شصت و پنجمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:

سرانجام کارلوس جزئیات عملیات تروریستی اوپک را فاش می کند (بخش آخر)

۱۳ مرداد ۱۳۹۶ | ۲۲:۳۰ کد : ۱۹۷۰۶۷۳ کتابخانه خاورمیانه
خلعتبری فورا تماس تلفنی از طرف نخست وزیر وقت، امیر عباس هویدا گرفته بود که شاه او را فورا فرا خوانده بود (آنها می خواستند جان وزیرشان را نجات دهند). البته به خزینه مقاومت فلسطینی مبلغی که امیر فهد داده بود نرسید، همچنین شاه سهم خود را که بالغ بر 25 میلیون دلار بود نپرداخت.
سرانجام کارلوس جزئیات عملیات تروریستی اوپک را فاش می کند (بخش آخر)

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش شصت وپنجم این کتاب را می خوانید:

در فرودگاه هواپیمایی منتظر ما بود که کارکنان آن متشکل از داوطلبان اتریشی با کفایت بودند. کلاین در هواپیما بود و یک ماسک اکسیژن روی دهانش داشت، در کنارش دکتر رویندوزی، کردی عراقی در تبعید قهرمان بود که او را تا پایتخت الجزایر همراهی کرد، کلاین وقتی که رسید در کما بود. پایتخت الجزایر اولین ایستگاه ما بود برای این که رئیس جمهور بومدین به ما پیشنهاد پناهندگی به کشورشان را داده بود. بوتفلیقه نقش مهمی ایفا کرد او مشاور کرایسکی، یهودی الاصل بود که مخالف صهیونیسم بود.

مشارکت کنندگان سه گانه اصلی (لیبی و دو سازمان وابسته به مقاومت فلسطینی) تصمیم گرفتند که وزیر عربستانی، شیخ احمد زکی الیمانی را به دلایل مختلف و احیانا متناقض اعدام کنند.

کمال به خون بها فکر کرد، ابوهانی با آرامش برای ما شرح داد که ما باید از هر گونه ورود به معامله مالی در حین عملیات خودداری کنیم، تا عملیات را به خطر نیندازیم. توافق کردیم که کشورهای هدف ما بعدا خون بها را بپردازند، که عملا هم همین شد. 50 هزار دلار پیشنهادی که ولیعهد عربستان (ملک فهد فعلی) و خلعتبری، وزیر امور خارجه ایران پیشنهاد دادند را رد کردم. خلعتبری فورا تماس تلفنی از طرف نخست وزیر وقت، امیر عباس هویدا گرفته بود که شاه او را فورا فرا خوانده بود (آنها می خواستند جان وزیرشان را نجات دهند). البته به خزینه مقاومت فلسطینی مبلغی که امیر فهد داده بود نرسید، همچنین شاه سهم خود را که بالغ بر 25 میلیون دلار بود نپرداخت.

وقتی که در وین فهمیدم وزیر آموزگار در راس هیئت ایرانی است، فورا تصمیم گرفتم با حمایت ویلفرید و انیس او را بکشم. بعد از این که به کلاین و دکتر رویندوزی کمک کردم تا از هواپیما پایین بیایند، بوتفلیقه و کولونل احمد درایا (مدیرکل سازمان امنیت) و کلنل محمد بن احمد عبدالغنی (وزیر کشور) که همه آنها به طور متوالی ریاست مراکز دوم و سوم و چهارم در شورای انقلاب را بر عهده گرفتند، از من استقبال کردند. در پی آن، افراد هیئت های بی طرف و جوانی عربستانی که به شدت چاق بود را آزاد کردیم.

انتظار می رفت که عملیات بین 7 تا 10 روز به طول بینجامد، بعد از پایان نشست استثنائی وزرای امور خارجه اتحادیه عرب در قاهره، که برای محکومیت امضای «توافقات 101 کیلومتر در سینا» میان مصر و اسرائیل که راه را برای خیانت هموار می کردند، تشکیل شده بود. در این اثنا ما بین فرودگاه های «دوست» با هواپیمای «بوئینگ 707» عربستان (بزرگتر از DC9 اختصاصی خود ما بود) که بعدا به خدمت خودمان درآوردیم به غرب طرابلس رفتیم.

