بیگن سنگ دل، متعصب و مغرور بود

۲۵ آبان ۱۳۸۷ | ۱۴:۳۱ کد : ۳۰۷۴ گفتگو
هشتمین قسمت از مصاحبه بطرس غالى، وزير امور خارجه‌ اسبق مصر و دبيرکل اسبق سازمان ملل متحد.
بیگن سنگ دل، متعصب و مغرور بود

بگين در اسماعيليه و ورود امريکا به صحنه

 

در 24 دسامبر 1977 به اسماعيليه رفتيد تا در باره‌ى مقدمه‌چينى براى ديدار بيگن از مصر با سادات ملاقات کنيد و آن‌جا فهميديد که وزير خارجه‌ى جديدى تعيين شده که همان محمد ابراهيم کامل بود. شما قائم‌مقام وزير خارجه و سرپرست وزارت‌خانه بوديد چه طور خبر را شنيديد؟

 

طبعا براى من نامنتظره بود خصوصا که ابراهيم کامل را نمى‌شناختم و مشکلى که داشتم اين بود که با کسى که نمى‌شمناسم چگونه بايد همکارى کنم. کسان ديگرى بودند که يا با هم درس خوانده بوديم يا شرايط کارى ما را با هم آشنا کرده بود اما من محمد کامل را اصلا نمى‌شناختم و اولين بار بود که او را مى‌ديدم.

 

اين تعيين ضربه‌اى نامنتظره براى شما بود؟

 

ضربه نبود اما نامنتظره بود.

 

انتظار داشتى که خودت وزير خارجه شوى؟

 

نه. بعد از استعفاى محمد کامل بعد از جريان کمپ‌ديويد انتظار داشتم من وزير خارجه شوم.

 

اما در اين وقت انتظار نداشتى؟

 

نه.

 

کاملا طبيعى با اين تصميم کنار آمدى؟

 

البته. چون به نظرم مشکل اصلى در برابر ما آن بود که چگونه بايد مذاکره با اسرائيل را پيش ببريم.

 

نمى‌ترسيدى با ابراهيم کامل مشکلى پيدا کنى؟

 

نه. چون اصلا نمى‌شناختمش.

 

شما هم به سمت وزير مشاور تعيين شدى بدون اين‌که خودت بداني. محمد کامل در خاطراتش مى‌گويد که «همسرم خبرم داد که از راديو و تلويزيون شنيده که من وزير خارجه شده‌ام. اول متحير شدم و بعد عصبانى که سادات حتا نظرم را در اين‌باره جويا نشده است. بدين‌ترتيب ناخواسته وزير خارجه‌ى مصر شدم.»

 

در اين بخش از دنيا تعيين وزيران همين‌گونه است.

 

يعنى ممکن است من هم فردا صبح باخبر شوم که وزير شده‌ام؟

 

بله ممکن است. البته خدا نکند چون همه چيز را به هم مى‌ريزى!!

 

مناخيم بيگن در رأس يک هيئت اسرائيلى در بيست و ششم دسامبر 1976 به اسماعيليه آمد و سادات هم در رأس هيئت مصرى در مقابل بود. اين دو هيئت چگونه با هم مذاکره را شروع کردند؟

 

در خاطراتم نوشته‌ام. کاملا عادى و طبيعي. کنار هم نشسته بوديم و بعد سادات و بيگن وارد جلسه شدند و وقتى خارج شدند طرح تشکيل کمسيون نظامى و کمسيون مدنى و کمسيون سياسى را اعلام کردند. ما هم براى گسترش کارهاى کمسيون سياسى پشنهاد کرديم که سازمان ملل وارد شود و کار پيش رفت.

 

سادات با شما هيچ مشورتى نکرد؟

 

بيگن هم با معاونانش در اين امور مشورت نمى‌کرد.

 

اما بيگن شايد مستقيم مشورت نمى‌کرد اما همه چيز را با اطرافيانش هماهنگ مى‌کرد.

 

اصلا. در بسيارى حالات بيگن و سادات رفتارهاى مشابه داشتند. در طول صدها ساعت مذاکره و تماس با معاونانش بارها آن‌ها هم مى‌گفتند که بيگن اين تصميم را بدون مشورت با ما گرفته است.

