هويت سازى با فرهنگ ديگران

۱۵ تیر ۱۳۸۷ | ۱۶:۳۲ کد : ۲۲۲۷ اخبار اصلی
گفت و گوی روزنامه اعتماد با دکتر اسعد اردلان پژوهشگر حقوق بین الملل
هويت سازى با فرهنگ ديگران
دولت هاى کوچک عربى در منطقه خليج فارس به دليل نداشتن ريشه تاريخى و فرهنگى مستقل و مداوم و به منظور کسب « هويت ملى » مبادرت به جعل نام براى خليج فارس کرده يا از ادعاى واهى امارات متحده عربى در مورد جزاير سه گانه ايرانى حمايت مى کنند. هر چند جعل نام براى خليج فارس از دوران استعمارى انگلستان در اين منطقه آغاز شده است، ولى امروزه جعل اين نام از سوى اعراب منطقه از شکل ديگرى برخوردار است و بعضاً برخى کشورهاى فرامنطقه يى هم به آن دامن مى زنند. به منظور بررسى روند حرکت تدريجى اعراب درخصوص ادعاهاى واهى آنان بر اراضى و فرهنگ تاريخى ايران با دکتر اسعد اردلان محقق و پژوهشگر روابط و حقوق بين الملل گفت وگويى انجام داده ايم که در پى مى آيد.
 
 
جعل نام براى خليج فارس از سوى اعراب سابقه يى تاريخى دارد که به سياست هاى استعمارى انگليس در منطقه خليج فارس برمى گردد. منتها طى چند ماه گذشته شاهد اين هستيم که اين بحث جنجالى اعراب به سايت هاى اينترنتى مثل گوگل نيز کشيده شده است . چرا اصلاً اين بحث آغاز شده و تا به امروز نيز گسترش يافته و در حال توسعه است؟
سابقه تاريخى اين مساله نسبتاً طولانى است و من فکر مى کنم تفصيل زياد آن به بحث ما مربوط نباشد.
 
اما به طور خلاصه آغاز آن برمى گردد به دوران حضور انگليسى ها در خليج فارس تا بتوانند از تمامى جزاير خليج فارس استفاده کنند بنابراين آنان اصرار داشتند قبايل و شيوخى را که تحت فرمان شان بودند تحريک به نصب پرچم کنند.
 
البته مى دانيد که در آن دوره دولتى در خليج فارس به معناى امروز وجود نداشته است و پرچم قبيله يى و متعلق به شيوخ بوده است. بنابراين انگلستان با نصب پرچم هاى شيوخ قبيله در واقع مى خواست با خيال راحت جايى براى پهلوگيرى کشتى هايش يا اسکان نيروهايش در جزاير خليج فارس داشته باشد؛ چون اگر حاکميت ايران مستولى بود شايد اين امکان فراهم نمى شد. به دليل اينکه آن هنگام بين روسيه و انگليس در ايران رقابت وجود داشت و از ترس اينکه ايرانيان تحت تاثير روس ها، امکانات خليج فارس را براى انگليسى ها محدود کنند، سعى مى کردند به نام شيوخى که در جنوب خليج فارس زندگى مى کردند، استيلاى خودشان را بر منطقه تداوم دهند.
 
خلاصه ريشه تاريخى آن در واقع همين است. اما سوال اين است چرا الان که انگليسى ها از آنجا رفته اند و طبق توافقى که بوده و در اسناد موجود است و ايران حاکميتش را دوباره در آنجا اعاده کرده و جزاير تنب کوچک و بزرگ و ابوموسى را قلمرو سرزمينى خودش مى داند اين ادعا همچنان مطرح مى شود؟ چند دليل وجود دارد.
 
يک دليل آن را من روانشناختى مساله مى دانم. به اين معنا که اگر شما به نقشه جغرافياى زمين نگاه کنيد، مى بينيد که کره زمين بين دولت هايى که داراى ويژگى ها و ظرفيت هاى بزرگى از نظر جمعيت، سرزمين، معادن، درآمد سرانه و تاريخ و فرهنگ هستند تقسيم شده است. تعداد اين دولت ها کم است. يکسرى از دولت ها برخى از اين ويژگى ها را دارند و برخى ديگر آنها را ندارند که شايد بتوان به آنها دولت هاى متوسط گفت.
 
