سیاست خارجی دولت دوم اوباما به کدام سو خواهد رفت

دیپلماسی پیچیده اما مبتکرانه

۰۹ بهمن ۱۳۹۱ | ۱۴:۵۰ کد : ۱۹۱۲۱۲۱ نگاه ایرانی
یادداشتی از دکتر سید محمدکاظم سجادپور، استاد دانشگاه و تحلیل گر مسائل بین المللی.
دیپلماسی پیچیده اما مبتکرانه

دیپلماسی ایرانی : با انتخاب مجدد اوباما و روشن شدن تیم سیاست خارجی او، در بین کارشناسان و دست اندرکاران امور سیاست خارجی و مسائل بین المللی این پرسش مطرح است که اوباما در دور دوم در سیاست خارجی چه خواهد کرد؟ واضحا در پاسخ به این سوال باید گفت که سیاست خارجی امریکا به طور طبیعی و عادی از تداوم برخوردار خواهد بود و تداوم سیاست خارجی به عنوان امری ملی و اجماعی نه فقط مربوط به ایالات متحده در دوره اوباما است بلکه پدیده ای فراگیر و جهانی است. اما از نقش شخصیت ها و دوره های ویژه مقامات اجرایی در هر کشور من جمله در ایالات متحده در زمینه سیاست خارجی و تفاوت هایی که دوره های مختلف سیاست خارجی دارند، نمی توان غفلت کرد. در این خصوص باید به انباشت تجربه ها، جزئیات ریز و مسائل به وجود آمده در طی زمان توجه کرد. اگر مجموعه این فعل و انفعالات و کنش و واکنش ها را در کنار هم قرار دهیم، در پاسخ به این سوال که اوباما در سمت و سوی بین المللی دوره دوم چه جهتی را انتخاب خواهد کرد سه موضوع مهم و قابل توجه می تواند تا حدودی چارچوب های مفهومی و عملیاتی سیاست خارجی امریکا در دوره دوم اوباما را روشن کند: 1.  رفتارشناسی اوباما؛ 2. گروه شناسی همکاران سیاست خارجی و امنیت ملی اوباما؛ 3. مفهوم شناسی داخلی و بین المللی در شرایط کنونی.

 

رفتارشناسی اوباما

اوباما در دوره اول خود ویژگی های رفتاری خاصی را به نمایش گذاشت که درک آن ها برای درک رفتاری که در دوره دوم خواهد داشت حائز اهمیت است. باید در نظر داشت که اوباما فردی برجسته و ریشه دار در درون سیستم پیچیده سیاسی امریکا که از آن به عنوان Establishment یاد می شود، نبود. نه از خانواده سیاسی برجسته ای در داخل ایالات متحده می آمد و نه چندان سوابق طولانی مدت و روشنی در زمینه امور اجرایی داشت. اغراق نخواهد بود اگر گفته شود که افراد کلیدی نظام امریکا با توجه به آن چه در دوران بوش و طی هشت سال زمامداری او بر سر امریکا در داخل و خارج رفته بود به این نتیجه رسیدند که نیاز به چهره جدیدی برای اداره امریکا دارند و در این زمینه آن ها اوباما را کاندید مناسبی تشخیص دادند. نباید فراموش کرد که جان کری، سناتور کهنه کار با حدود سی سال سابقه در سنا، زمانی که در سال 2004 به عنوان کاندید حزب دموکرات در مقابل بوش به عنوان کاندید حزب جمهوری خواه در دور دوم قرار گرفت، در کنوانسیون حزب دموکرات، که مهم ترین اجتماع سیاسی دموکرات ها است، اوباما را به عنوان سخنران کلیدی انتخاب کرد. فی الواقع این کار موقعیتی برای اوباما فراهم کرد تا بیشتر شناخته شود واین نقطه عطفی برای عمق یافتن تماس های اوباما با نظام امریکا بود.

در تداوم این مسئله و بالا آمدن اوباما، او به ریاست جمهوری رسید. ولی در دور اول او باید اثبات می کرد که از آن نظام امریکا است و اثبات خود بر نظام امریکا مستلزم نوعی رفتار در سیاست داخلی و سیاست خارجی بود. در این راستا او سعی کرد که نوعی تعمیر گرایی و ترمیم گرایی در سیاست خارجی امریکا، مخصوصا در تغییر لحن را دنبال کند. اما در محتوا تغییر عمده ای ایجاد نکند. تا روشن شود که او در اختیار نظام است و در پی تغییر و دگرگونی در بنیادهای نظام نیست. این توجه به اثبات خود، در عمل فضای ابتکار اندکی را برای اوباما در سیاست خارجی ایجاد کرد. هرچند که او در ترمیم گرایی مخصوصا در روابط بین اروپا و متحدان توانست تحول ایجاد کند، اما در مواردی منجمله مسئله مبارزه با تروریسم در محدوده افغانستان و پاکستان و یمن، حتی رادیکال تر از بوش عمل کرد و استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین و کشتار مردم عادی در مراسم عروسی و عزا توسط این هواپیماها، به قدری افزایش یافت که خود تبدیل به یک موضوع جدی شد. به گونه ای که در بیست و سوم ژانویه دو هزار و سیزده بن امرسون Ben Emerson گزارشگر ویژه حقوق بشر و تروریسم شورای حقوق بشر سازمان ملل اعلام داشت که در خصوص نقض حقوق در روند استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین گزارشی تدوین خواهد کرد و به مجمع عمومی آینده سازمان ملل ارائه خواهد کرد.

