قرن 21 پایان سلطه امریکا خواهد بود؟

تاثیر سیاست های ترامپ در شکل گیری نظام چند قطبی

۰۲ تیر ۱۳۹۶ | ۱۸:۳۰ کد : ۱۹۶۹۶۶۶ اخبار اصلی آمریکا
تصمیم ترامپ برای خروج از پیمان پاریس، قطع یقین از جمله مهمترین تصمیماتی است که نقش مهمی در تقویت اتخاذ اقدامات مشترک از سوی کشورهای جهان بخصوص کشورهای اروپایی در برابر اقدامات یک جانبه گرایانه دولت ترامپ ایفا خواهد کرد. شاید بتوان این تصمیم ایالات متحده آمریکا را نقطه آغاز به جریان افتادن تلاش های اروپا برای جداسازی مسیر خود از این کشور در نظر گرفت.
تاثیر سیاست های ترامپ در شکل گیری نظام چند قطبی

نویسنده: روح اله سوری، کارشناس ارشد روابط بین الملل

دیپلماسی ایرانی: به دنبال فروپاشی شوروی و پایان نظام دوقطبی حاکم بر روابط بین الملل، ایده شکل گیری یک نظام تک قطبی به رهبری ایالات متحده آمریکا وارد مباحث بین الملل شد. برخی چون فوکویاما پایان جنگ سرد را پایان تاریخ نامیدند و برخی دیگر نیز از شکل گیری یک نظم نوین جهانی سخن به میان آوردند. نقطه مشترک همه این ایده ها نیز محوریت ایالات متحده و ارزش های آن، به عنوان یگانه قدرت برتر نظام بین الملل پس از فروپاشی مهمترین رقیب آن یعنی اتحاد جماهیر شوروی بود. اما واقعیت نظام بین الملل حکایت از آن دارد که نظام بین الملل پس از عبور از نظام دوقطبی، بیش از آنکه ویژگی های یک نظام تک قطبی را داشته باشد نشانه های یک نظام چند قطبی – تک قطبی را در خود دارد. در یک نظام تک قطبی –چندقطبی اگرچه همچنان ایالات متحده به عنوان تنها قدرتی است که همزمان واجدقدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی می باشد اما در کنار آن شاهد حضور قدرت های جهانی دیگری نیز می باشیم، به همین دلیل در این نظام، حل و فصل مسائل بین المللی علاوه بر نیازمند بودن به تصمیم گیری ابرقدرت، به همراهی و ائتلاف سایر قدرت های عمده نیز نیازمند است.

نکته مهم در رابطه با نظام تک قطبی – چند قطبی این است که در این نظام از یک طرف تک قطب تمایل دارد نظام را به سمتی ببرد که خود تنها قدرت مسلط آن باشد و از سوی دیگر نیز سایر قدرت های عمده خواهان سوق دادن نظام به سمت یک نظام چند قطبی به منظور ایفای نقش بیشتر خود می باشند. به عبارت دیگر هر اندازه که قدرت برتر بخواهد بدون توجه به سایر قدرت ها وارد فرایند حل موضوعات بین المللی و اخذ تصمیمات شود، مقاومت و تمایل قدرت های بزرگ برای چندقطبی کردن نظام نیز افزایش خواهد یافت.

مطلب پیش رو بر این نظر است که انتخاب شدن دونالد ترامپ و سیاست های اعلامی و اعمالی ایشان در ارتباط با مسائل بین المللی و تلاش وی برای اجرایی کردن شعار "نخست آمریکا"در نهایت به افزایش تلاش قدرت های عمده حاضر در نظام بین الملل، در جهت چند قطبی کردن نظام بین الملل خواهد انجامید. به عبارت بهتر هر اندازه که ایالات متحده آمریکا سعی می کند جهان را به سمت یک نظام تک قطبی متمایل کند سایرین نیز بر تلاش های خود جهت چند قطبی شدن نظام خواهند افزود.

برای بررسی بهتر این موضوع لازم است اندکی به زمان عقب تر یعنی زمان انتخاب شدن باراک اوباما به ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا برگردیم. باراک اوباما که پس از بوش پسر و با شعار تغییر توانسته بود به عنوان چهل و سومین رییس جمهور ایالات متحده وارد کاخ سفید شود، سیاست خارجی یک جانبه گرایانه بوش را با چند جانبه گرایی، استفاده بیشتر از دیپلماسی و همکاری و همچنین قائل شدن نقش بیشتر برای سازمان های بین المللی جایگزین کرده بود که مهمترین تاثیر اتخاذ چنین رویکردی را بایست افزایش قدرت نرم ایالات متحده در کنار قدرت سخت این کشور و مقبولیت بیشتر نقش ایالات متحده در نظام بین الملل نزد قدرت های مهم درنظر گرفت. اما علیرغم این مساله، سیاست ها و رویکرد اوباما بخصوص در حوزه سیاست خارجی و نظامی همواره با انتقاداتی مواجه بود به طوری که انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رییس جمهور ایالات متحده در بستر همین انتقادات به سیاست های اوباما صورت گرفت. دونالد ترامپ در تبلیغات انتخاباتی خود نتیجه سیاست های در پیش گرفته شده از سوی اوباما را کاهش قدرت نظامی و تضعیف جایگاه ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت جهانی و همچنین کاهش قدرت اقتصادی این کشور عنوان کرد و با شعار نخست آمریکا  توانست خود را به عنوان چهل و پنجمین رییس جمهور ایالات متحده به کاخ سفید برساند.