يکسرى دولت هاى کوچکى هم هستند که داراى ويژگى هايى مثل سرزمين کم، جمعيت کم، اقتصاد تک محصولى يا وابسته به منابعى که رو به پايان است، هستند. در واقع با به پايان رسيدن اين منابع تکليف اين دولت هاى کوچک مشخص نيست چون اقتصاد مولدى که بتواند در هر شرايطى خودش را بازسازى کند، در اختيار ندارند. عده يى ديگر نيز جزء کشورهاى خيلى کوچک محسوب مى شوند که ريز کشورها هستند. از لحاظ روانشناسى اين کشورهاى کوچک به دنبال بزرگ شدن هستند.
 
منظور شما همان شاخص هاى قدرت جهانى است که براى يک کشور بزرگ محسوب مى شود،که امارات متحده عربى که حدود سن تشکيل دولت آن سى سال است در مقابل کشورى مثل ايران از اين شاخص ها برخوردار نيست.
به نوعى همين طور است. مخصوصاً به ويژگى که شما اشاره کرديد، يعنى کشورهاى حاشيه خليج فارس يا کشورهايى که پس از فروپاشى امپراتورى عثمانى، شخصيت دولتى و حاکميتى پيدا کردند و مى توانند ادعا کنند بر يک قلمروى تسلط دارند، اينان به دنبال اين هستند که خودشان را از آن حالت کوچک بودن درآورند.
 
اين مساله يک جنبه روانى دارد و آنان در جست وجوى اين هستند که اولاً حاکميت خودشان را اعمال کنند، دوم اينکه ثبات سياسى داشته باشند؛ ثبات سياسى تنها به معناى پايدارى حکومت نيست به اين معنا است که اراده يى که مى کنند آن اراده را بدون اينکه تحت تاثير ديگران قرار بگيرد، به اجرا درآورند و مساله سوم جلب حمايت است.
 
چون يکى از برجسته ترين ويژگى اين کشورهاى کوچک آسيب پذيرى آنان در مقابل اتفاقات است. به ويژه در مقابل همسايگان. حالا اگر اقتصادشان، اقتصاد تک محصولى باشد و آن مبناى اقتصاد از بين برود، به طور طبيعى آنان آسيب پذيرتر مى شوند و بايد جايگزينى براى آن اقتصاد داشته باشند، اگر اقتصاد مولد نداشته باشند نمى توانند جايگزينى را ايجاد کنند در نتيجه امکان دارد گرفتار ادعاهاى ارضى و توسعه طلبى کشورهاى قدرتمند همسايه بشوند.
 
نمونه آن هم در خاورميانه زياد است. بنابراين نياز دارند حمايت بشوند و در واقع نياز دارند از اين فرصت براى بزرگ تر جلوه دادن خودشان يا راحت تر بگويم براى کسب هويت استفاده کنند. تلاشى که برخى از کشورها در منطقه خاورميانه انجام مى دهند و از لحاظ سياسى نيز منجر به جنگ ها و بحران هاى زيادى شده، تلاش براى کسب هويت است؛ هويت ملى که بتوانند از طريق آن خودشان را معرفى کنند چرا که در حال حاضر چنين کشورهايى فاقد توان لازم براى تاثيرگذارى در روابط بين الملل هستند بنابراين سعى مى کنند هويتى جعلى براى خودشان بسازند.
 
من تلاش امارات متحده عربى را بيش از ساير جنبه هاى ديگر تلاشى در جهت جست وجوى هويت ملى مى دانم که متاسفانه اين جست وجو تعارض پيدا کرده است در خليج فارس با تحريف و تعريب نام و همچنين ادعاى حاکميت بر جزايرى که هيچ گاه در حاکميت سرزمين آنان نبوده است. چون تا سال 1971 اصلاً حاکميتى وجود نداشته و يکسرى قبايل چادرنشين بوده اند که ابتدا زير فرمان ايرانيان بودند و بعد از محدودشدن قدرت ايران در زمان قاجاريه، از انگليسى ها اطاعت مى کردند.
 
