رکود اقتصادی؛ روندی که ادامه دارد

۲۹ مهر ۱۳۸۷ | ۱۶:۲۷ کد : ۲۹۵۸ سرخط اخبار
مقاله اى از ايمانوئل والراشتاين
رکود اقتصادی؛ روندی که ادامه دارد
دوران رکود اقتصادی آغاز شده است. روزنامه نگاران همچنان از اقتصاددانان می پرسند که آیا جهان با رکود اقتصادی بیشتری مواجه خواهد بود. برای یک دقیقه هیچ خبری را باور نکنید. ما در حال حاضر در یک رکود اقتصادی همه گیر با بیکاری گسترده در جهان مواجه هستیم. چنین شرایطی یک مدل کلاسیک تورم زدایی لازم است که پیامدهای منفی زیادی برای مردم عادی دارد. و یا می توان مدل دیگری انتخاب کرد که کمتر مورد علاقه است و در آن ارزش ها خالی می شوند و این حتی از روش قبل نیز برای مردم عادی بدتر خواهد بود.
 
این طبیعی است که هر کسی بپرسد سبب این رکود اقتصادی چیست؟  دلیل آن فرآمدها است که وارن بوفه به آن سلاح های مالی برای خرابی توده وار می خواند؟ یا وام های اولیه؟ یا دلالان نفت؟ در این بازی هر کسی دیگری را مقصر می داند و اهمیت واقعی ندارد. بهتر است نگاهی به دو عامل دیگر که واضح تر نیز هستند بی اندازیم. یکی از آنها نوسانات تناوبی کوتاه مدت است و دیگری روند ساختاری طولانی مدت.
 
دنیای اقتصادی سرمایه داری چند صد سال است که دو مدل اصلی در نوسانات تناوبی دارد. یکی از این مدل‌ها، مدل  کوندراتيف[1] است که مدت آن 50-60 سال است. دیگری دوره تسلط است که مدت آن طولانی تر است.
 
در مدل دوره تسلط، امریکا از سال 1973 به عنوان یک رقیب بزرگ در عرصه بین‌المللی برای تسلط بر جهان شناخته شد که توانست در سال 1945 تسلط کامل خود را اعمال کند و از دهه 1970 به آهستگی از این تسلط امریکا کاسته شد. اشتباهات جورج بوش سبب شد تا این روند کند، به روندی تندتر تبدیل شود. و اکنون ما تسلط بی چون و چرای امریکا در جهان را از دست داده ایم و به دنیای چند قطبی وارد شده ایم. هرچند که امریکا همچنان به عنوان یکی از قدرت‌ها است و بدون شک بزرگ ترین قدرت جهان به شمار می رود اما در دهه‌های آینده باید با قدرت های دیگر همکاری کند.
 
مدل کندراتیف زمانبندی متفاوتی دارد. جهان در سال 1945 از روند B این تئوری خارج شد و وارد مرحله A این تئوری در سیستم مدرن جهانی شد. حدود سال های 1967 تا 1973 به بالاترین حد خود رسید و پس از آن روند نزولی را آغاز کرد. مرحله B در حال حاضر بیش از مرحله B  سری قبل دوام آورده است و همچنان ادامه دارد.
 
خصوصیات مرحله B به خوبی شناخته شده است و دنیای اقتصاد از دهه 1970 آن را تجربه می کند. میزان سود نسبت به فعالیت های تولیدی کاهش پیدا کرده است، بخصوص در محصولاتی که بیش از همه سوده بودند. در نتیجه سرمایه دارانی که می خواهند بیشترین میزان سود را به دست آورند به صحنه مالی توجه کردند و مناطق مرکزی به سایر بخش های سیستم جهانی روی برگرداندند و به سمت دستمزدهای کمتر و قراردادهای ارزان تر تغییر جهت دادند. به همین دلیل است که این سرمایه داران از دیترویت و اسن و ناگویا رفتند و کارخانه های خود را در چین و برزیل و هند گسترش دادند.

 

 
این یک خیال واهی است اما برخی از مردم از همین خیال واهی پول های زیادی به دست می آورند. اما این خیال‌های واهی دیر یا زود می ترکند. اگر یکی بپرسد که چرا مرحله Bنظریه کندراتیف این دوره طولانی تر بود باید این جواب را بدهیم که قدرت هایی مانند بانک فدرال امریکا، صندوق بین المللی پول و سایر همکاران آنها در اروپای غربی و ژاپن همواره در بازار مداخله کرده اند. آنها درس هایی از مرحله Bاین نظریه گرفته اند. اما محدودیت های ذاتی در این مداخله ها وجود دارد. اکنون دیگر مداخله در بازار آسان نخواهد بود و حتی می توان گفت که غیر ممکن است.
 
