حماس دوستی با تهران را فدای اغیار نمی کند

۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۱ | ۱۷:۱۹ کد : ۱۹۰۰۲۸۱ گفتگو
گفتگوی اختصاصی دیپلماسی ایرانی با تیسیر الخطیب، نویسنده و تحلیلگر فلسطینی
حماس دوستی با تهران را فدای اغیار نمی کند
جنبش حماس به پیروزی اسلام گرایان در منطقه به ویژه افزایش قدرت اخوان المسلمین در دنیای عرب چگونه می نگرد؟
 

هنگامی که انقلاب های عربی آغاز شدند و وزن اسلام گرایان در این انقلاب ها نمایان شد، حماس به این باور رسید که این بهار عربی به نفع منافع جنبش حماس خواهد بود. اما بعد از گذشت مدتی حماس متوجه شد که این انقلاب ها گرفتار مشکلات و گرفتاری های داخلی بسیار هستند و قضیه فلسطین در اولویت برنامه های این انقلاب ها آن‌گونه که باید قرار ندارد و این‌که این انقلاب ها هنوز به مرحله تکمیل نرسیده است؛ چرا که آن‌چه در مصر رخ داد سقوط راس نظام و نه سقوط خود نظام بود. در تونس نیز همچنین نَفَسی که تایید کننده قضیه فلسطینی در خلال انقلاب باشد، احساس نشد. لیبی و یمن نیز درگیر مشکلات خاص خود هستند. برای همین حماس در ابتدا برای این انقلاب ها دل سوزاند و این گونه تصور کرد که رویداد این انقلاب ها نتیجه پایداری حماس و پیروزی آن در انتخابات و شراکت در حکومت و تشکیل دولت است. اما بعد از آن پرده اوهام فرو افتاد و حماس فهمید که باید نگاهش با این انقلاب های عربی واقع گرایانه تر باشد. این درست است که حماس می گوید که این انقلاب ها به نفع قضیه فلسطین است اما رهبری درون حماس اعتقاد راسخی ندارد که آن چه در جهان عرب رخ داد به نفع قضیه فلسطینی و جنبش حماس بوده است. از این منظر، برخی رویدادهای چند ماه گذشته به‌ویژه بحران کمبود سوخت و قطعی برق در غزه و عدم تحرک مصر در این زمینه قابل توجه بوده است.

 

در مرحله کنونی پس از تحولات عربی، چرا حماس به دنبال گفتگو با فتح و دستیابی به توافق با آن است؟
 

مذاکرات حماس و فتح بیشتر برای تقسیم قدرت و منافع است تا چیز دیگر. آنها هر گاه با یکدیگر مذاکره می کنند بر این اساس مذاکره نمی کنند که به یک رویکرد مشترکی برسند تا مشکلاتی که فلسطینی ها با آن دست و پنجه نرم می‌کنند از میان برداشته شود. بلکه بر این اساس مذاکره می کنند که چگونه می توانند یک نظام سیاسی فلسطینی بنا کنند. من تصور می کنم که حماس اکنون بیشتر در پی آن است که در بازی سیاسی شرکت کند؛ هرچند مشکلات و محدودیت‌هایی که جامعه بین المللی برای حماس ایجاد کرده، اجازه نداده است که حماس بتواند به طور کامل وارد این بازی سیاسی شده و مذاکرات (با فتح) را به نتیجه برساند. از این رو نه قضیه مقاومت که مشارکت در بازی‌های سیاسی و تقسیم قدرت در اولویت رهبری حماس قرار دارد.

 

اما نکته ای که در این جا وجود دارد و آن اینکه اسماعیل هنیه چندی پیش گفت که مقاومت همچنان بنیان استراتژی جنبش حماس است. این گفته او با آنچه شما اکنون درباره رویکرد حماس به مقاومت گفتید تناقض دارد؟

