اسدالله علم ِ ؛ ازعرش به فرش

۰۸ فروردین ۱۳۸۷ | ۲۱:۱۶ کد : ۱۶۷۶ کتابخانه
یادداشت دکتر هرمز همایون پور درباره جلد ششم خاطرات اسدالله علم
اسدالله علم ِ ؛ ازعرش به فرش
 یادداشتهای عَلَم
جلد ششم و پایانی (1355- 1356)
ویراستار: علینقی علیخانی
ناشر: Ibex ، مریلند، 2008
 
 
جلد ششم و پایانی خاطرات روز نوشت امیر اسدالله عَلَم نیز همچون 5 جلد پیشین آن، از نظر آشنایی با آنچه در درون دربار محمدرضا شاه می­گذشت، خواندنی است. دوستی آن را برایم از امریکا آورد. امیدوارم این جلد آخر نیز مثل مجلدات پیشین این خاطرات هرچه زودتر در ایران هم منتشر شود. چون، تاریخ بهترین آموزگار است و از آن می توان چیزها آموخت. بی جهت نیست که گفته اند: گذشته چراغ راه آینده است.
 
تعداد خاطرات روز نوشت رجال سیاسی واجتماعی در ایران، برخلاف کشورهای پیشرفته که نویسندگان در آنها امنیت خاطر و حمایت قضایی و حیثیتی و حقوقی و سیاسی دارند، چندان زیاد نیست. شاخص تر از همه آنها در ایران می توان از « شرح زندگانی من» نوشته عبدالله مستوفی، «تاریخ بیداری ایران» به قلم ناظم الاسلام. کرمانی، و «حیات یحیی» به خامه یحیی دولت آبادی نام برد.
 
در حوزه خاطرات مربوط به دربار و درباریان، از گذشته های دور، کتاب درخشان« تاریخ بیهقی» را داریم. اما آنچه دردوران معاصر به خاطر می آید، خاطرات روز نوشت سلیمان بهبودی از دربار سردار سپه و رضا شاه بعدی است.
 
سلیمان بهبودی، در واقع، پیشخدمت مخصوص و وفادار و دیرین رضا شاه بود. آنچه او نوشته، هرچند از نظر آشنایی با رضا خان و سردار سپه و شاه بعدی بسیار روشنگر است و از اسنادی به شمار می رود که ارتباطات رضا شاه و بازی های سیاسی او و ملاقات­هایش را با رجال صالح و ناصالح داخلی و نمایندگان سفارت­خانه های خارجی روشن می کند و نشان می دهد که چگونه موانع را از سر راه خود برداشت و به تاج سلطنت دست یافت، از لحاظ محتوا و کیفیت در سطح خاطرات امیر اسدالله علم نیست.
 
عَلَم، بالاخره ، علاوه برآنکه از جوانی با محمدرضا شاه دوستی ونزدیکی داشت- به قول خودش،«غلام خانه زاد» بودنش حکایت دیروز و امروز نبود- در مملکت به وزارت و صدارت رسید و سال هایی دراز وزیر دربار - ظاهراً - معتمد شاه بود؛ ظاهراً از این رو که شاه، به قرار آنچه خود علم می نویسد، شخصیتی پیچیده، تا حدی مرموز، و آمیخته با سوء ظن و بدبینی داشت و، در نتیجه، به هیچ کس اعتماد کامل نمی کرد و هیچ کسی هم به واقع با او کاملاً نزدیک نبود. شاید از همین موضوع بتوان استنباط کرد که چرا همیشه در واقع بحرانی تنها می ماند، و حتی اگر افرادی هم می خواستند صادقانه به او خدمت کرده و راه را از چاه برایش مشخص کنند، همین سوء ظن اجازه نمی داد که به حرف های آنها اعتماد کند.
 
باری، منظورم این است که عَلَم، به خاطر مقامات وتجارب سیاسی واجتماعی واداری اش، بالاخره ورود بیشتری به امور داشت وخصوصاً در سیاست و روابط خارجی ایران، که شاه یکسره قبضه کرده و در دربار متمرکز ساخته بود، حضور و دخالت بیشتری از امثال سلیمان بهبودی داشت، و به همین سبب نیز خاطرات او از این جهات پروپیمان تر از خاطرات بهبودی است.
 
زوایای مختلف
خاطرات امیراسدالله عَلَم را از زوایای مختلفی می توان بررسی کرد؛ ازجمله: روابط درونی دربار، بیماری شاه، مناسبات شاه و ملکه، چگونگی رفتار شاه با نخست وزیران و وزیران و سایر مسئولان مملکتی، رابطه با روحانیت شیعه، مناسبات خصوصی شاه با بعضی رجال خارجی وداخلی نظیر هنری کیسینجر و اردشیر زاهدی، وضعیت اتمی ایران، اولویت های راهبردی شاه در اداره امور کشور و برنامه های آینده آن از جهات اقتصادی و نظامی وعمرانی، و حتی چگونگی صرف« اوقات فراغت» اعلیحضرت که آقای علم به آنها « گردش» نام داده است و گاه از هفته ای چند بار تجاوز می کرده و باعث نگرانی وزیر دربار نسبت به سلامت حضرت «ولینعمت» ایشان می شده است! همچنین ، دیپلماسی و سیاست خارجی در زمان شاه، و نیز آن وجوهی از سیاست داخلی که قاعدتاً می باید پشتیبان سیاست خارجی می بود و به آن کمک می کرد.
 
درهریک از زمینه های فوق و نیز زمینه های احتمالی دیگر می توان برپایه مطالب مندرج دراین خاطرات به استنباط ها و نتایجی کما پیش روشنگر رسید. خاطرات عَلَم شاید تنها یا از معدود اسناد کم و بیش روشن و شفاف درباره دهة آخر سلطنت پهلوی دوّم است که به انتشار درآمده و در اختیار عموم قرار گرفته است. البته، به احتمال قوی، گزارش های روشنگر دیگری نیز در باب آن دوران وجود دارد، که متأسفانه خلایق را به آنها دسترسی نبوده ونیست! شاید در آینده، شاید !
 
در اینجا، بحث خود را به دو سه موضوع محدود می کنیم. اوّل می پردازیم به غرور و تفرعن و خودبینی مفرطی که بخصوص درسال های آخر گریبان شاه را گرفته بود. سپس به تلقی کینه جویانه او نسبت به روحانیت و رجال ملی یا غیر درباری اشاره می کنیم که شاید در دور افتادن شاه از واقعیات امور از عوامل کلیدی بود، و بعد، طبعاً، نوبت دیپلماسی و سیاست خارجی شاه خواهد رسید. در این حوزه، بعضی شبهه ها برطرف می شود و بعضی دیگر تشدید می گردد.
 
برای بسیاری از ناظران شگفت آور بود، و شاید هنوز هم باشد، که چگونه شد که حکومت شاه در اوج نسبی قدرت و ثروت و برخورداری از حمایت دولت های بزرگ، چه درغرب و چه در شرق، با آن سرعت ازهم فروپاشید. برای این موضوع به دلایل مختلفی می توان قائل شد. در مقاله حاضر ، دربارة دو سه موضوع فوق بحث می کنیم که شاید آنها را بتوان از علل و دلایل اصلی سقوط رژیم شاه به حساب آورد.

( ۱ )

نظر شما :