پشت ديوارهاى سرخ

۰۹ مرداد ۱۳۸۶ | ۱۸:۳۵ کد : ۴۲۹ سرخط اخبار
مقاله اى از گرى کاسپاروف قهرمان شطرنج جهان پيرامون حکومت پدرخوانده اى روسيه
پشت ديوارهاى سرخ

 

وقتى ولادمير پوتين در سال 2000 ميلادى قدرت را به دست گرفت،‌ سؤال داغ آن وقت اين بود: "پوتين کيست؟" اما امروز سؤال فرق کرده: "ماهيت روسيه پوتين چيست؟" اين رژيم به شکل چشمگيرى رفتار يکنواخت و ثابتى داشته، با اين وصف رهبران کشورهاى خارجى و رسانه­هاى غربى از بى توجهى کامل آقاى پوتين به عقايد آنها هنوز ابراز شگفتى مى کنند.

 

هنوز هم بارها و بارها صداى اعتراض آنان را مي­شنويم که در باره مرگ يک خبرنگار ديگر يا زندانى شدن يک تاجر ناموافق با کرملين يا اخراج يک سرمايه­گذار از روسيه يا ضرب و شتم راهپيمايان طرفدار دموکراسى يا استفاده از نفت و گاز به عنوان سلاح  مي­گويند: "آيا پوتين نميداند که اين رفتارش چقدر بد به نظر مى آيد؟"

 

بايد پرسيد چه نوع حکومتى به چنين رفتارهايى ادامه مي­دهد. اين کرملين مطابق با سيستم ارزشى به­خصوصى فعاليت مي­کند که به کلى با ارزش­هاى ملل غربى متفاوت است،‌ اين ملل خيلى تقلا مي­کنند بفهمند که پشت ديوارهاى سرخ قرون وسطايى چه مي­گذرد.

 

حکومت آقاى پوتين در تاريخ بي­همتاست. اين کرملين امروز تا حدودى اوليگارشى است و در اختيار عده معدودى ثروتمند است که باهم ارتباط تنگاتنگى ارند. تا حدودى هم فئودالى است و به قبايل خودگردانى تقسيم شده که از رعاياى خود چيزى شبيه ماليات جمع مى کنند و اين رعايا هيچ حق و حقوقى ندارند.

 

روى همه اينها هم لايه­اى از دموکراسى نقاشى شده که ضخامت آن به قدرى است که بهانه کافى براى حضور در جمع گروه هشت را فراهم مي­آورد و پول اوليگارش­ها را امن و امان در بانک­ها غربى حفظ مي­کند.

 

اما اگر شما واقعاً مى خواهيد از رژيم پوتين بيشتر سردربياوريد،‌ من مي­توانم چند منبع را به شما براى خواندن معرفى کنم. نه منظورم مارکس يا آدام اسميت نيست. منظورم آثار مونتسکيو يا ماکياولى نيست،‌ هرچند نويسنده­اى که شما به دنبال آن مي­گرديد ايتاليايى است.

 

 فعلاً هم از خير کتاب "دکترين فاشيسم" موسلينى هم بگذريد و بخش علوم سياسى را هم کنار بگذاريد. در عوض مستقيم  به سراغ ادبيات داستانى و خيالى برويد و هر کتابى از "ماريو پوزو" يافتيد براى مطالعه به خانه ببريد. اگر هم خيلى عجله داريد که به کارشناس حکومت روسيه تبديل شويد، به دنبال دى وى دى هاى آثار پوزو بگرديد که فيلم سينمايى شده­اند. ف

 

يلم سينمايى سه قسمتى "پدرسالار" [که البته به اشتباه "پدرخوانده" ترجمه و مصطلح  شده]  براى شروع نقطه مناسبى است. اما فيلم­هاى آخرين دون"، "امرتا" و "سيسيلي­ها" را از دست ندهيد.

 

شبکه­اى از خيانت، تبانى،‌ خطوط ارتباطى تار و مبهم بين تجارت، حکومت و جنايت، همه را در کارهاى آقاى پوزو جست و جو کنيد. يک مورخ به کرملين امروز نگاه مي­کند و عناصرى از دولتى که به بنگاه اقتصادى تبديل شده و در کتاب موسولينى به آن اشاره شده و همچنين عناصرى از جونتا در آمريکاى لاتين، و ماشين PRI‌ شبه دموکراسى در مکزيک را مى بيند.

