نگاه عقاب و رقص اژدها؛ نگاه‌هاى استراتژيک در امريکا به چين

۰۱ بهمن ۱۳۸۹ | ۱۵:۵۰ کد : ۹۷۳۱ گفتگو
گفتارى از دکتر سيد محمد کاظم سجادپور، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل بين‌الملل.
نگاه عقاب و رقص اژدها؛ نگاه‌هاى استراتژيک در امريکا به چين

ديپلماسى ايرانى: چين بحثى جدى در سياست بين الملل و سياست خارجى امريکا است. در حال حاضر تقريبا در تمام محافل و مراکز سياسى دنيا بحث‌هاى متنوعى درباره سمت و سوى حرکت سياست خارجى چين و رفتار بين المللى اين کشور مطرح مى‌شود که همگى نشان دهنده اهميت چين براى تمام بازيگران بين المللى من جمله ايالات متحده امريکا است.

با در نظر گرفتن کثرت،‌ تنوع و گستردگى مباحثى که مربوط به چين در امريکا وجود دارد، اين سوال قابل طرح است که چه ديدگاه‌هاى استراتژيکى درباره چين در حال حاضر در امريکا وجود دارد؟ و براى پاسخ دادن به اين سوال که به نوبه خود سوالى استراتژيک است، بايد اولا روشن کرد که چرا نگاه‌هاى استراتژيک به چين اهميت پيدا کرده است؟ دوم بايد ديد که چه دسته بندى‌هايى در ديدگاه‌هاى موجود درباره چين در امريکا هست؟ و سوم بايد روشن کرد که تاثير اين ديدگاه‌ها بر رفتار عملى سياست خارجى امريکا نسبت به چين کدام است؟

1.     اهميت نگاه‌هاى استراتژيک درباره چين

چين بدون ترديد يک قدرت مطرح در صحنه جهانى است. اين کشور از نظر اقتصادى با ده درصد رشد اقتصادى سالانه، با هزينه کردن حدود پنجاه ميليارد دلار براى امور نظامى‌ و داشتن جمعيتى بيش از يک و نيم ميليارد نفر توانسته است نقش جديدى براى خود در صحنه جهانى دست و پا کند.

چرا نگاه‌هاى استراتژيک به چين مهم هستند؟ اولا بايد گفت که چين قدرتى در حال برآمدن در نظام بين المللى است و به گونه اى است که آينده نظام بين الملل بستگى به رفتار چين و نوع بازيگرى او در نظامى‌بين المللى دارد. لذا همه به چين و آنچه در اين کشور مى‌گذرد با ديده اهميت نگاه مى‌کنند.

نکته دوم اين که دنيا در حال يک چرخش و جا به جايى تدريجى قدرت است. آسيا در حال تبديل شدن به يکى از کانون‌ها و مراکز ثقل قدرت در جهان است و در آسيا نيز چين مرکز ثقل و نقطه کانونى قدرت خواهد شد.

يکى از کارشناسان روابط بين الملل، دومينيک مويسه Dominique Moise` بحث جالبى را در کتاب جديدالانتشارش، جغرافياى احساسات Geopolitics of Emotion مطرح کرده است. او که براى مدت چهارده سال سردبير نشريه فارين پاليسى Foreign Policy  بوده، معتقد است در حال حاضر نمى‌توان دنيا را بر اساس ژئوپليتيک گذشته درک کرد و احساسات و چگونگى غلبه آن‌ها در مناطق مختلف دنيا است که موقعيت ژئوپليتيکى آن‌ها را تعيين مى‌کند. او يک تقسيم بندى سه گانه ارائه مى‌دهد، به اين صورت که غرب يعنى اروپا و امريکا با احساس ترس از دست دادن سيطره و هژمونى چند قرنه روبه رو هستند. منطقه خاورميانه و قسمت عمده اى از کشورهاى جهان سوم با احساس مورد تحقير قرار گرفتن يعنى emulatin مواجه هستند و شرق آسيا با احساس متفاوتى به نام اميد مواجه است. اميد به اينکه بتواند از موقعيتى که از طريق اقتصادى به دست آورده است استفاده کند،‌ بنابراين شرق آسيا نه با احساس ترس غرب يعنى اروپا و امريکا روبه روست و نه حس مورد تحقير قرار گرفتن خاورميانه و جهان سوم را دارد و فکر مى‌کند که مى‌تواند نقش بيشترى را در دنيا ايفا کند. شرق آسيا با موفقيت اقتصادى اميد زيادى براى تاثيرگذارى پيدا کرده است و البته در همه اين‌ها چين جايگاه عمده و محورى دارد.

