بحث دیپلماسی و گفتگو در ماجراى جزاير سه‌گانه مطرح نيست

۱۲ شهریور ۱۳۸۷ | ۱۶:۲۴ کد : ۲۵۷۳ گفتگو
گفتگو با ناصر تکمیل‌همایون، عضو هيئت علمى پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى در آستانه برگزاری نشست شورای همکاری خلیج فارس و طرح احتمالی موضوع جزایر سه گانه در آن انجام شده است.
بحث دیپلماسی و گفتگو در ماجراى جزاير سه‌گانه مطرح نيست
می خواهیم بدون تعصب و بدون حاشیه پردازی موضوع ادعاهای مطرح شده درباره جزایر سه گانه ایران را مطرح کنیم. شما شکل گیری و بسط این ادعا را که منافی حقایق تاریخی است برخاسته از چه عواملی می دانید؟
 
ادعاهایی که در سال های گذشته درباره خلیج فارس شنیده می شود، مقدار زیادی به رفتارهای نادرست ما با اعراب حاشیه آب های جنوب برمی گردد که به جای اینکه مودت و محبت را در آنجا ایجاد و آنها را متکی به ایران کنیم طوری رفتار کرده ایم که ایران را دشمن خودشان می پندارند. البته این مسئله اگرچه غلط بودن دیپلماسی ما را نشان می دهد ولی مقداری هم از تحریک های خارجی ها ناشی می شود.
آمریکا نه برای مردم عرب ابوموسی دل می سوزاند و نه دلش با ایران است. مهم برای او این است که آشوب و مشکلی در آنجا ایجاد کند. حال اگر ایران برای از بین بردن مشکل جزایر، مسیر را به سمت مذاکره با طرف عرب ببرد این مسئله به کلی نقض غرض خواهد بود. در این وضعیت گویی امکان درست یا نادرست بودن نظر عرب ها وجود دارد و مشکل جزایر قابل حل است؛ در حالی که ایران باید بگوید امکان وجود چنین حرف هایی را اصلا قبول نداریم به دلیل اینکه ما هیچ وقت با اعراب بحثی در این باره نداشته ایم و این انگلیسی ها بودند که خلیج فارس و جزایر آن را گرفتند و ما هم از آنها گرفتیم و اصلا از اول ربطی به عرب ها نداشته است.
اینجاست که اسناد تاریخی به داد ما می رسد. سندهای تاریخی فراوانی که حتی به زبان عربی وجود دارد تماما حکایت از این دارد که جزایر رسما، اسما، عملا و به لحاظ تاریخی بخشی از ایران است و ما اگر روزی با اعراب روابطی از لحاظ سکونتی داشتیم و قرارهایی گذاشتیم این دلیلی بر تصاحب و تملک آن منطقه نمی شود. آنها می توانند آنجا زندگی کنند اما این مسئله مالکیتی را عایدشان نمی کند. چنین چیزی در خوزستان هم هست. در آنجا عثمانی ها به شیعیان عرب زبان ظلم می کردند و همین باعث شد تا آنها به ایران پناهنده شوند و در پناه این کشور قرار بگیرند. حالا آیا آنها می توانند ادعا کنند که اینجا سرزمین خودشان است و باید مستقل شود؟ در منطقه ترکمن صحرا زمانی بود که اصلا کلمه ترک و ترکمن را هم نمی دانستند. ترکمن ها به مرور آمدند در آنجا زندگی کردند و ماندگار شدند. حال اگر آنها مدعی شوند که آن قسمت باید جدا شود این یک تجاوز است؛ مثل ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ. ایران اصلا نباید در چنین بحثی شرکت کند مگر اینکه آنها بخواهند روی دوستی و مودت صحبتی داشته باشند. به هر حال بحث دیپلماسی و گفتگو در این ماجرا مطرح نیست.
 
یعنی به طور کلی و با هر نتیجه ای که در آینده رخ دهد نباید به دادگاهی بین المللی شکایت برد؟
قضیه جزایر با ماجرای نفت فرق می کند. دکتر مصدق برسر نفت در سازمان ملل و دادگاه لاهه ساعت ها مذاکره کرد و قضیه را به بحث جهانی گذاشت و در آخر رای گیری کردند و حق را هم به ایران دادند. اما اینجا بحث و رایی وجود ندارد. مثل این می ماند که اتاقی داشته باشیم و آن را اجاره بدهیم و بعد مستاجر ادعای مالکیت کند و ما را به دادگاه بکشاند!
 
