتیک پای بند هستند و این تاکتیک در حال تبدیل شدن به عدول از اصول می شود. آقای حبیب مکنی و هادی زمزمی می گفتند که ما اصلاً انقلاب ایران را نمادین نمی دانیم آقای راشد الغنوشی اخیرا گفته است که ما امروز دچار دو تا  طاعون هستیم، یکی شیعه و دیگری سلفی.  که این باطن شریر آنها را نسبت به ما نشان می دهد و به جوانهای خودشان گفته بودند که حق ندارید با ایران بحث ایدئولوژیکی بکنید. یک جوانی به اسم خالد می خواست با من ارتباط الکترونیکی داشته باشد که فردی به نام منظر که رییس آنها بود گفت که حق چنین کاری را ندارید.

آقای مرسی می گوید که هر کاری که کردم با مشورت گروه اخوان از جمله عاکف و محمد بدیع  بوده است. بعد می گوید که ما با آمریکا سه تا توافق کردیم. یکی این که  با اسراییل کاری نداسته باشیم، کمپ دیوید را فعلاً دستکاری نکنیم و کار به منافع آمریکا نداشته باشیم. حالا با این اوصاف دیگر چه چیزی از اسلام این ها می ماند؟

یک فرصتی پس از 85 سال بدست این ها رسید این ها نباید این را از دست می دادند و شما باید کاندیدایی که صلاحیت داشت و غیر اخوانی بود را معرفی می کردید. و آقای مرسی در دور اول با آن همه خرج و تبلیغ  5 میلیون رای و آقای محمد شفیق هم تقریباً نزدیک 5 میلیون رای آورد و این دو به دور دوم رفتند و چه کسی به آقای مرسی 7میلیون رای دادند که رای او 12 میلیون شد؟ در واقع مخالفان شفیق به او رای دادند و در این جا اخوانی ها خود شیفته شدند. حسن هیکل گفت که من خیلی خوشحال شدم که اینها پیروز شدند. ولی این ها کارهای عجیب و غریب می کنند و من این را قبول ندارم که این ها تجربه ی دولت مردی ندارند. آنها   زمان حسنی مبارک 73 کرسی داشتند و امثال آقای سعد الکتاتنی داخل پارلمان بودند. پس منش دولتمردی را بلد بودند ولی در این جا کارهایی را می کردند که باور شان شده بود که مصر مال اینهاست و دچار خودشیفتگی شده  بودند. حسن هیکل می گفت که این کارها براین ها زهر است و این قاتل است و می گوید که چرا این ها با ایران رابطه برقرار نمی کنند. شما با اسراییل دشمن بودید و با آنها جهاد کردید. آقای مرسی در شبکه بی بی سی می گوید که تا زمانی که ایران موضع خود را با سوریه مشخص نکند، ما با ایران رابظه برقرار نمی کنیم. آقای مرسی، شما به چه حقی با منافع دو ملت مصر  با 95 میلیون و ایران با 75 میلیون نفر بازی می کنید؟ شما رییس جمهور کل مصر هستید و شما به چه اجازه ای بدون اجازه شورای امنیت و وزیر امور خارجه و وزیر دفاع خودت می گویید که ما با سوریه قطع رابطه می کنیم و با مردم سوریه، به جنگ و سرنگونی بشار اسد می رویم، که عمرو موسی استعفا می دهد و بعد آقا ی السیسی از طریق تلویزیون میگوید؛ که ما با هیچ کشوری جنگ نداریم. حالا اسم این را چه بگذاریم؟ خطای تاکتیکی یا ایدئولوژی انحصار طلبانه؟ براساس همان فهم غلطی که این ها از خلافت اسلامی دارند. وقتی که کودتا شد شما چرا دست به خشونت زدید؟ بعد از دستگیری آقای مرسی، آقای بلتاجی می گوید که اگر آقای مرسی را آزاد کنید درگیریهای صهیونستی تمام می شود. پس این ها با این گروه ها در ارتباط هستند. گروه اخوان نسبت به انقلاب ایران دل خوشی ندارند و این شعارهایی که آقای محمد عاکف در جنگ 33روزه لبنان می داد فقط برای کسب امتیاز سیاسی بود و اخوانی ها هیچ سربازی را برای جنگ لبنان نفرستادند.

آیت الله خسرو شاهی: من این را قبول ندارم که اینها با ما بد هستند زیرا اولین پروازی که آمد به امام تبریک گفت، اخوانی ها بودند و اخوانی ها و سنی ها نمی توانند مثل ما فکر کنند، یا تونس ولایت فقیه را قبول ندارند. ما نباید توقع داشته باشیم که اخوانی ها شیعه بشوند و مثل ما فکر کنند. اخوان سوریه با ما بد بودند به خاطر این که آنها یک کشتار در سوریه راه انداختند و بعد تقصیر را گردن برادر حافظ اسد انداختند.

دکتر مهتدی: بنده بین اخوان اولیه و اخوان کنونی فرق قایل شدم. اخوان کنونی بسیار فرصت طلب و به دور از معنویت بودند.

 آیت الله خسرو شاهی: این اشتباهات را نباید به پای اخوان گذاشت و این ها اشتباهات تاکتیکی هستند.

 دکتر سید افقهی: رفتار اخوان از اول تاکنون حداقل نسبت به شیعه ضدیت با آن بوده است و بنده حسن البنا را طرفدار سلفی گری میدانم.

دکتر مهتدی:  بنده می خواهم دو، سه نکته عرض کنم. اول این که  بحث بیداری اسلامی که مقام معظم رهبری فرمودند، در خارج، مفهوم این قضیه را نفهمیدند و فکر می کنند که اخوان در مصر، نماد بیداری اسلامی هست و جمله ای که آقای افقهی از مقام معظم رهبری گفتند نشان دادند که ایشان نسبت به انحرافات اخوان آگاه هستند.

جامعه مصر متدین هستند و همه، روزه می گیرند و شما دیدید که قبل از این که اخوان وارد تظاهرات 2011 بشوند جوانهایی که با نیروهای امنیتی مبارزه می کردند این ها سر وقت نماز می خواندند. زیر پل تحریر وقتی صدای اذان را می دادند همه نماز می خواندند. بنابراین منحصر کردن بیداری اسلامی به اخوان کار درستی نیست زیرا در بعضی مواقع اخوانها از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف استفاده می کردند. در این صورت اگر ما اخوان را نماد بیداری بدانیم، دچار مشکل می شویم. من یک خاطره بگویم، وقتی انقلاب پیروز شد اخوانی ها تصمیم گرفته بودند که هر جا اسلام پیروز شد با آنها بیعت کنند ولی برای انقلاب ایران نیامدند زیرا اعتقاد داشتند که اولین جایی که اسلام پیرو زمی شود در مصر خواهد بود و مصر ام القری می شود و بقیه باید با مصر بیعت کنند. زمانی که صدام به ایران حمله کرد، اینها سکوت کردند و محکوم نکردند تا فتح خرمشهر.

 

کلید واژه ها: مصر مرسی


نظر شما :