نقدی بر پیش‌شرط روشنفکرانه اروپا برای رابطه با ایران

۱۵ شهریور ۱۳۸۸ | ۱۶:۲۳ کد : ۵۵۶۶ اخبار اصلی
نویسنده خبر: جواد ماه‌زاده
سوال اینجاست که این پیش شرط ارزش مدارانه در خدمت رشد دموکراسی خواهد بود یا رادیکالیسم؟
نقدی بر پیش‌شرط روشنفکرانه اروپا برای رابطه با ایران

سده گذشته آماج بیشترین حوادث و دلهره آورترین جنایات بشری بوده است. ظهور ایدئولوژی های فاشیسم و نازیسم در قرن بیستم کافی بود تا سیاه ترین عصر زندگی انسان در دوره تجدد رقم زده شود. خسران های جانی و روانی دو جنگ جهانی بارها به هنر سینماگران و به قلم نویسندگان و روشنفکران به نقد کشیده شده و فاصله زیست جهان انسان جدید را با آرمان های بشری عیان کرده است.

بعد از فروپاشی کمونیسم و تسلیم شدن بلوک شرق بود که جهان نفس کشید و فرصتی یافت تا خود را بازیابد و زمینه ای فراهم آورد تا زمین دیگر روی گذشته نکبت بارش را به خود نبیند و به یک فراموشی شیرین فرو رود. این فراموشی به معنی نفی بازخوانی گذشته نبود. هر چه پس از آن زاده شد حاصل خودروایی و نقادی بود. نقادی برای فراموشی سویه های پست سیاست و زدودن سرخی از گونه بشریت.

دستیابی به صلح و جهانگیر شدن خواست صلح مرهون رسانه های جمعی و افشای فجایع در گوشه و کنار جهان بوده است. رسانه ها، دولت ها و ملت ها را به یکدیگر پیوند زده و اگر برخی دولت ها نیز از آن روی برگردانده اند، دست کم پیوند میان ملل را قوام بخشیده است.

رسانه ها حاکمان مستبد و روسای نظام های توتالیتر را به بند می کشند. بعد از انفجار اطلاعات هیچ دولتی قادر به نفی ملتش نیست و هیچ ملتی نیست که هر چند کوتاه بر دولتش حکم نراند. می توان گفت یکی از ویژگی های عصر حاضر این است که گفتگو میان دولت و مردم حتی در جوامع استبدادی نیز پا می گیرد.

درک اینکه دولتمردان اروپایی برای پیشبرد سیاست خارجی و ارتباط با دولت های دیگر شرط و شروط اخلاقی بگذارند و به سان روشنفکران و نویسندگان، آن را منوط به عوامل بیرونی - بیرون از سیاست - بکنند بسیار مشکل است. اینکه رابطه اروپا با یک دولت مخالف نه بر اساس فواید و نتایج بین المللی، که بر مبنای آرمان و ارزش تعریف شود، همان قدر بعید و غیرمنطقی است که زایش فرزند از دل مرد.

سیاست و بویژه سیاست خارجی چارچوب ها و منطق روان خود را دارد و مثل رودی خروشان بی مهابا راه خود را می رود و هر چه بر سر راهش باشد در دل هضم و با خود روان می کند. ایدئولوژی محوری و آرمان گرایی جایی در روابط بین الملل از نوع اروپایی ندارد و این جنس کلام نه مال سیاستمداران که متعلق به روشنفکران یا همان نمایندگان و هادیان جامعه است.

در خبرها خواندیم که "وزیران خارجه 27 کشور عضو اتحاديه اروپا در اجلاس چهارم خود، پنجم سپتامبر در استکهلم به بررسى روابط اتحاديه‌ اروپا با ايران و شرايطى که بعد از انتخابات رياست جمهورى در اين کشور به وجود آمده است، خواهند پرداخت."

نوشته اند که قرار است اتحاديه‌ اروپا با توجه به شرايط به وجود آمده پس از انتخابات در ايران و عدم پایبندی این کشور به قواعد دموکراتیک، روابط خود را با تهران منوط به احترام دولت اين کشور به ارزش‌هاى دموکراسى و آزادى مردم کنند.