والله آنچه من گفتم بر اساس واقعیت ها بود و نه بر اساس حرف ها و سخنرانی ها. حرف ها یک چیز هستند و واقعیت‌ها چیزی دیگر. حماس زمانی توانست به یک قدرت مهم و اساسی در داخل فلسطین تبدیل شود که وفاداری‌اش به شعارهای مقاومت را نشان داد. حماس با تمسک به مقاومت توانست در رقابت های انتخاباتی پیروز شود و آرای فلسطینی ها را به دست آورد. و از آن موقع تا کنون، یعنی در طول این مدت طولانی که نزدیک به چهار یا پنج سال است، حماس به هیچ وجه به هیچ کدام از موارد مقاومت مبادرت نورزیده است. نه در کرانه باختری و نه در غزه. ایراد چنین سخنانی همواره برای مصرف داخلی فلسطین بوده است و به هیچ وجه بر اساس و به خاطر اصول مقاومت گفته نشده است. چگونه حماس می تواند در مقاومت باشد در حالی که در حکومت (خودگردان فلسطینی) شراکت و حضور دارد؟ یعنی حماس الآن جزئی از حکومت فلسطینی‌ای محسوب می شود که پس از توافقات اسلو بنا شده است و تمامی حرکات و پوشش‌های قانونی آن نیز همگی منطبق با توافقات اسلو اتخاذ می شوند. به نظر من آن چه اسماعیل هنیه می گوید پر از تناقض است. سخنان غیر شفافی که رهبران حماس بیان می کنند برای کسب وقت و استفاده از آن در رقابت هایشان با فتح است. من کاملا معتقدم که از خلال چنین اظهاراتی نمی توان مواضع حقیقی حماس را کشف کرد. مواضع حقیقی حماس را تنها از طریق واقعیت‌های موجود روی زمین می‌توان فهمید. حماس جزئی از حکومت (فلسطینی) است و تا زمانی که با محمود عباس مذاکره می کند بدین معنا نیست که برای مقاومت مذاکره می‌کند بلکه بدین معنا است که برای تشکیل حکومت و برگزاری انتخابات مذاکره می کند.

 

نظر شما درباره نگرش جهاد اسلامی به جنبش حماس در وضعیت فعلی چیست؟

من تصور می کنم که دو نیروی قدرتمند در عرصه سیاسی فلسطین حضور دارند. یکی جنبش حماس است و دیگری جنبش فتح. مابقی جریان های فلسطینی نقش چندانی در معادلات سیاسی فلسطین ندارند. این تنها چیزی است که من می توانم بگویم.

 

اکنون صحبت از ادغام جنبش جهاد اسلامی با جنبش حماس است. آیا جنبش جهاد اسلامی به نقش آفرینی حماس در وضعیت فعلی امیدوار است؟

من به هیچ وجه باور ندارم که بتوان در وضعیت فعلی از ادغام هر کدام از جریان های سیاسی فلسطینی با دیگری سخن گفت. همان طور که در گذشته هم گفتم وزن حقیقی موجود در صحنه فعلی سیاست در فلسطین  برای جنبش فتح در کرانه باختری است که در آن منطقه دست برتر را دارد و حماس که در غزه قدرت برتر سیاسی محسوب می شود.

 

در حال حاضر صحبت از وجود تلاش‌های عربی و غیر عربی برای کوتاه کردن دست ایران از پرونده فلسطین مطرح است. به نظر شما چه کسی بیشترین تلاش را در این زمینه می کند؟

به نظر من در حال حاضر برنامه ریزی و طرحی برای تغییر توازن استراتژیک در منطقه وجود دارد. من تصور می کنم که قدرت های تازه نفسی وجود دارند که تصورشان این است که می توانند در قضیه فلسطین نقش محوری ایفا کنند که در پیشاپیش آن ها ترکیه و قطر قرار دارند. قطر اخیرا نقشی مهمی در این زمینه داشته است. در عین حال تلاش‌هایی برای منفک ساختن محور ایرانی – سوری از خلال ضربه زدن به سوریه در جریان است که می خواهد حماس را از جمهوری اسلامی و سوریه جدا کند. اما بر آورده نشدن انتظاراتی که جنبش حماس در ابتدا از پیروزی انقلاب های عربی داشت باعث شد تا توقعاتشان و پیش‌بینی هایشان بیش از پیش با واقعیت ها منطبق شود. از این رو گمان نمی کنم که حماس پیمان استراتژیک خود را با جمهوری اسلامی ایران قطع کند. چرا که اکنون رهبری حماس بیش از پیش به این درک رسیده است که بهار عربی نمی تواند جایگزین بهتری برای روابط مستحکم و باثبات با جمهوری اسلامی برای آن بشود. از این رو اگر چه در جنبش حماس نظراتی وجود دارد که می خواهد روابط خود با جمهوری اسلامی را قطع کند و می خواهد به جای آن با مصر و ترکیه و قطر متحد شود اما در مقابل نقطه نظرات دیگری نیز وجود دارد که می گوید ارتباط با جمهوری اسلامی ایران ضمانت بیشتری در قبال ارتباط با کشورهایی مثل ترکیه، مصر و قطر به دنبال دارد. واقعیت این است که اطمینان کاملی برای رهبران حماس وجود ندارد که تضمین کند که قطع روابطشان با جمهوری اسلامی بتواند جایگزین مناسبی برای آنها به وجود آورد.