دليل سومى‌ که نگاه‌هاى استراتژيک به چين را مهم مى‌کند و مطالعه آن‌ها را برجسته مى‌کند اين است که سوال‌هايى که درباره چين وجود دارد، سوال‌هايى جدى هستند. سوال‌هايى مانند اينکه ماهيت برجستگى چين در نظام بين المللى چيست،‌ با توجه به اين که برآمدن قدرت‌هاى جهانى همواره با جنگ‌ها و خونريزى‌ها بوده است، آيا اين مسير برجستگى چين، مسيرى بدون خونريزى و تنش خواهد بود، و کلا چالش هايى که در مسير بر آمدن چين به عنوان قدرتى جهانى وجود دارد، براى کشورى مثل امريکا که در موقعيت خاصى از نظر روابط بين المللى قرار دارد، سوال‌هايى عميقا جدى و امنيتى و استراتژيک است.

لذا بررسى نگاه‌هايى که در امريکا نسبت به چين از نظر استراتژيک وجود دارد، حائز اهميت است.

2.     ديدگاه‌هاى استراتژيک درباره چين در امريکا

ابتدا بايد يادآورى کرد که ديدگاه‌هايى که مطرح مى‌شوند، الزاما ديدگاه‌هاى رسمى‌ نيست. يعنى ديدگاه‌هايى است که در محافل علمى، آکادميک و سياست گذارى مطرح مى‌شود و در قالب پژوهش‌هاى مختلف عرضه مى‌شود.

با توجه به حجم زياد مطالبى که درباره چين منتشر مى‌شود نمى‌توان همه آن‌ها را منعکس کرد، بنابراين گزيده اى از ديدگاه‌هاى استراتژيک در امريکا را مى‌توان اين گونه بر شمرد.

1.     امپراطورى خطرناک و لرزان؛ عده اى در امريکا چين را يک امپراطورى بزرگ مى‌بينند که در حال گسترش قدرت خود در خارج است ولى در داخل لرزان است. کتاب چين به عنوان يک ابرقدرت شکننده China as a fragile superpower در همين رابطه منتشر شده است. مناسبات داخلى در چين در اين ديدگاه مطرح مى‌شود؛ به اين معنى که توسعه اقتصادى چين، فقط در قسمت‌هاى ساحلى است و مناطق مرکزى و شرقى اين کشور عقب مانده هستند؛ حقوق بشر در اين کشور رعايت نمى‌شود؛ ثبات داخلى موجود در چين، ثبات داخلى عميق و ريشه دارد نيست و بخش‌هايى از چين دچار فقر مزمن و عمده اى است، بيش از صد و بيست ميليون نفر در اين کشور با در آمد کمتر از يک دلار در روز زندگى مى‌کنند و اين جمعيت کمى‌ نيست. لذا نبايد به چين به عنوان يک قدرت با دوام نگاه کرد، هرچند که خطراتى در رفتارهاى چين وجود دارد و به نظر مى‌رسد که چين موقعيت‌هاى خاصى را در سياست خارجى دنبال مى‌کند. اتفاقا خطرناک بودن اين کشور فقط به عرصه‌هاى خارجى محدود نمى‌شود، بلکه به هم ريختگى اين امپراطورى در عرصه‌هاى داخلى، امکان به وجود آمدن دردسرهاى بزرگ استراتژيک را زياد مى‌کند.

