نقش سیاست خارجی در انتخابات آتی آمریکا و مواجهه با ایران

۲۰ مهر ۱۳۸۹ | ۱۹:۰۲ کد : ۸۷۴۱ گفتگو
گفتاری از فرهاد کلینی کارشناس ارشد مسائل استراتژیک برای دیپلماسی ایرانی.
نقش سیاست خارجی در انتخابات آتی آمریکا و مواجهه با ایران

جایگاه سیاست خارجی در نظام انتخاباتی آمریکا

نوع کیفیت و جایگاهی که آمریکا در نظام بین الملل برای خود جستجو می‌کند همواره  مرتبط با وابستگی و پیوستگی بین تحولات سیاست خارجی و چگونگی شکل گیری قدرت در آمریکا است. این اهمیت بعد از جنگ سرد و بعد از مشکلاتی که آمریکا به خاطر سیاست‌های پرشتاب خود خصوصا در مورد خاورمیانه و آسیای غربی دنبال کرد از یک کیفیت جدید برخوردار شده است.

سیاست خارجی در انتخابات آمریکا چه انتخابات ریاست جمهوری و چه انتخابات‌های میان دوره‌ای مجلس نمایندگان و سنا از یک اثربخشی متفاوتی برخوردار است. طبیعی است میزان اهمیت سیاست خارجی در انتخابات ریاست جمهوری بیشتر است و از طرفی با توجه به این که انتخابات کنگره هر دو سال یکبار برگزار می‌شود محاسبه افکار عمومی‌ در انتخابات کنگره عمدتا معطوف به موضوعات داخلی و سپس بررسی جایگاه و ارزش تحولات سیاست خارجی است.

لذا اهمیت مسائل داخلی و خصوصا مسائل ایالتی و مشکلات از یک جایگاه برتری نسبت به سیاست خارجی برخورد است و فاقد یک نوع هم‌وزنی است. این به این معنی نیست که مسائل سیاست خارجی نقش تعیین کننده ندارد. بلکه یکی از اشاراتی است که باید به ان توجه کرد. زیرا شدت ارتباط و نقش لابی‌ها و تحولات سیاست خارجی، نظام انتخاباتی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. به عنوان مثال وقتی به اقدامات آیپک نگاه می‌کنیم؛ می‌بینیم که آیپک نقش خود را در تحولات آمریکا برای سال 2012 رزرو کرده است. به همین خاطر نوع هجمه و فشار خود را برای اثرگذاری در انتخابات را عمدتا معطوف به انتخابات 2012 تحلیل می‌کند. لذا چگونگی این نقش  در انتخابات نوامبر2010 از یک کیفیت و اهمیت واسطه‌ای برخوردار است. به عنوان مثال اگر براساس مصادیق قضاوت کنیم در نگاه دموکرات‌ها، بحران عراق و چالش استراتژیکی که آمریکا داشت را محصول سیاست جمهوری خواهان تلقی می‌‌کنند و مصیبت و شکست در حوزه عراق را عمدتا معطوف به برنامه و نگاه جریان حزب جمهوری خواه سوق می‌دهند.

 اما در دوره اوباما با توجه به تعریف استراتژی‌های جدید یعنی نگاهی که در حوزه «آف پاک» پدید آمد شاهد این هستیم که تیم دموکرات‌ها مسئولیت افغانستان را بر عهده گرفته است و اولویت و تمرکز خود را بر منافع آمریکا در افغانستان قرار داده‌اند. از این جهت است که در پازل استراتژی آمریکا در آسیای غربی در همان ابتدا توجه به پاکستان از یک اهمیت بیشتری برخوردار شد و به دست آوردن معنای موفقیت در امور افغانستان بسیار شاذ و پراهمیت تفسیر می‌شود.

اگر بخواهیم عوامل و آثار سیاست خارجی را در انتخابات نوامبر آمریکا بررسی کنیم متوجه می‌شویم که عمدتا موضوع سازش خاورمیانه، کیفیت و ادامه تعامل آمریکا با روسیه که دموکرات‌ها قصد دارند به عنوان یک دستاورد جدید به نظام بین الملل معرفی کنند، کنترل برنامه هسته‌ای ایران، بحران افغانستان و موازنه جدید امریکا در عرصه چندجانبه گرایی راهبردی خصوص با چین و اروپا اهمیت خاصی را قائل هستند.

