دوازدهمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"

تنها رهبر بعثی که از اعدام های صدام نجات یافت

۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۳ | ۱۶:۳۰ کد : ۱۹۳۱۹۶۰ اخبار اصلی خاورمیانه
توصیه صدام به حازم جواد این بود که از تصفیه ها «چه علیه بعثی ها چه علیه دشمنان آنها» دور باشد.
تنها رهبر بعثی که از اعدام های صدام نجات یافت

دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنجترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.

کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا دوازدهمین بخش آن را می خوانید:

بار دیگر این دو مرد ]حازم جواد و صدام حسین[ با یکدیگر دیدار کردند. در سال 1966 جواد به عراق باز می گردد و در همان سال صدام از زندان فرار می کند. در همان روز فرار صدام در خانه خانواده جواد را می زند «مادرش با روی باز از او استقبال می کند، او صدام را دوست داشت. نشستیم و صحبت کردیم. به من اصرار کرد که به حزب بازگردم و برای تجلیل از من صفت پیشوا را استفاده کرد. به او همان حرفی که قبل از آن به بکر گفته بودم، گفتم. با دعوت به بازگشت موافقت نکردم و ملاحظه کردم که این جوان شروع به تغییر کرد و شروع کرد کلمه استاد را برای من استفاده کردن گویی که می خواهد خودش را به عنوان پیشوا مطرح کند.»

احمد حسن البکر تلاش کرد حازم جواد را در سال 1967 قانع کند که به حزب بازگردد، به او پاسخ داد: «هیچ گاه اعتقاد نداشته ام حتی در 14 رمضان 1963 که حزب بعث در قدرت تک روی کند. با شکست آن تجربه این اعتقاد من مضاعف شد.» درباره پیشنهادش پرسید جواب داد: «پیشنهاد می دهم که جلسه ای قُطری و نه کنفرانس قُطری برای حزب بعث برگزار کنید و به این ترتیب شخصیت هایی از اهل حل و فصل و تفاهم را دعوت کنید که بیایند. من ممانعتی برای حضور علی صالح السعدی و دیگران ندارم. همه ما می نشینیم و تجربه 14 رمضان را تقویت می کنیم و سیاست جدیدی را مطرح می کنیم.» از این پیشنهاد خوشش نیامد او از لحاظ سیاسی عقب افتاده بود و سودای بازگشت به کاخ را داشت. از او درباره مواضع نظامی منضبط سعید صلیبی که به مثابه حاکم بغداد در ایام حکومت عبدالرحمان عارف بود، پرسیدم، جواب داد: «این مرد خسته ام کرد، می خواست در کارش به او کمک کنم. حتی به او گفتم سعید می خواهی به تو نیم میلیون دلار یا یک کاخ وقتی که برگشتیم به قدرت بدهم؟. بکر بعدا حقیقت او را کشف کرد، عاشق قدرت و استاد فریب بود. جادوگری بزرگ و مواهب بالایی در صلب مسئولیت و توطئه داشت. به خدا قسم من همه گونه همکاری با آنها را رد کردم.»

عبدالرحمن عارف باور نمی کرد که ضربه از خانه اش به او وارد می شود. «مجموعه پیشگامان»، گروهی که در آن زمان به این اسم خوانده می شد، دنبال فرصتی بود تا قدرت حاکم را از بین ببرد و به دنبال شرکایی برای خود بود، به جمع آنها معاون رئیس سازمان امنیت نظامی، عبدالرزاق نایف و سه نفر از افسرهای گارد جمهوری که عبارت بودند از ابراهیم عبدالرحمن داوود و کمال جمیل عبود و سعدون غیدان پیوسته بودند. جواد تعریف می کند که نایف در یکی از رستوران ها به او نزدیک می شود و می گوید که یک کشور خارجی به او مبلغی پول داده است تا حکومت آن وقت عراق به ریاست ناجی طالب را سرنگون کند.

و می گوید: «من هیچ مسئولیتی از حوادث 17 ژوئیه 1968 را قبول نکردم. حادثه ای که مجموعه پیشگامان با همکاری کسانی که حزب بعث را ربودند و هیچ ارتباطی با حزب بعث حقیقی که در سال 1963 در قدرت بودند، نداشتند، به وجود آوردند.»

علی رغم این که یک دهه کامل را در زیر سایه حکومت 17 ژوئیه سپری کرد، جواد با «آقای معاون» دیدار نکرد مگر یک بار آن هم در 1968. به سراغ قصه ای رفت که افسری ظالمانه او را بازداشت کرد و صدام از او استقبال کرد و او را در آغوش گرفت و موضوع به پایان رسید و از او درباره توصیه اش پرسید، توصیه اش این بود که از تصفیه ها «چه علیه بعثی ها چه علیه دشمنان آنها» دور باشد. در اواخر 1978 جواد بغداد را ترک کرد و به وین رفت و از آن جا سفری طولانی را به لندن انجام داد تا این که از همان تاریخ در آن جا ساکن شد. در نیمه های دوم از دهه نود برای شرکت در مراسم خاکسپاری مادرش به عراق بازگشت. سه ماه در عراق ماند و سپس دوباره به غربتش در بریتانیا بازگشت.

ادامه دارد...    

کلید واژه ها: صدام از این جا عبور کرد


( ۵ )

نظر شما :