انگيزه هاى سياسى از قتل بى نظير بوتو چه بود؟

۲۳ خرداد ۱۳۸۷ | ۰۲:۱۱ کد : ۲۰۵۷ اخبار اصلی
چه کسی از مرگ بی نظیر بوتوی تحت حمایت امریکا منفعت می برد؛ بنیادگرایانی که هراس داشتند او به نیروهای ویژه امریکا اجازه دخالت مستقیم نظامی در سرزمین های قبیله نشین هم مرز با افغانستان را بدهد؟
انگيزه هاى سياسى از قتل بى نظير بوتو چه بود؟
قتل بی نظیر بوتو در 27 دسامبر در پاکستان برخی اختلالات و آشفتگی ها در سیاست خارجی امریکا را برجسته ساخت. تعهد لجوجانه رئیس جمهور امریکا، جرج بوش، به سیاست پیشین رونالد ریگان در حمایت از افراد و در عین حال فشار آوردن به آنها برای جنگیدن با دشمنان امریکا، نقص ها و اشکالات خود را بار دیگر آشکار ساخت.
 
در مورد پاکستان، این سیاست اکنون دیگر کارایی ندارد، و رئیس جمهور امریکا را به جستجوی سیاست های جایگزین واداشته است. مایک هاکبی از اوکلاهاما، فرماندار جمهوری خواه و از رقبای ریاست جمهوری، اخیرا سیاست خارجه امریکا را بر اساس نخوت و تکبر معرفی کرده است.
 
این موجب خشم مشاور مطبوعاتی کاخ سفید، دانا پرینو شد، و اعلام کرد:" سیاست خارجی پرزیدنت بوش بر اساس نخوت و تکبر نیست، بلکه بر اساس منافع حیاتی امریکا است."
 
و از گفت و گو و بحث بیشتر در این مورد سر باز زد. این جدال لفظی تنها سبب شد که به گفته هاکبی توجه بیشتری شود، زیرا در میان عموم مردم امریکا روابط دولت امریکا با جهان در مجموع انتقادبرانگیز بوده است.
 
در دو سال گذشته امریکا میلیاردها دلار برای کمک به پاکستان در جنگ با تروریسم گسیل داشته است. اما گزارش های اخیر در مطبوعات امریکا حاکی از آن است که این پول های هنگفت کمتر به این منظور به کار گرفته شده است. در واقع، نیروی نظامی پاکستان از این کمک ها بیشتر برای تهیه سلاح های استراتژیک برای تغذیه جنگی سنتی با هند استفاده کرده است و نه جنگ با طالبان در کوه های وزیرستان شرقی.
 
بنابراین، باید پرسید که چه کسی از مرگ بی نظیر بوتوی تحت حمایت امریکا منفعت می برد؛ بنیادگرایانی که هراس داشتند او به نیروهای ویژه امریکا اجازه دخالت مستقیم نظامی در سرزمین های قبیله نشین هم مرز با افغانستان را بدهد؟
 
برای پاسخ به این سؤال، باید به پشت صحنه نظری بیفکنیم و کانون توجه خود را به ده ها حزب موجود و رقیب در پاکستان بگردانیم. اولین گروهی که بیشتر از بقیه در مظان اتهام قرار می گیرد اسلام گرایان بنیادگرا، هم طالبان پاکستان و هم گروه های افراطی مذهبی هستند.
 
با از میان رفتن بی نظیر، این دشمنان قسم خورده امریکا آسان تر می توانند به کارهای خود ادامه بدهند. از دنیا رفتن این متحد امریکا، و قتل خشونت بار او به ناآرامی ها و درگیری های بیشتر در صحنه سیاسی پاکستان انجامیده است.
 
این بدون شک برای پرزیدنت بوش که کاسه صبرش از پرویز مشرف لبریز شده بود، ضربه بزرگی به حساب می آمد. اسلام گرایان هنوز طغیان " مسجد سرخ " را به یاد دارند. این، چنان جنایت بزرگی برای آنها به حساب می آید که ممکن است قتل بی نظیر بوتو به خاطر آن، و با هدف مانع تراشی برای مشرف، و تحریک پیروان خود ایشان صورت گرفته باشد.
 
