نامه ملکوتی

۱۹ دی ۱۳۸۸ | ۱۷:۵۲ کد : ۶۶۶۸ باشگاه خوانندگان
یادداشت برات شمسا، یکی از خوانندگان دیپلماسی ایرانی در مود نامه تاریخی امام خمینی(ره) به گورباچف
نامه ملکوتی

 وضعیت کمونیسم روسی، از لنین تا گورباچف

اولین کشور کمونیستی به عوض سر درآوردن از یکی از کشورهای اروپایی، بنا به پیشگویی کارل مارکس، از کشور روسیه عقب مانده سر در آورد و در این کشور در سال 1917، قدرت را بدست گرفت.

لنین به عنوان رهبر انقلاب تا 1943 زنده بود. طرح اقتصادی نپ او تعبیری جدید از مارکسیسم بود که اندیشه های لنین به همراه تفکرات مارکسیسم، زیربنای ایدئولوژیک روسیه (اتحاد جماهیر شوروی) قلمداد شد. این اندیشه مارکسیسم لنینیسم بود. استالین در حذف مخالفان خود از جمله تروتسکی، قدرت حزبی را قبضه کرد. و تا 1953 در قدرت بود.

دوره او تثبیت حکومت سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی و عبور پیروزمندانه از تجاوز آلمان نازی بود. تاثیرات این پیروزی جدا شدن بخش شرقی اروپا و پیوستن آن به اتحاد جماهیر شوروی بود. و بلوک شرق شکل گرفت و ورشو به عنوان پیمان نظامی شرق ایجاد شد و در چین هم به کمک انقلابیون روسی کمونیسم حاکم گشت و پایه های صنعتی مدل شرقی در شوروی قدرتمند گشت.

بعد از کرگ استالین، خروشچف به قدرت رسید. او در کنگره بیستم با طرح تزهای های جدید همچون راه رشد غیر سرمایه داری و همزیستی مسالمت آمیز نخستین شکاف را در جهان کمونیسم ایجاد کرد. برخی از رهبران آلبانی خروشچف چین و همچنین نمایندگان گروه های چریکی در آمریکای لاتین به استالین خروشچف اعتراض کردند و در نتیجه تفکرات جدیدی را در عرصه بین المللی شکل گرفت که از آن جمله کمونیسم اروپایی، کمونیسم چینی، کمونیسم آلبانی، (انورخوجه) کمونیسم جنگ های چریکی آمریکای لاتین و ... بود.

خروشچف بعد از 11 سال در قدرت بودن در 1964 مرد، برژن جانشین او شد. هم چنین شوروی رهبری بلوک شرق را عهده دار بود و از نگاه غرب یک دولت اروپایی محسوب نمی شد و عملا از معادلات و ترتیبات امنیتی و سیاسی کنار گذاشته شد. در قرن بیستم برژنف بود که ابتدا در 1972 اعلام کرد که ما یک دولت اروپایی هستیم.

در 1982 برژنف مرد و یوری اندرپف صدر هیئت رئیسه شد. وی کهنسال بود، که یکسال نکشید مرد و بعد چرینکو بعد از او رهبر شد که او هم پیرمرد بود و در 1983 قدرت را بدست گرفت و در 1985 مرد و اینبار اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی تصمیم گرفتند که یک مرد میانسال را انتخاب کنند که میخائیل گورباچف که یکسال بعد از مرگ استالین یعنی در 1954 متولد شده بود در 1985 صدر هیئت رئیسه شد.

گورباچف و اندیشه های او

گورباچف یک اصول گرای رفرمیست بود. مارکسیستی که نه بدنبال تجدید نظر طلبی در تفکر مارکسیسم و ضربه زدن بدان، بلکه دنبال راهی بود که با حفظ ماهیت ایدئولوژیک مارکسیسم لنینیسم اقتصاد ضعیف شده کشور را که در نتیجه رقابت تسحیلاتی با بلوک غرب حاصل شده بود را نجات و این ساختار را توانمند نماید.