آيا مى توان اين استدلال را داشت که امروز اعراب دارند از تحريف نام خليج فارس به شکل جديدترى سوءاستفاده مى کنند؟
بله، ببينيد اعراب در يک مقطع تاريخى به عنوان عمال انگلستان اين کار را مى کردند، از ضعف دولت ايران هم استفاده مى کردند. البته اسناد نشان مى دهد که هيچ گاه در ديپلماسى، دولت ايران خودش را محدود به اين سياست ها نکرده و هميشه ادعاى خودش را بر قلمرو حاکميتش ادامه داده به رغم اينکه در موقعيت ضعيفى قرار داشته است اما الان من باز تکرار مى کنم که در واقع جنبه هايى است که بر معيارهاى روانشناختى متکى است.
 
براى اينکه فضايى را باز کنند که هر چيزى در اطراف ما، متعلق به ما است و به نوعى يک شست وشوى مغزى براى نسل هاى جوان شان ايجاد کنند که متاسفانه اين يک ناخوشى است که همه کشورهاى عرب به آن مبتلا هستند و خيلى هم دنبال واژه هاى بزرگ هستند مثل شوراى همکارى خليج فارس، مغرب بزرگ عربى و... که به دور هم جمع شوند و به يکديگر کمک کنند.
 
البته وقتى تنها مى شوند با يکديگر سر مسائل مرزى خودشان دعوا مى کنند. اما شايد هميشه اين مساله بوده است و الان نمود برجسته ترى يافته است. دولت هايى که حتى پيشينه تاريخى داشته اند در جست وجوى اين بوده اند که ممالک اسلامى را جزء قلمرو عربى تلقى کنند. براى اينکه اگر شما به تحقيقاتى که در مورد هويت ملى کشورهاى عربى است، نگاه کنيد، مى بينيد که آنان دو عامل مهم دارند که يکى زبان عربى و ديگرى دين اسلام است، يا ترکيبى از اين دو عامل که هويت ساز است. البته به استثناى چند کشورى مثل مصر، سوريه و عراق که قبل از اينکه به استعمار کشور ديگرى درآيند، مخصوصاً تحت سلطه امپراتورى عثمانى دربيايند، از تاريخ و تمدنى قديمى و نسبتاً درخشان برخوردار بودند. اما بقيه چون فاقد آن تاريخ هستند، در نتيجه تلاش آنان تلاشى است براى دست اندازى به هويت ديگران و استفاده از اينکه هرجا مثلاً دين اسلام و عرب وجود دارد، جزء قلمروهاى عربى است. در واقع آنان مى خواهند چنين ذهنيتى را ايجاد کنند که مثلاً روزى اين مناطق مال ما بوده که حالا نيست و حالا بايد مال ما باشد و اين در ادبيات و نوشته ها و مسائل مختلف آنان وجود دارد.
 
آقاى دکتر، در روابط بين الملل کشورهاى کوچکى که داراى آن شاخص هاى مهم قدرت نيستند، چه تعريفى مى توانند داشته باشند؟
اگر همين معيار روانشناختى را در نظر بگيريم، کشور کوچک چه به تنهايى و چه به طور مشترک بدون همراهى با کشور بزرگ، زياد نمى تواند در نظام بين الملل تاثيرگذار باشد.
 
اگر زمانى قدرت هاى بزرگ بخواهند از موقعيت ژئوپولتيکى آنان براى مقاصد خودشان استفاده کنند، اينجاست که طرف گفت و گو قرار مى گيرند و در آنجاست که امکان دارد برخى از نظرات جزيى خودشان را اعمال کنند.
 