در این میان بخشی از رفتار رادیکال اوباما، در کنار تداوم سیاست خارجی پیشین امریکا همراه با تغییر لحن احتمالا در دور دوم تداوم خواهد یافت. در عین حال چون اوباما از جا افتادگی برخوردار شده و دیگر نیاز به اثبات بیش از حد خود به نظام امریکا ندارد، شاید فضایی برای ابتکار در سیاست خارجی برای او باز شود. اما سیاست خارجی در عین این که در ایالات متحده بر محور اجرایی رئیس جمهور شکل می گیرد، نقش همکاران و تیم او را نباید از نظر دور داشت.

گروه شناسی همکاران

مقایسه بین تیم سیاست خارجی و امنیت ملی اوباما در دور اول و دوم، خود گویای جهت گیری های عملیاتی اوباما در امور بین المللی است. هرچند که تیم دور دوم او هنوز کاملا مورد تایید سنا قرار نگرفته، اما احتمال مورد تصویب قرار گرفتن بسیار بالا است. لذا می توان این مقایسه را انجام داد. در دور اول تیم اوباما عمدتا تیم سیاست خارجی و امنیت ملی دوران ریاست جمهوری کلینتون بود. برخی به مزاح از این تیم به عنوان تیم کلینتون دوم یاد می کنند. البته این تیم یک تیم با تجربه و متبحر در مسائل بین المللی بود. انتخاب هیلاری کلینتون به دلیل مسائل سیاست داخلی امریکا و نیز جاه طلبی های شخص هیلاری کلینتون برای انتخابات 2016 و علاقه حزب دموکرات به تداوم در اختیار داشتن کاخ سفید، قابل توجه است. تیم دوره اول در مجموع نشان داده اند که تا حدود زیادی یک دست هستند و بدون اختلاف عمده و اساسی که افشا شده باشد، سعی کردند که سیاست خارجی کلینتون را به مرحله اجرایی وارد کنند.

اما در دور دوم در عین این که بخشی از این تیم، همراه ریاست جمهور باقی می ماند، حضور دو فرد کلیدی یعنی جان کری و چاک هگل به عنوان کاندیدهای وزارت خارجه و وزارت دفاع را نمی توان صرفا بر الگوهای کلینتونی استوار کرد. در انتخاب این دو نفر، اوباما نسبت به سیاست داخلی در امریکا بیش از سیاست خارجی حساسیت نشان داده و با توجه به این که هر دو در کنگره امریکا ریشه دارند و از پایه های نظام امریکا محسوب می شوند، حضور این دو فرد در از بین بردن شکاف های سیاسی در زمینه امور سیاست خارجی در داخل امریکا حائز اهمیت است.

به نظر می رسد تلاش شده معرفی این تیم بیشتر از نظر دادن پیام به مخاطبین خارجی مخصوصا رژیم صهیونیستی و ایران تحزیه و تحلیل شود، که البته چندان بی راه هم نیست. پیام این انتخاب به نتانیاهو و راست افراطی در اسرائیل و امریکا این است که انتخاب سریع و فوری راه های نظامی، گزینه اول او در رابطه با مسائل مربوط به ایران نیست و این مخالف گرایش های نتانیاهو است. پیام این انتخاب به ایران هم این است که امریکا برای تعامل آمادگی دارد، هرچند که این تعامل همراه با فشار و تهدید ها و تحریم های بیشتر همراه باشد. با این حال به نظر می رسد اصل پیام برای داخل امریکا باشد. اوباما در دور دوم افرادی را برگزیده که دو ویژگی برجسته در کل تیم او را به نمایش می گذارند: اول آشنایی و راحتی تماس و تعامل اوباما با آن ها است. به این معنی که این افراد آشنا با او هستند که در مناصب کلیدی قرار گرفته اند و معنای این می تواند آن باشد که اوباما در اداره مسائل روزانه سیاست خارجی امریکا، احتمالا راحت تر از دوره اول حرکت خواهد کرد. ویژگی دوم تسلط این تیم به مباحث سیاست داخلی در امریکا است. معنای این نیز راحت تر بودن در عمل در داخل و خارج امریکا خواهد بود. اما علی رغم هر رفتار شناسی و گروه شناسی، باید در نظر داشت که سیاست خارجی امریکا نهایتا باید در متنی پیچیده از نظر سیاسی عمل کند.