راهی که لنین بعد از مرگ مائو توسط دنگ شیائو پینگ طی کرد. او با شعار"ما مولود زمانیم همه باید تغییر کنیم" تفکرات اصلاحی خود را در دو زمینه پروستریکا (بازسازی و اصلاح بنیادی در ساخت اقتصادی کشور) با تاکید بر شیوه اقتصادی لنین (نپ) و تمرکز زدایی در مدیریت و هماهنگی اقتصادی با پویش های علمی و دستیابی به تکنولوژی مدرن و تشویق بخش خصوصی و فردگرایی مثبت و گلاس نوست (فضای باز سیاسی) با فعال سازی دموکراسی و جدائی ناپذیری سوسیالیسم و دموکراسی و تشویق انتقاد گرایی و گسترش مشارکت سیاسی ارائه کرد.

در سطح بین المللی نیز تفکرات او بر یک اندیشه نوین استوار بود که بر پیوستگی زاینده جهانی و تاکید بر همکاری بین المللی و لزوم برقراری نظمی نوین در جهان و هشدار در مورد خطر استفاده از تسلیحات هسته­ای و اهمیت دادن به نقش سازمان ملل متحد برای برقراری صلح و امنیت در میان ملت ها (امنیت متقابل و تجزیه ناپذیر) و ترجیح دادن به راه های سیاسی به جای چالش نظامی پرهزینه با آمریکا تایید می کرد.

کاهش توجه به جهان گرایی کارگری و اصولا جهان سوم و تاکید بر گفتگو، و مذاکره به عنوان ابزاری مناسب از دیگر ویژگی های اندیشه گورباچف در عرصه بین المللی بود.

فضای سیاسی جهانی و ایران

در هنگام نوشتن نامه اتحاد جماهیر شوروی همچنان رهبر بلوک شرق بود. کمونیسم به عنوان ایدئولوژی بلوک شرق قدرت نمایی می کرد. جنگ سرد، حاکم بر عرصه بین المللی بود و بین دو قدرت بین المللی در اوج بود، تصمیم به خروج ارتش سرخ از افغانستان گرفته شده بود.

اندیشمندان غربی با تردید کامل نسبت به فروپاشی شوروی، تنها نظاره تجدید نظر طلبی در اندیشه اتحاد جماهیر شوروی و صاحبان قدرت سیاسی در آمریکا و اروپا و دیگر رهبران، دارای موضع روشنی نسبت به رخدادهای در حال وقوع در شوروی و بلوک شرق نبودند و غالب تحلیلگران کلاسیک فروپاشی کمونیسم را فقط از دیدگاه عوامل خارجی هم چون وقوع یک جنگ و تهاجم به شوروی و نه دلایل درونی، تحلیل می کردند.

ایران در این برهه در انتهای دوره دفاع مقدس قرار داشت و خسارات و صدمات ناشی از هشت سال جنگ بر دوش اقتصاد ضعیف، سنگینی می کرد.

سابقه نامه نگاری مردان الهی

 از این نوع نامه ها می توان نامه حضرت سلیمان به ملکه سبا و نامه های نوشته شده در هنگامه بعثت و بعد از آن به پادشاهان روم، ایران، مصر و حبشه را نام برد. که حضرت امام خمینی (ره) در این قرن(قرن بیستم) آن مشخصه را تکرار کردند.

آنچنان که شوارد نادزه در هنگام تسلیم پاسخ گورباچف ذکر کرد که واقعیات تبادل پیام ها بین رهبران کشور ما یک پدیده منحصر به فرد در روابط فیمابین است و شرایطی را پیش آورده است تا روابط فی مابین دو کشور وارد یک مرحله کیفی جدید برای همکاری در تمامی زمینه ها شود.

