در مناطق تحت اشغال داعش چه می‌گذرد؟

روایت‌های جان بدربردگان از جنایات داعش

۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ | ۲۲:۳۰ کد : ۱۹۴۷۲۱۴ اخبار اصلی خاورمیانه
صحبت کردن با آنها غیرممکن است، ما متوجه نمی‌شویم که چه کسی در میان آنها رئیس است. اما از چهره‌های آنها متوجه می شوی اهل کشورهای متفاوتی هستند. برخی شبیه فرانسوی‌ها، برخی دیگر روسی و برخی عرب و حتی برخی از آنها چینی بودند.
روایت‌های جان بدربردگان از جنایات داعش

نویسنده: هیاسینث ماسکارنهاس

دیپلماسی ایرانی: در مورد زندگی در مناطق تحت اشغال داعش اطلاعات چندانی در دست نیست و از این رو شنیدن و منتشر کردن صدای افرادی که این مسئله را تجربه کرده اند، اهمیت بسیار دارد.

حتی با اطلاعات اندکی که در مورد زندگی افرادی که در مناطق اشغال شده توسط داعش زندگی کرده اند، از تبلیغات داعش، اطلاعاتی که به بیرون درز کرده و گفته های افرادی که توانسته اند از مناطق تحت کنترل داعش بگذرند، می توان جهانی از ترس، خشونت و حاکمیتی سختگیرانه را متصور شد.

با وسعت گرفتن مناطق تحت کنترل داعش در بخش هایی از شمال عراق و شرق سوریه، در حال حاضر حدود شش میلیون نفر در مناطق تحت کنترل این گروه گرفتار شده اند. به گزارش سازمان ملل متحد، اقدامات خشونت آمیز این گروه فهرستی بلند بالا از موارد نقض حقوق بشر از جمله جرائم جنگی، جرائم علیه بشریت و احتمالا نسل کشی را شامل می شود.

این در حالی است که حملات هوایی تحت رهبری آمریکا علیه داعش نیز به کشته شدن غیرنظامیان منجر شده است. با توجه به خونریزی ها و خرابی های کنونی در سوریه و عراق، نگران کننده است که نمی توان به سادگی در مورد اتفاقات در مناطق تحت کنترل داعش اطلاعات به دست آورد.

در اینجا گفته های برخی افراد که موفق شدند از خشونت های این گروه جان سالم به در برند، نقل شده است. این نقل قول ها جنبه هایی از زندگی واقعی تحت کنترل گروه شبه نظامی داعش را نشان می دهند.

سامر (59 ساله از شهر بشیقه در کردستان عراق) در گفتگو با گلوبال پست تصریح کرد: «در عراق اگر از مردم بپرسید اهل کجا هستند، هر کسی پاسخ متفاوتی می دهد. صادقانه بگویم، من هیچ نوری در آینده نمی بینم. هیچ امیدی ندارم.» سامر پس از اشغال شهر بشیقه توسط داعش، مجبور شد به همراه همسر و پسرش خانه خود را ترک کند.

فیرس 15 ساله که از کشتار جمعی ایزدی ها در کوشو (Kocho) نجات یافته است، گفت: «آنها ما را به فضای بازی در مقابل یک خندق بردند. به ما گفتند که به صف شویم. ما پایین را نگاه کردیم و جنازه ها را دیدیم. همه روی هم افتاده بودیم. آنها فکر کردند همه را کشته اند. آمدند، بر سر و پشت همه شلیک کردند و رفتند.»

جلیله، 12 ساله که ربوده و به سوریه فرستاده شده بود در مصاحبه با ایندیپندنت گفت: «به آن مرد گفتم به من دست نزند و به او التماس کردم بگذارد بروم. از او خواستم من را به مادرم برساند. من دختر کوچکی بودم. از او پرسیدم از جان من چه می خواهد؟! و او سه روز تمام با من رابطه داشت.»

ابو محمد، فعال سیاسی 25 ساله در رقه در گفتگو با اینترنشنال بیزینس تایمز تصریح کرد: «داعش مردم سوریه را به بهانه مذهب مجازات می کند و آنها را از همه چیز محروم می کند. در رقه مردم از شدت فقر در مقابل آشپزخانه های امدادی صف می بندند، در حالی که عناصر سازمان بهترین غذاها را می خورند و در شبکه های اجتماعی در مورد خود و خلیفه شان رجز می خوانند.»

اینام 55 ساله گفت: «نوه 5 ساله من عروسک مورد علاقه خود را در آغوش گرفته بود. او گفت، آقا لطفا، این مال من است. او فقط یک کودک بود، یک کودک با یک اسباب بازی بی ارزش. اما مرد داعشی اسباب بازی را از دستان او گرفت و گفت تو مسیحی هستی و هیچ چیزی به شما نمی رسد.»

مرد دیگری در گفتگو با گلوبال پست تصریح کرد: «صحبت کردن با آنها غیرممکن است، از این رو ما متوجه نمی شویم که چه کسی در میان آنها رئیس است. اما از چهره های آنها متوجه می شوی اهل کشورهای متفاوتی هستند. برخی شبیه فرانسوی ها، برخی دیگر روسی و برخی عرب و حتی برخی از آنها چینی بودند. در میان آنها پدران بسیاری را دیدم که با پسرانشان کار می کردند.»

نادا در توصیف یکی از زنان محافظ داعش گفت: «نمی توانی در زیر لباس آنها یک فردیت و یک انسان را ببینی. تنها یک دیوار سیاه مشاهده می کنی.»

احمد علی از رقه به اینترنشنال بیزینس تایمز گفت: «پس از ورود داعش، شهر دیگر جای زندگی نبود. رقه روزی شهر آزادی و یا به قول یک فعال، پایتخت آزادی، بود. مردم در آزادی مطلق زندگی می کردند و پیش از ورود داعش شهر به روی همه مذاهب باز بود. اما وقتی آنها وارد شهر شدند، شرایط تغییر کرد.»

دختری 14 ساله که به عنوان هدیه به یکی از سرکرده های داعش داده بودند به واشنگتن پست گفت: «دیگر هیچگاه نمی توانم در روستای کوچکمان پا بگذارم، حتی اگر از اشغال داعش آزاد شده باشد؛ برای اینکه خاطره برادرم که در همان نزدیکی کشته شد مرا خیلی آزار می دهد. هنوز هم وقتی به یاد می آورم که چه چیزهایی دیدم و یا تصورم می کنم که اگر فرار نمی کردیم چه اتفاقی می افتاد، شب ها کابوس می بینم و روزها چندین مرتبه بیهوش می شوم. چه کاری می توانم انجام دهم؟ می خواهم از این کشور خارج شوم. دیگر نمی توانم در این کشور زندگی کنم. می خواهم به جایی بروم که بتوانم از نو شروع کنم، اگر چنین چیزی ممکن باشد.»

سارا دختر ایزدی 15 ساله که به یک جنگجوی داعش هدیه داده شده بود، به گلوبال پست گفت: «آنها زیاد به ما غذا نمی دادند. من دفعات بسیار غش می کردم، اما تا جایی که می توانستم برای او مشکل درست می کردم و اگر می توانستم با او می جنگیدم. دفعات بسیاری به خودکشی فکر کردم، اما به خانواده و برادرم فکر می کردم. تنها به خاطر آنها زنده ماندم.»

منبع: گلوبال پست / مترجم: طلا تسلیمی

کلید واژه ها: داعش


( ۱۹ )

نظر شما :