وزیر خارجه‌ای که پایش را در وزارت خارجه نگذاشت!

۲۷ آذر ۱۳۸۹ | ۲۱:۱۵ کد : ۹۶۷۸ تاریخ دیپلماسی
يادداشتى از محمدرضا دبيرى براى ديپلماسى ايراني.
وزیر خارجه‌ای که پایش را در وزارت خارجه نگذاشت!

ديپلماسى ايرانى: قبل از اینکه به به سرگذشت این وزیر خارجه برسیم، اول اجازه دهید به نخست وزیر زمان او اشاره مختصری بکنم تا تصویر کاملتر شود.

بین نخست وزیران دوران محمد رضا شاه، به چند اعتبار دکتر منوچهر اقبال از دیگران متفاوت وشایدشاخص تر بود.

او از همه نخست وزیران قدبلند تر و خوش سیما تر بود.او ازپر کارترین نخست وزیران بود. از ساعت شش صبح تا 8 شب روزانه چهارده ساعت پشت میز نخست وزیری کار می کرد.

وی اولین خراسانی بود که به نخست وزیر ایران شده بود. بعد از آن راه باز شد و امیر اسدالله علم هم از خطه خراسان نخست وزیر شد. ودر آن زمان این دونفر نفر کاشمری و بیرجندی رئیس دو حزب فرمایشی اکثریت و اقلیت یعنی احزاب ملیون و مردم هم بودند.

تا زمان نخست وزیری دکتر اقبال، رئیس سازمان برنامه(در زمان او ابوالحسن ابتهاج) تمام اعتبارات عمرانی کشور را در اختیار داشت، وعملا دولتی در دولت بود وبه نخست وزیر اعتنا نمی کرد. اقبال با زمینه سازی لایحه ای به تصویب مجلس رساند و از بهمن 1337 کلیه اختیارات و اعتبارات سازمان برنامه به نخست وزیر منتقل شد. ابتهاج هم از سازمان برنامه قهر کرد و رفت، و خسرو هدایت در سازمان برنامه بی پول جایش نشست.

ساواک در زمان نخست وزیری اقبال تاسیس شد.قانون "از کجا آورده ای" را او به تصویب مجلس رساند، و لی دکتر امینی با تبلیغات از آن استفاده کرد. اولین قانون کار و اولین قانون اصلاحات ارضی در زمان نخست وزیری منوچهر اقبال  بi تصویب رسید.

کودتای عبدالکریم قاسم وکشته شدن ملک فیصل و نوری السعید در دومین سال نخست وزیری دکتر اقبال واقع شد.عراق از پیمان بغداد خارج شد و پیمان سنتو جایگزین آن شد. امریکا نتوانست و یا نخواست به عضویت پیمان سنتو در آید، و با بستن پیمان های دوجانبه دفاعی با ایران و ترکیه و پاکستان متعهد شد که این کشورها را در قبال تهاجمات احتمالی از خارج یاری دهد.

شوروی امضای قرارداد دوجانبه دفاعی ایران را خلاف مفاد قرارداد 1921 دانست و خروشچف جنجال و جنگ تبلیغاتی گسترده ای علیه شاه و دولت ایران براه انداخت. ایران نیز متقابلا به افشا کردن فجایع قوای روس به هنگام اشغال ایران برعلیه جان و مال و ناموس مردم بیگناه پرداخت. این جنگ رادیوئی بین تهران و مسکو شش ماه به طول انجامید.

 دکتر اقبال بعد از بروی کار آمدن دکترعلی امینی، از ترس و احتمال انکه امینی برای او پرونده سازی کند و با همان قانون" از کجا آورده ای"خودش اورا بکوبد از ایران خارج شد وبه پاریس رفت وتا امینی بر سر کار بود، سمتی نداشت.

دکتر امینی سپهبد حاجیعلی کیا رئیس رکن 2وضد اطلاعات ارتش، را به خاطر ساختمان 14 طبقه ای که در باغ صبا ساخته بود، سپهبد علیقلی علوی مقدم رئیس شهربانی اسبق و وزیر کشور کابینه شریف امامی، ونیز سرتیپ نویسی مدیر عامل شیلات و خانم دَولّو عضو هیات مدیره را باتهام سوء استفاده از شیلات و خاویارباستناد قانون "از کجا اورده ای" دکتر اقبال بازداشت و با سرو صدا محاکمه کرد و جریان محاکمه و دفاعیات مستقیما از رادیو پخش می شد. وقتی هم آبها از آسیاب افتادند بالاخره بعضی فهمیدند که آنها "از کجا آورده اند"ولی نفهمیدند، به کجا بردند!!