 

اما بيگن قبل از هر چيز مصالح کشورش را در نظر داشت اما شما خودتان بر همين کميسيون‌ها هم اعتراض داشتيد.

 

نه ما به خود کميسيون‌ها اعتراض نداشتيم. آن مشکل حل شد. گفتيم اين کميسيون‌ها بايد به کنفرانس ميناهاوس گزارش بدهد.

 

اين کميسيون به نفع اسرائيل بود يا مصر؟

 

ببين... کميسيون نظامى به عقب‌نشينى از زمين‌هاى مصر مربوط مى‌شد و کميسيون سياسى هم مسئله‌ى فلسطين را بر عهده داشت که با وزير خارجه‌ى اسرائيل سر و کار داشت.

 

خوب. راست است که سادات از محمد ابراهيم کامل خواست که در برابر بيگن قسم بخورد؟

 

چنين چيزى نيست.

 

شما آن‌جا نبوديد؟

 

نه نبودم اما در قسم خوردن محمد کامل بودم و بيگن حضور نداشت.

 

معلوم است چون حاضر نشده بود در برابر بيگن قسم بخورد. ديدار اسماعيليه نشان نداد که سفر قدس هيچ دست‌آوردى نداشته و آن‌چه سادات مدعى بود که سفر قدس باعث شده در روند مذاکرات تسريع بيفتد اشتباه بوده؟

 

نبايد فراموش کنيم که بيست سال دو کشور هم‌ديگر را به رسميت نمى‌شناختند و با هم جنگ نظامى هم داشتند. پس وقتى بخواهند مذاکره را شروع کنند بايد مراحل مقدماتى طى شود. اولين مرحله‌ى مقدماتى سفر سادات به قدس و مرحله‌ى دوم ديدار وايزمن و ايگل يادين و مصطفى خليل و من بود، مرحله‌ى سوم ديدار بيگن از قاهره، مرحله‌ى چهارم نشست قدس، مرحله‌ى پنجم تماس‌هاى وايزمن وزير دفاع وقت اسرائيل با حمصى وزير دفاع مصر بود.

 

همه‌ى اين مراحل به شکست انجاميد و بعد مرحله‌ى شکست‌خورده‌ى ديگرى شروع مى‌شد.

 

اين شکست دوطرفه و براى هر دو طرف بود.

 

معلوم است. در خاطراتت هم نوشته‌اى که دايان خبرت کرد که نشست اسماعيليه ناکام بود.

 

اشکالى ندارد. اگر يک مرحله‌ى مقدماتى بى‌نتيجه بود بايد مرحله‌ى مقدماتى ديگرى شروع کني.

 

اگر در يک مرحله شکست خوردم چرا بايد مرحله‌ى تازه‌اى شروع کنم؟

 

چون مى‌خواهيم به نتيجه برسيم. مى‌خواهيم به صلح برسيم. بايد آن‌قدر کار کنيم تا نتيجه بگيريم. بايد بر همه‌ى ناکامى‌ها فايق بياييم.

 

دايان گفت که مذاکرات بى‌نتيجه بوده. خودتان هم از نشست اسماعيليه ناراضى بوديد. چرا؟ علامت اين شکست چه بود؟

 

چون فقط درباره‌ى چارچوب کلى مذاکرات به توافق رسيديم. من خودم بيست بار در مذاکرات شرکت کردم. بار اول و دوم و سوم شکست خورد. بار چهارم فلان کس حاضر نشد شرکت کند. بار پنجم ترميم کابينه شد و بايد از اول شروع مى‌کرديم. بار ششم همه چيز از ياد رفته بود و دوباره از اول... مذاکره همين است. بايد مراحل مقدماتى را بگذرانى تا به نتيجه برسي.

 

همه‌ى شما در خاطراتتان وقتى رفتن به ميز مذاکره را توصيف مى‌کنيد احساس مى‌کنم هيچ در چنته نداشته‌ايد و و فقط به آن‌چه در ذهن سادات مى گذشته اعتماد مى‌کرده‌ايد.

 

به هيچ وجه چنين چيزى درست نيست.

 

خودت در خاطراتت مى‌نويسى رفتيم و سوار هواپيما شديم و با هم گپ زديم واز هواپيما پياده شديم و به ديدن سادات رفتيم و صحبت کرديم.

