شصت و نهمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"

انتفاضه چگونه شروع شد؟

۰۸ خرداد ۱۳۹۴ | ۱۸:۳۰ کد : ۱۹۴۸۱۹۵ اخبار اصلی خاورمیانه
نزار الخزرجی، رئیس سابق ستاد کل ارتش عراق: ما در ناصریه در حدود 23 افسر و سرباز بودیم. واحدهایی که بنا بود به ما ملحق شوند نرسیدند. نیروهایی که از کویت عقب نشینی کرده بودند را بمباران کرده بودند و پل ها ویران شده بودند.
انتفاضه چگونه شروع شد؟

دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.

کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا شصت و نهمین بخش آن را می خوانید:

صدام شما را از ریاست ستاد ارتش بعد از جنگ کویت اخراج کرد سپس دوباره با آغاز جنگ شما را فرا خواند؟

صدام حسین به من دستور داد که به جنوب بروم برای این که یک خط دفاعی روی رود فرات تشکیل دهم، می ترسید بعد از این که نیروهای ائتلاف پایگاه هوایی علی بن ابی طالب را که در نزدیکی ناصریه بود، اشغال کردند بخواهند به این شهر برسند. مسئولیت این کار را به من سپرد و به من ابلاغ کرد که لشگرهای پنج گانه ای که از کویت عقب نشینی می کنند تحت امر من باشند.

شب 27 فوریه به ناصریه رسیدم در حالی که آتش بس اعلام شده بود. از این جا بود که قصه دیگری شروع شد. در اول مارس، آن طور که به یاد دارم، استاندار ناصریه در مقرم در اطراف شهر نزد من آمد و گفت که مردم در ناحیه الفهود در اهوار الجبایش شورش کرده اند و مدیر ناحیه و عناصر حزبی را کشته اند. و بعد از آن به من خبر داد که انقلابیون بر کرمه بنی سعید و بعد از آن بر بخش سوق الشیوخ مسلط شده اند و مرکز قائم مقامی را تصرف کرده اند و قائم مقام و عناصر حزبی را کشته اند و شروع به پاکسازی کرده اند.

ما در ناصریه در حدود 23 افسر و سرباز بودیم. واحدهایی که بنا بود به ما ملحق شوند نرسیدند. نیروهایی که از کویت عقب نشینی کرده بودند را بمباران کرده بودند و پل ها ویران شده بودند. روز بعد شرکت کنندگان در انتفاضه به ناصریه رسیدند و استاندار و اعضای کادر رهبری حزب مستقر در آن جا را کشتند، به مقر ما یورش بردند، با ذکر این نکته که ما نجنگیدیم، و چهار گلوله به شکم من اصابت کرد. ساختمان مقر آتش گرفت و افسرها مرا به پشت بام بردند در حالی که من بی هوش بودم. بعد از آن افسرها توانستند نیروهای مهاجم را از پا در آورند و مرا به بیمارستان صدام در ناصریه منتقل کنند که در آن جا تحت عمل جراحی قرار گرفتم. وضعیت جسمانی من به دلیل عفونی شدن زخم ها بسیار بد بود.

در 8 مارس واحدهای گارد جمهوری از راه رسیدند و انقلابیون از شهر فرار کردند و من با بالگرد به بغداد منتقل شدم. سپس مرا به بیمارستان نظامی و سپس به بیمارستان ابن سینا، بیمارستان ویژه مقام های ارشد منتقل کردند.

صدام در بیمارستان به همراه منشی اش، عبد حمود از من دیدن کرد. می خواست بداند که چه اتفاقی افتاده است، وضعیت جسمانی من و وضعیت روانی ام به شدت بد بود. با تندی با او صحبت کردم. از او پرسیدم چرا همه این اتفاقات می افتد؟ آیا به تو نگفتم که عراق ویران خواهد شد؟ چرا مردم به ما حمله می کنند؟ چرا کشاورزها به ما حمله می کنند؟ چرا سربازهای فراری به ما حمله می کنند؟ چرا همه مردم علیه ما هستند؟ و چرا راه حل ارتش کارساز نبوده است؟

صدام متاثر و به وضعیت بدی دچار شد. با عبارت های کوتاه پاسخ مرا می داد از آن نوع پاسخ هایی که همیشه در چنین وضعیت هایی می داد و می گفت چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ حقیتش نمی توانست چنین حرف هایی را قبول کند حتی اگر وضعیت فاجعه آمیز باشد و من مصدوم باشم. صدام نیم ساعت مکث کرد بعد از آن از پزشک ها خواست که به من بیشتر توجه کنند و سپس مکان را ترک کرد. دو ماه در بیمارستان بودم و بعد از آن پنج ماه دوره نقاهتم طول کشید.

بعد از آن او را کجا دیدی؟

وقتی که ما را به مناسبت های ملی و اعیاد دعوت می کردند. به استثنای آن دیگر نه در هیچ کدام از دفاتر نه در ریاست جمهوری و نه در حزب حاضر نشدم. صدام نمی دانست که چه می گذرد و اوضاع روز به روز بدتر می شد تا این که احساس کردم تنها راه باقی مانده این است که روی تغییر نظام کار کنیم.

آیا اعتقاد داری که جنگ امریکایی ها علیه حکومت رئیس جمهور صدام حسین حتمی بود؟

فکر می کنم که یک تصمیم روشنی از سوی امریکایی ها گرفته شده بود تا صدام را سرنگون کنند و نشانه هایی که وجود داشت حاکی از آن بود که سقوط صدام حتمی است. امریکا اهداف استراتژیک بزرگی دارد و موقعیت عراق برای آن مهم است.

 

ادامه دارد...  

کلید واژه ها: صدام از این جا عبور کرد


نظر شما :