به هر حال تا یکسال و نیمی که امینی سر کار بود، دکتر اقبال در فرانسه بیکار می گشت  وبا خاطرات ایام جوانی در پاریس به هنگام تحصیل که در آنجا متخصص امراض عفونی و طب گرمسیری شده بود، روزگار می گذراند.

 پس از رفتن امینی، درهمان پاریس دکتر اقبال به عنوان نماینده ایران در یونسکو منصوب شد. این پست هم مزایائی جز حقوق و اجاره منزل و یک اتوموبیل و راننده نداشت. تا اینکه در زمان کابینه علم، شاه اورا به ایران آورد و برای ایجاد موازنه با علم اورا پس از عبداله انتظام رئیس شرکت نفت کرد. او نیز این سمت را به مدت 14 سال حفظ کرد.

من دکتر منوچهر اقبال را در زمان نخست وزیری اش شخصا ندیده بودم. ولی بعد از آن در زمان ریاستش بر شرکت ملی نفت ایران که ان موقع بعد از نخست وزیری مهمترین پست کشوری بود دوبار دیده بودم. بار اول هنگامی بود که دانشجوی دانشکده حقوق بودم. من و تیم چهار نفره مان در مسابقات شطرنج بین تمام دانشکده های دانشگاه تهران دوم شده بود و مدال نقره گرفته بودیم. دکتر اقبال این مدال و کاپ نقره را طی مراسم مفصلی بین قهرمانان آن دوره اهدا کرد و با ما عکس گرفت.

بار دوم زمانی بود که حدود 35 سال پیش دیپلمات جوانی در برلین بودم. دکتراقبال در مقام رئیس شرکت ملی نفت به دعوت دولت آلمان دموکراتیک برای عقد قراردادی به برلین آمد و سفری به لایپزیک و درسدن هم کرد. سفارت ما در آن موقع با احتساب سفیر فقط سه نفر دیپلمات داشت که من جوان ترین آن بودم و طبیعتا چند روزی او را همراهی کردیم. در این مدت برخلاف تصور هیولائی و تصویر منفی که از زمان نخست وزیری او داشتم، او را آدمی متین و موقر و افتاده و مبادی آداب دیدم.

به هر حال آن طور که می گویند منوچهر اقبال کسی بود که مقام نخست وزیر را در سطح چاکر و غلام جان نثار اعلیحضرت پائین آورد. به همان نسبت وزرای کابینه او نیز حقیرتر شدند.

 با این مقدمه ویاد آوری نه چندان کوتاه اجازه دهید وارد داستان زندگی شخصی وزیر و دیپلمات برجسته ای از ادوار گذشته وزارتخارجه کشورمان که دارد به مرز دویست سالگی خود نزدیک می شود بپردازم.

 او به قدر وسع خود در مباحثات و تدوین مواد و فصولی از منشور ملل متحد نقش داشت. او کسی بود که بر خلاف نخست وزیرش می خواست شان و شخصیت وزیر امورخارجه را حفظ کند.

دکتر جلال عبده قرب 90 سال عمر کرد، ولی دوران وزیر خارجه بودن او که کوتاه مدت ترین وزیران بود، و شاید حدود  9 روز بیشترطول نکشید. بیائید زندگی شغلی اورا باهم مرور کنیم. زیاد هم در قید ترتیبات زمانی نباشید.

در سال 1338 علی اصغر خان حکمت وزیر خارجه کابینه دکتر اقبال به علت اظهاراتش در مورد دولت جدید انقلابی عبدالکریم قاسم در عراق مورد غضب شاه بود. این امر مقارن با تبلیغات خروشچف بر علیه شاه به دنبال انعقاد قراداد دفاعی دوجانبه با امریکا و نیز پیمان سنتو بود. شاه به این فکر افتاده بود که تبلیغات روس ها بر علیه ایران و خودش را که آنها آن را متناقض با قرارداد دوستی 1921 می دانستند را به شورای امنیت سازمان ملل متحد بکشاند تا خرو شچف را ساکت کند.