از طرف دیگر این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که در همین حوزه اسرائیل دست به یک سری انتخاب‌های جدید می‌زند حتی در حوزه نظامی ‌وارد تعامل جدی با روسیه می‌شود، این پیامی‌ است که امروزه تل‌آویو به واشنگتن می‌دهد و نگرانی خودش را به یک شکلی بیان کند و وارد یک بازی تناسب استراتژیک با آمریکا می‌شود. از این جهت است که دستگاه سیاست خارجی آمریکا در حوزه خاورمیانه پیرامون مذاکرات سازش براساس یک سرگرمی‌ یک ساله موضوع صلح را مطرح می‌کند و رژیم اسرائیل هم با توجه به چگونگی مدیریت حمایت آمریکا تلاش می‌کند تا بازی سرنوشت ساز خود با اوباما را در سال 2012 برنامه ریزی کند.

اگر از این مصادیق خارج شویم به این نتیجه می‌رسیم که جایگاه مسائل سیاست خارجی در انتخابات کنگره آمریکا از یک اهمیت واسطه‌ای و سیال پیروی می‌کند.

نقش سیاست خارجی در رقابت‌های بین حزبی

امروزه در چارچوب هر دو حزب، فرایند "راهکار دو حزبی" که در گذشته در موضوع عراق پدید امد و باعث ماندگاری وزیر دفاع جمهوری‌خواهان در کابینه دمکرات‌ها شد کمرنگ و با توجه به سناریوسازی محافظه کاران مجددا در حالت رقابتی قرار گرفته است. هرچند تشدید رقابت موضوع جدیدی نیست و معمولا با توجه به فرایند تاریخی آمریکا میزان زایش جریانات مختلف همواره در دل و جان این دو حزب موجود بوده و نگاه‌های مختلفی را شاهد بودیم.

در مورد دموکرات‌ها فاصله‌هایی به هنگام افزایش بودجه نظامی‌ آمریکا در دوره اوباما را شاهد بودیم و حداقل یک پنجم از دموکرات‌ها نگاهشان با نگاه اوباما متفاوت بود یا اگر به حزب جمهوری خواه نگاه کنیم می‌بینیم که معنای محافظه کاری در حال تغییر و تحول است. در گذشته در چارچوب نگاه نومحافظه کاران ما شاهد زایش یک جریان تندرو و فناتیک در حوزه سیاست خارجی حزب جمهوری خواه بودیم. امروزه اگر معنای محافظه کاری در آمریکا بخواهد زیر ذره بین قرار گیرد رشد وتلاشی که «تی‌پارتی» یا «حزب چای» دنبال می‌کند بسیار قابل توجه است و به اعتقاد برخی کارشناسان رشد تی پارتی می‌تواند معنا و فضای دو قطبی در آمریکا را دگرگون کند در حوزه ژئوپلتیک درونی آمریکا با توجه به نقش سیاهان ولاتین‌ها، نظام انتخاباتی را متاثر کند، جایگاه جنوب و شمال را در یک تغییر جدید قرار دهد و امروزه محافظه کاری جدید با نومحافظه کاری معنای کاملا متفاوتی را پدید آورده است.

محافظه کاران جدید در چارچوب عرصه داخلی آمریکا خود را معرفی می‌کند و تمرکز آنها نگاه انتقادی به برنامه اقتصادی دموکرات‌ها و بحث چگونگی مالیات‌ها مطرح می‌شود و مرزبندی کاملی در حوزه سیاست خارجی مشخص نکرده است. بدیهی است که سیاست خارجی امریکا همواره متاثر از جریان اسلحه، جریان نفت، جریان پول در چارچوب چگونگی رقابت بین سرمایه‌داری تجاری با سرمایه‌داری صنعتی و با سرمایه‌داری مالی آمریکا معنا و مفهوم خاصی دارد و نبایستی فراموش کرد که امروزه جریان سرمایه‌داری تجاری در آمریکا یکی از منتقدین اصلی سیاست در آمریکاست و به دنبال ایجاد تغییرات است.

جمهوری‌خواهان در گذشته با توجه به آثار سنگینی که برای مردم آمریکا به وجود آوردند، بحران سرمایه‌داری مالی را در یک جاخالی استراتژیک بر دوش دموکرات‌ها گذاشتند و امروزه اگر شاهد این رکود و تزلزل اقتصادی در آمریکا هستیم و تلاشی که اوباما برای خروج از بحران می‌کند، صرفا پرداخت اوباما هزینه سیاست خارجی جمهوری خواهان در گذشته را به عهده گرفته است. از این منظر کیفیت رقابت در آمریکا در حوزه در حوزه افکارعمومی، در حوزه احزاب سیاسی و در حوزه سرمایه در یک تحول جدید قرار دارد.

