بازنویسی تاریخ و «اعاده حیثیت » از استالین

۲۲ دی ۱۳۸۶ | ۲۲:۰۶ کد : ۱۳۱۴ کتابخانه
نویسنده خبر: دکتر هرمز همایون پور
درباره کتاب تاریخ نوین روسیه از ۱۹۴۵ تا ۲۰۰۶ ، راهنمای معلمان تارخ در روسیه
بازنویسی تاریخ و «اعاده حیثیت » از استالین
از قدیم گاهی گفته می شد که ملت روس از لحاظ روحی و روانی پذیرای دموکراسی نیست؛ سرنوشت این ملت با غم و اندوهی تاریخی عجین شده است که همیشه با آن خواهد بود و«برگزیدگی» او هم از همین سرنوشت تراژیک سرچشمه می گیرد. می گفتند این ملت فقط در شرایطی روی آسایش می بیند که «دستی نیرومند» هدایت او را برعهده گیرد، و پطر کبیر را مثال می زدند. این مثال تاریخی ظاهراً حیاتی تازه یافته است و کرملین در حال تدوین «ایدئولوژی» آن است.
 
«بایدهای » نوشتن تاریخ
کُنت الکساندر بِنکِندورف، نخستین رئیس پلیس مخفی روسیه، در باب « بایدهای» چگونگی نگاه کردن به تاریخ روسیه و نوشتن آن، در دهة 1830 این طور اعلام کرد: « گذشته روسیه ستایش برانگیز است، وضع کنونی آن شکوهمند است، و آینده اش از هر آنچه که جسورترین مغزها بتوانند تصور کنند فراتر خواهد بود.»
 این « دستورالعمل» و « رهنمود» رئیس پلیس مخفی برای آن روزگار بود. اما ظاهراً در این روزها هم مقبول کرملین قرار گرفته است، زیرا مشغول تحریف یک تاریخ جدید برای روسیه است.
 
آنچه در دهه ای بعد از فروپاشی کمونیسم روسی به چشم می آمد، فقدان هر گونه ایدئولوژی رسمی بود. خواص و دولتمداران آن کشور که از طرح های بزرگ خسته شده بودند، اکنون عمل گرایی و توانگری مالی را ترجیح می دادند. وقتی در سال 2004 از پرزیدنت ولادیمیر پوتین پرسیدند که آرمانش چیست؟ پاسخ داد: رقابت پذیر کردن روسیه.
ولی افزایش سرشار درآمد نفت و قدرت برخاسته از آن ظاهراً رهبران روسیه را به فکر آن انداخته است که از بازیگران اصلی دنیا شوند و دوباره به چیزهایی « پیروزمندانه» و « ارتقاء دهنده» احساس نیاز می کنند.
 
بنابراین، اطرافیان پوتین، که می خواهند او را پس از پایان گرفتن دوران ریاست جمهوری اش به ترتیبی در رأس قدرت نگاه دارند، به فکر بازسازی دوباره تاریخ و تدوین یک ایدئولوژی جدید افتاده اند. قدم اول «رفقا»، قرار دادن پوتین در تالار رهبران بزرگ روسیه است، خلقِ یک نیمه تزار.
 
عنصر اصلی هر ایدئولوژی
یوری افاناسیف، مورخ روس، در نوایا گازتا چنین نوشته است: « نگاه به گذشته، عنصر اصلی هر ایدئولوژی است.» در واقع بحث درباره تاریخ و« سرنوشت تاریخی» ملت روس همیشه در آن کشور بر هر بحثی درباره حال یا آینده آن کشور برتری داشته است: شکلی که روسیه به خود خواهد گرفت، عمدتاً به شکل گزینش تاریخ از سوی آن بستگی دارد. از همین رو، کرملین تصمیم گرفته است که نمی تواند آموزش تاریخ را به مورخان واگذارد.
 
کرملین در اوایل امسال کنفرانسی برای معلمان تاریخ ترتیب داد. آقای پوتین در آن کنفرانس چنین گفت: تاریخ روسیه شامل برخی برگ های مسئله زاست. اما تاریخ دیگران نیز همین طور است. مشکلات تاریخی ما کمتر از کشورهای دیگر است. کمتر از آنها مخوف بوده ایم ... بنابراین، نمی توانیم اجازه دهیم که دیگران احساس گناه بر ما تحمیل کنند.»
 
در همین راستا، تاریخ نوین روسیه: 1945- 2006: راهنمای معلمان تاریخ منتشر شد. این کتاب، هر آینه اگر از حمایت کرملین برخوردار نبود، احتمالاً در قفسه کتابخانه ها خاک می خورد، اما چون آقای پوتین آن را تایید کرد، به صورت یکی از کتابهای پُر بحث و گفت وگوی امسال در آمده است. کتابهای درسی سال آینده بر مبنای آن نوشته خواهد شد. به این ترتیب، آزادی کنونی مدارس روسیه در انتخاب کتاب های درسی از بین خواهد رفت.
 
درجنگ کبیر میهنی تا ولادیمیر پوتین
دوره انتخابی این کتاب، خود بسیار روشنگر است: از پیروزی استالین در « جنگ کبیر میهنی» آغاز می شود و به ایام پیروزهای آقای پوتین خاتمه می یابد.
 