براین اساس بدون اینکه از عبده نظر خواهی کنند، وی را که تجربیات خوبی در سازمان ملل متحد داشت به سمت وزیر امورخارجه تعیین کردند. با این هدف که هم از شر علی اصغر خان حکمت خلاص شوند و هم اینکه وزیر خارجه ای که بتواند کار بر علیه روسها را به سامان برساند.

در روزنامه ها نوشتند که علی اصغر خان از وزارت خارجه برکنار شد و به زودی جلال عبده بحضور ملوکانه معرفی خواهد شد.

فرمان وزارت بنام او صادرشد. دکتر عبده به ایران فراخوانده شد و بلافاصله دکتر اقبال اورا به حضور شاه برد و به عنوان وزیر خارجه معرفی کرد. شاه در همان جلسه با تاکید براین که تعیین سیاست خارجی با شخص خود اوست، به نقش مضر تبلیغات رادیوئی شوروی و ایادی آنان اشاره کرد و خطوط اصلی و استراتژی اولیه مبنی بر طرح مساله تبلیغات شوروی در شورای امنیت سازمان ملل متحد را برای او بر شمرد.

دکترعبده تحت تاثیر تحصیلات وذهن حقوقی، مشاغل قضائی و تجربیات کار درسازمان مللی که داشت، در یک لحظه نفهمید و یا فراموش کرد، که در حضور قبله عالمی است که در آینده نه چندان دور قرار است خورشید آریا از پشت سر او طلوع کند. لذا بگونه صادقانه و در عین حال نصیحت گونه شروع به استدلال حقوقی وبرشمردن فصل های ششم و هفتم منشور ملل متحد، و موادی که حکایت از نقض صلح و یا تهدید به استفاده از زور در روابط بین المللی میشود و محدوده صلاحیت شورای امنیت و حق وتو کرده، ونتیجه گیری نمود که این موضوع عملا در شورا ره به جائی نخواهد برد.

فارغ از اینکه جلسه شرفیابی کاخ شاه گویا با کلاس درس مدرسه حقوق و کمیته های مجمع عمومی اندک تفاوت هائی دارد.

ابهت مجلس شاهانه نیز موجب شد این توصیه سعدی را فراموش کند که:

"نصیحت ملوک کسی را شاید، که بیم سر نداشته باشد، و امید زر"

شاه از حرف های او خسته شد و با عصبانیت سالن را ترک کرد، و با تندی به دکتر اقبال گفت که برای وزارت خارجه به فکر کس دیگری باشد. عبده نیز حیران و مبهوت کاخ را ترک کرد.

با توجه به انعکاس مطبوعاتی که قبلا این موضوع یافته بود، برای حفظ ظاهر دکتر اقبال توصیه کرد که عبده با تمارض، چند روزی در بیمارستان استراحت کند، تا بنوعی قضیه را جمع و جور کنند.

 مجموع دوران وزارت خارجه دکتر عبده از صدور فرمان وزارت تا شرفیابی، و بعد مستعفی شدن، چند روزی بیشتر طول نکشید.در دوران وزارتش او حتی یک هفته هم به وزارت خارجه نرفت. ولی در عوض به دقت و مجانا کلسترول و اوره و قند خون وفشار خون اورا در بیمارستان بانک ملی اندازه گیری کردند!

بالاخره عباس آرام وزیر خارجه شد و جلال عبده نیز پس از رفتن به نیویورک به حاکم اداری گینه نو غربی تعیین شد.پس از انجام این ماموریت در گینه، دکتر عبده از طرف وزارت خارجه به تهران احضار شد و ماموریت اودر سازمان ملل متحد و امریکا پایان یافت.

دکتر عبده در اصل وزارتخارجه ای نبود. او قاضی بود که بعدا حکم انتقالش بوزارت خارجه صادر شد.  

جلال که در سال 1288 در بروجرد متولد شده بود فرزند شیخ محمد عبده از یک خانواده روحانی اهل بروجرد بود. پدر جلال نیز مدتی در عدلیه قاضی بود. جلال پس از اتمام تحصیلات ابتدائى و متوسطه و آموختن زبان فرانسه، به مدرسه‏ى حقوق و علوم سیاسى وارد شد. در 1309 درجه‏ى لیسانس گرفت و به رتبه‏ى 3 قضائى به استخدام در دادگسترى درآمد و پس از چندى جزء دسته سوم محصلین اعزامى به اروپا رفت و در پاریس از دانشگاه سوربون درجه‏ى دکتراى حقوق گرفت.