 

آیا می توان گفت که روابط حماس با ایران متاثر از روابط حماس با سوریه بوده است؟ بویژه اکنون میان تهران و حماس مشکلاتی به وجود آمده است. این مساله چقدر از موضوع سوریه متاثر بوده است؟

به نظر من موضع حماس در موضوع سوریه موضعی نبود که جمهوری اسلامی ایران را راضی کند اما به مرحله ای نرسید که جمهوری اسلامی ایران بخواهد روابطش را با حماس قطع کند. در ابتدای ناآرامی‌های سوریه حماس موضعی را که رهبران سوریه انتظارش را داشتند اتخاذ نکرد. جهات دیگر نیز از حماس می خواستند که موضعی نزدیک به تایید اعتراض ها و در رد رفتارهای حکومت سوریه اتخاذ کند. حماس در حال حاضر در منطقه خاکستری میان تایید ناآرامی ها و حکومت سوریه ایستاده است. این وضعیت به گونه ای نبوده که بر روابطش با جمهوری اسلامی ایران اثر گذارد. در ابتدا موضع حماس موضعی بود که که تصور می کرد که نظام سوریه سرنگون خواهد شد و نباید بر سر بقای آن شرط بندی کند. برای همین دیدیم که موضعی قوی به نفع حکومت سوریه اتخاذ نکرد در عین حال دید که نمی تواند هم پیمانان خود را نیز در بهار عربی رها کند از سویی هم دید که در این صورت هم پیمانی اش با جمهوری اسلامی را از دست خواهد داد. از این رو ترجیح داد که موضع میانه بگیرد. برای همین صحبت هایی از رهبران حماس شنیدیم مبنی بر این که حمایت های حکومت سوریه از حماس را فراموش نخواهند کرد. ولی در عین حال از ملت سوریه نیز خواستند که خود را از سختی نجات دهند. این نشان دهنده عقب گرد در مواضع حماس برای فاصله گرفتن از سوریه یا جمهوری اسلامی ایران است.

 

چندی پیشتر اسماعیل هنیه در مصر از تحولات سوریه حمایت کرد و صحبت هایی در تایید تظاهرات در سوریه زد. این کلام را چگونه می توان تفسیر کرد؟

به اعتقاد من این تنها موضع گیری یک مسول حماس علیه سوریه بود که تاکنون انجام شده است. این سخن به معنای اعلام موضعی رسمی از سوی حماس علیه سوریه نبود. چرا که بعد از آن ما شاهد سخنان و موضع گیری از سوی دیگر رهبران حماس برای تصحیح تصورات پیش آمده از این اظهارات بودیم. جناب اسماعیل هنیه این اظهارات را در دانشگاه الازهر ایراد کرد و شاید این اظهارات را در وضعیت بدی بر زبان راند و وضعیت به گونه ای بوده که مجبور شده آن اظهارات را بر زبان براند و وضعیت جاری در سوریه را تایید کند. اما پس از آن دیگر رهبران حماس به تصحیح این مواضع پرداختند و تلاش کردند جایگاه میانه یعنی میان تایید ناآرامی ها و طرفداری از حکومت سوریه را حفظ کنند. حماس نمی تواند در حالی که آینده تحولات سوریه مبهم باقی مانده، همه تخم مرغ هایش را در سبد آن چه بهار عربی نامیده می شود بگذارد برای همین جایی هم برای عقب گرد برای خود قرار داده است. به خصوص این که تحولاتی که در مصر و تونس رخ می دهد یک حرکت روشن یک پارچه را در قبال قضیه فلسطینی خصوصا حماس نشان نمی دهد. از این رو به نظر من رهبران حماس از نیت قطع روابط با سوریه یا جمهوری اسلامی ایران عقب گرد کرده اند.

