وقایع جدید خاورمیانه: انقلاب یا جنبش؟

۰۲ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۴:۰۷ کد : ۱۰۳۹۷ اخبار اصلی
چند ماهی است که خاورمیانه در التهابی به سر می‌برد که با تمامی ‌التهاب‌های گذشته تفاوتی آشکار دارد. تفاوتی که ناشی از حضور مردم است. خاورمیانه، با اکثریت دولت‌های عربی و دیکتاتورمآب و از لحاظ سیاسی کمتر توسعه یافته منطقه ای است که در طول تاریخ همواره مملو از التهابات و بحران‌ها بوده است.
وقایع جدید خاورمیانه: انقلاب یا جنبش؟

ديپلماسى ايرانى: چند ماهی است که خاورمیانه در التهابی به سر می‌برد که با تمامی ‌التهاب‌های گذشته تفاوتی آشکار دارد. تفاوتی که ناشی از حضور مردم است. خاورمیانه، با اکثریت دولت‌های عربی و دیکتاتورمآب و از لحاظ سیاسی کمتر توسعه یافته منطقه ای است که در طول تاریخ همواره مملو از التهابات و بحران‌ها بوده است. التهاباتی که بیشتر ناشی از موقعیت استراتژیک، انرژی، دولت‌های معارض و یا موافق غرب، مسئله اسرائیل، بنیادگرایی اسلامی، ایدئولوژی‌های سیاسی شیعه و سنی، حضور نیروهای بیگانه و مسائلی از این دست بوده است. تمام این موارد به این نکته اساسی اشاره دارد که ضعف توسعه سیاسی و دموکراسی و پایین بودن جایگاه مردم در روند تصمیم سازی‌های سیاسی عاملی بالقوه برای افزایش بحران‌ها و التهاباتی است که شیوه حکومتی کشورهای منطقه کارگزار آن هستند.

می‌توان این گونه بیان کرد که خاورمیانه امروز در حساس‌ترین و سرنوشت‌سازترین دوران تاریخی خود تا به امروز به سر می‌برد از این جهت که روند آگاهی مردم منطقه به ویژه کشورهای عرب رو به فزونی است. ریاست جمهوری‌های مادام العمر، خفقان سیاسی، نبود و یا ضعف پارلمانیته، عدم مشارکت سیاسی فعال و مدنی و یا مشارکت‌های انقیادی و توده ای، نبود استقلال تصمیم‌گیری برای کشورهای متحد غرب و ایدئولوژیک محور بودن از جمله عواملی است که برآیند عدم آگاهی، شعور و یا بلوغ سیاسی مردم است که یا با پذیرفتن سلطه و یا به انقیاد کشده شدن راه فزونی این بحران‌ها را هموار می‌کنند.

با توجه به آنچه گفته شد می‌توان دوباره این ادعا را مطرح کرد که امروز مردم خاورمیانه به ویژه کشورهای عرب در مسیر بلوغ سیاسی گام بر می‌دارند و از این جهت خاورمیانه در حساس‌ترین برهه زمانی خود برای پذیرش دموکراسی از پایین به سر می‌برد. زیرا به نظر می‌رسد دموکراسی پروژه ای نیست که از سوی نخبگان دیکتاتور و یا متحدان بین المللی‌شان و یا ایدئولوژِی بسته حاکمشان به مردم تحمیل شود بلکه پروسه ای است که لازمه آن آگاهی یافتن توده‌ها برای استقرار و پذیرش آن است.

در دهه 90 و پس از فروپاشی شوروی آن‌چه که ذهن دانشمندان علوم سیاسی را به خود جلب کرد شیوه‌های گذار به دموکراسی بود. به طور کلی، سه شیوه گذار به دموکراسی از لحاظ تئوریک بر شمرده شده است که شامل دموکراسی از بالا، از پایین و از بیرون است که هر کدام از این‌ها به دو شکل مسالمت آمیز و خشونت آمیز تقسیم می‌شوند. که هریک ویژگی‌ها و شرایط خاص خود را دارد. از این جهت می‌توان وقایع اخیر خاورمیانه را بر اساس این چارچوب تحلیل کنیم که پس از ناتوانی گذار‌های از بالا و از بیرون حال نوبت به آزمایش شیوه گذار به دموکراسی از پایین رسیده است که عوامل شتاب بخش بسیاری برای آغاز و پیروزی آن برشمرده‌اند از جمله: ورشکستگی اقتصادی، مرگ یا استعفای نخبگان سیاسی، اختلاف در طبقه حاکمه، رنگ باختن ایدئولوژی و تبلیغات حکومت، وقوع جنگ داخلی، فشار‌های بین المللی شکست در جنگ‌های خارجی، تظاهرات گسترده علیه نظام و... .

حال با توجه به آن‌چه که گفته شد آیا می‌توانیم حوادث اخیر منطقه به ویژه تونس و مصر را انقلاب دانست؟

آنچه که در شرح حوادث اخیر، در ادبیات رسانه ای و ژورنالیستی و همچنین گفتار عامه به زبان آورده می‌شود واژه انقلاب است. که حتى با تاکید‌های زیادی نیز همراه است. اما به نظر می‌رسد که نقد‌های زیادی به اطلاق انقلاب به حوادث مصر و تونس و تظاهرات دیگر کشورها وارد است.

