بهترين داستان سال

۰۱ دی ۱۳۸۶ | ۲۲:۳۶ کد : ۱۲۳۸ سرخط اخبار
مقاله اى از تيم هامس، نويسنده ارشد روزنامه تايمز
بهترين داستان سال

به قول کیسی استنگل مدیر یک تیم بیس بال آمریکا "هرگز پیش بینی نکنید، آینده که هنوز نیامده" اما افسوس که وسوسه تقلید از نوستراداموس دست از سر من بر نمی دارد هرچند که شامه و قوه تشخیصی مانند او هم در من پرورش نیافته تا آن قدر مبهم و نفوذناپذیر پیش بینی کنم که مریدان سینه چاک ادعا کنند همه چیز را از دیده است.

برای همین وقتی برای نسخه اول ژانویه این روزنامه می نوشتم از من خواسته شد در 100 کلمه سال 2007 را پیش بینی کنم. من هم این وظیفه را با نهایت دقت و هوشیاری بر عهده گرفتم و تا می توانستم هرچه پیش گویی داشتم در همان فضای کم گنجاندم.

بنابراین خودتان می توانید حدس بزنید که چه وحشتی به من دست داد وقتی که پیش بینی سایر همکارانم را در آن بخش از روزنامه دیدم و به این کشف و شهود رسیدم که اکثر آنان تا توانسته اند از این وظیفه شانه خالی کرده اند و تا امکان داشت از پیش بینی طفره رفته و حداقل پیش بینی ممکن را در آن 100 کلمه گنجاندند. تازه بیشتر این فضا را به این کلمات اختصاص دادند که در اصل دیوانگی است اگر کسی بخواهد وارد چنین حوزه هایی شود.

دانیل فینکلستاین نوشته بود تعداد ناچیزی از کارشناسان به پیش بینی پرداخته اند و عدد و رقم این کارشناسان رضایت بخش نیست و بنابراین بهترین استراتژی این بود که در پیش بینی هایشان بگویند "سال آینده ادامه وقایعی است که امسال در حال اتفاق افتادن است."

هرچند حق با کیسی استنگل است . اگر بخواهم چند مورد از دوراندیشی هایی که تاکنون مشاهده کرده ام بازگو کنم شامل این موارد می شود [که هیچکدام درست از آب درنیامده]: (توماس واتسون رئیس هیئت مدیره ای.بی.ام در سال 1943 ) "شاید فقط برای 5 کامپیوتر بازار جهانی وجود خواهد داشت" و از قضا در سبد خانوار ما همان 5 کامپیوتر بود. (اچ.ام. وارنر بنیانگذار وارنر برادرز یکی از 5 غول رسانه ای آمریکا در دفاع از سینمای صامت در سال 1927) "کدام لعنتی گفته که مردم دوست دارند صدای هنرپیشه را بشنوند" و شاید از همه جالب تر پیش بینی سردبیر تایمز در سال 1905 است که گفته بود "هر تلاشی برای هوانوردی به روش ساخته دست بشر نه تنها بسیار خطرناک است بلکه از نقطه نظر مهندسی محکوم به شکست است."

دومین قاعده  و قانون [پیش بینی] در اکثر موارد صائب است اما همیشه به اندازه ای که به نظر می رسد مفید نیست. مخصوصا اگر واقعه سابقه ای نداشته باشد. برای توضیح این قاعده شاید بهترین مثال همان پیش بینی های بی ملاحظه و بی دقت خود من باشد. برای مثال سال گذشته پیش بینی های من از این قرار بود: از یک سو [پیش بینی هایی که درست از آب درآمد]،  این که گوردون براون به هیچ مخالفتی به عنوان رهبر حزب کارگر انتخاب می شود. نیکولاس سارکوزی رئیس جمهور فرانسه خواهد شد. استیو مک کلارن تا31 دسامبر دیگر مسوولیت تیم ملی فوتبال انگلستان را بر عهده نخواهد داشت و از سوی دیگر[که نادرست از آب درآمد] هیلاری بن، معاون دبیر کل حزب کارگر می شود (هریت هرمن نشان داد که این پست از آن اوست) این که جک استراو و نه آلیستر دارلینگ، رئیس افتخاری دانشگاه می شود (البته این آقای دارلینگ بود که اصرار داشت بهتر می توان روی برنده شدن جک استراو شرط بندی کرد) و از همه بدتر این که پیش بینی کردم باراک اوباما برای ریاست جمهوری آمریکا کاندید نمی شود (اما در این مورد تقصیر را به گردن اوپرا [یکی از مجری های تلویزیونی معروف آمریکا و در حقیقت ثروتمندترین زن در حوزه رسانه های آمریکا] می اندازم).

یک پیش بینی دیگر هم کردم که به طور کلی این جمله "آینده، گذشته است" را به طور کلی نقض می کند و نشان می دهد پیش بینی من چندان هم غلط از آب در نیامده. و آن این بود که گفته بودم "سال 2007 آرام ترین سال عراق بعد از سال 2003 خواهد بود" و این پیش بینی نه تنها از اساس صحت داشت بلکه مهمترین داستان سال 2007 بود.