سابقه پیشگوئی های گوناگون حضرت امام خمینی(ره)

شنیدن صدای پوسیدن مارکسیسم تنها پیش گویی حضرت امام (ره) نبود. قبل از این نامه البته حضرت ایشان در هنگام مبارزه مردم علیه رژیم ستم شاهی، با قاطعیت ذکر کردند که شاه رفتنی است و همچنین در زمان تجاوز دولت بعثی عراق، بیان داشتند که صدام سیلی محکمی خواهد خورد و دیدم که چه شد؛ و در هنگام اشغال لانه جاسوسی در تهران توسط دانشجویان مسلمان که کارتر به دنبال برون رفت از آن افتضاح و تحقیر بین المللی بود و طرح حمله را ریخت که نیروهای او در طوفان شن صحرای طبس گرفتار شدند.

به جیمی کارتر توصیه کردند که در انتخابات شرکت نکند (شکست می خورد) ولی او شرکت کرد و شکست خورد و در همان دوره بود که به دانشجویان فرمود که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، که تاکنون هم دیده ایم که هیچ غلطی نتوانسته است بکند.

 سابقه نامه حضرت امام خمینی

در اولین روز سال 1989 میلادی برابر با 11 دی 1367 نامه ای را خطاب به میخائیل گورباچف، رئیس جمهوری شوروی نگاشت که این نامه توسط هیئت منتخب ایشان مرکب از آیت الله جوادی آملی، محمد جواد لاریجانی و خانم مرضیه حدیده چی دباغ، در مسکو به گورباچف تحویل گردید.

 محورهای نامه تاریخی حضرت امام خمینی (ره) به گورباچف

این نامه در مجموع شامل دو محور بود؛ یکی محور دینی و دومی محور سیاسی که به تفکیک به بحث درباره آن می پردازم .

الف) محورهای دینی نامه

 الف-1 دعوت به توحید و طرح الحاد

در متن نامه حضرت امام(ره) نخست بحث معرفتی و توحیدی را پیش کشیده و تاکید می نماید که "مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست" و از وی می خواهند که بار دیگر به دو جهان بینی مادی و الهی بیاندیشند، واضح است که قرآن، خداپرستی را مهمترین نیاز بشر معرفی می کند و راز انسانیت را در توحید مداری می جوید؛ توحید جامع همه آرمانها و هدفهای عالی انسان رو به کمال است.

هر کسی و جریانی که از حریم توحید بیرون آید در شرک و کفر و الحاد درآمده است، بنابراین حضرت امام خمینی(ره) در آغاز این نامه گورباچف را دعوت به خداگرایی و دست شستن از خدازدائی و دین زدائی می­نماید و توجه می دهد که عالم نه صرف امور حسی و مادی بلکه بعد معنوی هم دارد که نیازمند به شناخت است.

الف-2 پایداری حق و زوال با طل

روشن است که حق و باطل همیشه در حال جنگ بوده اند، درآن وعده پیروزی نهائی حق را بر باطل بشارت داده است. قرآن باطل را کف روی آب می داند که از بین رفتنی است و آنچه استوار است جریان حق است و این حق است که ماندنی است.

حضرت امام(ره) اشاره می کند که "رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم (باطل) زد و شما دومین ضربه و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. از شما جدا می خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم گرفتار زندان غرب (باطل) و شیطان بزرگ(باطل) نشوید.

الف-3 نقش دین در مناسبات سیاسی و اجتماعی

می دانیم که دین اسلام برای تمامی ابعاد فردی و اجتماعی انسان دارای برنامه جامع است. دین آموزه های مطابق فطرت به همراه عنصر عقلانیت و اجتهاد مستمر دارد تا نیازهای اصولی را برطرف کند. کارکرد اجتماعی و سیاسی دین در طول تاریخ دراز بوده است.

حضرت امام در متن نامه می آورند که "راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرت ها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است، مخدر جامعه است؟"

الف-4 دفاع از مظلومان و پابرهنگان

اتحاد جماهیر شوروی در سال 1978 به افغانستان تجاوز کرد و تا 1989 این کشور را در اشغال خود نگاه داشت. ضرت امام (ره) در نامه به افغانستان و مردم وظلوم و ستمدیده آن اشاره کرده و از پابرهنگان به دفاع بر می خیزد.

