بیست و یکمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"

تنها کسی که از تصفیه های صدام جان سالم به در برد

۰۶ تیر ۱۳۹۳ | ۱۳:۳۰ کد : ۱۹۳۴۹۵۹ اخبار اصلی خاورمیانه
صدام همیشه دوست داشت که دیگران از او بخواهند که به آنها کمک کند به ویژه کسانی که از چهره های بارز در حزب بعث بودند.
تنها کسی که از تصفیه های صدام جان سالم به در برد

دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.

کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا بیست ویکمین بخش آن را می خوانید:

]گفت وگوی اول؛ حازم جواد از رهبران اولیه حزب بعث[

بعد از آن که از قدرت کنار رفتی، چگونه زندگی کردی؟

کار عادی ام را کردم.

منظورم مالی است.

از طریق کارم زندگی کردم.

آیا کمک هایی از حکومت صدام حسین دریافت نکردی؟

خود او گفت که حازم جواد دستش را دراز نکرد. همیشه دوست داشت که دیگران از او بخواهند به ویژه کسانی که از چهره های بارز در حزب بودند. به هر حال ورقه های آن دوره الآن نزد پل بریمر و عراقی هایی که با او هستند، موجود است. من حتی برخی مواقع در رهبری قومی هم که بودم ]پول گرفتن[ را رد کردم.

چگونه تو را زنده گذاشت؟

در بغداد هیچ گونه فعالیت توطئه آمیزی انجام ندادم. و در خارج هم از پیوستن به گروه های مخالف مورد حمایت کشورهای خارجی خودداری کردم.

اما تو می خواستی که حکومت صدام سقوط کند؟

بله و می خواستم به دستان عراقی ها سقوط کند. بدون این که از فاجعه حکومت به فاجعه اشغال منتقل شویم.

از حازم جواد درباره سکوت طولانی اش پرسیدم و این که چرا تا قبل از این صحبت نمی کرد، جواب داد: «از تو مخفی نمی کنم که فکر کار بر روی سرنگونی حکومت 17 جولای 1968 را در همان سال های اول می کردم. اما دیدم که بسیاری فروختن خود برای پیوستن به حکومت جدید را انتخاب کرده اند. بعد از 1970 و فوت رئیس جمهور جمال عبدالناصر از این فکر خارج شدم و برایم روشن شد که البکر و صدام آماده ارتکاب کشتاری گسترده برای ماندن در قدرت هستند و اگر لازم باشد حاضرند که واحدهای کاملی از ارتش را قتل عام کنند. برای همین کار عادی کردن در بغداد را انتخاب کردم برای این که ماندن در خانه بدون کار، اتهام توطئه و تصفیه مرا تسهیل می کرد.

در 1964 و در اثنای حضورم در قاهره زمانی که مجبور به اقامت اجباری بودم، توافقی میان عبدالسلام عارف با جمال عبدالناصر حاصل شد، صدام پیامی فرستاد و از ما خواست که تجربه 8 فوریه 1963 را بررسی کنیم. بررسی کردم و از طالب شبیب (که بعد از 8 فوریه وزیر امور خارجه شده بود) خواستم مطالعات کافی بر روی این مساله انجام بدهد و او را با پیامی نزد او فرستادیم اما متاسفانه به دست حکومت افتاد و او را دستگیر کردند خیلی زود فهمیدند که ما پشت نوشتن آن پیام هستیم.

در طول دهه هفتاد بارها خواستم که خاطراتم را بنویسم و فهمیدم بعضی از کسانی که نزد من می آیند را صدام فرستاده است که تلاش می کردند وانمود کنند که بکر صاحب نقش اول در 8 فوریه نیست و در پاسخ به پافشاری البکر که آن را «عروس انقلاب ها» توصیف می کرد به ویژه که صدام در آن حادثه غایب بود، می گفتند که او هیچ نقشی در آن نداشته است. به آنها می گفتم به که بگویم که آنها را صدام فرستاده است: من حزبی هستم و آن چه انجام دادم متعلق به حزب است و مال من نیست. بعدا صدام این موضع مرا ستایش کرد.

بعد از اقامت من در لندن طرف های عربی و خارجی به دنبال من آمدند. قانع نشده بودم که این حرف ها سودمند است به ویژه که عراق در دهه هشتاد غرق در جنگ با ایران بود جنگی که صدام مسبب اصلی آن بود و به دلیل جاه طلبی هایش انجام داده بود. در دهه نود عراق تا خرخره غرق جنگ کویت شد. هشدارهای امنیتی دلیل سکوت من نبود. وانگهی من اصلا در رسانه ها و افکار عمومی چهره بارزی نیستم. طبعم این است که به کارهای حزبی با سکوت وارد می شوم و به خصوص در کارهای سری بسیار فعالم. به هیچ وجه صحبت های روزنامه ای را دوست ندارم. بعضی وقت ها مثل دهه شست بعضی از اخبار را به روزنامه لبنانی «الصیاد» از طریق جان عبید که روزنامه نگار بود، می رساندم. انتشار بعضی از این خبرها متاسفانه مشکلاتی را برای صالح مهدی عماش به وجود آورد.

چرا سکوتت را شکستی؟

در سال های اخیر فشارها به ویژه از دوستانم به من زیاد شد. و شاید سنم بود که سبب شد دائما به من هشدار دهد و مرا با اتفاقات ناگهانی رو به رو کند، مساله ای که سبب شد به فکر چاپ کتاب بیفتم، اما به مرحله اجرا نرسیدم. و به صراحت به تو بگویم که به ذهنم نمی رسید که این خاطرات را منتشر کنم. می توانم بگویم و تاکید کنم که آن چه گفتم عین حقیقت بود به استثنای جاهایی که ذهنم یاری ام نکرد. می دانم که خسته ات کردم (با خنده) اما یادت نرود که تو هم مرا خسته کردی.

پایان گفت وگوی اول#

ادامه دارد...

کلید واژه ها: صدام از این جا عبور کرد


( ۵ )

نظر شما :