 

پس اسناد و مدارکى که همراهمان بود براى چه بود؟

 

اما سادات به آن‌ها هيچ کارى نداشت.

 

معلوم است. ما بايد به اين اسناد کار داشته باشيم نه او. ما مأمور بوديم که با فلان و فلان صحبت کنيم و راه حلى پيدا کنيم.

 

و در نهايت او آن‌چه را در نظر داشت به همه تحميل مى‌کرد.

 

وقتى به مشکلى برمى‌خوردیم و نمى‌توانستيم تصميم بگيريم يا خودمان اختلاف داشتيم نزد رئيس جمهور مى‌رفتيم و مى گفتيم نظرت چيست. او لازم نبود در اين جزئيات وارد شود و اين وظيفه‌ى ما بود.

 

اين دومين بارى بود که بيگن را مى‌ديدي.

 

بله يک بار در قدس و يک بار در اسماعيليه.

 

اما در اسماعيليه محمد ابراهيم اولين بار بود که بيگن را مى‌ديد. درباره‌ى بيگن نوشته: «بيگن تأثير منفى در من گذاشت. بسيار سنگ‌دل و متعصب و مغرور بود. اگر به آن‌چه خود مى‌خواست رسيده بود ديگر برايش اهميت نداشت ديگران چه مى‌کشند. گذشته‌ى تروريستى خون‌بارش براى کسى ديگر مهم نبود. از طرفى انسانى بسيار باهوش و فريب‌کار و زبان‌باز و نکته‌سنج بود.» نظر شما درباره‌ى بيگن چيست؟

 

خدا محمد کامل را بيامرزد با هم مثل برادر بوديم. او بسيار يک طرف نگاه مى‌کرد. هيچ backgroundى درباره‌ى مسائل جهان عرب و به خصوص اين مسئله نداشت. از اول هم از سمَتش ناراضى بود. براى همين در مذاکره خيلى موفق عمل نمى‌کرد...

 

سؤال من اين بود که نظرت درباره‌ى بيگن چيست؟

 

آن‌چه گفتى نتيجه‌ى نگاه کسى است که آن را بيان کرده است. اما من هم با آن موافقم.

 

با تمامش؟ از اول تا آخر؟

 

بله.

 

در طرف ديگر انور سادات بود. مردى که خود را بزرگ مى‌دانست، در جزئيات وارد نمى‌شد، با تصميمى که، به نظر خودش، بر اساس شجاعت و عدالت و انسانيت گرفته بود بسيار اعتماد به نفس داشت. خود شما درباره‌‌اش در خاطراتتان گفته‌ايد که کم مطالعه مى‌کرد و خودش مى‌دانست که صلحى يک‌جانبه را آغاز کرده است.

 

چه کسى گفته کم مطالعه مى‌کرد؟

 

خود شما در خاطراتتان. در صفحه‌ى 35 کتابتان گفته‌ايد که سادات حوصله‌ى دخالت در جزئيات نداشت و ترجيح مى‌داد اين‌گونه تصميمات را به معاونانش واگذار کند.

 

درست است.

 

و نوشته‌اى که چندبار از اين که نتوانستى سادات را راضى کنى که کارى را بکند سرخورده و ناراحت شده‌اي.

 

کجا؟

 

در اسماعيليه.

 

بله در اسماعيليه درست است.

 

شما مخالف امورى در اسماعيليه بوديد و سادات حاضر نبود قبول کند.

 

نه من مخالف چيزى نبودم. من مى‌خواستم در روند مذاکرات نوعى تسلسل پيش بيايد تا بتوانيم آن را به کنفرانس ميناهاوس وصل کنيم. لازم بود نشان دهيم کنفرانس ميناهاوس چه ربطى به تشکيل کميسيون‌هاى نظامى و مدنى دارد؟ و چرا بايد اين کميسيون‌ها به کنفرانس ميناهاوس گزارش بدهند؟ مثلا در کميسيون سياسى موفقيت داشتيم و طرف امريکايى هم وارد شد اما کميسيون نظامى نتوانست در حد روابط دوگانه ميان مصر و اسرائيل عمل کند.