ب) محورهای سیاسی نامه وجوه سیاسی نامه حضرت امام به گوباچف شامل دو بخش است که اولین بخش آن معروف است و در آن به فروپاشی شوروی اشاره می نماید و دومین بخش آن مظلوم مانده که اشاره به فروپاشی غرب هم می نماید.

بخش اول حضرت امام در این نامه نامه اشاره می نماید " برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد. مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست... صدای شکستن استخوانهای مارکسیسم به گوش فرزندانش رسیده است " هرچند گورباچف درک عمیقی از نامه نکرد، اما سه سال بعد شوروی از هم پاشید و در نتیجه این فروپاشی پانزده جمهوری مستقل تشکیل شد.

کشورهای اروپای شرقی از زیر یوغ مارکسیسم خارج شدند. در واقع فروپاشی هسته اصلی مارکسیسم (شوروش) موجب فروپاشی دایره اول ( جماهیر پانزده گانه شوروی) و دایره دوم ( اقمار شرق در اروپای شرقی مثل ررومانی، بلغارستان مجارستان چک اسلواکی یوگوسلاوی، آلبانی و ...) و سپس دایره سوم ( برخی کشورهای آسیایی و آفریقایی متمایل به سوسیالیسم و در اتکا به اتحاد جماهیر شوروی در عرصه بین المللی هم چون یمن) و دایره چهارم) احزاب کمونیستی در سراسر جهان که بخشی از احزاب برادر و همسو با کمونیسم روسی بودند) گردید، مارکسیسم جذابیت خود را به عنوان یک ایدئولوژی اروپایی (زادگاه) و جهانی (گسترش) از دست داد.

فضای سیاسی دو قطبی جنگ سرد از بین رفت، رقابت تسلیحاتی فزاینده از سوی یک طرف درگیر متوقف شد. مدل تفکر انقلابی مارکسیستی برای روشنفکران جهان سومی از هم پاشید، اتکا کشورهای سوسیالیستی به شوروی بهم ریخت و اندیشه و ایدئولوژی لیبرالیسم مهمترین رقیب و دشمن خود را از دست داد و جذابیت لیبرالیسم افزون تر شد و قبله گاه روشنفکران جهانی از اردوگاه تفکر چپ ( مارکسیستی روسی) به سوی تفکر راست  (لیبرال دموکراسی) تمایل پیدا کرد.

هرچند بخش مظلوم نامه همین نکته بود که حضرت امام هشدار داده بودند.بخش دوم ایشان در همان نامه اندیشه لیبرالیسم غربی را هم به مانند مارکسیسم، یک اندیشه از بین رفتنی دانستند و به گورباچف تاکید کردند که " مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و خواهد کشاند... در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید... در زمینه اقتصاد دنبال باغ سبز دنیای غرب نروید، گره های کور اقتصادی را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل نکنید."

این آن بخش از پیام حضرت امام بود که تحلیلگران بدان نپرداختند و گورباچف هم از آن غافل ماند و ده سال بعد در مصاحبه ای گفت:" اگر ما پیشگوئی های آیت الله خمینی را در آن پیام جدی می گرفتیم، قطعا شاهد چنین وضعیتی نبودیم."

نه تنها گورباچف که تمامی رهبران پانزده جمهوری مستقل شده و کشورهای بلوک شرق اروپای شرقی و احزاب برادر و رهبران سوسیالیست برخی کشورهای جهان سوم، این بخش از نامه را موشکافی نکردند و در عبور از یک چاله ( مارکسیسم) درون چاله ای دیگر( لیبرالیسم و سرمایه داری غرب) افتادند.

چنگیز ایتمایف در پانزده سال بعد از استقلال کشورهای آسیای مرکزی که رهبران این کشورها به اتکا حضرت امام دنبال باغ سبز دنیای غرب رفتند، "نوشت که دنیای سرمایه داری غرب به عوض اینکه اقتصاد و فرهنگ و جامعه ما را به سرچشمه های زلال تمدنی خود وصل کند، کشورهای ما را به لوله های فاضلاب خودش متصل کرد.

