چرا عقب مانده‌ايم؟!

۱۰ آذر ۱۳۸۹ | ۱۳:۴۵ کد : ۹۴۸۷ باشگاه خوانندگان
يادداشتى از دکتر کاوه احمدى على آبادى، عضو هيئت علمى دانشگاه آبردين
چرا عقب مانده‌ايم؟!

ديپلماسى ايرانى: توسعه حتى هنگامى که ملاک‌هاى اساسى آن، شاخص‌هاى اقتصادى در نظر گرفته شود، باز ناگزير از توجه به ابعاد اجتماعى و فرهنگى است. هيچ تغيير رفتار اقتصادى رخ نمي‏دهد، مگر اين که در نگرش‌ها، هنجارها، تفکرّات قالبى، باورها، کنش‌ها و الگوهاى مألوف انسانى و اجتماعى، تغييراتى اساسى داده شود. در بسيارى از ديدگاه‏هاى ديگرى از توسعه که بعد اقتصادى را مهمترين بعد توسعه نمي‏انگارند، عوامل اجتماعى را نه تنها مقدم، بلکه اساسي‏تر از توسعه اقتصادى مي‏نگرند. امروزه در توسعه مشارکتى نکته کليدى آن است که اعضاى يک جامعه، فرآيندهاى بنيادى اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى را بر عهده گرفته و نه تنها روش‌هاى آن، بلکه اهداف و اولويت‏هاى آن‌ها را تعيين کنند.

بسيارى از نظريه پردازان و پژوهشگران در جستجو براى تجزيه و تحليل عواملى گشتند که موجب توسعه فزاينده برخى از جوامع و عقب ماندن جوامع ديگر مى شود. ماکس وبر –جامعه شناس و نظريه پرداز معروف- يکى از مطرح ترين آن‌ها بود، که نظريات اش از معدود آرايى بود که توانست در اوج اقتدار نظريات مارکسيستى، نظريه اى متفاوت ارائه کند، که "انديشه‌ها" را در مقابل عوامل اقتصادى، براى هر پيشرفتى کليدى معرفى کند. او هم در اثر مطرح اش "اخلاق پروتستان و روح سرمايه دارى" به مبانى کلان آن پرداخته است و هم با طرح ابعاد خردتر از طريق کنش‌ها، آن را تبيين کرده است. نمونه آن تفکر عقلايى است که يکى از اصلي‏ترين عوامل پيشرفت در غرب ارزيابى مي‏شود که امکان طرح‏ريزى، برنامه‏ريزى و ارزيابى علمى را فراهم مي‏آورد، در حالى که تفکر سنتى در شرق از يک طرف، بيشتر احساسى و عاطفى و از طرف ديگر مبتنى بر سنت و رسم است که مورد توجه و مطالعه نظريه پردازان و برنامه‏ريزان قرار گرفته است. در کشور ما نيز نمونه‏هايى از اين الگوها را مي‏توان شناسايى و تجزيه و تحليل نمود. اما مباحث وبر و نظريه پردازان ديگر هنوز به شکلى مکفى پاسخگوى طرح مسئله ما نيست و ما با تداوم آن راه، علل ديگرى براى پيشرفت جوامع مختلف بيان مى کنيم.

نقش جهان بينى‌ها در پيشرفت جوامع

از منظر ما، جهان بينى مردم هر جامعه، کليدى ترين نقش را در تحول جوامع بازى مى کنند و آن زمانى مهمتر جلوه مى کند که بخواهيم در ابعاد تحولات کلان، آن را دنبال کنيم. در سطح خرد نگارنده در مقالات گذشته و در مجامع علمى مختلف، کنش‌هايى که براى توسعه مفيد و کنش‌هايى را که مانع از آن مى شود، ارائه و تبيين کرد و اينک پرداختن مجدد بدان‌ها را ضرورى نمى بينم و تنها مى خواهم به نقش عوامل کلان تحول جوامع که به زعم ما از جهان بينى‌هاى مختلف ناشى مى شود، بپردازم.

جهان بينى جاهلى و بدوى؛ جهان بينى منفى

مردم شناسانى که به ملانزى سفر کرده و اقدام به مطالعه و پژوهش در جوامع بدوى آن منطقه کرده اند، گزارش نموده اند که بسيارى از مردم فقير ملانزى که تنها محصول و درآمد مهم زندگى شان را سيب زمينى‌هاى هندى تشکيل مى دهند، اما بيش از آن که نگران فقر خود باشند، در جستجوى آن اند که زمين همسايگان شان چقدر محصول داده است. آن‌ها حتى با وجود تنگدستى مبالغ هنگفتى خرج مى کنند و به جادوگران قبايل مى دهند تا از طريق سحر باعث خرابى و کم بارى محصولات همسايگان شان شوند! آنان مدام بدين رقابت منفى و حتى دشمنى ادامه مى دهند و بر فقر و فلاکت خود مى افزايند. مى دانيد چرا؟ چون بنا بر توضيحات فوق، چنين استنباط مى شود که آنان حاضرند، حتى به قيمت بدبختى خود، ديگران بدبخت شوند! اين است جهان بينى عقب ماندگى مداوم. مردمى که ارضا مى شوند حتى به قيمت بدبختى خود، ديگران را بدبخت ببينند و بدبخت کنند. اين است جهان بينى جوامع بدوى و جاهلى که خود را رها کرده اند و به ديگران چسبيده اند و ديگران را نيز بسان دشمن مى بينند و همچون دشمن با آنان رفتار مى کنند و طبعاً ديگران حتى اگر ابتدا با آنان دشمن نيز نباشند، به سبب تداوم رفتار منفى آنان، عملاً به دشمن بدل مى شوند و چنين جامعه اى محکوم به عقب رفتن مداوم است.