 برادر کوچکتر جلال یعنی علی عبده در نوجوانی به امریکا رفته بود و ورزشکار و بوکسور بود. او که تبعه امریکا بود و در دو وزن مشت زنی در واشنگتن مدال طلا و نقره گرفته بود. وقتی به ایران امد با آذر ابتهاج همسر ابوالحسن ابتهاج اولین باشگاه بولینگ را در تپه های جنوب اوین تاسیس کردند. بعدا بین این دونفر اختلاف افتاد.

 او اولین بنیانگذار باشگاه فوتبال پرسپولیس بود. باشگاه پرسپولیس در ابتدا یک باشگاه درجه سه بود. ولی وقتی باشگاه شاهین تعطیل شد، بازیکنان آن به پرسپولیس رفتند این باشگاه محبوبیت خاصی پیداکرد و بعدها نامش به پیروزی تغییر کرد.

علی عبده بعد از به هم زدن شراکت با آذر ابتهاج، رقیب ودشمن او شد. او در جاده قدیم شمیران (شریعتی) باشگاه بولینگ جدیدی درست کرد که فاطمه خواهر شاه و ارتشبد خاتمی فرمانده نیروی هوائی زمان شاه از سهامداران عمده آن بودند.

اختلاف بین شرکای قدیم به جائی رسید که چاقوکشان آذر شکم علی عبده را دریدند و فقط بمدد جراحان بیمارستان هشترودی از مرگ نجات یافت.

جالب اینکه دوبرادر یعنی جلال و علی عبده غیر از شباهت ماهیچه ای بودن هیکل و اندامشان ، از نظر تیپ فکری هیچ شباهتی به هم نداشتند.

 به هر حال دکتر جلال عبده نیز پس از پایان تحصیلات در رشته حقوق در دانشگاه سوربن و بازگشت به تهران از طرف وزیر دادگستری وقت، "دکتر متین­دفتری" در سال1316 به ریاست قسمت مطبوعات و کتابخانه و سجل جزایی و سپس به عضویت و دادستانی محکمه انتظامی وکلا منصوب شد. در اوایل سال 1319 که دکتر متین­دفتری به نخست­وزیری منصوب شده به سفارش متین دفتری، دکتر عبده را که رییس اداره کل تصفیه و اداره فنی وزارت دادگستری بود به دادیاری وسپس به دادستانی دیوان کیفری منصوب کردند. در این احوال که مقارن بود با حمله نیروهای متفقین به ایران (شهریور 1320) با تغییرات اوضاع سیاسی ایران فضای نسبتا باز سیاسی در کشور ایجاد شده بود که از مظاهر آن یکی فشار افکار عمومی برای رسیدگی بر جنایات مقامات دولتی ایران بود.

 این یک فرصت طلائی برای یک قاضی جوان 35-32 ساله جویای نام بود که در سال­های هیجان زده 1320 در مقام دادستان دیوان کیفر بعضی از مقامات ارشد دوران رضاشاه را محاکمه کند.

خشم و کینه مردم در مورد زور گوئی و سرکوب ملت، بیش از همه متوجه  مقامات سطح بالای شهربانی بود که در راس آنان سرتیپ رکن الدین مختارمعروف به سرپاس مختاری بود. اتهام این اشخاص قتل­هایی بود که به دست ماموران شهربانی در زندان­ها و یا تبعیدگاه­ها صورت گرفته بود. قتل "مرحوم مدرس" در کاشمر، قتل "سردار اسعد"، "فرخی­یزدی" شاعر و "نصرت الدوله فیروز"وزیر خارجه و مالیه اسبق، "تیمورتاش" وزیر دربار رضاشاه و "شیخ خزعل" از جمله آنان بود.

 دکتر جلال عبده که دادستان دیوان کیفر بود رسیدگی و تعقیب این جنایت­کاران را بر عهده گرفت. دادستان در اجرای شکایات شاکیان اقدام به بازداشت تعدادی از روسای شهربانی از جمله "مختاری" رییس کل شهربانی، "عرب­شاهی"رییس آگاهی، "جوانشیر" رییس اداره سیاسی، "مقدادی" رییس آگاهی، "سرهنگ راسخ" و "سرهنگ نیرومند" روسای زندان، و چند تن دیگر منجر شد. طبق تحقیقاتی که جلال عبده و دستیارانش انجام دادند آشکار شد که قتل­هایی که اتفاق افتاده قسمتی بنا به دستور "سرلشگر آیرم" و بخش مهم آن به دستور "سرپاس مختاری" صورت گرفته است و در مورد تعدادی از قتل­هایی که در زندان وقوع یافته "پزشک احمدی" معروف عامل ومباشر اصلی جنایات بوده است.

