پنجاه و دومین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:

فرار ساختگی از زندان پاریس

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۶ | ۱۵:۵۱ کد : ۱۹۶۸۸۰۲ کتابخانه خاورمیانه
کارلوس حرفش را این گونه با وکیلش به پایان رساند که: چنین تلاش های تحریک آمیزی به سود من نیست. من از زندان خارج نمی شوم مگر روزی که هواپیمای خاص و ماشین «لیموزینی» در اختیارم باشد تا مرا از زندان خارج کند و به سمت فرودگاه ببرد.
فرار ساختگی از زندان پاریس

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرت های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش پنجاه ودوم این کتاب را می خوانید:

در دوره تعطیلات عید آخر سال، کارلوس به زندان «فرین» تحویل داده شد، زندانی در خارج از پاریس، بعد از صدور دستوری اداری مبنی بر تخلیه «بخش انفرادی» در زندان «لا سانتیه»، به این دلیل که تعدادی از زندانیان این قسمت توانستند از زندان فرار کنند، آن هم زیر نظر «خون ریز» فرانسوی، گی جورج، که با سلسله جنایت های جنسی وحشتناک مشهورش که در دهه نود مرتکب شد، قلب ساکنان پاریس را به درد آورد.

بر اساس آن چه اداره زندان یادآور شد، شماری از زندانیان توانستند میله های آهنی ثابت دریچه های زندانشان را قطع کنند، و آماده فرار شوند. اما زندانبان ها طرحشان را فهمیدند و عملیات فرار در لحظه آخر شکست خورد. در اثر آن، تصمیم گرفته شد که همه زندانیان در این بخش به جاهای دیگر منتقل شوند، تا طرف های متخصص بتوانند عملیات مراقبت ویژه را در بخش سلول های انفرادی به خوبی انجام دهند.

کارلوس برای وکیلش، ایزابل کوتان پیر، توضیح داد که بعد از شکست تلاش فراری که او در آن مشارکت نکرد، و در جریان عملیات بازرسی ای که دنبال کرد، زندان بان ها او را از زندان خارج کردند تا او را بازرسی کنند. برای همین به طور موقت او را به زندان شماره 3 تحویل دادند، در همان بخش انفرادی، که از مدت ها پیش از آن استفاده نمی شد.

کارلوس در ادامه افزود: «وقتی که به این زندان منتقل شدم، شوکه شدم، برای این که دیدم میله های آهنی قطع شده اند. بر این باورم که مرا عمدی به این زندان منتقل کردند. برای این که معقول نیست زندانبان ها میله های آهنی قطع شده را ندیده باشند. وقتی که متوجه شدم این طور نبوده که از این زندان مدت زیادی استفاده نشده باشد، بر شک من افزوده شد، برای این که این نشان می داد میله های آهنی زندان را زندانی ها قطع نکرده بودند! این تلاشی تحریک آمیز از سوی اداره کنندگان زندان با این هدف بود که مرا بابت تلاش از زندان مجازات کنند، تا مقامات فرانسوی از این فرصت استثنائی بتوانند استفاده کنند و خودشان را از من خلاص کنند، برای این که زندانبان ها در صورت فرار زندانی ها حق تیراندازی دارند.»

کارلوس حرفش را این گونه با وکیلش به پایان رساند که: چنین تلاش های تحریک آمیزی به سود من نیست. من از زندان خارج نمی شوم مگر روزی که هواپیمای خاص و ماشین «لیموزینی» در اختیارم باشد تا مرا از زندان خارج کند و به سمت فرودگاه ببرد.

چه وقت با دکتر جورج حبش آشنا شدی؟

در اوت 1970 در اردن.

بعد از عملیات وین سازمان های امنیتی متعددی تو را تحت تعقیب قرار دادند. آیا کسی از آنها تلاش کرد با تو تماس بگیرد؟ و چه وقت؟

مدیر کل سابق سازمان امنیت فرانسه (DST)، جک باکلوتی که مسئول اداره «شعبه عملیات» در این سازمان بود در این باره در تلویزیون فرانسه در تاریخ 11 دسامبر 1997 گفت که 33 تلاش برای ترور من انجام شد. تو حساب کن تعداد عملیات دیگری که سازمان های امنیتی دیگر که چه بسا قوی تر از «دی اس ت» فرانسه باشند، چقدر بوده است؟

از نام های متعددی استفاده کردی، مثل «سالم» و «جونی»، بعد به تو لقب «کارلوس» دادند. چه کسی این اسم را برایت انتخاب کرد؟

اسم مبارزاتی ام سلیم سالم محمد است. لقب «کارلوس» را رسانه های فرانسوی درست کردند. این اسم در اصل با توجه به اسم رئیس جمهوری ونزوئلا، کارلوس اندرز رودریگرز، در دوره ای که یک رفیق لبنانی اولین بار با این اسم با توجه به اصلیت ونزوئلاییم صدایم زد، به من داده شد.

ودیع حداد عدن را پایگاه خود انتخاب کرد، از دوران اقامتت در عدن چه به یاد داری؟

در عدن به مناسبت های مختلف بین 1975 تا 1991 اقامت داشتم.

گفته می شود قبل از خروجت از یمن در صنعا با مقامات عالی رتبه یمنی دیدار کردی. آیا این صحیح است؟ این مقام چه کسی بود؟

اشتباه است. چنین دیداری انجام نشد.

آیا قبول داری که تصمیمت برای رفتن به سودان اشتباه بود؟ آیا برایت امکان نداشت جای دیگری بروی؟

روشن است – به حکم نتیجه ای که به آن رسیدم این انتخاب را کردم – که این تصمیم اشتباه بود. اما طرح ریزی های ما برای هماهنگی با همه قدرت های در خط مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم اشتباه نبود، و امروز این همراهی بیش از هر زمان دیگری انجام می شود. اما درباره طرف های دیگر، طرف های گوناگونی بودند که امکان پناه بردن به آنها وجود داشت بدون این که با هیچ گونه مخاطره ای مواجه شویم، اما همه شرط کرده بودند که باید در آن جا ساکن شویم و از جایمان جم نخوریم!

دکتر حسن الترابی می گوید که تو بدون اطلاع مقامات وارد سودان شدی، با گذرنامه دیپلماتیک اردنی و با اسم عبد الله برکات. آیا این صحیح است؟

مقامات سودانی در جریان آمدنم بودند. حتی وزیر امور خارجه سودان، در همین هواپیما با من از امان آمد، او در جریان بود.

ترابی می گوید که به تو توصیه شد که کشور را ترک کنی و تو نکردی...

مقامات سودانی از من عملا خواستند که کشور را ترک کنم به دلیل مسائل امنیتی، این در بهار 1994 بود. من رد نکردم که سودان را ترک کنم، بلکه فقط جواب آن چه ترابی و البشیر به من توصیه کردند را ندادم، و فهمیدم که بعضی افراد در داخل حکومت در خارطوم به من متمایل هستند.

ادامه دارد...  

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


( ۱ )

نظر شما :