يک ويژگى ديگر کشور کوچک اين است که نمى تواند امنيت خودش را با به کار بردن توانايى هاى ملى اش تامين کند. گفتم آسيب پذيرى ويژگى برجسته اين کشورهاست، بنابراين ناگزير به اتکاى به ديگران هستند. حالا اين اتکا به ديگران ممکن است يک مجموعه از کشورهاى اطراف شان باشد که به صورت پيمان هاى نظامى و قراردادهاى دوجانبه بخواهند با همديگر در مقابل خطرى مصون بمانند يا اينکه دست به دامان کشورهاى بزرگ شوند.
 
مثل کارى که کويت در زمان جنگ تحميلى کرد؛ کويت پرچم امريکا را روى کشتى هايش مى گذاشت تا از حملات هوايى احتمالى مصون بماند. بله، به همين دليل امکان دارد اين گونه بگوييم که کشور کوچک در عرصه جهانى وجود نامحسوسى دارد.
 
وجود محسوسى ندارند چون تاثيرگذار نيستند. يا مى توانيم بگوييم از منزلت مناسبى برخوردار نيست. اگر وجودش را با شناسايى از طرف دولت هاى ديگر بپذيريم و حضورشان هم در سازمان ملل را ملاک وجودشان قلمداد کنيم، اين وجود يا حضور نامحسوس متکى بر قدرت ديگران است و مى توانند از آن قدرت استفاده کنند.
 
حالا اين قدرت دو جنبه دارد؛ زمانى است که قدرتى از يک کشور کوچک حمايت مى کند، اما زمانى ديگر هست که اينها مى بينند با کشورى در چالشند که آن کشور از حمايت مثلاً بين المللى برخوردار نيست و در نتيجه آنان مى توانند از آن فضاى بحرانى بين المللى که عليه کشور ديگر ساخته شده، براى توسعه ادعاهاى خودشان يا برجسته کردن نقش خودشان استفاده کنند.
 
به هرحال کشورهاى کوچک هميشه از چنين تاکتيک هايى استفاده مى کنند و به دنبال حامى مى گردند. اگر بتوانند اين حامى را در منطقه پيدا کنند، از منطقه کمک مى گيرند و اگر نتوانند از خارج از منطقه کمک مى گيرند يا نهايتاً به سمت تشکيل اتحاديه هاى منطقه يى دست مى زنند.
 
نهادهاى بين المللى از جمله سازمان ملل نسبت به اين هويت يابى کشورهاى کوچک در منطقه خليج فارس چگونه واکنش نشان مى دهند؟
سازمان ملل به ارگان هايش دستور داده است از نام ديگرى غير از خليج فارس استفاده نکنند. در ادبيات سازمان ملل شما هميشه مى بينيد که خليج فارس را درست به کار مى برند.
 
واکنش قدرت هاى بزرگ هم بستگى به ملاحظات شان دارد. مثلاً در عين تخاصمى که در اين سه دهه امريکا با ايران داشته و از بحران شديد و قطع ارتباطات ديپلماتيک برخوردار بوده من نديده ام و نشنيده ام که مقام رسمى امريکايى در مکان رسمى از نامى غير از نام خليج فارس استفاده کند.
 
دليلش هم اين است که شايد خيلى راحت باشد اولين اتهامى را به کسانى که اين نام را عوض مى کنند، زده شود، بى سوادى شان باشد. شما مى توانيد به آنان بگوييد که مگر شما سواد نداريد و در مدرسه تاريخ نخوانده ايد. شما به هر نقشه يى که نگاه مى کنيد، از زمان قديم، نقشه هايى که با ادبيات لاتين نوشته شده اند و بعد نقشه هاى کشورهاى ديگر و حتى تا خاطرات جهانگردان عرب که به منطقه آمده اند، همه نام اين منطقه را خليج فارس گفته اند. گفتم متاسفانه اين قضيه تلاشى است براى کسب هويت و يک مقدار دامنه اش گسترده تر شده است.
 