غرب نه تنها گره های کور اقتصادی کشورهای بلوک شرق و بازمانده از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را حل نکرد بلکه آنها را بیش از پیش گرفتار حادثه کرد و به بن بست کشاند و گرفتار زندان خود کرد."

 جوابیه گورباچف به نامه حضرت امام(ره)

ادوارد شواردنادزه وزیر خارجه وقت شوروی که بعدا رئیس جمهور گرجستان شد و با انقلاب مخملی آمریکایی جای خود را به ساکاشویلی داد، در 18 اسفند 1367 درست پس از هشت هفته پاسخ گورباچف را آورد. و در ملاقات با حضرت امام خمینی(ره) از ایشان تشکر کرد و گفت:" پیام شما از مفاهیم فراوان سرشار است و ملاحظات عمیقی راجع به سرنوشت بشریت دارد. حسن نیت رهبری ایران برای داشتن روابط حسنه و حسن همجواری قابل ستودنی است."

او ذکر کرد که گورباچف معتقد است ملت ما انتخاب خود را در 1917 انجام داد ( یعنی تفکر مارکسیستی را پذیرفت و شوروی را ایجاد کرد) و البته به نقل از گورباچف خوش بین آن روز که مسحور در باغ سبز غرب متمدن بود، گفت که توافق برای از بین بردن سلاح های هسته ای با غر ب انجام گرفته) اینک بعد از بیست و یک سال از آن پیام، یک مورد هم عملی نشده است) دورنمای خوبی برای از بین بردن سلاح های شیمیایی حاصل شده (انجام گرفت) توافق با غرب برای جلوگیری از تقابل نظامی صورت گرفته ( به شکل غیر مستقیم جنگ ها هم در چچن، قره باغ ،بوسنی و ... رخ داد) و در مناطق مختلف دنیا مناقشات خونین دارند به پایان می رسند (در حالی که جنگ داخلی در افغانستان ، تاجیکستان، آذربایجان و سپس در حمله آمریکا به افغانستان، عراق و ... شروع دور جدید تهاجمات نظامی آمریکا و غرب در یکه تازی در عرصه بین المللی بود).

و البته حضرت امام (ره) که درک اشتباه گورباچف و اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی را از متن نامه خود دیدند به شواردنادزه اشاره کوتاهی کردند که "به گورباچف بگویید من می خواستم جلوی شما یک فضای بزرگتری باز کنم، دریچه ای به دنیای بزرگ... "محور اصلی پیام من آن بود، امیدوارم بار دیگر ایشان در این زمینه تلاش نمایند."

 بیست سال پس از نامه حضرت امام (ره) به گورباچف از 1989 (زمان نوشتن نامه حضرت امام (ره) به گورباچف) تا 2009 (که پایان گرفت) چه اتفاقاتی افتاد؟ (ابعاد سیاست خارجی)

گورباچف سه سال بعد از قدرت سقوط کرد، جماهیر شوروی از هم پاشید ، بعد از گورباچف یلتسین آمد و تا سال 2000 در قدرت بود و بعد ولادیمیر پوتین رئیس چمهور روسیه شد تا 2008 در قدرت ماند و از آن سال تاکنون مدودف در سریر قدرت روسیه نشسته است.

حضرت امام در آن نامه اشاره کردند که اگر حقیقت را درنیابید، دیگران باید بیایند و اشتباهات شما ار جبران کنند. به نظر می آیید که بعد از یک دهه اشتباهات گورباچف و یولتسین، این پوتین بود که آمد تا اشتباهات گورباچف را آنهم در فضای تنها "روسیه" جبران کند.