از تمامی مشارکت کنندگان در بزرگ سازی روسیه ستایش می کند و به آنهایی که باعث از دست رفتن امپراتوری شدند، صرف نظر از سیاست ها در زمانه های آنها، لعنت می فرستند.
 
فروپاشی اتحاد شوروی را در 1991 نقطه عطفی برای آغاز تاریخ روسیه جدید نمی داند، بلکه آن را اشتباهی غم انگیز و تأسف بار می شمارد که راه پیشرفت روسیه را سد کرد.« اتحاد شوروی یک دموکراسی نبود، لیکن برای میلیون ها تن در سراسر دنیا نمونه بهترین و عادلانه ترین جامعه محسوب می شد.»
 
این کتاب، منکر سرکوبگری استالین نمی شود، اما در توجیه دیکتاتوری استالین کاری خطرناک تر انجام می دهد: آن رژیم خشن و سرکوبگر را پدیده ای شیطانی اما ضروری در جریان جنگ سردی که آمریکا علیه شوروی به راه انداخته بود توصیف می کند. . . « در شرایط جنگ سرد، برقراری دموکراسی گزینه ای مطلوب نبود. .  . تمرکز قدرت در استان استالین به نفع مملکت نبود.
در واقع، شرایط زمانه آن را « اقتضا» می کرد.« همان تاکتیک تمام دیکتاتوری های امروزی: تراشیدن یک دشمن قهار فرضی، انداختن گناه تمام خرابکاری ها و کمبودها به گردن او، و توجیه « ضرورت» استبداد حکومت برای مقابله با توطئه های خارجی و عوامل داخلی آنها.
 
کتاب می کوشد به خوانندگان خود بقبولاند که راه دیگری بجز راه استالین وجود نداشته است و ، مهمتر از آن این که، نیازی هم به راهی دیگر نبوده است. در همین مسیر، به گورباچف حسن نظر ندارد. می گوید: این سیاست های او، و نه نظام شوروی، بود که « رشد اقتصادی مملکت را کند کرد.» به علاوه، به خاطر از دست دادن اروپای شرقی و مرکزی، گورباچف را سرزنش می کند، زیرا «کمربند امنیتی شوروی را بر باد داد؛ در نتیجه آن کشورها « ظرف چند سال به منطقه نفوذ بیگانگان و ناتو تبدیل شدند،» و به اینجا می رسد که « ما جنگ سرد را نباختیم...» آمریکا بود که سیاستی ضد شوروی را برانگیخت ..... ما در باره شکست راهی که پطر کبیر آغاز کرد و دمکرات های طرفدار غرب بعد از 1988 این مسیر مشترک را ادامه دادند سخن می گوییم.»
 
حاکمیت دموکراتیک و ضرورت رهبر نیرومند
اما نتیجه گیری کتاب:« منابع ما باید تجهیز شود و قدرت در دستان یک رهبر نیرومند متمرکز گردد.» (چانه زنی در باره که این رهبر چه کسی است دشوار نیست.) ولادیسلاوسورکوف، قائم مقام رئیس تشکیلات اداری ریاست جمهوری، در فصل آخر کتاب، عبارت «حاکمیت دموکراتیک» را وضع کرده و این گونه استدلال می کند: « روسیه به نظامی سیاسی نیاز دارد که با خصوصیات ملی آن سازگار باشد و باید به معیارهای بین المللی رفتار اعتنایی نکند.»
 
همو در سخنرانی اش در آکادمی علوم روسیه چنین اضافه کرد:« چنین نظامی برای مردم روسیه مقدر شده است و این مردم همیشه در آرزوی دستانی نیرومند بوده اند. خصلت طبیعی آنها چنین حکم می کند. فرهنگ سیاسی روسیه از تمرکز. . . سرچشمه می گیرد. یک رهبر نیرومند و خردمند مهم تر از نهادهاست - در واقع، او چشمهای روسیه و مهمترین نهاد آن است.»
 
به این ترتیب، مقدمه سازی ها برای استمرار قدرت پوتین آشکار می شود. خبرنگار گاردین، انتخابات پارلمانی اخیر روسیه را«غیرعادلانه» خوانده است.
 
اما ظاهراً امور «مقدر» شده است. آقای پوتین وهمکاران او، که عمدتاً سابقه کار در KGB و سایر سازمان های امنیتی شوروی دارند، برنامه را ریخته اند: پوتین به عنوان نخست وزیر، یا اگر مقتضیات اجازه ندهد به عنوانی دیگر، قدرت نفوذ خود را در روسیه حفظ خواهد کرد و در اولین فرصت دوباره رئیس جمهور خواهد شد؛ در واقع، نوعی ریاست کشور مادام العمر، این گونه ریاست برکشور و نوع دیگر آن که ظاهراً «موروثی» است، شکلی دیگر از نظام سلطنتی، در این سال ها در بعضی کشورهای جهان سوم باب شده است.
 
اما این شیوه  برای کشوری بزرگ نظیر روسیه نیز، که دوباره داعیه جهان مداری یافته است، دنیایی که به هر حال دمکراسی در آن فعلاً دست بالا را دارد، مناسب است یا نه، در آینده معلوم خواهد شد.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
ترجمه آزادی داوری. مأخذ اکونومیست، 10 نوامبر 2007
گاردین هفتگی، 13 دسامبر 2007

( ۱ )

نظر شما :