تجدید حیات براى قدرت امریکا

۲۱ اسفند ۱۳۸۶ | ۱۶:۰۵ کد : ۱۶۱۰ سرخط اخبار
مقاله باراک حسين اوباما در فارن افرز درباره دیدگاهش در سیاست خارجی ( بخش اول)
تجدید حیات براى قدرت امریکا
رهبران امریکایی چون فرانکلین روزولت، هری ترومن، و جان اف. کندی، در لحظات پرمخاطره تاریخی در قرن اخیر، توانستند هم از مردم امریکا حفاظت کنند و هم امکانات و فرصت های نسل جدید را افزایش دهند. به علاوه، آنها در عمل الگوی رهبری جهانی را برای امریکا رقم زدند و ما نیز به آن پابندیم و برای آزادی میلیاردها انسان در فراسوی مرزهایمان مبارزه می کنیم.
 
روزولت قوی ترین نیروی نظامی را که جهان تا آن زمان به خود دیده بود، پدید آورد، و "آزادی های چهارگانه" او به مبارزات ما با فاشیسم معنا بخشید. ترومن جسورانه ترین راهکارها را برای مواجهه با تهدید شوروی اندیشید و با ترکیب قدرت نظامی با "طرح مارشال" به برقراری صلح و بهبود وضعیت ملل سراسر جهان یاری نمود. کندی، هم زمان با فروپاشی استعمار و دسترسی اتحاد جماهیر شوروی به برابری هسته ای (با امریکا) به مدرن کردن مشی نظامی ما دست زد، نیروهای قدیمی ما را تقویت کرد، و "موسسات صلح" و "اتحاد برای پیشرفت" را آفرید. آنها از توان ما برای نشان دادن بهترین تصویر از امریکا به مردم جهان بهره می بردند.
 
امروز، مجددا در برابر خواست به عهده گرفتن یک رهبری هوشمندانه قرار داریم. تهدیدهای این قرن دست کم همان قدر خطرناک و در برخی موارد پیچیده تر از تهدیدهایی است که در گذشته با آن مواجه بودیم. این تهدیدها از جانب سلاح های کشتار جمعی و نیز تروریست های بین المللی که به بی عدالتی یا حس بیگانگی، با نهیلیسمی جنایتکارانه پاسخ می دهند، بر ما وارد می شود.
 این تهدیدها از سوی کشورهای خودسر متحد با تروریست ها و قدرت های رو به رشدی که می توانند هم امریکا و هم بنیان لیبرال دموکراسی بین المللی را به خطر افکنند، وارد می شود. این تهدیدها از سوی کشورهای ضعیفی که قادر به حفاظت از مرزهای خود یا تأمین رفاه مردم خود نیستند بر ما وارد می شود. و بالاخره، سیاره ای در حال گرم شدن که به دنبال خود بیماری های جدید، ویرانی طبیعت و درگیری های مرگزا به همراه می آورد، ما را تهدید می کند.
تشخیص تعداد و پیچیدگی این تهدیدها به معنای بدبینی نیست. بلکه، دعوت به عمل است. این تهدیدها دیدگاهی جدید نسبت به رهبری در جهان قرن بیست و یکم را می طلبد_ دیدگاهی که از تجربه های گذشته برآمده است اما خود را به تفکر قدیمی محدود نمی کند. دولت بوش به حملات غیرعادی یازدهم سپتامبر با تفکر عادی و قدیمی گذشته پاسخ داد، و مشکلات را دارای ریشه های دولتی و قابل حل با راه حل های نظامی دید. متأسفانه این دیدگاه منحرف ما را به جنگ با عراق سوق داد؛ جنگی که هرگز نمی بایست برپا می شد. با ظهور جنگ عراق و حوادث ابوغریب جهان اعتمادش را به مقاصد و خط مشی های ما از دست داد.
به دنبال از دست رفتن جان هزاران انسان و خرج میلیاردها دلار، بسیاری از امریکایی ها ممکن است ترجیح بدهند به حوادث جهان بی اعتنا باشند و رهبری آن را رها کنند. اما این اشتباهی است که ما نباید مرتکب شویم. امریکا نمی تواند با تهدیدهای قرن جدید به تنهایی مواجه شود، و جهان نیز نمی تواند بدون امریکا به رویارویی با آنها برود. ما نباید از جهان رو بگردانیم، و نه این که دیگران را به تسلیم و فرمانبرداری وادار کنیم. ما باید جهان را با عمل مناسب رهبری کنیم و الگو باشیم.
برای چنین رهبری ما باید به دیدگاه های بنیادین روزولت، ترومن و کندی بازگردیم_ دیدگاهی که اکنون صحیح تر از هر زمان دیگری به نظر می رسد؛ و آن این است که امنیت و رفاه هر یک نفر امریکایی به امنیت و رفاه کسانی که خارج از مرزهای ما زندگی می کنند بستگی دارد. رسالت امریکا رهبری جهانی امریکا بر اساس درک امنیت و بشریت مشترک جهانی است.
 