نتیجه این عمل چیست؟ اینکه ما طرف را به رسمیت نشناسیم و گفتگویی هم صورت نگیرد می شود حکایت ورزشکاران ما که رودرروی اسرائیلی ها قرار نمی گیرند (چون آنها را به رسمیت نمی شناسیم) و آنها پیش می روند و ما حذف می شویم. درست است که اصل ماجرا و مستندات جایی برای بحث درباره جزایر باقی نمی گذارد اما می بینید که تمام رسانه ها و نقشه ها و... را به کمک غرب به جایی رسانده اند که به نام خلیج عربی رسمیت می بخشند.
 
نتیجه این است که ما نمی خواهیم زندگی‌مان را بر مبنای زبان و نژاد بگذاریم. در جزایر عرب‌ها زندگی می کنند و شیوه زندگی‌شان هم عربی است ولی ملکیت سرزمینی مال ایران است کما اینکه در خوزستان هم به همین شکل است.
 
آیا اینکه بدانیم حق با ماست کافی است؟ فکر نمی کنید چنین رویکردی در نهایت به تنش و درگیری منجر می شود؟
 
این قضیه برای اعراب خلیج فارس تا قبل از انقلاب یک کمپلکس (complex) محسوب می شد یعنی بخشی از یک عقده روانی بود. به این ترتیب که اسرائیل بخشی از یک سرزمین عربی را گرفت و اعراب چون نمی توانستند در همان منطقه عقده گشایی کنند آن را به این سو منتقل کردند تا با گرفتن ابوموسی و تنب و... احساس فاتحیت کنند. در این مورد اتفاقا اسرائیل هم مستقیم و غیر مستقیم کمکشان می کرد. ضمن اینکه شاه در آن زمان با رژیم صهیونیستی بود و عربها بر این تصور بودند که با ادعای مالکیت این سرزمین ها درواقع ضربه ای هم به اسرائیل زده اند. ولی پیروزی انقلاب اسلامی این تصورات را به هم ریخت. پس جریان این بار از سوی آمریکا برای آنان مطرح شد. اساسا غرب برای برپایی فتنه در منطقه و تصرف کامل تنگه هرمز و ایجاد تحریک میان ما و آنها به این دست تنش ها احتیاج دارد.
با همه اینها باید ببینیم آیا ما نیز در سیاست های خارجی خود بهانه به دست آنها داده ایم یا خیر؟ ممکن است ما در جای دیگری با آمریکا گرفتاری ای داشته باشیم که آمریکا پاسخ آن مسئله را اینجا در خلیج فارس به ما می دهد. همیشه همین طور بوده است. یک روز روی مذهب و بنیادگرایی انگشت می گذارند، یک روز روی حقوق بشر و زندانیان سیاسی، یک روز روی دانشجویان و... می گردند نقطه ضعفی پیدا کنند تا به مقاصد خودشان برسند. این ایران است که نباید بهانه به دست آنها بدهد.
 
یعنی به سیاست و شرایط داخلی ما بیشتر مربوط است تا نحوه دیپلماسی.
 
به ندانم کاری های داخلی ما برمی گردد که بهانه دستشان می دهد. ما هم متاسفانه به دنبال اینکه این مشکلات جهانی را حل کنیم نیستیم و افتاده ایم دنبال اینکه به هر شکل توی دهان آمریکا بزنیم و بگويیم "نه". ممکن است ما توی دهن آنها نزنیم و حتی یک بار توی دهنمان بخورد ولی بتوانیم مسئله را حل کنیم. متاسفانه لجبازی های ما در این میان مشکلات را پیچیده تر می کند. خود غرب هم بدش نمی آید که ما روی دنده لجبازی بمانیم و از این طریق آنها را راحت تر به منافعشان در منطقه برسانیم. بد نیست مثالی تاریخی بزنیم. زمان دکتر مصدق هر کس از زیارت کربلا و نجف برمی گشت نعلبکی هایی را با خود می آورد که عکس مصدق روی آنها نقش بسته بود. یا وقتی مصدق از آمریکا به مصر رفت بی نظیرترین استقبال از او در قاهره به عمل آمد. فراموش نکنید که این استقبال در مرکز دنیای عرب انجام شد و آنها مصدق را منجی خود می نامیدند. وقتی مصدق فوت شد من در پاریس بودم. پیش امام جماعت مسجد پاریس رفتم تا یادبودی برای وی برگزار کنیم. به زبان عربی به آن روحانی گفتم که رهبر و زعیم ما مصدق از دنیا رفت. او برگشت به من که زعیم ما یعنی چه؟ او زعیم و رهبر همه ما عرب‌ها و مسلمانان و بشریت بود.
 
