پنجاه و هفتین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:

کارلوس: ترابی و عمر البشیر به من خیانت کردند

۲۶ خرداد ۱۳۹۶ | ۱۵:۴۱ کد : ۱۹۶۹۴۵۱ کتابخانه خاورمیانه
دکتر ترابی شخصا به من اعلام کرد که دستور تسلیم من به پلیس فرانسه در فرودگاه خارطوم صادر شده است، به دنبال او مسئول این خیانت رئیس جمهور البشیر است.
کارلوس: ترابی و عمر البشیر به من خیانت کردند

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش پنجاه وهفتم این کتاب را می خوانید:

به من بگو وقتی گزارش روزنامه «لوموند» درباره بخش هایی که درباره عاطف ابوبکر در «الحیات» چاپ شد را خواندی، نظرت چه بود، آیا او را شناختی؟ چگونه؟

من عاطف ابوبکر را از اواخر دهه هفتاد می شناسم. وقتی که نماینده سازمان آزادیبخش فلسطین در پراگ بود. شخصی متواضع و باهوش و پاکدست بود. همچنین نسبت میهن پرستی اش اخلاص داشت، مزدور سازمان امنیت چکسلواکی (مثل بسیاری دیگر در آن زمان) نبود.

وقتی به فتح – شورای انقلابی، پیوست تعجب کردم برای این که فعالی مثل او که فرماندهی هیئت کوماندویی نداشت خود را درگیر جنگ وحشیانه ای با اخوان می کرد، جنگی که حد و مرزی علیه دشمن ندارد و علیه اعرابی است که با اسرائیل تعامل می کنند. معتقدم که عاطف شخص صادق و شریفی است، با این که اعتراف می کنم که وقتی ترجمه لوموند از اظهارات او را در الحیات خواندم ناراحت شدم.

گفته می شود که «ابو نضال» تلاش کرد بعد از غیبت دکتر ودیع حداد بعضی از افرادی که با او کار می کردند را جذب کند، آیا این حرف صحیح است؟ تو در جای دیگری قبلا گفتی که به تو پیشنهاد همکاری در سال 1976 داده شد، آیا چنین پیشنهادی دریافت کردی، چه وقت، آیا همکاری ای حاصل شد؟ و آیا اعتقاد داری که «ابو نضال» فعلا خودکشی کرده است؟  

هیچ چیز درباره جزئیات تلاش ابو نضال برای پیوستن اطرافیان ابو هانی نمی دانم.

من در 15 می 1976 استعفای خود را به طور دستی از جبهه ملی به ابو هانی دادم (نسخه ای را هم به دبیر کل جبهه، شهید ابو علی مصطفی فرستادم). او در بغداد در خانه دایی اش که یک مقام عالی رتبه عراقی بود، در حضور شهید ویلفرید بوز، رهبر اصلی سازمان «سلول های انقلابی»، آن را دریافت کرد.

ابو هانی از روی تاثر گریه کرد. بعد به ما خبر داده شد که «ابو نضال» پیشنهاد حمایت مالی برای کمک به «سلول های انقلابی» برای تشدید درگیری علیه دشمن مشترک در آلمان و جاهای دیگر داده است، و او می خواهد با او در دفترش در بغداد برای بحث درباره این موضوع دیدار کند. من رد کردم حاضر شوم برای این که اولا این امور به من ربطی ندارد، اما پافشاری ویلفرید مرا مجبور کرد که در آخر به عنوان مشاور او موافقت کنم که حاضر شوم.

به ویلفرید توصیه کردم که پیشنهاد مبلغ سخاوتمندانه ای که «ابو نضال» داده است را رد کند. او هم به توصیه من عمل کرد با وجود این که از موضع من به شدت متعجب شده بود. برایش توضیح دادم که بعدا اطلاعات مفصلی درباره این که چرا چنین توصیه ای به او کردم خواهم داد، بر این تمرکز داشتم که ورود به جنگ خونین داخل سازمان فتح چه خطراتی دارد.

چیزی درباره مرگ ابو نضال غیر از آن چه در رسانه ها آمده است، نمی دانم، برای همین هر احتمالی وجود دارد. خداوند او را بیامرزد و به ما صبر دهد.

چه احساسی داشتی وقتی که به تو گفتند که دکتر حسن الترابی به زندان رفته است؟ آیا او را مسئول ساخت و پاختی که تو را به دست فرانسوی ها داد، می دانی؟ آیا همین احساس را نسبت به رئیس جمهور عمر البشیر داری؟ آیا وقتی که در سودان بودی از روابط حکومت با بن لادن و گروه های دیگر خبر داشتی؟

فکر می کردم که عدالت ممکن است به شکل های غیرقابل انتظاری تحقق یابد و خیلی خندیدم. دکتر ترابی شخصا به من اعلام کرد که دستور تسلیم من به پلیس فرانسه در فرودگاه خارطوم صادر شده است، به دنبال او مسئول این خیانت رئیس جمهور البشیر است.

شیخ اسامه بن لادن شخصیت مشهوری در خارطوم است، کما این که شخصیت های بارز مجاهد خارجی ای در آن جا حضور دارند، به ویژه به خاطر ریش هایشان و پوست سفیدشان بارزند.

رویارویی ات با سازمان امنیت فرانسه طول کشید، آیا در آن روز تلاش کردی که به توافقی با آنها برسی به این ترتیب که از خاک فرانسه استفاده نکنی در مقابل آنها دست از تعقیب تو بردارند؟ اگر پاسخت مثبت است کی و چگونه؟

هیچ «ساخت و پاختی» با سازمان امنیت فرانسه در کار نبود. اما تفاهمی سیاسی در بالاترین سطح وجود داشت که این صفحه را رد کنند. سازمان امنیت امریکا هم از طریق مزدورانش در فرانسه ممانعتی نداشت که تلاش شود «گرفتار کارلوس» نشوند.

چرا رفتن به خارطوم را انتخاب کردی با کدام ضمانت؟ آیا تلاش کردی به لیبی بروی، آخرین سفرت به طرابلس کی بود؟

من امان را به سوی خارطوم در اوت 1993 ترک کردم با این هدف که پایگاهی سازمان دهی شده برای «سازمان انقلابیون بین المللی» ایجاد کنم و شکافی استراتژیک در روابط با جهادی ها به وجود آورم.

نیاز به ضمانت رسمی در کشوری که انقلابش خفه نشده است، وجود ندارد.

لیبیایی ها با ما خیلی دوستانه تعامل کردند، آنها از ما رسما دعوت نکردند که به طرابلس سفر کنیم اما مانع از انجام این سفر هم نمی شدند. وضعیت با آنها همیشه ابری بود.

آخرین باری که به طرابلس رفتم سپتامبر 1991 بود، اما مجبور شدم به همراه خانواده ام با همان هواپیمای سوری به دلیل فتنه سوری – امریکایی به دمشق برگردم.

ادامه دارد...  

      

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


نظر شما :