با تداومش چه چالش هايى براى ايران ايجاد مى شود؟
به نظر من اگر در همين سطح بماند، نبايد چالش زيادى باشد، چون همسايه ها را نمى شود عوض کرد ، مگر کسى مثل صدام حسين برود به کويت حمله کند و بگويد اين استان من است. بگويد مثلاً ديگر عربستان، کويت و... همسايه تو نيست، مگر در اين حالت اتفاقى بيفتد، جنگى رخ بدهد يا انضمامى صورت بگيرد. يا در گذشته که کشورهايى مى آمدند و کشورهاى ديگر را منضم به سرزمين هاى بزرگ خودشان مى کردند. مثل کارى که اتحاد جماهير شوروى در زمان جنگ جهانى دوم براى کشور بالتيک کرد.
 
يعنى در اين دوره ديگر تغيير مرزها نمى تواند اتفاق بيفتد؟
ببينيد تغيير مرزها کار مشروعى نيست، حقوق بين الملل آن را رد مى کند. اصولاً حق حاکميت، گرچه امروز يک مقدار از آن مطلق بودنش فاصله گرفته ولى پذيرفته شده است. يعنى اساس حقوق بين الملل احترام به حق حاکميت دولت ها بر سرزمين شان است. به همين دليل مجوز مى دهد واکنشى در مقابل تجاوز عراق نسبت به کويت نشان بدهند، البته اگر بخواهند.
 
چون اين واکنش را در مقابل تجاوز عراق نسبت به ايران هيچ دولتى نشان نداد، نه تنها نشان نداد که هيچ، بلکه عراق را هم مسلح کردند، بنابراين در مورد ايران هيچ گونه از اين استانداردها رعايت نشد. بحث اين است که چون ايران ناگزير با اين کشورها همسايه است، پس بايد روابط خوبى با آنان داشته باشد. تا زمانى که اين بحث ها در حوزه ادبيات و در اين سطح است، مى تواند از طريق ديپلماتيک يا از طريق کارهايى که شما انجام مى دهيد در روزنامه ها، مصاحبه ها، توليد دانش و گسترش اطلاعات نسبت به سابقه تاريخى، تلاش هاى آنان را خنثى کرد.
 
من نمى دانم شما چقدر خبر داريد که افزايش زياد قيمت نفت باعث شده کشورهاى کوچک، ضعف اقتصادى شان فعلاً، تا زمانى که نفت هست، از بين برود و اين پول نفت براى خريدن وجهه در دنيا خيلى موثر افتاده است. در سازمان ملل پنج زبان رسمى وجود دارد. عرب ها رفته اند و هزينه تامين مترجم همزمان را در سازمان ملل داده اند تا مثلاً متون را هم به عربى بنويسند و به عربى ترجمه کنند و هزينه اش را هم به عهده گرفته اند که اين هم باز يک تلاشى است در جست وجوى هويت.
 
متاسفانه با اين پول، عرب ها بسيارى از موسسات پژوهشى را که در زمينه حوزه خليج فارس و جغرافيا کار مى کنند، خريده اند؛ از طريق کمک هاى مالى چند صد يا ده هزار دلارى و حتى چند ميليون دلارى تا موسسه آنان سرپا بايستد به شرط اينکه آنان هم در نقشه هايشان براى خليج فارس نام جعل کنند.
 
متاسفانه اين اتفاق زياد افتاده است؛ در خيلى از جاها و در مقابل سرمايه گذارى مادى که عرب ها انجام داده اند و با مقاومت محققان ايرانى روبه رو شده که بر اساس غيرت و علاقه شخصى خودشان دارند در ادبيات و نوشته هاى خودشان با اين تحريف مبارزه مى کنند.
 
بسيارى از نويسندگان غربى هم که برايشان خيلى فرق نمى کند نام اينجا چه باشد، از همان سابقه تاريخى استفاده مى کنند. اينکه شما به سايت ها و نقشه هاى بين المللى اشاره کرديد، تحت تاثير آن کمک هاى مادى يا خريد سهام از يکى از اين موسسات است تا در مديريت آن تاثير بگذارند، يا اينکه آنان خرج تدوين يک نقشه را مى دهند به اين شرط که به صورت دلخواه آنان باشد. به هر حال تلاش هايى است که اعراب دارند در اين خصوص انجام مى دهند.
 
