سی ودومین بخش از سلسله یادداشت‌های جدید سرکیس نعوم

الازهر مخالف رابطه قاهره با تهران است

۱۸ آذر ۱۳۹۲ | ۱۴:۰۹ کد : ۱۹۲۵۵۸۴ خاورمیانه یادداشت
حتی اگر مرسی هم به طور جدی به فکر توسعه روابط با ایران بود، یک موضوع مهم وجود داشت که از آن خبر نداشت که مانع از توسعه این روابط می‌شد. سفر احمدی نژاد، رئیس جمهوری سابق به مصر نیز چندان جدی گرفته نشد، به ویژه دیدارش از الازهر.
الازهر مخالف رابطه قاهره با تهران است

دیپلماسی ایرانی: امسال سومین سالی است که دیپلماسی ایرانی یادداشت های سرکیس نعوم، نویسنده و روزنامه نگار مشهور لبنانی را که ماحصل سفر هر ساله وی به امریکا است، با هماهنگی او ترجمه و منتشر می کند. یادداشت هایی که در پی دیدارهای او با مقام های امریکایی در واشنگتن و نمایندگی های جامعه جهانی در نیویورک نوشته شده اند و به دلیل به روز بودن آنها اهمیت خاصی دارند. همانند همیشه نعوم نامی از مصاحبه کننده نمی آورد اگر چه سمت او را ذکر می کند، و به رویه همیشگی اش مصاحبه اش بیش از آن که مصاحبه باشد، گفت وگو و بحثی خواندنی است.

نعوم در مقدمه امسال یادداشت های خود آورده است: در طول 15 سال شاید هم بیشتری که هر سال در ماه مارس به واشنگتن سفر می کنم و نزدیک به پنج هفته ای را که هر سال در آن جا می گذرانم، به اداره های مختلف امریکایی و مراکز پژوهشی متنوع و صاحب نامی که ارتباطات بسیاری با سیاست خارجی و داخلی امریکا دارند، سر زده ام. امسال نیز به عادت هر ساله نزد همه آنها رفتم و به نیویورک که بعضی ها به آن لقب جهان داده اند، نیز سر زدم. با مقام های عالی رتبه نهادهای بین المللی چه اعضای سازمان ملل، چه دیپلمات های کشورهای مختلف و چه پژوهشگران مشهور مراکز پژوهشی فعال در ایالات متحده نیز دیدار کردم و همانند همیشه با برخی از چهره های ذی نفوذ در نهادهای امریکایی و حتی صهیونیستی هم دیدار کردم و به گفت وگو نشستم. در سلسله جدید از یادداشت هایم درباره شرق و غرب جهان عرب و همچنین تحولات خاورمیانه و کشورهای حوزه خلیج فارس، همچنین ایران اسلامی و ترکیه به طور مفصل خواهید خواند. البته افغانستان و پاکستان و کشوری که به تازگی تهدیدی برای امنیت ملی امریکا شده، یعنی کره شمالی نیز از قلم نینداخته ام. درگیری های فلسطینی – اسرائیلی را نیز فراموش نکرده ام.

در زیر سی و دومین بخش از سلسله نوشته های جدید سرکیس نعوم را می خوانید:

از همان دیپلمات عرب در واشنگتن درباره ارتش مصر پرسیدم، گفت: «ژنرال السیسی آدم متدینی است و از یک خانواده اخوانی آمده است. این هم گفته شد که هدف از انتخاب او اخوانی کردن ارتش بود. اما بعدا اختلاف هایی میان مرسی و وزیر دفاعش به وجود آمد.»

پرسیدم: نظرت درباره این اختلافات چیست؟ جواب داد: «اخوانی کردن ارتش حرف تو خالی ای است. ارتش نمی تواند اخوانی شود. ارتش کار خودش را می کند و نمی تواند علیه جریانی دیگر بایستد. به نظر می رسد لیبرال ها به دنبال دموکراسی نیستند. آنها می خواستند به کمک ارتش از مرسی خلاص شوند. این که دموکراسی نیست، ارتش ابتدا تحرکی از خود نشان نداد اما بعد از این که تظاهراتی انجام شد و شعار دادند که "باید حکومت نظامیان سقوط کند"، همه چیز عوض شد. وقتی که همه جریان ها از بی ثباتی خسته شده بودند، ارتش وارد عمل شد. مشکل دیگری که در مصر وجود دارد که سیاسی نیست، اقتصاد است. جامعه جهانی به آن کمک می کند و صندوق بین المللی پول نیز باید به آن کمک کند. اوباما به این مساله پایبند است، کنگره هم به نظر می رسد که همین پایبندی را دارد.»