دکتر عبده در کتاب خاطرات خود می­نویسد: "به موقع آگاهی یافتم که مختار از طریق قصر شیرین می­خواهد به کشور عراق رفته و خود را از تعقیب و مجازات برهاند. با "امان­الله میرزا جهانبانی" وزیر کشور تماس گرفتم و موافقت اورا برای توقیف مختار کسب کردم. شخصا در دفتر ریاست کل شهربانی حضور یافته و دستور توقیف مختاری را دادم. در تحقیقاتی که راجع به قتل مرحوم مدرس انجام گرفت، معلوم شد که به دستور "رکن­الدین مختاری"، "جهانسوزی" به معیت "حبیب خلج" و "محمود مستوفیان" کفیل شهربانی کاشمر دست به قتل" شهید مدرس" در کاشمر زده­اند.

 ... بازجویی این نوع قتل­ها از قبیل قتل "سردار اسعد"، "تیمورتاش" و چند تن دیگر که به مباشرت پزشک احمدی صورت گرفته بود در دادسرای دیوان کیفر انجام گرفت. ولی  قسمتی که مجازات متهم اصلی اعدام بود، توسط دادسرای دیوان کیفر به دادسرای تهران و سپس به دیوان جنایی فرستاده شد. در دیوان جنایی پزشک­احمدی محکوم به اعدام شد، مختاری و سرهنگ راسخ هر یک به حبس­های طویل­المده، و نیرومند به حبس ابد با اعمال شاقه محکوم شدند، که بعد از طی تحمل بخشی از مجازات مورد عفو شاه قرار گرفتند".

 محاکمه مختاری و عوامل او در شهربانی از پرسر و صداترین محاکمات بعد از شهریور 20 بود که دکتر عبده طی ادعانامه مفصلی 40 مورد اتهام بازداشت غیرقانونی و مباشرت در قتل و اعمال خلاف قانون دیگر به مختاری نسبت داد.

 مختاری و وکیل مدافع او نیز ضمن مدافعات خود بیشتر روی این نکته تاکید داشتند که بیشتر آن­چه واقع شده در اجرای اوامر شفاهی پادشاه وقت بوده و در واقع مختاری حکم "المامور معذور" را داشته است. دکتر عبده در پاسخ به این مدافعات نطق مفصلی در دادگاه ایراد کرد که در روزنامه ها انعکاس وسیعی یافت و موجب شهرت او شد و در نتیجه در انتخابات دوره 14 مجلس در کنار دکتر مصدق و سایر رجال معروف آن زمان به نمایندگی تهران انتخاب شد.

 در انتخابات دوره 15 نیز با پشتیبانی حزب دموکرات قوام السلطنه مجددا به مجلس را یافت. در این مدت شغل قضائی با سمت مستشاری دیوان عالی تمیز را نیز حفظ کرد.

در سال 1945 ایران که با عنوان پل پیروزی به متفقین پیوسته و به آلمان هیتلری اعلان جنگ داده بود، در کنار 49  کشور دیگر عضو موسس سازمان ملل متحد شناخته شد؛و هیاتی به ریاست منصورالسلطنه عدل از طرف دولت سهام السلطان بیات نخست وزیر وقت وچند نفر از نمایندگان مجلس برای تدوین وامضاء منشور ملل متحد در سانفرانسیسکو تعیین و اعزام شدند. دکترعبده و دکتر رضا زاده شفق و دکتر اعتبار از کسانی بودند که از طرف مجلس برای عضویت در این هیات انتخاب شدند. از اینجا بود که مِهر ماموریت های دیپلماتیک در دل این قاضی دادگستری و سیاستمدار پیرو قوام السلطنه نشست.

دکتر عبده سپس  به وزارت امورخارجه منتقل شد. مدتی مشاور قضائی بود. زمانی نیز رئیس اداره عهود و امور حقوقی شد. پس از آن به مدیر کلی سیاسی نیز رسید. در سال 1949 زمانی که نصراله انتظام نماینده دائم در سازمان ملل در نیویورک بود با مقام وزیر مختاری به عنوان نفر دوم هیات نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک و پیگیری امورحقوقی در کمیته ششم مجمع عمومی منصوب شد. وقتی وارد نیویورک شد انتظام با سردی و کم اعتنائی اورا پذیرفته بود. این رفتار موجب گله گذاری او در کتاب خاطراتش شده است. ولی او با پشتکار خود در آنجا با مشارکت در مباحث حقوقی این کمیته جایگاهی برای خود پیدا کرد.