در ترمینولوژی علوم سیاسی مفهوم انقلاب بسیار محدود‌تر از آن چیزی است که در ادبیات عامه به خصوص ژورنالیستی مطرح می‌شود. درست که انقلاب در مفهوم لغوی به معنای دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی است اما در کاربرد تخصصی آن باید کمی‌ با احتیاط رفتارکرد.

در علوم سیاسی به آن دسته از حرکت‌های مردمی‌ انقلاب گفته می‌شود که حتما ویژگی‌های رهبری واحد و احتمالا کاریزماتیک، ایدئولوژی فراگیر، بسیج توده ای، ارائه آلترناتیو حکومتی، پیشینه تئوریک، خشونت، سازمان و نهاد، را داشته باشد. برخی از دانشمندان بر این هستند که اگر حتى یکی از این‌ها وجود نداشته باشد نمی‌توان از واژه انقلاب استفاده کرد. برای مثال حرکت‌های مشروطه خواهی در اواخر قرن سیزدهم خورشیدی هرگز انقلاب به معنای تخصصی کلمه نیست بلکه نهضت و جنبشی بود که نتیجه آن را شاید بتوان انقلاب اسلامی ‌57 دانست. یا حتى برخی استقلال امریکا در نیمه قرن 18 میلادی را نیز انقلاب نمی‌دانند و آن را حرکتی استقلال طلبانه برای رهایی از حاکمیت انگلیس می‌دانند. هرچند که خیلی از ویژگی‌های بالا را در درون خود داشت.

به این ترتیب می‌توان بررسی کرد که آیا حواث مصر و تونس ویژگی‌های برشمرده شده در بالا را تماما دارند؟

به نظر نمی‌رسد که این گونه باشد. ضعف رهبری واحد در مصر و تونس به روشنی قابل مشاهده است. نداشتن ایدئولوژی واحد و فراگیر و عدم ارائه الترناتیو و ضعف تئوریک باعث می‌شود که نتوانیم در علوم سیاسی حرکت‌های مردمی ‌مصر و تونس را از جنس انقلاب بدانیم.

حوادث مصر و تونس و احتمالا دیگر کشوهای منطقه نه از جنس انقلاب بلکه ابتدا شورش و اکنون نیز در مرحله شکل گیری جنبش است که شاید به انقلاب نیز منجر شوند. پس بنابر انچه که در بالا به آن اشاره رفت می‌توان حرکت‌های مردمی ‌مصر و تونس را جنبش‌های دموکراسی خواهی دانست که هدف اصلی آن مخالف با دیکتاتوری و ریاست جمهوری‌های مادام العمر است. این حرکات نوعی گذار به دموکراسی از پایین به شمار می‌آید که باید منتظر ماند که در نهایت به کجا خواهد انجامید.

حرکت مصر به شدت با بحران رهبری انقلاب مواجه است. هرچند که چهره بین المللی و دموکرات مصری یعنی البرادعی بالقوه می‌تواند رهبری را بر عهده بگیرد اما با موانع زیادی روبرو خواهد بود. اما تا به امروز نتوانسته است به عنوان یک رهبر انقلابی شناخته شود. از طرف دیگر داعیه اخوان المسلمین بر رهبری آینده مصر غیر قابل انکار است. هرچند که سیاست نرم و پارلمانی اخوان المسلمین در دوران مبارک، ائتلاف صوری آن با البرادعی در زیر چتر جمعیت ملی تغییر، مشی محافظه کارانه آن در آغاز حرکت مردمی ‌مصر، اعلام اسلامی ‌نبودن جنبش مصر و تاکید بر وحدت و همچنین عدم نامزدی اخوان برای ریاست جمهوری آینده بی شک سیاست نرم دیگری از سوی این گروه سیاسی اسلامی‌ است. زیرا اخوان المسلمین در طول دوران حیاتش از زمان حسن البنا تا به امروز پیچیدگی‌ها و زیرکی‌های خود را نشان داده است. پس به نظر می‌رسد هیچ گاه همچنین اجازه ای را به البرادعی دموکرات برای رهبری انقلاب نمی‌دهد. اما این نکته نیز قابل بیان است که اخوان المسلمین احتمالا به دنبال حکومتی از نوع جمهوری اسلامی ‌نخواهد بود.

پس به این ترتیب می‌توان این گونه نتیجه گرفت که تا به اینجای کار وقایع مصر به هیچ وجه از جنس انقلاب نیست و به صورت قاطع نیز نمی‌توان گفت که در آینده با مصر انقلابی روبرو بشویم. زیرا اگر آنچنان که رهبران اخوان و دیگر گروه‌های سیاسی مصر عنوان می‌کنند و به دنبال وحدت و دموکراسی باشند وقوع انقلاب در مصر به معنای تخصصی علوم سیاسی امری دور از ذهن است؛ زیرا دمکراسی و وحدت از جنس ایدئولوژی نیستند و رهبر واحدی نیز از میان این اتفاقات سر بر نخواهد آورد. نويسنده: سید عباس حسینی داورانی


نظر شما :