سیاست خارجی آمریکا و مواجهه ایران و آمریکا

ایران و آمریکا جدا از اختلافاتی که در حوزه‌های مختلف با یکدیگر دارند همواره تلاش کرده اند تا شدت تقابل را مدیریت کنند و در اصل می‌توانیم بگویم ایران و آمریکا در مواجه با یکدیگر و نه تعامل و نه تقابل هستند. معنای این متغیر در مواجهه ایران و آمریکا بسیار نکته جدی و قابل توجهی است. آمریکا اعلام کرده است که از سال 2009 یک سیاست مشخص در مورد ایران را دنبال می‌کنند. و به همین خاطر در رفتار خود با ایران دارای نقشه راه هست. پیرامون تحولات اخیر اگر کمی‌ با ظرافت بررسی شود معنای آن این است که برخی از نهاد‌ها وفرایند‌ها به دنبال "تهدید ترکیبی" و«مدیریت زمان» برعلیه ایران هستند و این دو مولفه را همزمان تحلیل می‌کنند و در اصل نوع نگاه‌شان در مواجه با ایران متمرکز بر فشار، تحریم، تهدید و آزمون‌های کوچک که مجموعا تقابلی است. در اظهاراتی که برخی مقامات رسمی ‌آمریکا بیان داشتند آنها بر امیدواری بر ادامه این مسیر همواره تاکید کرده‌اند و این که گفته می‌شود تمرکز بر تغییر محاسبه و مواضع و تغییر رفتار ایران دارند ناشی از یک ادراک تاکتیکی نیست بلکه ازیک فرایند استراتژیک پیروی می‌کند. به همین خاطر وقتی که رفتار آمریکا در تحولات گذشته نزدیک پیرامون قطعنامه 1929 و همچنین چگونگی تهیه گزارش آژانس در مورد موضوع هسته‌ای ایران، بیانگر رفتار مدیریت شده آمریکا به عنوان بخشی از یک استراتژی و نه یک حادثه و اتفاق است. دولت آمریکا باید خوب بفهمد که اراده تخریب در چگونگی مدیریت تعامل در حوزه جریان احزاب هنوز موجود است و آقای اوباما باید توجه کند که جریان‌های حزبی و لابی که قصد شارژ کردن فرایند تقابل را دارند را به درستی تشخیص دهد و خصوصا با توجه به اراده دولت آمریکا مبنی بر تغییرات احتمالی در حوزه دست اندرکاران ساخت سیاست خارجی بعد از انتخابات نوامبر 2010 بایستی در خصوص تغییرات احتمالی در حوزه سازندگان سیاست و «تصمیم سازان» دقت لازم را در نظر بگیرند تا دچار محاصره نشود.

اگر به سخنان اخیر رهبر انقلاب توجه کنیم در طی سخنان اخیر ایشان تاکید بر ضرورت نگاه برآوردی از آمریکا، ارزیابی دقیق از رویکرد آمریکا و شناسایی دقیق جهت‌گیری استراتژیک آمریکا نسبت به ایران را مورد اشاره قرار دادند. تاکیدی که بر موضوع چگونگی ماهیت و شکل گیری و استاندارد مذاکره با قدرت‌ها را مورد اشاره قرار دادند که در اصل دارای محتوای خاص خود می‌باشد و کلام اول و پایانی است. امروزه تحلیل آمریکا و برآورد آمریکا بایستی براساس ایران به عنوان نماد منطقه‌ای باشد و بازی‌های چندلایه ای را که در عرصه مراودات و نه روابط و مواجهه و نه تعامل شکل می‌گیرد را تصحیح کنند. از این جهت موضوع ایران و جایگاه ایران به عنوان یک ضرورت دائمی ‌و انکارناشدنی در حوزه آمریکا و سیاست‌های جهانی آن باقی می‌ماند. اهمیت و ارزش ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک و ژئوکالچر ایران ارتباطی با شرایط رونده و ومتغیرهای وابسته ندارد چرا که اهمیت ایران زاییده صرف سیاست نیست و محصول یک دوره سیاسی نیست بلکه از یک جانمایه تمدنی پیروی می‌کند. لذا استراتژیست‌های آمریکایی و نخبگان آمریکایی و سازندگان سیاست در آمریکا بایستی درک کنند که در پیگری تغییر شیب استراتژیک در منطقه و بحران‌سازی راه به جایی نخواهند برد. بایستی به پیشگامی ‌در تغییر و احترام برابر اهمیتی تازه دهند.


نظر شما :