سی و یکمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:

مبارزی که داستان های آگاتا کریستی می خواند

۲۶ آذر ۱۳۹۵ | ۱۴:۳۵ کد : ۱۹۶۵۲۹۵ کتابخانه خاورمیانه
ودیع حداد داستان های آگاتی گریستی را دوست داشت. بعضی وقت ها در طول پرواز با هواپیما کتاب می خواند.
مبارزی که داستان های آگاتا کریستی می خواند

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرت های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش سی ویکم این کتاب را می خوانید:

نظرت درباره رفتار ودیع حداد بر اساس معاشرتی که با او داشتی، چیست؟

ودیع حداد انسان بسیار ساده ای بود. انتخابش روشن بود و از آن نمی گذشت. همه جزئیات زندگی اش را بر اساس هدفی که خودش تعیین کرده بود و برای آن کار می کرد تا تحقق یابد، تعریف کرده بود. شاید بتوان گفت که ودیع راه خود را زود تعیین کرد و در آن تا آخر رفت. خسته و ناامید نمی شد. و خستگی ها باعث نمی شد که یک روز به فکر استعفا یا دور شدن از کارش بیفتد.

رسانه های دشمن تصویری از ودیع حداد ترسیم کردند که بسیار از حقیقت دور بود. او را چهره ای تروریست جلوه دادند که مجموعه ای تروریست ها را اداره می کند و با حملات دردآور یا خونین خوشحال می شود. او را شخصیتی جلوه دادند که از سایه امور را اداره می کند، احساسات سنگدلانه ای دارد که رحم را نمی فهمد، امپراتوری تروریسم.

ودیع حداد مبارزی بود برای قضیه ای که خودش تعریف کره بود. آدم صادقی بود. به گفت و گوها با شور و توجه گوش می کرد. به سادگی و بدون هر گونه پیچیدگی صحبت می کرد. کودکی غول و دیوی مهربان بود. صفت های بسیاری در یک شخصیت جمع شده بودند. در حد اعلا دست و دلباز بود. به معنای واقعی کلمه زاهد بود. زندگی خاصی یا توجهات شخصی نداشت.

به چه چیزهایی علاقه داشت؟

پینگ و پونگ را دوست داشت. بعضی وقت ها که خسته می شد فرار می کرد و می رفت کمی ورق بازی می کرد تا استراحتی کرده باشد و دوباره به کار بر می گشت.

چه ویژگی هایی داشت؟

چهارشانه بود و بنیه ای قوی داشت. سیگار نمی کشید مگر در وهله های اخیر. در ابتدا با بچه های اردوگاه فوتبال بازی می کرد.

چه چیزی او را عصبانی می کرد؟

از اشتباه و هرج و مرج و کسلی خیلی ناراحت می شد. شیشه شکسته یا متروکه ای روی زمین افتاده باشد او را عصبانی می کرد برای این که این گونه می دید که احساس مسئولیت داشتن باید شامل همه باشد و اولین کسی که شیشه شکسته ای را دید باید آن را جمع کند. ودیع انسان آرام و متوازن و منظمی بود. هیچ کدام از مادرهای شهدا را فراموش نمی کرد، به ویژه فرزندان پیشگامان اول را، با جود این که امکانات کم بود همیشه برای آنها کمک می فرستاد.

خانه اش بسیار ساده بود. یک روز هم حاضر نشد شیوه های فخر و تظاهر را بپذیرد. به خانواده اش سختی های سنگینی را تحمیل کرد. به همسر و خانواده اش احساس عشق طغیان شده را تحمیل می کرد اما وقتش معطوف به قضیه اش بود با وجود این که تلاش می کرد که زمان کم و لازمی را به زندگی خانوادگی اش اختصاص بدهد.

با ودیع حداد کار کردید، آیا تعصب دینی داشت؟

کاملا برعکس. کسی که تعصب داشته باشد نمی تواند در راهی که برای آن آموزش دیده قدم بگذارد. وسواسش سرنوشت فلسطین بود، این گونه می دید که آزادی آن بدون نهضت سراسر اعراب ممکن نیست. فکر کن مثلا: در ایام ماه رمضان بعضی از مسلمانان سیگار می کشیدند یا به دلایلی غذا می خوردند. حبش و حداد نمی گفتند که سیگار کشیدیم تا به احساسات دیگران و کسانی که با آنها همراه شده اند، احترام گذاشته باشند. هیچ تفرقه ای نبود. به دین به عنوان یک مساله شخصی در چارچوب روابط انسانی با خدا می دید. در فلسطین این حساسیت طایفه ای وجود ندارد. هم و غم اولشان مبارزه با رژیم غاصب است. تناقض عربی – یهودی بزرگ تر از هر تناقض دیگری است.

آیا اهل مشروب و آواز و رقص بود؟

در ساعت های استراحت و وقتی که فضا خوب بود نانی را در فر می گذاشتیم و بعد پنیر را لای نان می گذاشتیم و جمع می شدیم و می خوردیم. به نظر می رسید که ودیع شاد است و بعضی وقت ها آهنگ «دلعونا» را می خواند یا دیگران را تشویق می کرد که آواز بخوانند.