متن شناسی

متن سیاسی پیچیده ای که امریکا باید در آن عمل کند، از یک سو ریشه در سیاست داخلی امریکا و از سوی دیگر ریشه در سیاست بین المللی دارد. در سیاست داخلی امریکا، مباحث بین المللی و سمت و سوی سیاست خارجی امریکا، موضوعی چالش برانگیز بوده و در پرتو مناسبات داخلی معنا پیدا می کند. به این صورت که تمام رفتارهای اصلی سیاست خارجی امریکا به نحوی در مباحث مربوط به فعل و انفعالات داخلی ریشه داشته که عمده ترین و برجسته ترین آن بحث منازعه اعراب و اسرائیل و پیوند های داخلی رژیم صهیونیستی با کنگره امریکا است. حتی در مورد مسئله ایران نیز باید اشاره کرد که نقش نیروهای داخلی امریکا به خاطر همین پیوند بسیار برجسته است و کنگره از چالش های عمده ریاست جمهوری است.

اما فراتر از آن، در متن سیاسی بین المللی، ایالات متحده در دوره دوم اوباما سعی خواهد کرد که مفهومی که برای اجماع نخبگان سیاست داخلی و خارجی امریکا برجسته است یعنی رهبری امریکا را دنبال کند. اما رهبری امریکا در دنیای پیچیده کنونی امر چندان راحتی نیست. اوباما در دوره دوم در زمینه اعمال رهبری در دنیا با متن متفاوتی رو به رو خواهد بود. در دوره اول، به خاطر حساسیت جهانیان نسبت به رفتار بوش، پذیرش و مقبولیت اوباما بیشتر بود. اما مقبولیت و پذیرش جهانی در دور دوم متفاوت است. به علاوه تحولاتی که در فکر سیاست خارجی امریکا مخصوصا در سال آخر دوره اول اوباما مطرح شده و مفاهیم ایجاد شده تحت تاثیر این تحولات، عمدتا مفهوم تغییر مرکز ثقل به آسیا را شامل می شود، چالش های ویژه ای را برای سیاست خارجی امریکا ایجاد کرده است. کافی است اشاره کنیم که آقای ژوزف نای که خود دموکرات و از از نظریه پردازان دموکرات سیاست خارجی امریکا محسوب می شود در مقاله ای که در نیویورک تایمز در بیست و ششم ژانویه منتشر کرد، سیاست تغییر ثقل دولت اوباما به آسیا را سخت مورد انتقاد قرار داد. وی در مقاله ای با عنوان Work with China با «چین کار کنید» روشن ساخت که مفهوم تغییر مرکز ثقل به آسیا، نقدا در چین باعث ایجاد نگرانی و حساسیت در رابطه با امریکا شده و نخبگان سیاست خارجی و امنیت ملی چین این سیاست را ضد چینی و برای مهار چین قلمداد می کنند. باید در نظر داشت که اروپایی ها هم نسبت به این سیاست یعنی سیاست تغییر مرکز ثقل از اروپا و خاورمیانه به آسیا حساسیت دارند. کشورهای عربی دوست امریکا در خاورمیانه و خلیج فارس، بیش از دیگران در این زمینه حساسیت نشان داده و حتی این نظریه وجود دارد که رژیم صهیونیستی برای ابقای حضور امریکا در خاورمیانه و تداوم ثقل حضور امریکا در این منطقه در پی نظامی کردن این حضور و به تبع پایدار کردن این حضور است. ولی به هر جهت هر چه که هست، این مفهوم و نگرش اوباما از اروپا تا آسیا را با امواجی از حساسیت رو به رو کرده که اداره آن برای دوره دوم چندان راحت نیست.

در کنار این مفهوم جدید باید به چالش های کهن و نیز چالش هایی که در دوره اول ریاست جمهوری اوباما در سیاست خارجی امریکا وجود داشت اشاره کرد. از آن جمله مسئله ایران است. ایران علی رغم همه تحریم ها و فشار های ایالات متحده، هم چنان همان گونه که هیلاری کلینتون، وزیر خارجه دور اول گفت از سخت ترین موضوعات سیاست خارجی امریکا است. مسئله فلسطین نیز از کهن ترین مسائل ایالات متحده است. مدیریت روابط روسیه و امریکا علی رغم ادعای دوره اول کلینتون با به کارگیری مفهوم Reset یعنی از نو راه اندازی کردن در حال نشان دادن علایمی از برخی از تنش های ساختاری است.

مجموعه این متن نشان می دهد که متن سیاسی دوره دوم اوباما مخصوصا در عرصه بین المللی احتمالا پیچیده تر از دوره اول خواهد بود. این پیچیدگی در عین حال جای ابتکارات و فضای عمل رئیس جمهور را هم از زاویه ای باز کند. معمولا در مواقع سخت و بحرانی، ظرفیت های تصمیم گیرندگان و نخبگان روشن می شود. آیا اوباما می تواند با تصمیمات کلیدی در متن پیچیده و بحرانی بین المللی، موضوع خاصی را در سیاست خارجی ثبت کند؟/12

کلید واژه ها: سیاست خارجی امریکا سيد محمدكاظم سجادپور


نظر شما :