به علاوه، حمایت آشکار دولت امریکا از بوتو، تردیدی باقی نگذاشته بود که بوتو در اندک مدتی بعد، در صورت برنده شدن در انتخابات، دست به کار سرکوب آنها می شد. او هدف مناسب تری برای از میان رفتن بود، و رادیکال ها احتمالا پیش بینی کرده بودند که ناآرامی ها و اغتشاشات پس از مرگ او فرصت بهتری برای رها شدن از مشرف را نیز برای آنها فراهم می کند.
 
گروه دیگری که ظن قتل بی نظیر بوتو به ایشان می رود - به همان اندازه بنیادگرایان مسلمان- نظامیون پاکستان هستند. با مرگ بی نظیر، سلطه آنها بر اهرم های اقتصادی صنایع پیچیده پاکستان باقی می ماند. اگر دولت بوتو سر کار می آمد تهدیدی جدی بر عملیات سودجویانه آنها به شمار می رفت، در حالی که کنار آمدن با مشرف برای آنها آسان بود. پرویز مشرف نشان داده بود که نه تنها حاضر است، بلکه قصد دارد از نیروی سرکوبگر دولت برای حفظ قدرت خویش استفاده کند.
 
سیستم اطلاعاتی پاکستان نیز یک مورد مظنون دیگر است. سال ها است که برخی از سران دستگاه اطلاعاتی پاکستان مظنون به پناه دادن نیروهای حامی القاعده و طالبان هستند. این دستگاه تقریبا به مثابه دولتی در درون دولت عمل می کند، و سازمان یافته ترین گروه پاکستانی است که عاملینش در تمام حوزه های سیاسی، مذهبی و نظامی رخنه دارند.
 
با انتخاب بوتو به عنوان رئیس دولت، این گروه به طور قطع جایگزین می یافت و بوتو نیروهای وفادار به خود را در این سازمان قدرتمند می گمارد. این می توانست دلیلی قانع کننده برای از میان بردن بوتو باشد. این سازمان از میزان بالای پنهان کاری برخوردار بوده و اعضای آن تحت هیچ نظارتی برای این که نشان دهند از پول هنگفت اعطایی امریکا چگونه استفاده کرده اند، قرار نداشته اند. ترکیب قدرت، مذهب و پول خود ترکیبی است که می توان به آسانی حدس زد که بازگشت احتمالی بی نظیر بوتو به قدرت را تحمل نمی کرد.
 
غرب القاعده را مسئول قتل بی نظیر بوتو فرض می کند. به دلایل واضح و آشکار، سلسله مراتب القاعده از آشوب و هرج و مرج در جامعه سود برده، انتخابات آزاد و عادلانه را تهدیدی بر خود شمرده، و به خصوص با زنی بر مسند قدرت در یک نظام دموکراتیک ضدیتی آشکار داشته است. پروسه دموکراسی سازی در پاکستان با مرگ بی نظیر ضربه سختی خورد، و بدون شک برای پشت سر گذاشتن آن زمانی طولانی لازم است. در واقع، در همان روز حادثه و حتی پیش از دفن جسد بوتو، ادعایی از القاعده مبنی بر به عهده گرفتن مسئولیت قتل بر سر زبان ها بود؛ و جناح مشرف از هر فرصتی برای منحرف کردن توجهات از نقص های امنیتی خود استفاده می کرد.
 
در آن روزها، این ادعا که بوتو در فهرست اهداف ترور القاعده بوده، درست با همان شک و تردیدی مواجه شد که ادعای دولت به این که منابع اطلاعاتی نیز به همین نتیجه رسیده اند.
 
امریکا برای مجهز ساختن پاکستان به سلاح هسته ای سرمایه گذاری فراوانی کرده است. تصور این که این سلاح ها به دست یک دولت بنیادگرای دشمن با امریکا بیفتد مقامات امریکایی را به جنون می کشاند.
 
جرج بوش در تلاش برای به چنگ انداختن یا کشتن اسامه بن لادن از مشرف حمایت کرد صرفاً با این فکر که او " مردی است که من می توانم به او اعتماد و با او معامله کنم ".
 
اما مشرف خود را مردی مستقل با برنامه هایی که انتخاباتی آزاد و عادلانه را شامل نمی شد، نشان داد. مردی که حاضر به تفویض قدرت به طرزی صلح آمیز نبود. بنابراین، امریکا فشار آورد تا زن و مردی را که با هر دوی ایشان " قادر به معامله " بود وادار به اشتراک قدرت نماید. اما، با از دست رفتن بوتو، و غیر قابل کنترل شدن مشرف، سیاست خارجه امریکا در منطقه رهبری نداشت و ناامید از یافتن جایگزین بود. گمان می رفت با مرگ بوتو، آخرین و بهترین فرصت برای حرکت پاکستان به سمت دموکراسی، از میان رفته است.
 