این یعنی علاقه عرب‌ها به شخصیتی ملی گرا که صبغه دینی هم نداشت.
 
وقتی مصدق رهبر ایران بود با اعراب هیچ منازعه ای نداشتیم. او حتی به نماینده ایران در سازمان ملل دستور داد که در مورد تونس و مراکش از استقلال آنها دفاع کنید و اعلام کنید که هر کشوری که نماینده ندارد و برای استقلال مبارزه می کند سراغ ما بیاید. چنین فردی محبوب عرب می شود و هیچ حرفی هم از تنب کوچک و بزرگ به میان نمی آید. این بلایی بود که در دوره محمدرضا شاه به سر ما آمد و عرب ها را حریص تر کرد و حالا به عنوان عوامل آمریکا نقش آفرینی می کنند.
 
الگویی مثل مصدق نشان می دهد که حتی پان عربیسم هم در مقابل او خنثی می شود. این مسئله به رفتار، کردار و عملکرد مصدق و دولت او برمی گردد. بنابراین باید به سیاستها و نحوه دیپلماسی خودمان نگاه کنیم که چرا ماجرای جزایر را تا اینجا کش داده است.
 
البته در دوره آقای خاتمی کمی این مسئله تعدیل شد. من یک بار پیشنهاد تاسیس دانشگاه بزرگ خلیج فارس را دادم که دانشجویان تمام منطقه، با اساتید بین المللی، دانشکده هایی در جاهای متعدد و همه رشته ها را دربر می گرفت. این طرح با این هدف آماده شد که دانشجویان برای تحصیل بیایند و در کنار آن مسائل سیاحتی و زیارتی را هم برای عرب ها در نظر بگیریم. خوشبختانه اکثر عرب های حاشیه خلیج فارس شیعه اند و رفت و آمدهای فرهنگی و سیاحتی فیمابین می تواند از عمق این کشاکش ها بکاهد. ما اصلا در دیپپلماسی به فرهنگ توجه نمی کنیم. از این طریق باید آن ترس قلابی را که خارجی ها از ما به دل آنها انداخته اند خارج کنیم. آنها فکر می کنند ایرانی ها قرار است مجهز شوند و همه آنها را نابود کنند در حالی که می بایست از طریق مراودات فرهنگی به این نتیجه برسند که هر وقت و از هر جای جهان که خواستند به خلیج فارس حمله کنند این ایران است که از آنها دفاع خواهد کرد.
 
تصویر ایران امروز بیشتر تهاجمی است.
 
این تصویر باید برادرانه و مودبانه باشد. مردم آن سوی آب ها اکثرا شیعه اند و سنی های فراوانی هم آنجا داریم که از لارستان و میناب و سیستان و بلوچستان رفته اند. بنابراین ما به هیچ وجه مردم آنجا را غیر از خود حساب نمی کنیم. آنها برادران ما هستند. این دیدگاه که با تبلیغات غرب به ترس عرب ها انجامیده و ایران را ناامن کننده منطقه نشان می دهد نیازمند اصلاح است. باید طوری عمل کنیم که حتی ایران هسته ای را هم مایه آرامش خود بدانند. عرب ها باید بدانند که نه تنها جنگی بین ما نیست بلکه آنچه هست صلح و برادری است و ایران هر قدر قوی تر شود گویی آنها قوی تر شده اند. متاسفانه این دوستی و مودت معدوم و منسوخ شد و به جای آن تهدیدها و تحریک ها و کینه توزی ها و ماجرای عرب و عجم و شیعه و سنی درست کردند که ریشه هایی کاملا فرهنگی دارد.
 
با این وضع و تا زمانی که آمریکا این دیدگاه را گسترش می دهد آنها غرب را مایه آرامش می دانند و ایران را تهدید.
 
آنها وحشتی هم از کمونیسم و تنفری از ایران- به عنوان همکار اسرائیل- داشتند و همین مسئله باعث شد آمریکا را در 30 سال گذشته ناجی خود تلقی کنند. هیچ بحث علمی و تاریخی هم در ماجرای خلیج فارس مطرح نمی شود. تاریخ و علم و جغرافیا نشان دهنده حقیقت است و شکافنده این حقیقت فعالیت های فرهنگی است. اما ما این دریچه را بسته ایم و فقط می گوییم اینجا خلیج فارس است و آنها هم می گویند خلیج عربی است. این گفتمان تقابل جویانه و غیر فرهنگی را باید اصلاح کنیم.

نظر شما :