در گذشته وقتی رکود اقتصادی ویرانی بزرگی را به بار می آورد، اقتصاد جهانی دوباره با تکیه بر چند ابتکارات و نوآوری ها دوباره به پا می خواست. بنابراین، زمانی که مردم می گویند که بازار بورس می تواند دوباره رشد کند، این آن چیزی است که آنها فکر می کنند که اتفاق خواهد افتاد. ممکن است که چنین اتفاقی هم در چند سال آینده و یا بیشتر بیافتد.
 
مسلما یک چیز جدیدی وجود دارد که بتواند در این روند جای گیرد و سیستم سرمایه داری را برای حدود 500 سال سرپا نگه دارد. نمای اصلی ساختاری سرمایه داری به عنوان یک سیستم جهانی توسط قوانین مشخصی اجرا می شود که می توان آنها را در یک جدول قرار داد که در یک ترازمندی به سمت بالا در حرکت هستند. مشکل این است که ساختار متوازن تمامی سیستم ها، بعد از گذشت زمان، منحنی ها از فضای تعادل فاصله می گیرند و برگرداندن آنها به سیستم تعادل قبلی غیر ممکن می شود.
 
چه چیزی موجب دور شدن سیستم از تعادل می شود. بسیار واضح است. پس از گذشت 500 سال هزینه های اصلی تولید در سرمایه داری یعنی نیروی کار، پول مصرفی و مالیات، با افزایش قیمت فروش افزایش پیدا می‌کنند. امروز غیر ممکن است که بتوان سود تولیدات نیمه انحصاری را مانند گذشته به دست آورد. این بدان معنا نیست که سرمایه داری در حال سقوط است. بلکه به این دلیل است که راه خود را به خوبی پیش رفته است که در آخر به پایه های تجمع آتی ضربه زده است.
 
زمانی که سیستم دو شاخه می شود چه اتفاقی می افتد؟ پیامد فوری آن آشفتگی و هرج و مرج است که ما رد حال حاضر این شرایط را تجربه می کنیم و به 20 تا 50 سال دیگر نیز با این شرایط دست و پنجه نرم خواهیم کرد. در چنین شرایطی همه به دنبال راه جدیدی هستند تا بتوانند از این شرایط بیرون بیایند.
 
با اطمینان می توانیم بگوییم که سیستم کنونی نمی تواند نجات پیدا کند. آنچه نمی توانیم پیش بینی کنیم این است که چه روش جدیدی قرار است جایگزین این روش شود، چراکه نتیجه فشار بی اندازه بخش خصوصی خواهد بود. اما دیر یا زود، یک سیستم جدید روی کار خواهد آمد. این یک سیستم سرمایه داری نخواهد بود بلکه بسیار بدتر و یا بسیار بهتر از آن است. این انتخاب سیستم جدید اصلی ترین ستیز سیاسی جهانی زمان ما خواهد بود.
 
مشخص است که در حال حاضر در تمامی جهان چه خبر است. ما به سمت یک جهان محافظتی پیش می رویم.( جهانی سازی را فراموش کنید). ما به سمت نقش مستقیم تری از دولت ها در تولید در حرکت هستیم. حتی امریکا و بریتانیای کبیر بانک ها و کارخانه های بزرگی را که با مرگ دست به گریبانند را ملی می کنند. ما به سمت دولت های پوپولیست در حرکتیم که می توانند در شکل دولت های راست گرا و یا چپ گرا باشند. و ما به سمت درگیریهای اجتماعی شدید که هر کسی برای بخش کوچکتری مجادله می کند در حرکتیم. این عکس در کوتاه مدت زیبا نیست اما در طولانی مدت نمای خوبی خواهد داشت.
 

[1] بنيان اصلى تئورى کوندراتيف اين بود که اقتصاد سرمايه دارى (کاپيتاليست) در يک موج بلند مدت 60-50 ساله به اوج رسيده و باز مى گردد . مطالعات او در بازه ى زمانى 1789 تا 1926 انجام شده بود و اساس اين تحقيقات بر قيمت و نرخ بهره استوار بود . تئوريهاى کوندراتيف و نوشته هاى او در کمتر از ده سال بعد مورد تاييد قرار گرفت . سيکل امواج کوندراتيف شامل چهار بخش مجزا مى شود : تورم همراه با سود (بهار) ، تورم همراه با رکود (تابستان) ، فروکش نمودن همراه با سود (پاييز) و کاهش قيمتها (زمستان)

نظر شما :