با هر وسیله ای که به اندازه گیری بپردازید و آمار بگیرید شاید نتوان نام موفقیت یا پیروزی برای افزایش نیروهای آمریکا در ابتدای سال 2007 گذاشت اما میزان ضایعات جانی نظامی آمریکا به شدت کاهش یافت، همین طور میزان کشته شدن غیرنظامیان عراقی، و از طرفی بغداد در حال بازگشت به وضع عادی است، درآمد عراق از نفت بسیار بالاتر از سال 2003 است و قیمت آن به ازای هر بشکه هم بسیار بالاتر از گذشته است و شاید شاهد بهتر موفقیت رویکرد افزایش نیرو در عراق و بهبود اوضاع در بغداد این باشد که خیلی از عراقیان فراری به سوریه و اردن در حال بازگشت به وطن خود هستند.

این شادی را باید البته با احتیاط همراه کرد. یقینا امنیت بهبود یافته است اما هنوز بسیار شکننده است. بریتانیا از یکشنبه 25 آذر بصره و مناطق اطراف را به نیروهای امنیتی عراق سپرد. اکنون این مناطق دیگر به اندازه چند ماه گذشته شاهد خشونت نیست هرچند که ارزان به دست نیامده و به قیمت تحمل فقدان تحمل از سوی عراقی ها تمام شده (به خصوص در مورد زنان).

همچنین یک نکته بسیار گویا در دو رویداد کاملا متضاد دیده می شود این که آمریکا با "افزایش نیرو" در عراق به پیروزی دست یافت و بریتانیا با "کاهش نیرو" از این پیروزی محروم ماند. ما روزگاری به فضیلت های رویکرد "به نرمی و به نرمی" در شمال ایرلند می بالیدیم. اما حقیقت این است که نیروهای بریتانیای چنان بر این رویکرد در عراق پافشاری کردند که شبه نظامیان، نیروهای بریتانیایی را چندان جدی نگرفتند. با این وصف هرچند حکومت بغداد چنگی به دل نمی زند اما علی رغم این حقیقت، پیشرفت هایی حاصل شده است. هنوز کار بسیار سختی پیش روست تا استقرار قانون اساسی در عراق کامل شود.

هیچیک از موارد نباید باعث شود دستاوردهای دور از انتظار در عراق نادیده انگاشته شود. اول این که این کشور اکنون فرصت دارد به وضعیت استقرار و ثبات برسد. تا یک سال پیش به نظر می رسید نیروهای آمریکایی به شکل خفت باری پیش از پایان ریاست جمهوری بوش یا در بهترین شرایط در اوایل کار رئیس جمهور بعدی عراق را ترک خواهند کرد. اما دیگر این اتفاق نخواهد افتاد. موفقیت سیاست افزایش نیروهای آمریکایی در عراق نیاز به استدلال و ارائه مستندات ندارد. این سیاست باعث شد دموکرات ها دیگر بحث خروج نیروهای آمریکایی از عراق را پیش نکشند و به مسائل دیگر بپردازند. اگر ارتش آمریکا با قدرت در عراق بماند، و وضع برهمین منوال ادامه یابد، فرصت کافی فراهم خواهد شد تا توافق بر سر قانون اساسی و چگونگی سهم بردن مردم از درآمد نفت حاصل شود.

دستاورد دوم هم از این قرار است: این آرزو و امید که عراق به "الگو" یا "سرمشق" در منطقه خاورمیانه تبدیل شود دیگر مضحک و دور از دسترس به نظر نمی آید. و این گونه نیست که عراقی ها به سوئدی ها شباهت پیدا کنند بلکه می توان انتظار داشت نظام سرمایه داری پویا حاکم شود آن هم از نوعی که تحمل آرا و عقاید مختلف را دارد و در منطقه به نمونه مثال زدنی تبدیل خواهد شد. اگر ساختار سیاسی فدرالی در عراق ظهور پیدا کند و انتخابات محلی و ملی به طور مرتب برگزار شوند به تدریج اقتصاد آن پویا می شود و در صورت مشارکت همه، عراق می تواند به یک مدل یا سرمشق در منطقه تبدیل شود.

سرانجام دستاورد آخر این که عراق در سال 2007 نشان داد عبارت "سیاست هوشمندانه آمریکایی" حاوی دو کلمه متضاد و نامربوط مثل عبارتی شبه به "ستمگر مهربان" نیست.فقط نکته تراژیک آن این است که رویکرد ژنرال دیود پترائوس باید چهار سال پیش، یعنی زمان سقوط صدام حسین اتخاذ می شد. تنها یکی از سیاستمداران برجسته آمریکایی تمام وقت خود را صرف این کرد که نیروهای آمریکایی در سال 2007 در عراق افزایش یابند و این اقدام او باعث نجات عراق شد. نام آن سیاستمدار جان مک کین بود. آیا توقع زیادی است که او در انتخابات سال 2008 نتیجه این تلاشش را برداشت کند (جمله آخر را به صورت امید و توقع آوردم که تصور نشود قصد پیش بینی دارم)؟  


نظر شما :