در سال 1955 دکتر عبده با مقام سفیری به جای نصرالله انتظام سمت نمایندگی دایم ایران را در سازمان ملل به دست آورد، و در بسیاری از کنفرانس های بین المللی و از جمله کنفرانس باندونگ به عنوان رئیس هیات ایرانی شرکت کرد.

 پس از انتخاب نصرالله انتظام در پنجمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد بعنوان رئیس مجمع عمومی، ایران وجهه خوبی در این سازمان پیدا کرده بود، در سایه چنین فضائی دکتر جلال عبده توانست بخوبی استعدادهای حقوقی و مدیریتی خودرا به کشورهای صاحب نفوذ در سازمان ملل متحد بشناساند. بر این اساس مسئولیت های بین المللی نسبتا مهمی را به او محول کردند که  نظارت بر مراجعه به آرا عمومی جهت استقلال کامرون در افریقا، و مقام اداره کننده  سرزمین "گینه نو غربی"جهت اداره دوره انتقالی از استعمار گر هلند  به اندونزی بود. دکتر عبده درسال 1344 بمدت سه سال به عنوان سفیر ایران در کشور هند و اکردیته در نپال برگزیده شد. پس از آن تا سال 1350 در ایتالیا سفیر بود.

جلال عبده پس از بازنشستگی، مدتی مدیرعامل کانون بانک ها شد. گفته می شود او شخص متمولی بود. شاید بر این اساس وی عضو هیات مدیره بانک ایرانیان شد.

دکتر احمد متین دفتری چه در زمان وزارتش در زمان رضا شاه و در اوائل خدمت عبده در دادگستری، چه در زمان نخست وزیریش که عبده به سفارش او، به عنوان دادستان دیوان کیفر منصوب شد، همواره همراه و حامی جلال عبده بود.

در دهه چهل که من دانشجوی دانشکده حقوق بودم، دکتر احمد متین دفتری سناتور، استاد آئین دادرسی مدنی دانشکده و رئیس "جمعیت ایرانی طرفدار ملل متحد" ونیز رئیس گروه پارلمانی اتحادیه بین المجالس بود.

پس از فوت دکتر متین دفتری در سال 1350 ،دکتر جلال عبده تا زمان انقلاب اسلامی در بهمن 1357 جانشینی اورا در ریاست بر"جمعیت ایرانی طرفدار سازمان ملل متحد" به عهده داشت.

وقتی درنیمه اول دهه هفتاد، معاون تحقیقاتی دفتر مطالعات سیاسی وبین المللی وزارت امور خارجه بودم، این ایام مقارن بود با پنجاهمین سال تاسیس سازمان ملل متحد.

بنا بتوصیه مجمع عمومی، سازمان ملل متحد علاقمند بود که کشورهای عضو سازمان برای بزرگداشت نیم قرن حیات آن اقدامات سمبولیکی بکنند.

پیگیری این امور طبق نظر مسئولین وقت به اینجانب محول شده بود. در آن سال علاوه بر تشویق و تسهیل به نوشتن وچاپ پاره ای کتاب ها در موضوعات مرتبط با سازمان ملل متحد، و از جمله چاپ کتاب زندگینامه دبیر کل های سازمان ملل متحد، کلیه کتاب های چاپ شده توسط موسسه چاپ و انتشارات وزارت خارجه منقوش به آرم پنجاهمین سال تاسیس سازمان ملل شدند. ضمن اینکه به عنوان سردبیر میهمان مجله سیاست خارجی وزارت خارجه شماره ویژه ای با مقالاتی در رابطه با سازمان ملل متحد منتشر شد و کارهائی از این قبیل صورت گرفت.

دولت امریکا هم همانند سایر دول برای بزرگداشت پنجاهمین سال تاسیس سازمان ملل برنامه هائی تمهید کرده بود.