گورباچف در آغاز خود را طراح "خانه مشترک اروپایی"دانست و اعلام کرد شوروی از اروپاست، اما اروپائی ها سر به سر گورباچف گذاشتند که کدام خانه؟

خانه مال اروپائی هاست، شما اروپایی نیستید. شوروی و بعد روسیه اروپایی نیست. اروپائی ها اعلام کردند اروپا یک هویت است، یک هویت فلسفی و فرهنگی است نه جغرافیایی، منتسکیو هم قبلا گفته بود اما رهبران شوروی و روسیه درست مطالعه نکرده بودند او می گفت اصولا آزادی ناسازگار با روسیه است.

روسیه دوره منتسکیو از نگاه او نه حکومت استبدادی بود نه جمهوری و نه سلطنتی، هگل هم بعد از او گفته بود که روسیه دارای خصلتی آسیایی است، ولی نه گورباچف باور کرد و نه یلتسین معتقد بود اروپایی ها نه شوروی گورباچف را و نه روسیه یلتسین را به خانه اروپایی راه ندادند.

آنها روسیه را دسپوتیزم شرقی می دانستند که دارای میراث مغولی بیزانسی است. توینبی هم روسیه را جدا از اروپا می دانست. آنها معتقد بودند که یکی از نتایج حمله مغول به روسیه دوری و برکناری روسیه از فرهنگ و مدن و زندگی غربی بود. روسیه را هرگز یک دولت غربی ندانستند. اروپایی ها، روس ها را فاقد فهم لطیف می دانند.

آنها می گویند روس ها روایت لطیف تر و یا فرهنگی تر از قدرت ندارند، یلتسین بعد از گورباچف هم اعلام کرد آمریکا و غرب نه شریک بلکه متحد ما هستند. ما می خواهیم به جامعه جهانی برگردیم بازگشت به تمدن کنیم اما اروپایی ها جواب دادند" روس ها مشکوکند، مغرضند."

در دوره یلتسین یوگوسلاوی هم از هم پاشید و غرب در آنجا هم برای نژاد اسلاو شاخ و شانه کشید، روسیه اینک تحقیر شده بود. همه چیز خود را از دست داده بود، کنترل به پیرامون نداشت، دیگر خبری از پرچم شوروی در برلین (1945) تاسیسات هیدرولیکی بر رودخانه دنی پر و اولین فضانورد (1961) همپایگی استراتژیک با آمریکا(1970) گذشت.

دوره ای ابر قدرت بود، حالا قدرت تحقیر شده بود، محو شده بود، و مدام از سوی اورپایی ها بر او حقارت تحمیل می شد. پوتین و جبران اشتباهات گوباچف پوتین از آغاز قرن بیست و یکم رئیس جمهور شد. به نظر می آید مصداق پیام امام در اینکه دیگران بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند، یکی از این دیگران پوتین بود.

او حقارت را نپذیرفت واژه جنگ سرد جدید در دوره او رخ نمود. وی تلاش کرد حداقل روسیه را (نه شوروی) به اقتدار پیش بازگرداند.

در همان آغاز او از چین ، هند، کره شمالی، و کوبا متحدین قدیمی ( دوران شوروی) بازدید کرد. بر همکاری با ایران (ضد غرب) تاکید کرد. با کشورهای مختلف (هند،سوریه،چین) قرارداد تسلیحاتی امضا نمود.

از جنگ پیشگیرانه آمریکا بعد از 11 سپتامبر انقتاد کرد. بر تولید موشک های چند کلاهکی تاکید کرد. با گسترش ناتو به شرق مخالفت نمود. منتقد تک قطبی شدن جهان شد. غرب و آمریکا را لیست تهدیدات امنیتی روسیه قرار داد. بر ضربه نخست هسته ای در صورت تجاوز تصریح کرد. تلاش نمود تا غرب را از حریم روسیه دور نماید. با برخی کشورهای آسیایی اتحاد استراتژیک بست.بدین ترتیب خوش بینی گورباچف و غرب زدگی یلتسین جایش را به بدبینی و هراس پوتین داد.


( ۱ )

نظر شما :