نود و ششمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:

دموکراسی دلیل اصلی شکست وحدت مصر و سوریه بود

۲۵ اسفند ۱۳۹۶ | ۱۳:۰۹ کد : ۱۹۷۵۴۴۳ کتابخانه خاورمیانه
ما دلیل شکست وحدت مصر و سوریه را نبود دموکراسی می دانستیم در حالی که عبدالناصر دلایل شکست وحدت را وجود توطئه خارجی می دانست، این دیدگاه او بود.
دموکراسی دلیل اصلی شکست وحدت مصر و سوریه بود

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش نود و ششم این کتاب را می خوانید:

بعد از جدایی و ضربه ای که متوجه تجربه وحدت بین مصر و سوریه شد آیا موضوعیت تجربه وحدت را مورد بازنگری قرار دادید؟ چه درس هایی گرفتید؟

عملیات ایجاد وحدت در آن موقع توجه ما را بسیار به خود جلب کرد و رهبران مختلف جنبش هم صدایی های بسیاری با آن داشتند. در سایه این مناقشه ها تصمیم بر آن شد تا دو رفیق محسن ابراهیم و هانی الهندی به مصر بروند و دلایل بروز جدایی و عوامل جدیدی که خود را به ویژه در سطح سوری تحمیل کردند مورد بررسی قرار دهند. از طریق گفت وگوهایی که میان دو رفیق هانی و محسن از یک سو و عبدالناصر از سوی دیگر انجام شد روشن شد که اختلافاتی میان ما با عبدالناصر در رویکرد به دلیل شکست وحدت وجود دارد. ما دلیل آنها را نبود دموکراسی و تسلط دستگاه های امنیتی و کنترل آنها بر رهبری فرایند سیاسی مردمی می دیدیم، به معنای دیگر وحدت چون هیچ مضمونی از دموکراسی را در خود نداشت باعث شد که این گونه برداشت شود که انگار مثلا بر مردم تحمیل شده است، با وجود این که شور مردمی در عملیات وحدت وجود داشت. علاوه بر آن دیدگاه تنگ نظرانه ای در میان افسران عالی رتبه که حیات سیاسی را در سوریه رهبری می کردند وجود داشت.

در حالی که عبدالناصر دلایل شکست وحدت را وجود توطئه خارجی می دانست، این دیدگاه او بود (...).

بعد از بروز جدایی، جنبش ملی گرایان عرب نوعی از تحرکات داخلی و جدل های سیاسی و فکری در سایه تجربه ای که جنبش در میادین مختلف شاهد آن بود، به خود دید، شما از آن درگیری هایی که به وجود آمد چه به خاطر دارید؟

در آن مرحله که اشاره کردی، بیشتر جنبش های عربی سیاسی، با جریان های مختلفش، در نوعی از درگیری و جدل سراسری در سایه تجربیات آزادسازی اش که در نیمه های دهه پنجاه تا نیمه های دهه شست وجود داشت، به سر می برد، و البته این وضعیت در میان رهبران جنبش ملی گرایان عرب نبود. یادم است که ما در بیروت جلسه ای را با هیئت رهبران جنبش برگزار کردیم، جنبش از درگیری های شدید سیاسی با پشتوانه همین مساله و در سایه تجربه کار همه ملی گرایان عرب از سرنوشتش و موفقیت ها و ناکامی هایی که با آن مواجه شد، رنج می برد. یادم است رفیق محسن ابراهیم کسی بود که پیشنهاد ایجاد این تجربه را داد و ما هم عملیات ایجاد آن را آغاز کردیم. در خلال بحث ها دو جریان مخالف در بسیاری از موضوعات بروز کرد. و دو رفیقمان محسن ابراهیم و محمد کشلی نماینده جریان اول بودند که خود را جریان چپ معرفی می کرد. اما جریان دوم شامل رفقا هانی الهندی و ودیع حداد و من و دکتر احمد الخطیب می شد. رفقایی هم بودند که در میانه این دو جریان ایستاده بودند، اختلاف ها بر موضوعات پیش رو متمرکز بود:

اولا- موضوع نقش جنبش ملی گرایان عرب و تجربه آن بود، محسن ابراهیم و محمد کشلی این گونه می دیدند که جنبش هیچ دستاورد ملموسی به دست نیاورده، نیجه کارش صفر است، و قوت نفوذ و عملکردش در هیچ کدام از عرصه های عربی مورد توجه نیست. در حالی که ما بر این باور بودیم که جنبش دستاوردهای معقولی را به دست آورده و وضعیتش در بعضی عرصه های عربی بد نیست، از جمله در اردن و و فلسطین و یمن جنوبی.

محسن و جریانی که نمایندگی می کرد بر این اعتقاد بودند که عبدالله الاصنج خودش اساس کار در یمن جنوبی است، اوست که جنبش مردمی را رهبری می کند، و صحبت از مبارزه مسلحانه ای می زند که جنبش ملی گرایان عرب آن را غیرممکن می داند.