آقاى دکتر، ايران نمى تواند در اين مورد به دادگاه بين المللى لاهه شکايت کند چون طرف دعوى شرکت هاى خصوصى و سايت هاى اينترنتى هستند، نه دولت ها. اما وقتى ما تصور کنيم که پيشينه اين جريان بر اساس افزايش قيمت نفت تشديد شده است که دولت هاى عربى با استفاده از آن مبادرت به سرمايه گذارى در شرکت هاى خصوصى مى کنند تا نام خليج فارس تحريف شود، آيا زمينه يا شرايطى مى تواند براى ايران مهيا شود تا جلوى اين اقدام غيرمستقيم دولت هاى عربى را بگيرد؟
اماراتى ها خيلى دوست دارند اين قضيه را به دادگاه لاهه ببرند. ولى بنده به شخصه خودم موضوعيتى براى اين قضيه نمى شناسم. مثل کïتى که تن من است و کسى مدعى آن شود و بعد من بروم دادگسترى شکايت کنم، آن طرف است که بايد برود دادگسترى شکايت کند و بگويد اين کïت مال من است که آن آقا پوشيده است.
 
به مرور زمان اين سخنان جعلى به باور ذهنى مردم منطقه تبديل مى شود.
ببينيد، شايد فکر مى کنيم الان مسائلى که ايران در منطقه دارد محدود به اين نيست. درگيرى هاى بيشترى دارد که شايد اين قضيه از اولويت برخوردار نيست و در نتيجه چون تمام کشورها مسلمان هستند، شايد اصرارى وجود ندارد که اين باور در منطقه پيش بيايد که درگيرى هاى کشورهاى اسلامى با يکديگر است.
 
چون اگر شما الان توجه کنيد، بيشترين جنگ ها در اين منطقه است و دارند با يکديگر بر سر مرز و مشکلات مختلف ديگر درگير مى شوند. بهترين کار توليد ادبيات مربوط به همين قضيه است و کتاب هايى که ايرانى ها در اين زمينه مى نويسند، حالا چه به زبان هاى بين المللى و چه به زبان فارسى و حتى به زبان عربى؛ در واقع اين تاثيرات را خنثى مى کند.
 
چون خواهى نخواهى اگر آنان در نقشه هاى جهانى و اينترنت ننويسند، متاسفانه اين را در کتاب هاى درسى شان و به کودکان شان القا مى کنند که سرزمينى که امت عربى دارد، فراتر از آن چيزى است که الان هست و متاسفانه اين رويداد حداقل در برخى از کشورهاى عربى اتفاق افتاده است.
 
اگر اين رويداد را از سوى اعراب منطقه در نظر بگيريم،و بحث هويت يابى عرب ها را هم مطرح کنيم، کشورى مثل عراق که از هويت برخوردار است چرا اقدام به اين کار مى کند؟ آيا به بحث ناسيوناليسم عربى آنان برنمى گردد چون نمودهاى آن هنوز هم به صورت هاى گوناگون قابل مشاهده است؟
ببينيد، شما اشاره يى کرديد به بحث ناسيوناليسم عربى؛ عاملى که مى تواند مجموعه يى از اين کشورها را دور هم جمع کند. اين در طول جنگ تحميلى بارها خودش را نشان داد که حتى کشورهاى عربى که ادعاى دوستى با ايران مى کردند و سابقه خصومت با صدام حسين و حزب بعث داشتند، تا زمانى که نيروهاى عراق در خاک ايران بودند، از ايران حمايت مى کردند.
 
به محض اينکه ايران مى رفت و بخشى از خاک عراق را تصرف مى کرد، سروصداى آنان در مى آمد. اگر به زمان جنگ برگرديد، مى بينيد که بخشى از اين اشخاص داراى مقام رسمى در کشورهاى عربى با رسانه ها مصاحبه کرده اند که ايران بايد از عراق بيرون برود و نبايد... متاسفانه اين شست وشوى مغزى دارد اتفاق مى افتد.

نظر شما :