پس چه می شد کرد؟ کاخ سفید چه می توانست بکند تا از پیش بردن منافع استراتژیک خود مطمئن شده، نگرانی خود را از گسترش قدرت خزنده طالبان در پاکستان کاهش داده و از افتادن سلاح ها به دست رادیکال ها جلوگیری کند؟ جمهوری خواهان امریکا در انتخابات آینده چه می بایست بکنند، در حالی که فریادهای " شرم بر مشرف، شرم بر امریکا " مراسم بوتو را فرا گرفته بود، و هم زمان در امریکا زمزمه های میل بازگشت به دوران ِ دست کم پیش از جرج بوش، به گوش می رسید؟
 
جرج بوش بعد از امید بستن بیش از حد به مشرف، و سپس مشرف/ بوتو، دیگر گزینه ای در اختیار نداشت. گزارش های اولیه نشان می داد که وزارت خارجه به نواز شریف رو آورده، هر چند جانب احتیاط را با او به خاطر نزدیکی اش به نیروهای بنیادگرای اسلامی، نگاه می دارد.
 
در همان روز واقعه قتل بوتو، مقامات دولت امریکا اظهار می کردند:" علی رغم دشمنی عمیق میان مشرف و نواز شریف، هر چیز در دنیای سیاست امکان پذیر است."
 
و با این فکر بود که کارشناسان امریکایی برای مدیریت عقد معاملاتی میان نواز شریف و مشرف، به پاکستان می رفتند و این خود، نشانه ناکامی سیاست های بوش در پاکستان، و نیز افغانستان و هند بود.
 
برای استقرار صلح و ثبات، تنها می شد امید داشت که امریکا به مثابه فیلی خشمگین و دیوانه در وضعیت ناپایدار پاکستان دخالت نکند. بلکه، سیاست عدم دخالت را در پیش گیرد تا شعله و دود ناشی از مرگ بی نظیر بوتو فروکش کند.
 
در شرایطی این چنین, دست سنگین امریکا تنها می توانست علیه پتانسیل های نجات بخش پاکستان عمل کند. باید اندیشه تقویت دموکراسی برخاسته از خود مردم پاکستان تقویت می شد. امریکا نمی بایست برای سرکوب اسامه بن لادن وارد عمل شود، بلکه باید می گذاشت نیروهای القاعده وارد جامعه بشوند، و با نظامیونی که اهداف مشابه داشتند در فضایی آرام تر گفت و گو کنند. سرکوب بیش از این، استقلال پاکستان را از میان برده و حتی نیروهای معتدل و میانه روی پاکستانی را نیز به نیروهای مخالف امریکا تبدیل می کرد.
 
با قتل بی نظیر بوتو، اوضاع داخلی پاکستان کاملا به نفع اسلام گرایان افراطی گرایید و سیاست جرج بوش هر چه بیشتر بی حاصلی خود را علی رغم همه دلارهایی که در این راه صرف کرده بود نشان داد. اما مثل همیشه، در اوضاعی این چنین, تنها کسی که اجازه می داد عقل و خرد به جای احساسات حکم براند برنده بود. 
 
تردید و تزلزل در کار او نبود
بی نظیر بوتو اشتباهات بسیار کرد اما او جسور و به تغییر اوضاع پاکستان متعهد بود. چه او را دوست می داشتی و چه از او متنفر بودی، نمی توانستی نادیده اش بگیری.
 
بوتو در سال 1953 در کراچی در یک خانواده حاکم سیاسی به دنیا امد. پدرش ذوالفقار علی بوتو، نخست وزیر پاکستان بود، و تا پیش از یک کودتای نظامی که به خلع وی از قدرت و به دار آویخته شدن اش انجامید، دولتی غیرنظامی را رهبری می کرد.
 
مرگ پدر، بی نظیر را برانگیخت تا پا به سیاست گذاشته و نخبگان نظامی را به چالش بکشد. او در دانشگاه های معتبر هاروارد در امریکا و آکسفورد در انگلیس تحصیل کرده بود. هنگامی که به پاکستان برگشت، پدرش هنوز نخست وزیر بود.
 