همچنین رفیق محسن در امکان عملیات مسلحانه در فلسطینی که رفیق ودیع حداد با شور و روحیه مبارزه طلبانه ای آن را ایجاد و تجهیز می کرد، تردید می کرد، کارهای عملیاتی ای که خیلی برجسته شده بود و در طی آن رفیق خالد ابو عیشه شهید شد.

ثانیا – موضع عبدالناصر و رابطه با او مطرح بود. این موضوع همچنین محل اختلاف بود، ما رابطه با عبدالناصر را بر این اساس که رهبر ملی بزرگی بود می فهمیدیم و موضعش قابل احترام و تقدیر است، اما این باعث نمی شود که جنبش دنباله روی سیاست هایی باشد که او پیروی می کند، باید فاصله روشنی میان ما و او باشد در عین حال که باید عوامل هماهنگی با او برقرار و ممکن باشد. برای این که ما سازمان مردمی مستقلی هستیم، و عبدالناصر رهبر ملی و رئیس جمهور کشوری است که بسیاری از عواقب سیاسی به گردن اوست که با خط سیاسی ما تناسبی ندارد. اما محسن و محمد کشلی به پیوستگی کلی با عبدالناصر تمایل داشتند.

ثالثا – موضوع پیوستگی جنبش ملی گرایان عرب در یک حرکت سیاسی یکپارچه بود: محسن ضرورت یکی شدن جنبش های ملی گرایان مختلف در یک جنبش را مطرح می کرد که به معنای لغو جنبش ملی گرایان عرب بود. جواب من این بود: بله من موافق جنبش یکپارچه عربی هستم اما چگونه و راه های رسیدن به چنین جنبش های یکپارچه ای چیست؟ در آن موقع هیچ تصور روشنی نزد محسن برای رسیدن به جنبش عربی یکپارچه وجود نداشت.

در سایه آن نشست های گسترده ای را میان رهبران جنبش و کادرها در بیروت برای بررسی زمینه های قضایای مورد اختلاف برگزار کردیم. و یادم است که دو رفیق هاشیم علی محسن و نایف حواتمه در این نشست های گسترده که کادرهای رهبران جنبش را هم شامل می شدند، شرکت کردند، در آن مرحله چیزی در چارچوب کادر رهبری اول نداشتیم.

بعد از بحث های دموکراتیک عمیق در تمامی زمینه ها و موضوعات اختلافی به قسمت های مشترک رسیدیم و توانستیم یک موضع سیاسی یکسانی را استخراج کنیم که بر آمده از نقطه نظر هر دو طیف بود، برای همین توانتسیم با یک موضع واحد از تنگنایی که بر ما می گذشت خارج شویم. و تصمیم گرفته شد که به عبدالناصر نتایجی که به آنها رسیدیم به خصوص در مورد تنگنایی که کار قومی عربی از آن رنج می برد را ابلاغ کنیم.

و ما توانستیم موضوعات متناقضی که در داخل جنبش های سیاسی وجود داشت را برطرف کنیم، اجازه بده در این جا به یک قضیه مهم و خطرناک در این سطح اشاره کنم، و آن این بود که چگونه واقعیت های متناقض موجود و معاصر را بخوانیم و راه ها و ابزارهایی که می بایست در عملیات تحلیل و ترکیب و استنتاج استفاده و به کار گرفته شود را مورد بررسی قرار دهیم، بعدا عملیات بازسازی بر اساس تصویری از تناقضات و ترسیم آنها چه در بعد تناقضات سیاسی چه اجتماعی یا فرهنگی و غیر از آن مورد بررسی قرار گیرد؟

برای چه این را می گویم؟ برای این که ملاحظه می کنم که می گویند کوتاهی ای در بررسی این موضوع وجود داشته و در بسیاری مواقع می گویند که با خفت و سطحی نگری و عجله با آن برخورد شده است. برای همین از پژوهشگران و مردان علم دعوت می کنم که ابزارهای تحلیل و راه های بررسی جدید و علمی را برای مطالعه به روزرسانی کنند تا بتوانند واقعیت ها را در مرحله انقلاب دیجیتال و اتوماسیون که بر ما واقعیت ها و حقایق اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را تحمل می کنند که جدید هم هستند، بررسی کنند، واقعیت هایی که از ابزارهای تقلید سنتی و کلاسیک دیگر در بررسی وجهه تناقضات ذاتی چه در جوامع سرمایه داری غربی و چه در جوامع جهان سوم قدیمی شده اند، عبور کنند.

در این چارچوب می خواهم به تلاش هایی که نویسنده و مفکر عرب مصر، دکتر سمیر امین و دیگران داشتند که تلاش های گسترده ای را برای ایجاد شیوه پیشرفته علمی در پژوهش قضایای متناقض معاصر و فعلی مبذول داشته اند نیز اشاره کنم.

ادامه دارد...  

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


نظر شما :