 

همان طور که گفتید در درون جنبش حماس نگرش های مختلف در قبال رابطه با سوریه و ایران وجود دارد. در کنار وجود جریان متمایل به ایران یا قطر یا سوریه در داخل حماس، طیفی از گرایش های فکری نیز در این گروه قابل تشخیص است که در این رابطه به رویکرد سلفی و رویکرد اخوانی در حماس می توان اشاره کرد. آیا ممکن است این رویکردها را برای ما توضیح دهید؟

من باور ندارم که در حماس دو جناح وجود داشته باشد. به نظر من در حماس فقط یک جناح وجود دارد، اما این جناح در برابر آنچه در منطقه جریان دارد دچار سر درگمی شده است. برای همین می بینیم که در درون آنها اظهاراتی بیان می شود که یکی مرتبط با یک طرف است و یکی مرتبط با طرف دیگر. این اظهارات در واقع نشان از وجود سردرگمی در درون حماس و عدم قدرت پیش‌بینی تحولات مرحله آینده دارد. برای همین من معتقد نیستم که در درون جنبش حماس جریانی متمایل به ایران یا جریانی متمایل به سوریه یا جریانی طرفدار اخوان المسلمین وجود دارد. جنبش حماس یک جنبش واقع‌گرا و پراگماتیک است که به مانند هر جریان سیاسی دیگر با همه امور بر اساس مصالح و منافعش تعامل می کند. چنین موضع‌گیری هایی از سوی رهبران حماس، به سردرگمی رهبری آن مربوط می شود و ربطی به این ندارد که بگوییم در درون جنبش جناح های مختلف ایجاد شده است.

 

با این حال سخنانی درباره وجود اختلاف میان رهبری حماس در غزه و در خارج از آن بر سر پرونده های داخلی و خارجی رویاروی این جنبش مطرح است.

اختلاف هایی میان رهبران جریان در داخل جریان در غزه با خارج از آن وجود دارد ولی این اختلاف ها به هیچ وجه به دلیل موضع گیری درباره سوریه یا چگونگی رابطه با جمهوری اسلامی ایران نیست. اختلافاتی که وجود دارد بر سر پرونده آشتی ملی با جنبش فتح است. جناحی که در داخل فلسطین در نوار غزه حضور دارد بر عدم عقب نشینی از مواضع و دست یابی به آشتی ملی تاکید دارد. در حالی که جریانی که در خارج است و نماینده آن آقای خالد مشعل است تمایل به آشتی ملی و پایان دادن به این پرونده دارد. اختلاف میان رهبران داخلی با رهبران خارجی حماس در درجه نخست بر سر این موضوع است و در درجه بعدی بر سر رقابت حزبی یا رقابت شخصی میان آنهاست. بنابر این به هیچ وجه رقابتی یا اختلافی بر سر دیدگاه حماس در قبال بهار عربی وجود ندارد.

 

به طور کلی آیا در داخل جریان حماس به وجود جریان های فکری مانند شاخه سلفی و شاخه اخوانی قائل هستید یا خیر؟

شاید بتوان گفت در حماس کسانی وجود دارند که بتوان از لحاظ دینی آنها را معتدل خواند. ولی ما باید در این جا میان دو سطح سیاسی و دینی تمایز قائل شویم. در سطح سیاسی مواضع جنبش حماس تقریبا یک‌دست است. در داخل جنبش حماس هیچ گونه اختلاف سیاسی وجود ندارد مگر در مسائل داخلی فلسطین مثل موضوع آشتی ملی با جنبش فتح. اما در سطح دینی شکی نیست که در جنبش حماس بخشی از رهبران هستند که به اندیشه سلفی گرایش دارند و جناح هایی هم گرایش فکری معتدلی دارند. اما تکثر ایدئولوژیک که در درون جنبش حماس وجود دارد به هیچ وجه نمی تواند زمینه اختلاف و چند دستگی در درون حماس باشد. به این ترتیب اختلافات در درون حماس فقط اختلافاتی سیاسی بر سر موضوعات فلسطینی است و نه پیامد تفاوت های دینی و ایدئولوژیک.

 

شما به نقش قطر اشاره کردید. به نظر شما به طور کلی قطر در فلسطین به دنبال چیست از جنبش حماس چه می خواهد؟