دوران امریکا به سر نیامده اما باید نوع دیگری به آن نگریست. تصور این که قدرت امریکا در حال افول است به معنای فراموش کردن وعده بزرگ امریکا و هدف تاریخی آن در جهان است. من اگر به عنوان رئیس جمهور انتخاب شوم آن هدف را از نو زنده خواهم کرد.
 
گذر از عراق
برای تجدید حیات رهبری امریکا در جهان، ما باید ابتدا مسئولانه به جنگ عراق پایان بدهیم و سپس توجه خود را به مسائل بزرگتر در خاورمیانه معطوف کنیم. عراق انحرافی از مبارزه علیه تروریست هایی بود که در یازده سپتامبر به ما حمله کردند؛ و ادامه نابخردانه جنگ توسط رهبران امریکا اشتباه استراتژیک آغاز آن را دچار پیچیدگی های بیشتر کرد. اکنون 3300 امریکایی جان خود را در عراق از دست داده اند و هزاران نفر از جراحات آشکار و پنهان رنج می برند.
 
مردان و زنان مبارز در عراق به نحو تحسین انگیزی به کشورشان خدمت کرده و ایثارگری های فراوان از خود نشان داده اند. اما اکنون زمان آن است که رهبران دولت امریکا حقیقتی دردناک را دریابند؛ و آن این که ما نمی توانیم راه حلی نظامی برای درگیری میان جناح های شیعه و سنی در عراق بیندیشیم.
 
 بهترین گزینه ای که روبه روی ما است آن است که به گروه های درگیر فشار بیاوریم که یک راه حل سیاسی پایدار میان یکدیگر بیابند. و تنها راه مؤثر برای اعمال چنین فشاری نیز آغاز عقب نشینی نیروهای امریکایی از عراق، با هدف خروج کامل آنها تا 31 مارس 2008 است. ما باید بدانیم که در نهایت، تنها رهبران عراق هستند که می توانند صلح و ثبات را برای کشور خود به ارمغان بیاورند.
 
در همین حال، ما باید تمام تلاش خود را در سطح منطقه ای و بین المللی بر ابتکارات دیپلماتیک به منظور پایان بخشیدن به جنگ داخلی در عراق، جلوگیری از گسترش آن، و کاهش جراحات وارد بر مردم عراق متمرکز کنیم. برای اعتمادسازی در این مسیر باید به همگان نشان دهیم که ما خواستار پایگاهی دائمی در عراق نیستیم. ما تنها باید حداقل نیروهای نظامی را در منطقه نگاه داریم تا از پرسنل و امکانات امریکایی حفاظت کند، روند آموزش نیروهای امنیتی عراقی را ادامه بدهد، و القاعده را ریشه کن کند.
 
باتلاق عراق هرگونه مواجهه با مشکلات فراوانی را که منطقه خاورمیانه با آن روبه رو است، برای ما دشوار ساخته است و بسیاری از آن مشکلات را شدیداً خطرناک ساخته است. تغییر رویکردها در عراق به ما اجازه خواهد داد که توجه و قدرت خود را متوجه حل مسائل و درگیری های میان اسرائیل و فلسطین کنیم، و این مسئولیتی است که دولت بوش سال ها است مورد بی توجهی قرار داده است.
 
سه دهه است که اسرائیلی ها، فلسطینی ها، رهبران عرب و سایر جهان برای برقراری صلحی پایدار در خاورمیانه چشم به امریکا دوخته اند. در سال های اخیر آنها غالبا ناامید شده اند. نقطه شروع ما همواره باید تعهدی آشکار و قوی برای امنیت اسرائیل باشد، که قوی ترین متحد ما در منطقه و تنها دموکراسی تثبیت شده در آن است. این تعهد با توجه به مبارزه ما با تهدیدهای فزاینده در منطقه _ مانند ایرانی قوی تر، عراقی آشوب زده، تجدیدحیات القاعده، و تجدید قوای حماس و حزب الله_ اهمیت بیشتری می یابد.
 
 اکنون بیش از هر زمان دیگری باید تلاش کنیم که در جهت یافتن راه حلی پایدار، به ایجاد دو کشور مستقل که در کنار یکدیگر با صلح و امنیت زندگی کنند، کمک کنیم. برای دست یافتن به چنین هدفی، باید به اسرائیلی ها کمک کنیم که خود را با گروه هایی که به راستی متعهد به صلح هستند باز بشناسند و آنها را تقویت کنند و هم زمان گروه هایی را که به دنبال درگیری و بی ثباتی هستند در انزوا قرار دهند. یک رهبری امریکایی استوار در راه صلح و امنیت، تلاشی صبورانه و تعهد شخصی رئیس جمهور امریکا را به این مهم، می طلبد. این تعهدی است که من آن را بر خود پذیرفته ام.
 