2.     چين رنگين کمانى؛ اين ديدگاه معتقد است که در نگاه به چين با يک موجوديت و يکپارچگى فکرى در عرصه بين المللى مواجه نيستيم و رنگين کمانى از عقايد و نگاه‌ها وجود دارد و لذا بايد توجه داشته باشيم که چه نگاهى از اين نگاه رنگين کمانى در چين غلبه پيدا خواهد کرد و آن مسير آينده چين را در مسير برآمدگى در عرصه بين الملل روشن خواهد کرد. مقاله جديدالانتشار ديويد شامباخ David Shambaugh در آخرين شماره واشنگتن کوارترلى Washington Quarterly‌ نوشته است، بحث جالبى را با عنوان چگونگى تعامل با چين پرمنازعه Coping with a Conflicted China مطرح کرده است. نويسنده در اين مقاله هفت ديدگاه مربوط به مسير خارجى و بين المللى چين را در بين پژوهشگران، نويسندگان و استراتژيست‌هاى چينى شناسايى مى‌کند که حائز اهميت است:

1. ديدگاه ساده و عمدتا روستايى که چين را در محدوده کلاسيک و تاريخى خود نگاه مى‌کند و رسيدگى به چين را در عرصه‌هاى محلى برجسته مى‌بيند. 2. ديدگاهى که چين را يک قدرت ملى مى‌بيند. 3. ديدگاهى که چين را يک قدرت منطقه اى مى‌بيند و نه جهاني. 4. ديدگاهى که چين را يک قدرت آسيايى مى‌بيند. 5. ديدگاهى که چين را رهبر جهان سوم و جنوب جهانى مى‌بيند. 6. ديدگاهى که معتقد است چين بايد يک چندجانبه گرايى گزينشى يعنى Selective Multilateralism را دنبال کند. 7. و سرانجام ديدگاه جهان گرا که منافع چين را مثل ساير قدرت‌هاى جهانى مى‌بيند.

اين نويسنده بر اين باور است که رنگين کمانى از هويت‌هاى بين المللى در چين وجود دارد و نمى‌توانيم بگوييم يکى از آن‌ها بر ديگرى غلبه دارد. بستگى دارد در آينده در اثر چه عواملى يکى از اين‌ها بر ديگرى غلبه پيدا کند و مسلط تر شود و در مسير آينده چين اثر بگذارد.

3.     چين تحول خواه؛ به اين معنى که در امريکا عده اى چين را کشورى مى‌بينند که خواهان ايجاد تحول در نظام بين الملل است و امريکا نمى‌تواند بازيگرى توام با تحول گرايى چين را ناديده بگيرد. در آخرين شماره مجله فارين افرز مقاله اى توسط اليزابت اکانومى‌Elizabeth Economy با عنوان تغيير بازى Game change منتشر شده است. نويسنده در اين مقاله مى‌گويد که چين با وضعيت اقتصادى که دارد خواهان نوعى تغيير قواعد بازى در سطح جهان است. در همين ديدگاه تحول خواه، عده اى معتقدند که چين در پى تحول است اما در پى تغيير ساختارى و جدى در بازى‌هاى بين المللى نيست و در همين رابطه کتابى به تازگى به قلم رئيس بخش مطالعات چين دانشگاه ام آى تى تحت عنوان چرا بر آمدن چين باعث تهديد غرب نيست، منتشر شده است. نويسنده اين کتاب معتقد است که چين در عين حال که بالا آمده است و خواهان تحول است اما با قواعد ما بازى مى‌کند و حتى رشد اقتصادى اين کشور به نفع امريکا است و مناسبات چين را به سمت پذيرش ارزش‌هاى غربى پيش مى‌برد.