پرسیدم: روابط اخوان با ایران اسلامی تا چه اندازه جدی است؟ امریکایی ها چه نظری به آن دارند؟ جواب داد: «روابطی که می گویی جدی و عمیق نیست. افراد کمی در میان اخوانی ها بودند که خواستار برقراری این رابطه بودند یا این که الآن هم بخواهند این روابط برقرار شود. اما اسلام گرایان با همه تنوعشان مخالف این موضوع هستند، از جمله الازهر که با آنها همراه است. دلایل بسیاری برای این رویکرد منفی وجود دارد. بعضی از این دلایل مذهبی است و بعضی دیگر ترس از گسرش ایرانی شدن است. حتی اگر مرسی هم به طور جدی به فکر توسعه روابط با ایران بود، یک موضوع مهم وجود داشت که از آن خبر نداشت که مانع از توسعه این روابط می شد. سفر احمدی نژاد، رئیس جمهوری سابق به مصر نیز چندان جدی گرفته نشد، به ویژه دیدارش از الازهر.»

من جلسات متعدد و دیدارهای مختلفی با مسئولان سوری از جمله مقام های عالی رتبه آنها داشتم که در این دیدارها بر ضرورت اصلاحات صحبت کردم. وعده هایی داد ولی هیچ چیز را اجرا نکرد. چرا؟ جواب می دادند: او نمی خواهد گورباچف سوریه باشد.

نظر دادم: «اما حکومت ایران در گسترش این روابط جدی بود، و می خواست روابطی خوب و مطلوب و صریح با مصر داشته باشد، حتی هیئتی غیر از هیئت احمدی نژاد به مصر فرستاد اما دولت مصر اقدام مشابهی نکرد.» جواب داد: «کل منطقه آشوب است. و این مساله شاید به طراحی یا تمایل به نظام بندی یا سازمان بندی جدید منجر شود. منطقه از جنگ جهانی اول بر اساس یک سیستم مشخض اداره می شد. این سیستم اکنون فروپاشیده است، دیگر آن سیستم نیست و به طور حتم باید تغییر کند برای این که چنین وضعیتی دیگر مطلوب نیست. و این تغییر را این بار شاید فرزندان همین منطقه موجب شوند یا این که با خواسته های اساسی خود فشار بیاورند، هیچ مسئولی در دنیا حتی قدرت های بزرگ نمی توانند در برابر آنها مقاومت کنند. سازمان دهی فعلی دیگر نیازهای مردم منطقه را جوابگو نیست. و این یکی از دلایل این "انفجار" بود که از تونس آغاز شد و هنوز در جهان عرب به پایان نرسیده است. و شامل همه کشورها هم خواهد شد. اما نیاز به زمان دارد تا کامل شود. امریکا گریزی ندارد جز این که دخالت کند و با هدف از حمایت از مصالحش با سازمان بندی جدید منطقه ای همراهی کند.»

در آخر درباره دلایل هم پیمانی اخوانی های مصر با سلفی ها به رغم ضررهایی مستقیمی که از آنها خورده اند، پرسیدم، جواب داد: «شاید این موضوع زیاد طول نکشد.»

بعد از آن به سراغ یک منبع واقعا آگاه و از افراد نزدیک به دیپلماسی منطقه ای که در نیویورک ساکن است، رفتم. در ابتدای دیدارمان از او پرسیدم: «ترکیه در ابتدای آغاز تحولات سوریه تلاش کرد که بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه را قانع کند که اصلاحات جدی انجام دهد. به شدت به این مساله اصرار داشت و گمان می کرد که می تواند او را به این راه بکشد. بعد از این که شکست خورد به حمایت بی چون و چرا از مخالفان برخواست و به آنها وعده های بسیاری دارد، اما مثل کشورهای عربی کاملا ناتوان ماند، اما تصور می کند که سوریه اسد به دلیل هم پیمانی با ایران اسلامی خطری برایش است، فکر می کند که تهدیدی جدی هم قومی و هم مذهبی برای ترکیه است.»

آیا این مواضع ترکیه بدون وجود ما به ازا بود؟ جواب داد: «اصلا ما به ازایی وجود ندارد. اما ترکیه هیچ اعتمادی به پرزیدنت بشار اسد ندارد. امیدوار بود که تصمیم های اصلاحی خوب و متعددی را اجرا کند. فقط امیدوار بود. و من از جمله کسانی بودم که در سوریه شاهد آن روزهای طلایی روابط خوب و حتی می توان گفت ممتاز روابط ترکیه – سوریه بودم.»

نظر دادم: «طلایی به معنای امنیت و ثباتی که وجود داشت و نه به معنای آزادی و دموکراسی که به آن قانع شده باشد.» خندید و ادامه داد: «من جلسات متعدد و دیدارهای مختلفی با مسئولان سوری از جمله مقام های عالی رتبه آنها داشتم که در این دیدارها بر ضرورت اصلاحات صحبت کردم. وعده هایی داد ولی هیچ چیز را اجرا نکرد. چرا؟ جواب می دادند: او نمی خواهد گورباچف سوریه باشد. گورباچف با اصلاحات و گشایشی که به وجود آورد به حکومت کمونیستی در کشورش پایان داد. از جوابشان فهمیدم که آنها می خواهند اسد و از طریق او حکومت را حفظ کنند.»

انتشار اولیه: شنبه 16 آذر 1392/ باز انتشار: دوشنبه 18 آذر 1392

کلید واژه ها: الازهر


نظر شما :