در سراسر خاور میانه، ما باید قدرت امریکایی را در جهت تقویت دیپلماسی امریکایی به کار بیندازیم. دیپلماسی استوار امریکایی که با به کارگیری تمام ابزارهای قدرت امریکا _ سیاسی، اقتصادی، و نظامی_ همراه باشد، می تواند موفقیت را حتی در برخورد با حریفانی چون ایران و سوریه تضمین کند. سیاست تهدید و اتکا به واسطه ها برای مهار برنامه هسته ای ایران، حمایت از تروریسم، و رشد خصومت در منطقه با شکست مواجه شده است.  
 
هر چند ما نباید رأی خود را با زور نظامی به کرسی بنشانیم، اما نباید از گفتگوی مستقیم با ایران تردید به خود راه دهیم. دیپلماسی ما باید در مسیری باشد که هزینه ادامه برنامه هسته ای را برای ایران بالا ببرد، که از طریق تحریم های سخت تر و افزایش فشار بر شرکای مهم آن امکان پذیر است.
جهان باید برای متوقف ساختن برنامه غنی سازی اورانیوم ایران و جلوگیری از دسترسی آن به سلاح های هسته ای تلاش کند.  در همین حال، ما باید دستاوردهای یک تحول بنیادین را به ایران و به خصوص مردم ایران نشان دهیم. این دستاوردها همکاری های اقتصادی، تضمین امنیت، و روابط دیپلماتیک را در بر می گیرد.
دیپلماسی همراه با فشار همچنین می تواند سوریه را به تغییر رویکردش از رفتارهای رادیکال به سمت موضعی معتدل تر، وادارد و این ها خود به ثبات عراق، منزوی ساختن ایران، رهانیدن لبنان از چنگ دمشق، و امنیت اسرائیل کمک می کند.
 
تجدید حیات نظامی
برای تجدید حیات رهبری امریکایی در جهان باید به سرعت به تجدید حیات قوای نظامی خود همت بگماریم. یک نیروی نظامی قوی بیش از هر چیز لازمه صلح پایدار است. متأسفانه، ارتش و نیروی دریایی امریکا بنا به گفته رهبران نظامی ما دچار بحران هستند. پنتاگون نمی تواند بر وجود یک واحد نظامی در داخل امریکا که در صورت بروز یک حادثه یا وضعیت فوق العاده در خارج از عراق، سریعاً واکنش نشان دهد و آمادگی کامل در رویارویی با آن را داشته باشد، صحه بگذارد. 88 درصد از گارد ملی قادر به خدمت در خارج از خاک امریکا نیستند.
 
ما باید نیروی نظامی خود را تقویت، و آن را برای انجام مأموریت هایی در آینده آماده کنیم. ما باید ظرفیت برخورد با تهدیدهای احتمالی به کشورمان را بالا ببریم.
 
ما باید 65000 نفر به سربازان ارتش و 27000 نفر به نیروی دریایی خود بیفزاییم. و در این جا فقط مسئله تعداد نیست. ما باید بر بالا بردن ظرفیت این نیروها سرمایه گذاری کنیم. باید بهترین تجهیزات و امکانات را برای آنها فراهم کنیم و انگیزه و آموزش بدهیم. هر طرح دفاعی بزرگی باید با توجه به نیازهای جاری، شکاف ها و سایر تهدیدهای پیش رو از نو مورد ارزیابی قرار گیرد.
 
تنها گسترش نیروی نظامی کافی نیست. ما باید هم چنین از نیروهای خود بخردانه استفاده کنیم. هنگامی که مردان و زنان خود را به راهی پرخطر می فرستیم، باید هدف خود را بشناسیم، از مشاوره فرماندهان نظامی خود استفاده کنیم، اطلاعات را بی طرفانه مورد ارزیابی قرار دهیم، و به نیروهای خود اطمینان بدهیم که از حمایت کافی برخوردار هستند. من در استفاده از زور ، در صورت لزوم یک جانبه، برای دفاع از مردم امریکا یا منافع حیاتی خود هنگامی که مورد حمله قرار می گیریم یا با تهدید سریع مواجه می شویم تردید نمی کنم.
 
ما همچنین باید از نیروی نظامی در موقعیت هایی ورای دفاع از خود به منظور تأمین امنیت مشترک و تضمین ثبات بین المللی _ حمایت از دوستان، مشارکت در ثبات و عملیات بازسازی، و رویارویی با فجایع گسترده _ استفاده کنیم. اما هنگامی که از زور در موقعیت هایی فراتر از دفاع از خود استفاده می کنیم، باید تمام تلاشمان را برای جلب حمایت و مشارکت دیگران به کار گیریم. پیامدهای فراموش کردن این مسئله در بافت درگیری جاری در عراق بسیار وخیم بوده است.

نظر شما :