انگیزه اعراب برای جنگ افروزی

۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۱۷:۰۰ کد : ۱۲۲۱۲ اخبار اصلی
دکتر مصطفی ترک زهرانی، استاد دانشکده روابط بین الملل وزارت خارجه در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی معتقد است دولت‌های منطقه برای نجات خودشان از مشکلات داخلی، زمینه و انگیزه آن را دارند که تحریکاتی انجام دهند که ایران به یک جنگ ناخواسته وارد شود
انگیزه اعراب برای جنگ افروزی

دیپلماسی ایرانی: تحولات موجود میان در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا را باید در بستر جدید آن مورد مطالعه قرار داد. در تحولات اخیر می‌توان دو خط کلی و از هم متمایز را تشخیص داد: یک خط، خط قدرت و ژئوپلیتیک و ابزار نظامی‌ است و در مقابل آن خط مشارکت مردم در تعیین سرنوشت و مشروعیت دولت‌ها و به یک اعتبار دموکراسی و حقوق بشر است. بازیگران در این شرایط باید دست به انتخاب بزنند و مشخص کنند که می‌خواهند در کدام مسیر حرکت کنند.

باید توجه داشت که در مسائل منطقه به صورت ساختاری نیروی بسیار شدیدی وجود دارد که به دنبال تغییر وضع موجود در مقابل رژیم‌هایی است که مشخصه آن‌ها این است که به صورت موروثی یا استبدادی یا کودتا روی کار آمده اند. این حکومت‌ها، عمدتا خانوادگی یا قبیله ای هستند و مشروعیت آن‌ها مبتنی بر مردم نیست؛ یک دولت رانتیر می‌تواند با خرج کردن پول‌های هنگفت، به ظاهر رضایت مردم را فراهم کند، اما این نوع از رضایتمندی که شاخص اصلی مشروعیت است، ناشی از رای و انتخاب مردم نیست. مشکل دیگری که این حکومت‌ها دارند، فساد بسیار عمیق در جنبه‌های گوناگون سیستم‌ها و حکومت‌های آن‌ها است.

بنابراین همان طور که دیدیم عواملی که باعث شده تا این تمایل به تغییر ایجاد شود، عمدتا عوامل داخلی است. کشوری مانند مصر در کنار عوامل داخلی، بحث اسرائیل را هم دارد. یعنی مصر از کشورهایی است که به جز مسائل داخلی برخی مسائل سیاست خارجی هم در خیزش مردم اثرگذار بوده است و مسائلی مانند قرارداد کمپ دیوید می‌تواند به نحوی در گذشته و آینده این خیزش تاثیرگذار باشد.

لذا می‌توان از این قسمت این طور نتیجه گرفت که منشا تحولات کنونی در کشورهای خاورمیانه، داخلی است. مردم به دنبال تعریف هویت ملی یا اسلامی‌ خود هستند. مردم این جوامع در پی دستیابی به حق سرنوشت و حق تعیین حاکمیت هستند.

در کنار این باید توجه داشت که اتفاقات ده سال گذشته به ویژه بعد از یازده سپتامبر، اوضاع و احوال را تغییر داده است. به این معنی که بازیگران بین المللی و در راس آن‌ها امریکا به این نتیجه رسیده اند که نمی‌توانند مانند سابق از حکومت‌های استبدادی و دیکتاتوری تا حد نهایی دفاع کنند. امریکایی‌ها چون رویکرد پراگماتیستی و عمل‌گرایانه دارند، می‌بینند که اگر بنابر نظرات قدیم حرکت کنند، ممکن است تمام بازی را از دست دهند و کل معادلات به هم بریزد. بنابراین امریکایی‌ها ناگزیر شده اند که نه در مهندسی تحولات منطقه بلکه در مدیریت بحران تلاش کنند. در کشوری مانند مصر، مدیریت امریکا تا حدی موفق عمل کرد.

بنابراین زمینه‌های ساختاری یا شرایط و علت‌های بنیادین انقلاب یا اصلاح یا تغییر در منطقه وجود دارد و در تک تک کشورها منطقه دیده می‌شود. یک سری فاکتورهای خارجی هم وجود دارد که این فاکتورها که تا کنون در مقابل تغییر مخالفت می‌کرده، ‌دیگر تاب مخالفت ندارد. به این معنی که امریکا فکر می‌کند که اگر بخواهد در مقابل همه تحولات بایستد، در آینده دچار مشکل خواهد شد.