 

 مى دانيد اگر هواداران و دوستداران آثار پوزو به­دقت به حکومت پوتين نگاه کنند  چه مي­بينند؟ بله سلسله مراتبى سخت و مستحکم،‌ تحريف، ارعاب، مخفى کارى و جاسوسى و از همه مهم تر حفظ جريان و گردش مالي. در يک کلمه مافيا.

 

اگر عضوى از حلقه داخلى خلاف خواسته­ کاپو [به ايتاليايى يعنى کاپيتان و اشاره به فيلم­هاى مافيايى ايتاليايى] عمل کند زندگي­اش برباد است. همين­ که ميخائيل خودورکوسکى،‌ ثروتمندترين مرد روسيه،‌ تصميم مي­گيرد مستقيم براى خودش کار کند و به صورت مشروع کمپانى نفتى يوکوس را راه­اندازى کند و از همکارى با شرکت­هاى مرتبط با کاگ­ب متعلق به پوتين کناره بگيرد، سر از زندان سيبرى در مى آورد.

 

کمپانى اش مصادره شده و به يغما مى رود و هر تکه اش جذب دستگاه مافيايى دولتى "روزنفت" و "گازپاروم" مي­شود.

 

مورد يوکوس به الگو تبديل شده است. دولت شرکت­هاى خصوصى را مي­بلعد و هم­زمان دارايي­هاى کمپاني­هاى دولتى به حساب­هاى خصوصى انتقال مي­يابد.

 

 

الکساندر ليتويننکو که از اعضاى کاگ­ب بود اما پيمان وفاداري­اش را شکست، به بريتانيا متوارى شد. از آن بدتر قانون اومرتا را زير پا گذاشت و در رسانه­ها و مطبوعات به افشاگرى پرداخت و کتاب­هايى در مورد اعمال کريه پوتين و سربازان در رکابش منتشر کرد. به جاى آن که به روش از مد افتاده­ى پدرسالار[پدرخوانده] جسدش از رودخانه بيرون کشيده شود، در اولين حمله تروريستى هسته­اى در لندن کشته مي­شود و اکنون کرملين از تحويل مظنون اصلى خوددارى مي­کند.

 

 

آقاى پوتين درک نمي­کند که چرا بريتانيا به خاطر جان فقط يک انسان حاضر است به منافع تجارى کشورش لطمه بزند. براى او چنين مفهومى بسيار غريب و دور از ذهن است. در دنياى او هر چيزى با مذاکره، دست­يافتنى است.

 

اخلاق و مرام جايى در بازي­ کرملين ندارد. در مورد پرونده ليتوينکو موضوع اصلاً سوء تفاهم نيست گويى دو کشور با دو زبان مختلف با هم صحبت مي­کنند و حرف هم را نمي­فهمند.  

 

در دنياى متمدن بعضى مسايل خدشه­ناپذير و بى چون و چراست. جان انسان بر سر همان ميزى معامله نمي­شود که ديپلماسى و تجارت مورد بحث و گفت و گو قرار مي­گيرد. اما براى آقاى پوتين اين بازى هيچ قاعده و محدوديتى ندارد. کوزوو، سپر دفاع موشکى،‌ معامله بر سر خطوط لوله نفت و گاز، برنامه هسته­اى ايران و حقوق دموکراتيک مردم، حکم کارت هاى بازى را دارند.

 

 

بعد از سال­ها بي­اعتنايى به قانون در روسيه و نداشتن پيامد يا فشار از سوى کشورهاى خارجى، تعجبى ندارد که ديدگاه آقاى پوتين در عرصه بين­الملل هم تعميم مي­يابد. "اندرى لوگووى" متهم قتل ليتويننکو آزادانه به هواداران و مشتاقان امضا مي­دهد و از حمايت رسانه­هاى روسى برخوردار است.

 

 رسانه­هايى که بدون تأييد کرملين هيچ نمى گويند و نمي­نويسند. هفت سال است که غرب با زبان خوش و نرم از روسيه مي­خواهد که رويه­اش را تغيير دهد. در ظاهر براين باورند که مي­توانند پوتين و دارودسته­اش را به سيستم ديپلماسى و تجارت غرب ترغيب کنند.

