چهل و چهارمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:

اولین مبارزه مسلحانه جنبش فتح کی بود؟

۲۷ اسفند ۱۳۹۵ | ۱۳:۳۸ کد : ۱۹۶۷۷۷۲ کتابخانه خاورمیانه
در 1/1/1965 فتح اولین عملیات خود را انجام داد و آغاز مبارزات مسلحانه را اعلام کرد. برادران در «فتح» در آن دوره بعد از شهادت ابو عیشه ترسیدند که طرف دیگر از آنها سبقت بیگرد برای همین موعد مبارزات مسلحانه را جلو انداختند.
اولین مبارزه مسلحانه جنبش فتح کی بود؟

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرت های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش چهل وچهارم این کتاب را می خوانید:

آیا می توان گفت که ودیع حداد پشت اولین عملیات نظامی در داخل بود؟

با حفظ امانت داری می گویم، هیچ طرحی برای اجرای عملیاتی در کار نبود، اما تصادفا درگیری شد و برای اولین بار یک نفر از جنبش شهید شد که خالد ابو عیشه بود، یک نفر دیگر هم بعد از این که زخمی شد اسیر شد، اما نفر سوم موفق شد که برگردد. درگیری دومی در یک گشتزنی رخ داد که در آن سه نفر شهید و نفر چهارم که اسمش سکران سکران بود، اسیر شد. شهدا محمد الیمانی (برادر ابو ماهر الیمانی) و سعید العبد سعید و رفیق عساف (فرمانده گردان) بود.

طبیعی است که بپرسی از کجا سلاح می گرفتیم. حقیقتش سلاح از بقایای انقلاب 1958 لبنان به ما می رسید. مسلسل های «بورسعید» که از آن داشتیم 10 مسلسل بیشتر نبودند. اما شیوه استفاده به گونه ای بود که گمان می رفت خیلی از آنها دست ماست. ما سلاح ها را در منطقه مرزی لبنان – اسرائیل با آگاهی دوستانمان انبار می کردیم. گردان از شهر صور، یا پایگاه های دیگر، پیاده می رفت. شب می رسید پیش یکی از دوستان که سلاح ها را برایشان فراهم کرده بود. گردان شب راه می یافت و شب بعد وارد سرزمین های اشغالی می شد. دورترین جایی که گردان ها به آن رسیدند ناصریه بود. البته گردان ها به روستای الجلیل نیز می رسیدند. گردان ها موفق به ایجاد شبکه ای در داخل شده بودند که شماری از نظامیان عرب درزی در ارتش اسرائیل را شامل می شد. افسری از همین ها جوانان یکی از گردان ها را به عروسی اش دعوت کرده بود و آنها هم حاضر شده بودند و هیچ کس نفهمیده بود. حقیقتش آن طور که یادم است ما توانستیم دو افسر و سه سرباز را به استخدام خود در آوریم.

در 1/1/1965 فتح اولین عملیات خود را انجام داد و آغاز مبارزات مسلحانه را اعلام کرد. برادران در «فتح» در آن دوره بعد از شهادت ابو عیشه ترسیدند که طرف دیگر از آنها سبقت بیگرد برای همین موعد مبارزات مسلحانه را جلو انداختند. بعد از آغاز عملیات فتح حالا در لبنان رنج می بردیم. راه ها فاش شدند و سازمان امنیت لبنان مراقبتش را افزایش داد. تعامل دستگاه های امنیتی خشن بود و احساس اهانت نزد فلسطینی ها به وجود آورد. اردوگاهی مثل عین الحلوه یا نهر البارد که تعداد ساکنینش 20 هزار نفر بود، بر آن عنصری از «شعبه دوم» در ارتش لبنان حکومت می کرد که شب ها گشت می زد و هر کس که صدای رادیو «صوت العرب» را گوش می داد، مجازات می کرد. بین 1965 تا 1967 کار به مشکل برخورد.

ودیع در این مدت کجا بود؟

از 1961 تا 1967 ودیع مقیم بیروت بود در یک آپارتمان در منطقه الملا که مقر اقامت خانواده اش بود.

در 1967 شکستی حاصل شد، پس چگونه «جبهه مردمی برای آزادسازی فلسطین» متولد شد؟

در سطح «جنبش ملی گرایان عرب» و قبل از 1967 جریانی در جنبش بود که دعوت به انحلال شاخه های جنبش و پیوستن به جریان ناصری می کرد. در سوریه منحل شد و جزئی از اتحاد سوسیالیستی شد و در عراق هم منحل شد. مقاله های متعددی در مجله «الحریه» درباره بازسازی ساختار تاریخ معاصر عرب منتشر کرد که موضوعش این بود که جنبش نمی تواند به اهداف خود در سایه فرماندهی رسمی که برایش تعیین شده (از سوی عبدالناصر) برسد، در نتیجه بهانه ای برای وجود جنبش مستقل وجود دارد. موضوع به مثابه دعوت به پیوستن در جریان ناصری و تشکیل جناح چپ در آن بود. جورج حبش و ودیع حداد با این نظر موافق نبودند. آنها طرفدار حفظ استقلال سازمان به همراه اتحاد با عبد الناصر بودند. در جریان جنگ ژوئیه 1967 «الحریه» هر روز دو صفحه منتشر می کرد. عبدالناصر استعفای خود را اعلام کرد و «الحریه» یکی دو روز بعد چیزی منتشر کرد با این عنوان که «عرب هرگز شکست نمی خورد و عبدالناصر هرگز سقوط نمی کند». کمتر از دو هفته بعد بررسی ای منتشر شد که می گفت «بورژوازی کوچک و برنامه های آن سرنگون شد». 

زلزله ای در امت عربی روی داد. شاخه ای از جنبش در سوریه و عراق منحل شدند. اقلیم هایی که همچنان به هم نزدیک ماندند و نزدیکی یکدیگر را حفظ کردند اقلیم های کویت و فلسطین و تا اندازه ای اقلیم یمن بود که فرماندهی مبارزه مسلحانه در جنوب را بر عهده داشت. سازمان امنیت مصر تلاش می کرد که «جبهه ملی» و «جبهه آزادیبخش» که عبدالله الاصنج آن را فرماندهی می کرد را در هم ادغام کند. جوانان «جنبش ملی گرایان عرب» در یمن آماده وحدت با الاصنج نبودند. البته سازمان امنیت تحرکاتی کرد و شماری از عناصر «جبهه ملی» را در تعز و صنعاء دستگیر کرد و حرکت عناصر آن در قاهره را متوقف کرد.

مذاکرات میان مصر و جنبش برای وحدت در یمن آغاز شد. جورج و ودیع مخالف وحدت بودند. عناصر رهبری دیگر در جنبش به دعوت عبدالناصر پاسخ مثبت دادند و بیانیه ای صادر کردند و گفتند که ما هیچ رابطه ای با «جبهه ملی» نداریم. «جبهه ملی» گیر کرده بود. یادم است که اقلیم فلسطین بر هر عضو خود تحمیل کرده بود که اگر کارمند است حقوق یک ماهش را به جنبش بدهد، و اگر کارمند نیست مبلغ کمتری بپردازد. جورج و ودیع به کویت رفتند و کمک هایی را با همکاری شاخه کویتی برای حمایت از «جبهه ملی» تنظیم کردند که به موفقیت انجامید.

ادامه دارد...

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


( ۱ )

نظر شما :