4.     چين تنيده با امريکا؛ يعنى چينى که مناسباتش با امريکا به قدرى به هم تنيده شده که قابل جدا شدن و تفکيک نيستند و به نوعى وابستگى متقابل بين امريکا و چين به وجود آمده که اين باعث ايجاد اين ديدگاه در امريکا شده است که اين ديدگاه را با يک واژه قابل دقت و بديع به نام چيمريکا Chimerica نام گذارى کرده اند. اين واژه براى اولين بار توسط فرگسن Ferguson اقتصاد دان دانشگاه‌ هاروارد استفاده شد. او معتقد است رابطه امريکا و چين ده درصد- ده درصد است. يعنى ده درصد بيکارى در امريکا به خاطر ده درصد مازاد تجارى چين در تعاملات تجارى اين کشور با امريکا است. البته عده اى ديگر از اين به عنوان جى تو G2 ذکر مى‌کنند.

تنوع اين ديدگاه‌ها، نشان دهنده زنده بودن بحث چين در محافل استراتژيک امريکا است که تعداد کمى‌ از اين ديدگاه‌ها بيان شد.

3.     تاثير نگاه‌هاى استراتژيک بر روابط امريکا و چين

اول؛ چين به يک نقطه تمرکز در سياست خارجى و امنيتى ايالات متحده تبديل شده است و اين خيلى مهم است. تا اوايل دهه 80 خيلى بحث شده بود که ژاپن در حال بالا آمدن است و امريکا در حال عقب رفتن. در حال حاضر ژاپنى‌ها و استراتژيست‌هاى ژاپن خوشحالند که آن‌ها در تصوير متمرکز امريکا قرار ندارند. چون اين تمرکز پيامدهاى استراتژيک دارد که در بعضى موارد ممکن است حساسيت‌هايى را در فشار و تنش ايجاد کند.

دوم؛‌ از مجموعه ديدگاه‌هايى که ذکر شد مى‌توان استنباط کرد که روابط چين و امريکا روابطى ترکيبى است. يعنى مجموعه ديدگاه‌ها با تصويرى از همکارى و رقابت همراه است. يعنى روابط امريکا و چين از يک طرف به دليل وابستگى متقابل به همکارى‌هاى بسيار نزديکى تمايل پيدا کرده است، در دست داشتن حدود هزار ميليارد دلار اوراق قرضه امريکا توسط چين گرفته تا گفت و گوهاى استراتژيک جدى در مباحث امنيت بين المللى ميان امريکا و چين، از طرف ديگر رقابت‌هاى جدى ميان چين و امريکا در عرصه‌هاى منطقه اى و بين المللى وجود دارد و حتى بايد گفت اختلاف ديدگاه‌هايى نسبت به مسائل داخلى چين و به ويژه مسائل حقوق بشر بين امريکا و چين وجود دارد. ولى اين حالت ترکيبى ادامه پيدا خواهد کرد، در مواردى ممکن است ديدگاه‌ها همکارى را و در موارد ديگر ديدگاه‌هاى اخلال گرا رقابت را تقويت و تشديد کنند.

سوم؛ قطعا ماهيت روابط امريکا و چين، شکل دهنده مناسبات آينده بين المللى است. يعنى در کنار اين واقعيت که چين در حال بر آمدن است و در آينده نظام بين المللى تاثير مى‌گذارد، شايد مهم تر اين باشد که در نظر بگيريم ماهيت روابط چين و امريکا است که از ستون‌ها و پايه‌هاى شکل دهنده به نظام آينده بين المللى است.

در مجموع از آنچه ذکر شد، اهميت بحث‌هاى مربوط به چين و نگاه‌هايى که عقاب به عنوان سمبل امريکا به تحرکات قدرت گرايانه چين و ماهيت مناسبات استراتژيک چين مشخص مى‌شود که در مجموع از عوامل شکل دهنده به مناسبات آينده به حساب مى‌آيد.


نظر شما :