از عمد تصمیم گرفتیم که شماری از اعضای هیئت ها را در هر کدام از ایستگاه های جدید آزاد کنیم، بعد از آن که بیانیه طولانیمان را که کمال به زبان عربی به اسم «بازوهای انقلاب عربی» نوشته بود منتشر کردیم، این نامی بود که ابوهانی به گروه فعلی ما داده بود. او به انیس سپرده بود که در فرودگاه های عربی به «مذاکرات» توجه ویژه کند، تصمیم بر این بود که اگر هر اتفاق پیش بینی نشده ای در جریان حمله به مقر اوپک اتفاق افتاد او جای مرا بگیرد. انیس نقشی اساسی در مراحل آخر عملیات در قاهره داشت. قرار بود بعد از اعدام آموزگار و یمانی به کشوری دوست انتقال یابیم (در برابر ما انتخاب های بسیاری بود) همچنین مقرر بود که آخرین هیئت از جمله ایرانی ها و عربستانی ها را نیز آزاد کنیم.

وقتی که هواپیمای ما در غرب طرابلس فرود آمد، وزرای لیبیایی و الجزایری آمدند، وزیر الجزایری به همراه باقی افراد هیئتش ماندن ما در پایتخت الجزایر را رد کردند. عبدالسلام جلود، نخست وزیر برجسته لیبیایی به محض باز شدن در هواپیما فورا وارد هواپیما شد، و به گونه ای رفتار کرد انگار که از هیچ چیز خبر ندارد (در واقع هم او هیچ چیز نمی دانست حتی هویت مرا هم نمی دانست). بعد از این که به او و وزرای همراش سلام کردم با عتاب با او صحبت کردم و او را با انیس فرستادم تا بیرون از هواپیما امور را برایش توضیح دهد. انیس با سرلشکر ابوبکر یونس جابر در فرودگاه ملاقات کرد و در بازگشت تاخیر کرد (در آن موقع سرهنگ قذافی در صحرای لیبی مخفی شده بود). وارد فرودگاه شدم و ملاحظه کردم که لیبیایی ها همکاری نمی کنند. انیس برگشت تا مرا ببیند و با خود اطلاعاتی داشت، قبل از این که وارد هواپیما شود به من گفت که کارها خوب پیش نمی رود. شوکه شدم، از رادیوی برج مراقبت شروع کردند ما را توبیخ کردن، و از ما می خواستند که کشور را ترک کنیم. و از آن جایی که برنامه ای نداشتیم که در طبرق موقعیت یابی کنیم و توقف داشته باشیم تا از آن جا به سرعت به بغداد برویم، مجبور شدیم برگردیم و امور را بررسی کنیم، تصمیم گرفتیم که منتظر هواپیمای «بوئینگ 707» عربستان در فرودگاه قرطاج در تونس باشیم، مسئولان به ما اجازه فرود شبانه ندادند و برق همه منطقه را به طور کامل قطع کردند، بنابراین مجبور شدیم به پایتخت الجزایر برگردیم.

بعد از گذشت سه روز و سه شب بدون این که خوابیده باشیم، داشتیم از خستگی از پا در می آمدیم. طرح اولیه ما بعد از این که الجزایری ها دادن پناهندگی سیاسی را رد کردند، شکست خورد، برای همین دو متهم را در اراضیشان اعدام کردیم. همچنین نگذاشتیم دو خلبان جوان اطریشی هم آزاد شوند. همه ما آخرین نفس هایمان را می کشیدیم و فاجعه به ما نزدیک می شد. این می رفت پایان کار باشد.

ملاقات کنندگانمان را در هواپیما رها کردیم، و سلاح هایمان را به وزیر امور خارجه تسلیم کردیم. اما وزیر امور خارجه به سرعت تفنگ مرا برگرداند و در کمبرندم گذاشت.

نتایج سیاسی و مالی را به طور کامل به جبهه مقاومت دادیم، جماح غطرسه در رفتاری ظالمانه برای پنج سال ما را محدود کرد. «بهترین کارها هم در آخر عواقب احمقانه ای دارند!».

سان مور، 31 جولای 2003

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


( ۱ )

نظر شما :