اما با این نگاه، امریکا با یک سری از حکومت‌های منطقه مشکل پیدا می‌کند. چون امریکا منافع خود را در این می‌بیند که در بعضی موارد مقاومت نکند، اما حکومت‌های منطقه همین مسئله را هم نمی‌توانند تحمل کنند. مثلا در مورد مصر، عربستان و امارات و اسرائیل همگی یک موضع دارند. هر سه به نوعی با امریکا مخالف هستند؛ در حالی که امریکا پذیرفته است که باید بعضی تغییرات انجام شود تا خواسته‌های مردم به نقطه انفجار نرسد.

با این حال نباید نقش بازیگران منطقه ای را دست کم گرفت. دولت‌هایی که در حال حاضر در لبه سقوط قرار گرفته اند و ناگزیر هستند که به مردم خود پاسخ دهند، به دنبال فرار هستند. در تئوری‌های جنگ مسئله «فرار» بسیار مهم است. در تئوری‌های جنگ گفته می شود که یکی از دلایلی که ممکن است دولت‌ها وارد جنگ شوند، فرار از ناآرامی‌و مشکلات داخلی است. بنابراین بحرین در شرایط کنونی می‌تواند مورد توجه دولت‌هایی باشد که آینده خود را مانند بحرین در خطر می‌بینند و باید جواب مشکلات داخلی خود را بدهند. این دولت‌ها می توانند تحریکاتی انجام دهند که ایران به یک جنگ ناخواسته وارد شود. بنابراین مشکل داخلی کشور کوچکی مانند بحرین را تبدیل به یک جنگ منطقه ای کنند و به دنبال آن قدرت‌های خارجی هم وارد شوند و کم کم بحران شکل بین المللی پیدا کند.

بنابراین اگر با دقت به مسئله نگاه کنیم می‌بینیم که مسئله اصلی، مشکلات داخلی است. مسئله اصلی، خواست مردم برای حق تعیین سرنوشت است. با این وجود، حکومت‌های منطقه نمی‌توانند به خواسته‌های مردم تن دهند. در این میان بازیگران بین المللی نقشی دوگانه بازی می‌کنند. در بعضی موارد منافع خود را در آن می‌بینند که به بخشی از خواسته‌های مردم توجه کنند تا در دراز مدت منافع آن‌ها تامین شود و در بعضی موارد هم چندان با خواسته‌های مردم همراهی نمی کنند.

بنابراین باید میان خواست مردم، خواست حکومت‌ها و خواست قدرت‌های بزرگ مانند امریکا تمییز قائل شد. این گونه نیست که خواست دولت امریکا، همواره با خواست رژیم‌های منطقه یکسان است. یکی از ویژگی‌های مهم تحولات جاری این است که بازیگران غیر مهم می‌توانند نقش زیادی داشته باشند. همین حکومت بحرین که یک حکومت کوچک است، در فضای کنونی می‌تواند نقش بسیار مخربی به خود بگیرد.

بنابراین بحث ما از این مسئله مطرح می‌شود که تحولات موجود چگونه می‌تواند تبدیل به جنگ شود و اگر خواست به این سمت حرکت کند،‌ چه کسانی به دنبال راه افتادن جنگ هستند. بر این اساس قدرت‌های بزرگ و امریکا، چندان نمی‌توانند مشوقان یا محرکان این جنگ محسوب شوند. اما دولت‌های منطقه برای نجات خودشان و به این دلیل که در حال حاضر در معرض نابودی هستند،‌ زمینه و انگیزه آن را دارند که مشکلات را به خارج از مرزهای خود ببرند و جنگی راه بیندازند که هم ایران وارد این داستان شود و هم پای قدرت‌های بزرگ را به میان بکشد.

حال با توجه به این که پیام انقلاب اسلامی‌ این بوده است که مردم باید حق تعیین سرنوشت داشته باشند، جمهوری اسلامی‌نمی‌تواند از این پیام اصلی دور شود. بنابراین از خواسته‌های مردمی ‌حمایت می‌کند. اما این حمایت باید حتما به گونه ای انجام شود که بوی مداخله در آن به مشام نرسد که مستمسک کسانی شود برای این که مسیر تحولات را تغییر دهند.

به توجه به این مسئله اگر جمهوری اسلامی ‌ایران بخواهد منافع خود را در دراز مدت مد نظر قرار دهد، باید به این نکته توجه کند که روند تحولات مردمی‌ به چه سمت است و خود را با آن روند مطابقت دهد، نه با روند قدرت نظامی‌ و موازنه قدرت. البته این مباحث هم مهم است اما در شرایط کنونی این مسائل، مسائل گذرایی است.



نظر شما :