 

اما در عمل عکس آن اتفاق افتاده است، دست مافيا به هرچه ميرسد، موجب فساد آن مي­شود. نقض حقوق بشر پذيرفتنى شده است. کرملين قصد ندارد استانداردها و معيارهايش را تغيير دهد: حتى قصد دارد استاندارهاى خودش را به دنيا هم تحميل کند. هرچند مهر مشروعيت از تجار و سياستمداران غربى را دريافت مي­کند، اما درعمل آن تجار و سياستمداران را شريک جرم خود مي­کند.

 

 

با اين قيمت­هاى بالاى انرژى، هيچ کس نمي­تواند از وسوسه پيشنهاد کرملين امتناع ورزد. گرهارد شرودر، صدراعظم سابق آلمان هم نتوانست در برابر معامله با پوتين و شرايطش مقاومت کند و زمانى که حکومت را در دست داشت معامله خطوط لوله نفت درياى بالتيک را جوش داد و از همان زمان شغل بسيار مناسبى در گازپاروم انتظارش را مي­کشيد.

 

 سيلويو برلوسکونى، نخست­وزير سابق ايتاليا نيز به شريک خوب تجارى پوتين تبديل شد. حتى در اجلاس اتحاديه اروپا به طرفدارى از پوتين و سوءرفتارهايش  در چچن  و زندانى کردن خودوروکوسکى پرداخت و حتى به شوخى گفت: " من بايد قاضى شما باشم!"  اکنون نيکولاس سارکوزى به منافع کمپانى نفتى فرانسوى توتال در ميدان گازى اشتوکمن مي­بالد.

 

 

با اين وضعيت آيا سارکوزى مي­تواند به حمايت از بريتانيا بپردازد آن هم بعد از معامله­اى که پشت تلفن با پوتين انجام داده است؟ سارکوزى به خوبى واقف است اگر گوردون براون [نخست وزير انگليس] پشت خط تلفن به پوتين پيشنهاد صرف نظر کردن از پرونده­ آقاى لوگووى را مطرح کند شايد توتال مجبور شود کنار بکشد و جا براى "بي­پى" [منظور بريتيش پتروليوم بزرگترين کمپانى نفتى بريتانيا] باز شود.

 

ما که اپوزيسيون در روسيه را تشکيل مي­دهيم، بارها شنيده­ايم که به زودى مشکل ما به يک مشکل جهانى تبديل خواهد شد. مافيا مرز نمي­شناسد.

 

اگر مسايل تجارى اقتضا کند و در  سرفصل اولويت­ها در روسيه بگنجد، ترور هيچگاه مردود نيست. اخراج ديپلمات­ها و محدوديت ديدار مقام­هاى رسمى اين کشور هيچ تأثيرى بر آن نخواهد داشت. اما محدوديت مسافرت نخبگان حاکم و سرزدن به دارايي­هايشان در غرب چطور؟ باز هم تأثيرى ندارد؟

 

 برعکس، اين موضوع قابل صرف نظر کردن نيست چون آنها مايل هستند پولشان جاى امنى باشد،‌ جايى که قانون حاکم است. تا به حال دليل کافى وجود داشته که پوتين و حاميانش خاطرى جمع داشته باشند. آنها به قدرى پول صرف سفر براى اسکى در کوه­هاى آلپ [در اروپا] کرده­اند که اين بار تصميم گرفته­اند اسکى و بازي­هاى زمستانى المپيک را به خانه (روسيه) بياورند.

 

 

دليل وجود ندارد که غربي­ها دست از تجارت با روسيه بردارند. اين باعث ناخرسندى است که اين تجارت رو به فزونى است. مافيا فقط دست بگير دارد دست بده ندارد. آقاى پوتين آموخته که وقتى با اروپا و آمريکا معامله مي­کند هميشه مي­تواند روى وعده­هاى توخالى و بى ارزش حساب باز کند و در ازاى اين وعده­ها پول نقد دريافت کند. برگ برنده­ لوگووى هم ممکن است هنوز خريدار داشته باشد.

 

 

گرى کاسپاروف قهرمان سابق شطرنج جهان بود. او اکنون با وال استريت ژورنال همکارى دارد و رئيس "جبهه مدنى متحد روسيه" است که يکى از سازمان هاى طرفدار دموکراسى و يکى از نهادهاى اپوزيسيون در اين کشور است.

 


نظر شما :