هیچ شاهد و دلیلی برای تثبیت چنین رویه ای از سوی سیاستمداران امروز جهان وجود ندارد. یا بهتر بگوییم بر جهان امروز از این بابت حرجی نیست. سیاست خارجی ارزش پذیر و ارزش مدار نیست. مصر، لیبی، سوریه، کره شمالی، ونزوئلا و حتی گروه های نظامی چون طالبان و حماس در دستور کار مذاکره قرار دارند و صحیح این است که از تمام ظرفیت های ممکن برای پیشبرد دیپلماسی استفاده کرد.

در شرایطی که مرام نامه های حقوق بشر، دموکراسی و آزادی های مدنی همه گیر نشده و شمولیت جهانی پیدا نکرده است، سخن گفتن از شکل گیری دیپلماسی بر مبنای ارزش هایی از این دست، بیهوده و انحرافی به نظر می رسد.

دموکراسی و حقوق بشر همچنان در پاره ای نقاط جهان به عنوان ارزش های امریکایی یاد می شود. پس در زمانی که حتی ارزش های به ظاهر بدیهی انسانی، مطلق نیستند و خود را با فرهنگ ها، سیاست ها و اقلیم های مختلف سازگار نکرده اند نمی توان آنها را اسباب و پیش شرط دیپلماسی قرار داد.

بحث پذیرش قوانین حقوق بشر و معیارهای آزادی و فرهنگ لیبرال دموکراسی همواره مورد بحث اندیشمندان و متفکران حاضر در جوامع اسلامی بوده و هنوز تضادها و تناقض های حل ناشدنی بسیار در خود دارد. در چنین شرایطی از سیاست و دیپلماسی به عنوان عنصری انعطاف پذیر و بیرون از دایره ارزش ها و جریان های فکری، انتظار نمی رود که از ذات خود بازگردد و با هجرت از ساحت سیاست به سطح اخلاق، سویه ای ایدئولوژیک اتخاذ کند و بدین ترتیب حلقه تنگ تر و محدودتری را پیش روی ملت ها بگذارد.

اگرچه از ظواهر امر اینطور پیداست که مردم حاضر در کشورهای اروپایی و امریکایی با مشاهده اتفاقات دو ماهه اخیر ایران، درخواست هایی از دولت هایشان برای به رسمیت نشناختن دولت دهم کرده اند، اما باید پذیرفت که این رابطه از جنس مردم با مردم یا روشنفکر با روشنفکر است و گره ای از گره های سیاستمداران امروز را - که تنها با ابزار دیپلماسی گشوده می شود - باز نخواهد کرد.

همان گونه که سیاست خارجی مبتنی بر ایدئولوژی (دینی، مارکسیستی، نژاد پرستانه و...) دوامی ندارد و حاکمان ایدئولوژیست نیز گزیری از تن دادن به مراوده های چند جانبه خارج از چارچوب های ارزشی ندارند، گرد آمدن حول ارزش های دموکراتیک هم نمی تواند قالب های دیپلماسی را تنگ و محدود کند.

اتخاذ چنین رویه ای می تواند به خودسری ها، تقابل ها و خاص اندیشی ها دامن بزند و پاگیری و گسترش دموکراسی را به تعویق بیندازد. یکی از خصائل نیک دیپلماسی، پرهیز از قطعیت گرایی و مطلق بینی است؛ همان که از درس های دموکراسی است.

شاید در زمانه فراگیر شدن ارزش های دموکراسی در جهان بتوان از قیودی که امروز اتحادیه اروپا از آن سخن می گوید، استفاده کرد اما در روزگاری که صلح جهانی و منطقه ای نیازمند پیشرفت گفتگوی سوری ها با اسراییلی ها، امریکایی ها با لاتینی ها، افغان ها با بنیادگرایان طالبان، کره ای های جنوبی و شمالی با یکدیگر و... است، مشروط کردن مذاکرات به یک عامل هنوز ناپخته و بیگانه در خاورمیانه عاقلانه و سیاست مدارانه به نظر نمی رسد.

باید گفت این شروط به صورت نه خیلی پنهان میان ملت ها و روشنفکران آنها جاری شده و چه بسا در صورت شرطی شدن در عرصه سیاست با خطراتی توام شود. بنیادگرایی، چند دستگی، فرقه گری، خود محوری، ستیزه جویی و عکس العمل های ناشی از طردشدگی و عقب ماندگی، تنها در تحلیل ها و نوشته ها یافت نمی شوند. این پدیده ها همین امروز بواسطه عملکرد غلط بزرگان جهانی، مناطق مختلفی از جهان را در سیطره دارد و به شدت مستعد باروری است.

جواد  ماه‌زاده

نویسنده خبر


نظر شما :