از میان خواننده ها کدامشان را دوست داشت؟

ودیع الصافی و نصری شمس الدین و صباح و فیروز. آهنگ های عامیانه را دوست داشت. اما وقتی کمی کارها پیچیده می شد آهنگ های الشیخ امام: «عمو حمزه دانش آموزها را برگردان» و «ای زیبارو» و «رک بگویم مستر میکی» را می شنید. آهنگ های شیخ امام را حفظ می کرد و آنها را می خواند. مردی طبیعی بود. شاد و غمگین می شد. خندان و دردمند می شد. این شیوه او در مقر یا اردوگاه یا ماشین یا هواپیما بود. غذای مورد علاقه اش دلمه کدویی بود. این غذا را بر هر غذای دیگری ترجیح می داد. مجدره قرمز (نوعی غذای عربی حوزه مدیترانه که متشکل از عدس و برغول است) و استخوان پخته را دوست داشت. غذای خاصی نداشت. اما وقتی که از سفر بر می گشت ترجیح می داد که دلمه کدویی حاضر باشد. در آغاز غذا خوردن بسم الله می گفت. در آخر غذا هم می گفت: «برای این لقمه غذای لذیذ خدا را شاکریم»، حالا غذا هر چه باشد. اگر خورده نانی رها شده می دید ناراحت می شد. می گفت یک فقیر می تواند از آن استفاده کند. همچنین اگر برنج رها شده می دید. از اسراف بدش می آمد.

ودیع اهمیتی به لباس هایش نمی داد. به دوستانش سفارش می داد که برایش لباس بخرند. هیچ وقت لباس رسمی نمی پوشید حتی در دیدار با رهبران یا مقامات. یک کت چرم داشت که سال های طولانی با آن سر کرده بود و در سفر به مسکو هم همان را پوشید.

چه وقت دیدی گریه می کند یا فهمیدی که گریه کرده است؟

جایی که ودیع گریه کرد و ما را هم به گریه انداخت وقت شهادت دکتر باسل الکبیسی (یک شهروند عراقی عضو جنبش ملی گرایان عرب) به دست «موساد» بود. روابطشان خیلی به هم نزدیک بود و کبیسی نقش متمایزی در کمک به «بخش خارجی» ایفا می کرد. کبیسی که ترور شد ودیع به شدت ناراحت شد. بار دوم در عملیات عنتیبی بود، در خانه اش برای کسانی که شهید شدند گریه کرد. بار سوم که گریه کرد در بغداد بعد از دیدار تلخش با دکتر حبش بود. همدیگر را دیدند و بحثشان شد و مشاجره میانشان تند شد. ودیع احساس کرد که جدایی پیش آمده برای همین وقتی به مقرش برگشت مثل بچه ها گریه کرد. این در سال 1976 بود.

ودیع کدام کشورها را دید؟

لبنان، سوریه، اردن، عراق، مصر، سومالی، اوگاندا، الجزایر، لیبی، اتحاد جماهیر شوروی و بلغارستان.

آیا میدانی هم با حکومت لیبی همکاری می کرد؟

همکاری با آن خیلی کم بود.

نظرش درباره پول چه بود؟

فکر می کرد که یک عصب ضروری برای کار است. از لحاظ شخصی پول برایش هیچ معنایی نداشت. اصلا ممکن نبود مثلا با تنها پسرش متفاوت با پسر هر شخص دیگری در «بخش خارجی» تعامل کند. نسبت به خودش و خانواده اش سرسخت بود و فکر می کرد این رفتار بدیهی و طبیعی است. در «بخش خارجی» وضعیت های سختی بر ما گذشت.

ودیع را متهم می کنند که بی فرهنگ بود؟

مطالعاتش متفاوت بود. از طرفداران خواندن کتاب برای نمایش نبود. خواندنش کاملا با اهداف و کارش مرتبط بود. فیلم «پسر آوی» که درباره عملیات ارتش سری فرانسه در الجزایر بود و دوگلیست ها را هدف قرار می داد، سه بار دید. به صحنه های مربوط به قاچاق اسلحه و جعل اسناد و ساختن بعضی چیزهای خاص توجه می کرد و دیگران را ترغیب می کرد که آن فیلم را ببینند. داستان های آگاتی گریستی را دوست داشت. بعضی وقت ها در طول پرواز با هواپیما کتاب می خواند.

آیا شعر و زبان را هم دوست داشت؟

خیلی. پدرش استاد زبان عربی بود. زبان عربی ودیع عالی بود. زبان انگلیسی اش هم عالی بود.

کدام یک از شعرا را دوست داشت؟

متبنی را خیلی دوست داشت. از خوشی او خوشش می آمد.

بعضی وقت ها ابیات متنبی را می خواند. در عین حال الشیخ امام را هم دوست داشت. وقتی که تظاهراتی در خیابان ها انجام می شد، می خواند:

رجعوا التلامذه

یا عم حمزه

للجد ثانی.

شعرهای سمیح القاسم را دوست داشت و آنها را زمزمه می کرد. شعرهای محمود درویش را دوست داشت. درباره دریاها و اقیانوس ها و حیوانات هم می خواند.

ادامه دارد...

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


( ۲ )

نظر شما :