تصور غالب و اولیه ای که از شعار "نخست آمریکا" وجود دارد بازگشت ایالات متحده به درون مرزهای خود و احتمالا نوعی انزواطلبی می باشد. اما آنچه در واقعیت امر از رفتار سیاست خارجی ترامپ در برابر موضوعات بین المللی از جمله بحران سوریه و کره شمالی و یا سفر اخیر وی به منطقه خاورمیانه و بیان آسان بودن دسترسی به صلح می توان فهمید، این است که این کشور همچنان متمایل به حضور و حفظ رهبری خود در مسائل بین المللی می باشد اما شکل این حضور به گونه ای است که از نظر ترامپ این دیگران می باشند که باید با ایالات متحده آمریکا همکاری داشته باشند و هرنوع همکاری از جانب ایالات متحده برای دیگران نباید بدون هزینه باشد. به عبارت دقیق تر با توجه به روحیه تاجرمآبانه ترامپ، شعار نخست آمریکا را بایستی محور مرکزی نگاه ایشان به نظام بین الملل در نظر گرفت.

این درحالی است که نظام بین الملل نه در شرایط تک قطبی  مورد خواست ترامپ که در وضعیتی قرار دارد که پذیرش یک نظام تک قطبی از سوی دیگر قدرت های بزرگ جهانی با چالش هایی روبرو می باشد و شاید مهمترین تفاوت سیاست خارجی اوباما با ترامپ را باید در همین مساله دید که رویکرد اوباما نسبت به مسائل جهانی از همخوانی بیشتری با واقعیت نظام بین الملل برخوردار بود در حالی که به نظر می رسد رویکرد منبعث از نخست آمریکای ترامپ از چنین تطابقی برخوردار نباشد واین عدم تطابق از نظر نگارنده دلیلی خواهد بود که شکل گیری یک نظام چندقطبی را در اینده آسان تر خواهد کرد.

اگر بخواهیم مهمترین تصمیمات و سیاست های تاثیر گذار ترامپ در تسهیل فرآیند چند قطبی شدن نظام بین الملل و عبور از نظام تک قطبی – چند قطبی را عنوان نماییم می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. تصمیم ترامپ در ارتباط با خروج ایالات متحده از موافقتنامه تغییرات اقلیمی
  2. مواضع ترامپ در رابطه با ناتو و لزوم پرداخت هزینه های بیشتر از سوی شرکای اروپایی
  3. مخالفت با توافق هسته ای انجام شده میان ایران و قدرت های جهانی
  4. نگاه خاص ترامپ به اقتصاد و مشکلاتی که این نوع نگاه برای تجارت آزاد به همراه خواهد داشت

تصمیم ترامپ برای خروج از پیمان پاریس، قطع یقین از جمله مهمترین تصمیماتی است که نقش مهمی در تقویت اتخاذ اقدامات مشترک از سوی کشورهای جهان بخصوص کشورهای اروپایی در برابر اقدامات یک جانبه گرایانه دولت ترامپ ایفا خواهد کرد. شاید بتوان این تصمیم ایالات متحده آمریکا را نقطه آغاز به جریان افتادن تلاش های اروپا برای جداسازی مسیر خود از این کشور در نظر گرفت. در واقع شانه خالی کردن ایالات متحده آمریکا از مسولیت خود به عنوان یکی از بزرگترین تولید کنندگان گازهای گلخانه ای به خوبی اثبات کننده دیده شدن مسائل از دریچه نخست آمریکا از سوی ترامپ است به همین دلیل به نظر می رسد نادیده انگاشته شدن منافع جهانی از سوی بزرگترین قدرت نظام بین الملل از طریق اتخاذ سیاست های این چنینی شرایط را برای شکل گیری یک نظام چند قطبی بیش از پیش مهیا خواهد کرد. همچنین موضع گیری های ترامپ در برابر ناتو بویژه در نشست اخیر سران این سازمان و سخنان وی در رابطه این که بار تعهدات این سازمان نباید به تنهایی بر دوش آمریکا باشد و دیگران هم باید سهم خود را به این سازمان پرداخت کنند از جمله علل مهم دیگری است که عزم کشورهایی چون فرانسه و آلمان برای استقلال نظامی و دفاعی خود از ایالات متحده آمریکا را تقویت خواهد کرد. تاکید مرکل بر پایان یافتن زمان تکیه به دیگران، به دست گرفتن سرنوشت اروپا توسط خود اروپا و لزوم همکاری بیشتر آلمان با فرانسه پس از اظهارات ترامپ و همچنین سخنان وزیر امور خارجه آلمان در رابطه با لزوم ایستادگی اروپا در برابر ترامپ را شاید بتوان به خوبی نشان دهنده آغاز حرکت نظام بین المللی به سمت یک نظام چندقطبی درنظرگرفت.