 

فکر نمى‌کنى روابط دوگانه قوى‌تر و بهتر بود چون اگر امريکا وارد مى‌شد از اسرائيل حمايت مى‌کرد و مشکل بيشتر مى‌شد؟

 

نه. نه. ما به امريکا نياز داشتيم چون امريکا نقش بازى کرده بود و بدون نقش امريکا امکان نداشت به معاهده‌ى صلح برسيم.

 

به نقش امريکا خواهيم پرداخت. اما تا الآن واضح شد که سادات کاملاً تک‌روى مى‌کرده است. اين حرف را در کتابت هم زده‌اي. اسماعيل فهمى هم گفته.

 

درست است اما من آن خاطرات را در سال 1977 نوشته‌ام. آن حرف را عوض نکرده‌ام اما...

 

همه‌ى کسان ديگرى که خاطرات خود را نوشته‌اند همين را درباره‌ى سادات گفته‌اند.

 

اما الآن نظر من کاملا با آن‌چه در سال 1977 نوشته‌ام متفاوت است.

 

اما من با نظرت در سال 1977 کار دارم.

 

براى همين است که مى‌گويم فکرت عقب‌مانده است!!

 

اشکالى ندارد!!

 

اما من الآن هم فکر مى‌کنم.

 

برگرديم به نظرت درباره‌ى اقدامات سادات. نظرت در سال 1977 را بگو نه نظر امروزت را.

 

بله در سال 1977 ترسيده بودم.

 

از چه چيزى؟

 

از اين‌که همه‌ى مذاکرات بى‌نتيجه بماند.

 

و بيشتر حدس مى‌زديد شکست بخوريد يا موفق شويد؟

 

قطعا فکر مى‌کردم شکست بخوريم؛ چرا؟ چون نمى‌دانستم اوضاع چگونه پيش خواهد رفت. آيا امريکايى‌ها دخالت خواهند کرد يا نه؟ آيا امريکايى‌ها از ما حمايت خواهند کرد؟ آيا کشورهاى عربى از ما حمايت خواهند کرد؟ فلسطينى‌ها تغيير موضع مى‌دهند؟ همه‌ى اين‌ها سؤالاتى بود که آن موقع جوابش را نمى‌دانستيم.

 

در خاطرات محمود رياض چيز عجيبى خواندم. در ص563 مى‌گويد  که هرمان آيلتس، سفير وقت امريکا در قاهره، در دسامبر 1977 با او ملاقات کرده و تأکيد کرده که امريکا در ديدار سادات از قدس هيچ دخالتى نداشته و سادات در اين باره هيچ مشورتى با امريکايى‌ها نکرده است.

 

من در اين باره اطلاعات دقيقى ندارم اما مى‌توانم بگويم که يکى از دغدغه‌هاى ما اين بود که امريکا چندان از اين اقدامات استقبال نکرد.

 

اقدام سادات؟

 

بله. و حتا ديپلوماسى سادات اين بود که امريکا را دخالت دهد و وارد مذاکرات کند.

 

اما امريکا پيشنهادهايى داده بود که مصر و اسرائيل رد کرده بودند.

 

من احساس آن زمانم را مى‌گويم. از برخى از اين اقدامات خبر نداشتيم.

 

کى متوجه شديد که امريکا هم حاضر است در نقش يکى از طرف‌هاى مذاکره وارد شود؟

 

وقتى که سايروس ونس در آگوست آن سال به اسکندريه آمد و اطلاع داد و گفت که بايد مذاکرات و ديدارها بيشتر شود و ما ملاقاتى در کمپ‌ديويد برايتان ترتيب مى‌دهيم. اين‌جا بود که فهميديم امريکا مى‌خواهد نقش واسطه بازى کند.

 

برگرديم به مذاکرات قدس. اين ديدار جز باز کردن يک بطرى ويسکى هيچ نتيجه‌اى نداشت، ملاقات اسماعيليه هم بى نتيجه ماند. در 17 ژوئن 1978 کميسيون سياسى در قدس نشست داشت.

 

و ناموفق ماند.

 

و تا انتها هم بيگن با شما برخورد بسيار بد و مغرورانه‌اى داشت و در ميز شام با وزير خارجه‌ى مصر برخورد تندى نشان داد.

 

بله. اين‌ها همه مشکلات مذاکره است. براى همين مراحل مقدماتى لازم است.


نظر شما :