طبیعتا این روزها شاهد افزایش نقش گسترده قطر در منطقه هستیم که تناسبی با حجم و اندازه این کشور از لحاظ جمعیتی یا امکانات فکری ندارد. رهبران قطر آرزو و جاه طلبی های بلند و بالایی دارند که سوار بر اوضاع منطقه عربی شوند. بی شک یکی از اساسی ترین عناصر وضعیت عربی، موضوع فلسطین است. برای همین دولت قطر از همان آغاز روابط بسیار گسترده و شخصی با رهبران حماس برقرار کرده تا بدین ترتیب بر آنها اثر بگذارد و در پرونده فلسطین نقش داشته باشد. طبیعتا وقتی حماس با قطر تعامل می کند از آن زاویه ای نیست که قطر می خواهد بلکه از زاویه ای تعامل می کند که به نفع منافع حماس باشد. همان طور که گفتم حماس یک جریان سیاسی واقع گرا و پراگماتیک است که دائما تلاش می کند مصالحش را از طریق تعامل با کشورها و دولت ها تامین کند. هنگامی که حماس با جایی ارتباطات سیاسی برقرار می کند این ارتباط را بر اساس منافع خودش بر قرار کرده است. مثلا گشایشی که چندی پیش در رابطه با اردن به وجود آمد، یا حتی ارتباطاتی که حماس با ترکیه برقرار کرده با همان رویکردی است که در رابطه با قطر دارد. کما این که روابطش با جمهوری اسلامی نیز مستمر است. حماس در این رابطه در چارچوب منافعش حرکت می کند. قطر نیز برای به دست آوردن نفوذ در این مساله گام نهاده است. من بر این باور نیستم که قطر این توانایی را داشته باشد که بر تصمیم های سیاسی حماس تاثیر بگذارد؛ اگر چه حماس در برخی موارد احساس می کند که باید با قطر مشورت کند یا با آن تعامل داشته باشد یا نقطه نظرات قطر را مد نظر قرار دهد.

 

به نظر شما اگر دفتر سیاسی حماس در دمشق بسته شوند، آیا قطر یا اردن یا ترکیه میزبان حماس خواهند بود؟

به نظر من اگر جنبش حماس تصمیم بگیرد که از سوریه خارج شود؛ گزینه های جایگرین مختلفی خواهد داشت. مناسب ترین مکان برای خود یعنی منظورم برای رهبرانش را در جایی مثل ترکیه یا قطر یا مصر جستجو خواهد کرد. به نظر من حماس دشواریی برای یافتن جایی دیگر به غیر از سوریه برای خود نمی بیند. اما حماس هنوز تصمیمی برای خروج از سوریه نگرفته است.

 

به طور کلی آینده جنبش حماس را در سایه حضور بشار اسد در قدرت چگونه می بینید؟

تصور می کنم که حماس اکنون تلاش می کند که خود را در جایگاهی تعریف کند که اگر بشار اسد در قدرت ماند بتواند روابط خود را با رهبران سوریه بهبود بخشد و اگر بشار اسد سرنگون شد بتواند خود را این گونه نشان دهد که ضد این نظام بوده و از سوریه خارج شده و رهبران صاحب وزن خود را از سوریه خارج کرده است. به معنای دیگر آنها اکنون در این منطقه خاکستری در حال مانور هستند و نمی توانند موضعی صریح اتخاذ کنند؛ چرا که حماس مطمئن نیست که چه اتفاقی قرار است در آینده رخ دهد. حوادث سوریه نشان می دهد که نظام قوی است و این نظام به حضور خود ادامه خواهد داد و به رغم وجود این انفجارها و ترورها (در سوریه) پابرجا باقی خواهد ماند و به این آسانی این نظام سرنگون نخواهد شد. این واقعیت هایی است که اکنون حماس می بیند. برای اینکه شش ماه پیش اگر حماس تصور می کرد که نظام (سوریه) سرنگون خواهد شد و دوران حکومت بشار اسد پایان خواهد گرفت اکنون می بیند که این نظام فرصت های بسیاری برای ماندن در قدرت دارد و برای همین موضعی را گرفته است که نه بوی جانبداری از نظام (سوریه) را داشته باشد و نه تایید کننده اعتراض ها باشد و در واقع در جایگاهی میان این دو می ایستد.

 

اگر قطعی روابط میان دمشق و حماس رخ دهد، روابط حماس با ایران چه خواهد شد؟

تصور می کنم که اگر چنین اتفاقی رخ دهد و روابط حماس با سوریه قطع شود، نمی توان گفت که روابط حماس با جمهوری اسلامی ایران نیز قطع خواهد شد. برای این که در درون حماس، رهبران آن، به رغم این که این گونه تصور نمی کنند که جمهوری اسلامی ایران منبع الهام بخش یا مرکز اصلی تصمیم گیری ها برای آنها است، روابط پرسابقه و گسترده ای با جمهوری اسلامی ایران دارند. به اعتقاد من آنها تصور می کنند که روابط با جمهوری اسلامی ایران روابطی ثابت، مستمر و ثمربخش بوده است که اطمینان داشتن به این ارتباط بسیار بیشتر از داشتن رابطه مثلا با جایی مثل قطر یا ترکیه یا مصر پس از انقلاب است. برای همین اگر روابط سوریه با حماس قطع شد گمان نمی کنم که دلیلی شود که روابط حماس با ایران نیز تحت تاثیر قرار بگیرد و قطع شود.

 

( ۱ )

نظر شما :