از جمله فرماندار ایالت کالیفرنیاو شهردار سان فرانسیسکو، شهری که در پنجاه سال قبل محل تدوین و امضای منشور ملل متحد و میزبان هیات های نمایندگی 50 کشور عضو و موسس اولیه سازمان ملل متحد بودند، عکسی از هیات های نمایندگی کشورهای عضو شرکت کننده در کنفرانس سانفرانسیسکو 1945 را فرستاده بودند، و درخواست داشتند افرادی که در عکس دیده می شوند شناسائی شده و از آنهائی که هنوز در قید حیات هستند دعوت شود تا در مراسمی که به همین مناسبت در شهر سانفرانسیکو در سپتامبر 1995 برگزار می شود شرکت کنند.

به اقتضای موضوع، کار به اینجانب ارجاع شده بود. من نیز تا آنجا که حافظه ام یاری می کند، با تماس تلفنی ومشورت با مرحوم دکتر جعفر ندیم و احتمالا مرحوم دکتر عزالدین کاظمی از معمرین ثقه بازمانده از دوران گذشته وزارت خارجه، دریافتم از ده نفری که در عکس دیده می شوند تنها کسی که در قید حیات است دکتر جلال عبده است. شماره تلفن و نشانی محل سکونت او را یافتم  وبا قرار قبلی شخصا با اتوموبیل به منزل او که در سرپل تجریش و حوالی خیابان مقصود بک بود رفته و اورا به باغ نیاوران وزارتخارجه آوردم.

پس از طرح موضوع بسیار ابراز خوشحالی و استقبال کرد که به سانفرانسیسکو برود. ولی دولت میزبان در نامه اش فقط هزینه اقامت میهمانان را پذیرفته بود. مساله هزینه بلیط مسافرت موجب تاملی شد. من با طرح موضوع با مهندس ملکی معاون پژوهشی وقت نظر مساعد اورا که ظاهرا پس از مشورت با دکتر ولایتی وزیر امورخارجه اتخاذ شده بود، دائر بر تامین اعتبار بلیط رفت و برگشت، در چند روز دیگر به اطلاع دکتر عبده رسانیدم. هفته دیگر آمد و گفت که من دیگر پیر شده ام و بیش از هشتاد و چند سال عمر دارم و به تنهائی قادر به سفر نیستم. اگر بنا به رفتنم باشد، دخترم هم باید مرا همراهی کند.

در اندیشه آن بودم که چگونه می توانم این معضل را حل کنم.زیرا ما با دولت امریکا کانال ارتباطی نداشتیم. چگونه می شود از آنها خواست که هزینه اقامت دو نفر را در سانفرانسیسکو تقبل کنند؟ آنها همین اطلاعیه وعکس و دعوت نامه را هم از طریق سازمان ملل فرستاده بودند. به او گفتم چند روز صبر کند تا مشورت و استمزاجی بکنم. اگرچه احتمال داشت که راه حلی پیدا شود. ولی دو روز بعد دکتر عبده شخصا به من اطلاع داد که نیازی به زحمت شما نیست من دیگر از رفتن منصرف شده ام. به هر حال نمی دانم منصرف شده بود و یا اینکه منصرفش کردند.

طی دو سه باری که باین مناسبت با او دیداری دست داد به من گفت ازقبل از انقلاب مبلغ دویست هزار تومان پول متعلق به "جمعیت ایرانی طرفداران سازمان ملل متحد" نزد او به امانت مانده است. جمهوری اسلامی که تا مدتی سازمان ملل متحد را قبول نداشت. حالا هم که قبول دارد، جمعیت طرفدارانی در کار نیست. من نمی دانم که این پول را بچه کسی باید بدهم؟

به هرحال شما شاهد باشید که من این پول را به اموال خود مخلوط نکرده ام و در حسابی جداگانه نگاهداری می کنم تا صاحبانش پیدا شوند.

بعد از آن دیدارها من مامور خدمت در توکیو شدم. بعد ها وقتی شنیدم که جلال عبده، یعنی این دکتر حقوق از دانشگاه سوربون، دادستان دادگاه محاکمه سرپاس مختاری، و قاتلین مرحوم مدرس، تیمورتاش، نصرت الدوله، و نیزسفیر در سازمان ملل متحد، هند، ایتالیا و همچنین حاکم گینه نوغربی و وزیر خارجه دولت شاهنشاهی، با تمام خاطراتش سر در خاک کشیده و با رفتگان یکهزار ساله سر بسر شده است، با خود گفتم:

دیدم که یار میرود و در پی اش رقیب /   گفتم که عمر میرود و مرگ در قفا است


( ۵ )

نظر شما :