سیزدهمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»

قصه هواپیماربایی فلسطینی ها برای پول

۱۶ مرداد ۱۳۹۵ | ۰۰:۳۰ کد : ۱۹۶۱۹۱۲ کتابخانه خاورمیانه
قصه علمیات هواپیماربایی لوفتهانزا صرفا مالی بود و این تنها عملیات از این نوع بود.
قصه هواپیماربایی فلسطینی ها برای پول

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرت های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش سیزدهم این کتاب را می خوانید:

قصه عملیات «لوفتهانزا» در فوریه 1972 چیست؟

در 1972 این عملیات انجام شد و برای پول هم صورت گرفت. دلیل مستقیم آن اوضاع مالی به شدت سختی بود که «جبهه ملی آزادیبخش فلسطین» در آن به سر می برد. البته واقعیت این است که اهداف مالی و غیر مالی داشت. به دلیل ویژگی هایی که «بخش خارجی» داشت و طبیعت کار آن، از مسئولیت های ودیع بود که امنیت عناصر و اطلاعات را تضمین کند. برای همین سه یا چهار واحد آپارتمانی در بیروت به کار گرفته شدند تا از افراد و اسرار کار پشتیبانی شود. قبل از آن خانه ودیع در بیروت مورد حمله قرار گرفته بود، همچنین ودیع در منطقه بشامون نیز مورد هدف قرار گرفته بود و خانه ای که از آن استفاده می کرد بمباران شد. چاره ای نداشت جز این که در جاهای مختلف مقیم شود. در آن مرحله حرف هایی زده می شد. عده ای گفتند که بحران شدید مالی سبب شده است تا ودیع دائما آپارتمان هایش را عوض کند. البته دکتر حبش و رفیق ابو علی مصطفی قصه را می دانستند اما ودیع نمی توانست موضوع را برای همه توضیح دهد. حرف ها بر سر این موضوع شدت یافت.

از جبهه دعوت شد نشستی تشکیل دهد و بررسس سندهایی که به آن ارائه می شد آغاز شد جبهه تا بیخ گوش در اسناد شیرجه می زد و جواب می شنید و انتقادها می شد و حساب های شخصی مورد بررسی قرار می گرفت. درک کن که ودیع در کنفرانس چقدر عصبانی شد، از آن تشنج پیش آمده خوشش نیامده بود، ترسید که جبهه از هم بپاشد، بحران مالی عنوان آن بود. به این ترتیب ودیع اقدام به انجام عملیاتی مالی کرد قبل از آن که کنفرانس تشکیل شود. شرکت «لوفتهانزا» به دلایل روشنی انتخاب شد. آلمان غربی به اسرائیل بابت اتفاقاتی که بر سر جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده بود، غرامت می پرداخت. ما این گونه تفسیر کردیم که این غرامت ها به اسرائیل کمک می کند تا سیاست خصمانه اش علیه ما را تشدید کند و همچنین تعبیر کردیم که حق ماست که از آلمان ما به ازا بگیریم.

عملیات لوفتهانزا کجا تنظیم شد؟

در بیروت، جوانانی فلسطینی به اسم «فرزندان قربانی دشمنی صهیونیستی» آن را اجرا کردند. هواپیما را که از فرودگاه نیودهلی برخواسته بود و می خواست به عدن برود، ربودند. در فرودگاه عدن جوان ها اسم رمز داشتند که اگر می گفتند همه کسانی که در هواپیما بودند را آزاد می کردند و خود را تسلیم مقامات یمنی می کردند، بدون این کلمات رمز امکان مذاکره نبود. عملیات ربایش انجام شد و شرکت هواپیمایی مذکور پیام مطالبه را دریافت کرد که می بایست پنج میلیون دلار تقسیم شده به مبلغی معین از ارزهای دیگر از رده های مختلف را بپردازد و باید این مبلغ نیز در لبنان پرداخت شود. طرحی که به شرکت ابلاغ شد به این ترتیب بود: فردی با رنگ لباسی مشخص که کیفی با مشخصاتی معین حمل می کند می آید از در مشخصی در فرودگاه بیروت خارج می شود و به سمت خودرویی از نوعی فولکس واگن می رود که سوئیچش در خود ماشین است. فرد مکان اختصاص یافته برای اوراق را باز می کند و او نقشه ای را می بیند که باید راهی که به آن می رود را با خودرو براند، بیشتر از 40 کیلومتر نمی راند، و وقتی که به نقطه تعیین شده رسید در آن جا می ایستد. آن نقطه در نزدیکی هتلی در صیدا بود.