موضوع مهم دیگر که در رابطه با پررنگ تر شدن بعد چند قطبیت نظام بین الملل می توان به آن اشاره کرد، توافق هسته ای میان ایران و قدرت های جهانی است. برجام را در واقع بایستی ترجیح نظام بین الملل در اولویت دادن به همکاری و دیپلماسی در حل مسائل جهانی در نظر گرفت. توافقی که با توجه به حضور قدرت های بزرگ جهانی در آن، خود نمادی از چند قطبی بودن نظام بین الملل و نیاز به همکاری و تعهد چند جانبه میان قدرت های بزرگ برای حل مشکلات بین المللی است.

این در حالی است که علیرغم توافق نظام جهانی برای حل مساله ای چون موضوع هسته ای ایران از طریق همکاری چندجانبه، سیاست های لااقل اعلامی دونالد ترامپ در رابطه با لزوم تجدید نظر در برجام یا برهم زدن آن بدون در نظر گرفته شدن منافع و نگرانی های سایر قدرت ها، نمونه عدم وجود تطابق میان سیاست های آمریکای ترامپ با واقعیت های حاکم بر نظام بین الملل است، بنابراین به نظر می رسد ادامه روند در پیش گرفته شده از سوی ترامپ در رابطه با برجام یا هر گونه اقدامی از سوی او برای لغو برجام که آشکارا در تضاد با نگاه کشورهای اروپایی و قدرت هایی چون چین و روسیه قرار دارد می تواند یکی از فاکتورهای تاثیرگذار در گذار از جهان تک قطبی – چند قطبی و شکل گیری یک نظام چندقطبی به حساب آید .

همچنین در نهایت نگاه ترامپ به اقتصاد که کاملا مبتنی بر ایده نخست امریکاست و در شعار "آمریکایی بخر امریکایی بپوش" تبلور یافته را بایستی یکی دیگر از مهمترین عامل هایی در نظر گرفت که تضاد و تقابل میان ایالات متحده امریکا به عنوان قدرت برتر اقتصاد جهان با سایر قدر ت ها را در آینده شکل خواهد داد، چراکه رویکرد مرکانتیلیستی و حمایت گرایانه ترامپ در رابطه با اقتصاد آشکارا در  تضاد با نظمی است که پس از جنگ جهانی دوم در حوزه تجارت و اقتصاد جهانی شکل گرفته است، نظمی که از قضا ایالات متحده آمریکا در طول سالهای متمادی در قالب نهادهایی چون صندوق بین المللی پول، بانک جهانی یا سازمان تجارت جهانی همواره نقش تضمین کننده آن را ایفا کرده است. نگاه ترامپ نسبت به حق اعمال تعرفه های گمرکی، خارج شدن از پیمان مشارکت ماورای اقیانوس آرام (TPP)، احتمال خارج شدن از توافقنامه نفتا یا اخذ مالیات بیشتر از شرکت های آمریکایی بیرون از ایالات متحده، بیش از هر چیز تهدیدی برای اصول و نظمی است که اقتصاد جهانی پس از جنگ جهانی دوم بر پایه آن استوار شده و در صورت ادامه یافتن آن انتظار انزوای ایالات متحده و قدرت گرفتن دیگر بازیگران مهم بین المللی انتظاری دور از ذهن نخواهد بود.

بنابراین با توجه به مجموعه عواملی که بیان شد علی رغم آنکه ممکن است ایالات متحده در زمان ترامپ همچنان تمایل به ایفای نقش در جایگاه تک قطب نظام بین الملل را داشته باشد اما این موضوع به دلیل در نظر گرفته نشدن منافع و علایق سایر قدرت های یزرگ جهانی، با مقاومت ها و چالش هایی از جانب دیگر بازیگران روبه رو خواهد شد و به طور حتم پذیرش چنین مساله ای از سوی دیگر بازیگران مهم بین المللی کار چندان سهل و راحتی نخواهد بود. به همین دلیل نگارنده بر این باور است که ادامه سیاست ها و تصمیمات نشات گرفته از ایده "نخست آمریکا"ی ترامپ در نهایت فرآیند عبور از نظام تک قطبی – چند قطبی و شکل گیری یک نظام چند قطبی را تسهیل خواهد کرد و شاید همان طور که لوموند در سرمقاله خود اشاره کرده است قرن 21 دیگر قرن سلطه آمریکا نباشد.

 

کلید واژه ها: نظام بین الملل نظام تک قطبی ایالات متحده آمریکا نظام چند قطبی دونالد ترامپ


نظر شما :