جهان بينى خنثى

جهان بينى ديگر به جوامعى مربوط مى شود که اصطلاحاً جهان سوم خوانده شدند و امروزه در حال توسعه ناميده مى شوند و دوره گذار از عقب ماندگى به پيشرفت را آهسته طى مى کنند و بين سنت و مدرن دست و پا مى زنند. در نزد مردم اين جامعه، سود يک نفر به مفهوم ضرر ديگرى است و وقتى کسى دارد از طريقى منفعت مى بيند، حتماً دارد کسى ضرر مى کند! و سود ديگران مساوى با ضرر خودشان است و سود خودشان به مفهوم ضرر ديگران تعبير مى شود. مثالى مى زنم تا قضيه روشن تر شود. در اين جهان بينى نفس داشتن ثروت زياد به مفهوم ضرر رسانيدن به ديگران و دزدى است و کافى است چنين جامعه اى در اخلاقيات سقوط کرده باشد تا در عمل نيز چنين باشد و راه‌هاى غيرقانونى و مهمتر از آن غيرانسانى براى کسب دارايى‌ها در جامعه متداول شود. در سطح تصميمات کلان وقتى اين جهان بينى در سياستگزاران و برنامه ريزان جامعه متجلى مى شود، نتيجه اش اين است که اگر کشورى در مجاورت ما دارد سود مى برد، پس ما حتماً داريم ضرر مى کنيم! و اگر کشورى منفعتى در برنامه پروژه اى دارد، حتماً به ضرر ماست و بايد به طريقى جلوى آن گرفته شود. اين جهان بينى خنثى است که اگر تحولى نيز در جامعه رخ مى دهند، بنيادى نيست و بيشتر صورى است و مبتنى بر ظواهر و تکنيک‌هاى جديد است، و پيشرفت مى کند، اما کند و آرام و تحولاتش تا حد زيادى به حوادث و تحولات غيرقابل پيشبينى و برنامه وابسته است. اين نظريه به خوبى توضيح دهنده تفاوت پيشرفت در کشورهايى است که همزمان به برنامه‌هاى توسعه روى آوردند و حتى بعضاً برخى زودتر از جوامع ديگر گام در اين مسير گذاشتند، اما هرگز به توسعه همپاى کشورهاى ديگر نرسيدند. اين تفاوت، يکى از بزرگترين مسائل امروز برنامه ريزان و نظريه پردازان توسعه در 50 سال اخير است که ما به کمک نظريه جهان بينى‌هاى متفاوت به توضيح اش مبادرت ورزيديم. جوامعى که با وجود مدرن سازى، پيشرفت نکردند و جوامعى که در همان مدت اينک به کشورى پيشرفته بدل شدند؛ همچون ژاپن و کره جنوبى که با وجود تفاوت در بسيارى از زمينه‌ها با جوامع غربى، همچون آنان پيشرفت کردند، در حالى که بسيارى از کشورهاى در حال توسعه و آمريکاى لاتين در اين راه چندان موفق نبوده اند.

جهان بينى عامل پيشرفت مداوم؛ جهان بينى مثبت

اما جهان بينى اى که منتهى به پيشرفت مداوم و تصاعدى مى شود. مردم اين جوامع، سود ديگران را به مفهوم ضرر خود نمى بينند و تصور مى کنند که نه تنها سود ديگران مى تواند همراه با سود آنان باشد، بلکه چه بسا منجر به سود بيشتر آنان نيز شود. همچون زمانى که در يک کار تجارى با هم مشارکت مى کنند و سرمايه گذارى مشترک مى کنند، هم همگى سود مى کنند و حتى کسانى نيز که با آن‌ها طرف معامله هستند، سود مى برند. در اين جهان بينى دشمنان به تدريج به رقيب بدل مى شوند و رقبا چه بسا به اتحاديه‌هايى مشترک المنافع. اين جهان بينى ياد مى دهد، حتى راه مقابله با دشمنان، افتادن در دام جهان بينى خنثى و منفى نيست، بلکه آنان بايد به جهان بينى مثبت خود پايبند باشد. اين است راز پيشرفت جوامع و کشورهايى که به شکلى فزاينده ترقى مى کنند و در هر جا که منافع خود را دنبال مى کنند، با اشتراک با کشورهاى ديگر و چه بسا کشورهاى منطقه، بدنبال اهداف شان هستند، چون سود ديگرى را به معناى ضرر خود نمى بينند و بر برنامه‌هاى مشترک در جهت منافع همه طرف‌ها- حتى رقيب- روى مى آورند. در اين جوامع، سياستمداران مدام در حال اثبات اين نکته نيستند که کشورى ديگر چون بدنبال منافع خود است، پس ما بايد مانع آن شويم، زيرا منفعت ديگرى به معناى ضرر خودشان نيست و بى شک هر کشورى بدنبال منافع خويش است، ولى اين به مفهوم خسران ديگرى نيست و آنان مى توانند به منافع مشترک شان بيانديشند. نکته اى که بيشتر کشورهاى اسلامى و خاورماينه از آن غافل مانده اند.


نظر شما :