سی و نهمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:

مبارزی که عاشق کوه بود

۲۲ بهمن ۱۳۹۵ | ۱۳:۵۷ کد : ۱۹۶۶۷۳۱ کتابخانه خاورمیانه
هانی حداد می گوید: «یادم است که پدرم ما را به کوه می برد و جلوی ما سُر می خورد. به زندگی کوهستانی عادت داشت. صفد بر بالاترین کوه در فلسطین واقع شده، کوه الجرمق.
مبارزی که عاشق کوه بود

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرت های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش سی و نهم این کتاب را می خوانید:

 تلاش برای ربودن حبش از زندانی در سوریه

ودیع حداد در 21 ژوئیه 1928 در صفد به دنیا آمد. کوچکترین فرزندان الرشید حداد بود که 8 تا بودند، نصفی پسر و نصفی دختر. در 1935 خانواده به حیفا منتقل شد برای این که مدرسه ای که پدر در آن درس می داد و معاون مدیرش بود به این شهر ساحلی انتقال یافت. به این شکل ودیع زندگی اش را در مدرسه مبلغین اسکاتلندی که مدیرکلش کشیشی پروتستانی اهل اسکاتلند از مبلغین عرب شده بود، آغاز کرد. مدرسه دانش آموزان مسیحی و مسلمان و یهودی داشت اما آموزش آن بیشتر متاثر از مسلمانان بود تا مسیحیان، برای این که ترکیب جمعیتش بیشتر مسلمان بود.

ودیع حداد در مدرسه شاگرد بسیار زرنگی بود تا آن جا که یکی از سال ها را پرشی درس خواند و و مستقیم به کلاس بالاتر رفت. درسش را در حیفا به پایان رساند در حالی که شانزده سالش بود. به دانشگاه امریکایی ها در بیروت تقاضای پذیرش داد اما به دلیل سن کمش تقاضایش رد شد. برای همین پدرش تصمیم گرفت او را برای آموزش به دفتر دوست وکیل خانوادگی شان در حیفا به اسم "صلاح شما" بفرستد. در این دفتر، جوان کم سن و سال با قضایای بسیاری آشنا شد، از جمله نزاع بر سر زمین ها و تسلط آژانس یهود بر زمین های عربی و خالی کردن آنها از ساکنینشان.

الیاس الرشید حداد در مدرسه زبان عربی و ریاضیات درس می داد همچنین در بخش ساخت در همان دوران کار می کرد که دگرگونی بزرگی در خانواده ایجاد کرد. اولین هم و غمش ایجاد فرصت تحصیلی برای فرزندانش بود تا بعد بتوانند از افراد علمی و محترم شوند.

خانه ای که ودیع در آن تربیت شد سرشار از اصول پروتستانیسم و انسانی بود: کار تقدیس می شد و به شدت عاشق تکاپویی و فرهنگ و ورزش بودند تا آن جا که دستاوردی ایجاد کنند. اصول نهضتی، در عصر نهضت عربی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نسلی را پرورش داد که بر آموزش خوب تاکید می کرد.

فرزندان وقت نهار به پدرشان می پیوستند. او بعد از نماز چهار یا پنج بیت شعر عربی در برابر 8 فرزندش می خواند. و از آنها می خواست این یا آن غزل را حفظ کنند. در میان آنها قیصر و ودیع متفاوت از دیگران بودند، هر دو تعداد متنابهی شعر عربی حفظ می کردند. اصل دوم اختلاط عملی با محیط بود. هیچ مشکلی در این رابطه نداشتند و به هیچ وجه ذهنیت اقلیتی چیزی که امروز می نامیم، نداشتند. احساس نمی کردند که اقلیت هستند. هانی حداد کم سن بود که پدرش به او گفت: «اگر دوستانت از تو پرسیدند آیا مسلمانی یا مسیحی باید به آنها جواب بدهی: من ملی عربی هستم.» هیچ موضع سلبی نسبت به دین نبود اما دین دریچه ای برای ورود به روابط در هر نوع آن هم نبود. در فضای خانه ای که ودیع در آن تربیت می شد بر عقل و عقلانیت بسیار تاکید می شد. آموزش از طرف می خواست که عواطفش را نشان دهد یا تسلیم آن شود. آموزش نیاز به برتری عقلانیت و اندیشه و تاکید شدید بر استقامت و تلاش و خستگی داشت. به موازات آن این قناعت وجود داشت که «عقل سلیم در بدن سالم است». هانی حداد می گوید: «یادم است که پدرم ما را به کوه می برد و جلوی ما سُر می خورد. به زندگی کوهستانی عادت داشت. صفد بر بالاترین کوه در فلسطین واقع شده، کوه الجرمق. هوایش تازه است و همیشه برف دارد و سبک زندگی کوهستانی است. یک بار به من گفت وقتی که خانواده از صفد به حیفا منتقل شد چیزی شبیه احساس غربت کرد. خیلی خوب شنا می کرد اما کوه همیشه در چارچوب طبیعی همیشه به او نزدیک تر بود.»

و می افزاید: «پدرم از افراد برجسته در ورزش بود. در دوی صد متر و پرش بلند و دو میدانی چندین مدال برده بود. همچنین پرتاب نیزه و والیبال را هم دوست داشت.»

ودیع نسبت به آینده اش سرگردان بود. آیا راه وکلا در دفاع از مظلومین را می رفت یا رشته پزشکی را انتخاب می کرد که مشکلات بسیاری از مردم را مستقیما رفع می کرد؟ وقتی همان روز به خانه برگشت پزشکی را انتخاب کرده بود، در پاسخ به سوالی در مسابقه مدرسه، او این جواب را داده بود، پدرش آسوده شد، در حالی که فکر نمی کرد پسر پزشکش بعدا به درمان بیماری میهنش بپردازد نه بیماری مردم.

ادامه دارد...

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


نظر شما :