بعد چه اتفاقی افتاد؟

شرکت ]لوفتهانزا[ موافقت کرد و ما هم کار را از فرودگاه تا نقطه تعیین شده برای تسلیم پول ها انجام دادیم. در وقت معین آن مرد نرسید. ودیع در بیروت بود و آماده می شد تا به نقطه مشخص برود تا پول را بگیرد اما آن مرد در آن وقت تعیین شده نیامد.

یک ساعت بعد شخصی که مامور شده بود تا مطمئن شود که نماینده شرکت حامل کیف می آید، خطر می کند و به فرودگاه بر می گردد، در حالی که یکی از جوان ها هم با او بود. جلوی فرودگاه اتفاق ناگهانی افتاد. نماینده با آن لباس های تعیین شده به همراه کیف به سمت فولکس واگن رفت و نقشه را فهمید و ماشین را روشن کرد و حرکت کرد. جوان ها به نوعی دست پاچه شدند. به سمت جایی که می بایست ودیع در آن جا باشد، در منطقه الملا رفتند. یکی از آنها به طبقه پنجم رفت در حالی که با مردی به اسم احمد که در زندان های اسرائیلی به دلیل شکنجه کور شده بود، مواجه شد. سراغ ابو هانی را گرفت، گفت نیامده است. سراغ یکی دیگر را گرفت همان جواب را شنید. گفت اگر یکی از آنها آمد به او بگو که من سراغش را گرفتم و آن جا را ترک کرد. مامور بیرون رفت و ماشین را به همراه جوان همراهش با سرعت دیوانه واری تا فرودگاه راند، هدف این بود که حامل کیف را تعقیب کنند که در منطقه الجیه او را یافتند تا این که به ورودی صیدا رسید. تصادفی در آن جا به چهار تانکر ارتش لبنان برخورد می کنند. جوان ها فکر می کنند که عملیات لو رفته و ارتش لبنان کمین کرده است. ناگهان شهروند آلمانی نزدیک هتل پایین می آید، به او نزدیک می شوند. اولین چیزی که گفت این بود که سلامتی ام را می خواهم، یکی از آنها جواب داد: تو در امانی، کیف کجاست؟

در کافه مجاور مهندس جوان را پیدا کردیم که کارش این بود که اصلا با نماینده آلمانی بماند تا زمانی که برگردد. از خوش شانسی، به این جوان نگفتند که کارها لغو شده است.

ودیع به دفتر در ملا رفت و از احمد پرسید که آیا کسی سراغش را گرفت، جواب داد: از تو فلانی پرسید و به سرعت رفت و شنیدم که درهای ماشین را محکم بست و دیوانه وار راه افتاد. ودیع فهمید که نماینده رسیده و به سرعت رفت، به این ترتیب همه با یکدیگر در یک جای مشخص ملاقات کردند. ودیع با رفیقش بود و یک نفر سوم که در بانک کار می کرد که می توانست پول ها را به سرعت بگیرد. مرد پول را گرفت و گفت: بر اساس نرخ رسمی امروز مبلغ 10 دلار کم شده است، ودیع خندید و گفت: باید آن را هم بپردازند.

به هر حال آلمانی آن چند دلار را هم داد و کلمه رمز را به شرکت ابلاغ کرد و آنها هم به اطلاع کاپیتان هواپیما رساندند و او هم به اطلاع جوانانی که هواپیما را گروگان گرفته بودند در عدن رساند و عملیات پایان یافت. اسم رمز «ابو طلعت»، نام یکی از شهدای جبهه بود، مسئول عملیات گروگان گیری جوانی فلسطینی از روستای او بود و برای همین امکان نداشت اشتباهی رخ دهد، او قصه را می دانست و ابو طلعت را می شناخت. و به این شکل عملیات تمام شد.

در کنفرانس جبهه چه اتفاقی افتاد؟

عملیات فضا را عوض کرد، آنهایی که تلاش می کردند مشکلاتی به وجود بیاورند شکست خوردند. ودیع توانایی اش را برای ایجاد راه حل ها ثابت کرد و جبهه را از بحران خفقان آور نجات داد و موازنه های قدرت را تغییر داد. این قصه علمیات صرفا مالی بود و این تنها عملیات از این نوع بود.

آیا افراد مشخصی هم تهدید شدند؟

ابدا. ودیع به نزدیکان و دوستانش فشار می آورد تا پول بپردازند، در میان آنها ثروتمندانی فلسطینی بودند. به نزدیکان و دوسانش می گفت: «بپردازید، عده ای دارند برای فلسطین می میرند شما لااقل کمی پول بدهید.» آنها هم می دادند. هیچ عملیات تهدیدآمیزی در کار نبود.

 

ترجمه: سید علی موسوی خلخالی

ادامه دارد...

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


نظر شما :