او بعد از خلع پدرش از قدرت، توسط حکومت نظامی دیکتاتوری که روی کار آمده بود به زندان افتاد. بعد از خروج از زندان به انگلستان تبعید شد و در آنجا به سازماندهی نیروی مقاومتی علیه رژیم پاکستان دست زد, و هنگامی که به خاطر مرگ یکی از اعضای خانواده خود به کشورش بازگشت دوباره دستگیر شد.
 
او چند سال دیگر را نیز در تبعید گذرانید، و دوباره پس از مرگ ژنرال ضیا، مردی که دولتش پدر بی نظیر را برکنار و سپس اعدام کرده بود، به پاکستان بازگشت. بی نظیر بوتو توانست در مقام رهبر حزب مردم در انتخاباتی آزاد و عادلانه به مقام نخست وزیری انتخاب شود. او نخستین زنی بود که در کشوری مسلمان به چنین مقامی دست می یافت در حالی که 35 سال بیشتر نداشت و یکی از جوان ترین رهبران سراسر جهان به شمار می رفت.
 
او در جامعه ای سنتی و مردسالار و از لحاظ سیاسی محافظه کار به قدرت رسیده بود، و همین عوامل کافی بود که او را به زودی ناامید و سرخورده سازد، اما او زیبا و جذاب نیز بود و در انتخاب و عمل بر اساس شیوه های سیاسی مستقل جسور و بی پروا. این ها همه سبب شد که او از همان آغاز همواره خار چشم قدرت حاکمه کشورش محسوب شود.
 
تنها دو سال بعد از اولین دور نخست وزیری، رئیس جمهور پاکستان بی نظیر را به بهانه فساد مالی که او انکار کرد و هرگز ثابت نشد، از این مقام برکنار کرد. هر چند این اتهام به حیثیت خانوادگی او لطمه وارد کرد، و هنوز تا امروز نیز مدارک کافی برای آن وجود ندارد، خانم بوتو تسلیم نشد و مجدداً برای انتخابات نخست وزیری سال 1993 کاندید و سپس برنده شد و برای بار دوم به این مقام رسید.
 
اما دوباره نهادهای محافظه کار با سیاست های اجتماعی مدرن او مخالفت کرده و او را برکنار کردند. او در تلاشی دوباره برای انتخاب شدن شکست خورد و هنگامی که رژیم پاکستان با یک کودتای نظامی عوض شد، او همانند دهه 1980 به تبعیدی خودخواسته رفت و به مخالفت با دیکتاتوری در ده سال بعد ادامه داد.
 
بر خلاف نواز شریف، نخست وزیر قبلی، که بعد از بازگشت از تبعید دوباره کشور را ترک کرد، بی نظیر بوتو باز هم برای برنده شدن در انتخابات نخست وزیری تلاش کرد و به فشارهای خود بر رئیس جمهور، ژنرال مشرف، ادامه داد. بازگشت او با استقبال هزاران نفر از مردم پاکستان روبه رو شد، اما در همان مراسم استقبال، یک بمب گذار انتحاری خود را منفجر کرد که منجر به قتل 130 نفر از جمعیت شد.
 
بوتو همواره می دانست که زندگی اش دائما در خطر است. اما نمی گذاشت که این خطرات او را ناامید ساخته یا از نیت استقرار دموکراسی در کشورش باز دارند. در واقع، حوادث زندگی او و مرگش، همگی تقویت کننده این فکر هستند که کار او بزرگ و مهم بود.
 
مثل هر حادثه دیگری, این حادثه نیز با احساسات زیادی گره خورد و حامیان خشمگین بوتو منتظر یافتن کس یا گروهی برای انداختن بار تقصیر به دوش او بودند. ثبات در پاکستان بر روی لبه تیغ قرار داشت و خطر وضعیت فوق العاده دیگری برای دومین بار وجود داشت. امریکا و انگلیس بوتو و به ویژه انتخابات آزاد و عادلانه را راهی برای حکومت مشروع مشرف می دیدند، مردی که آنها گمان می کردند برای پیشبرد اهدافشان در منطقه به او نیاز دارند و او کسی بود که اقتدار و توانایی اش برای برقراری نظم با قتل بی نظیر بوتو خدشه دار شد. انگلیس تحقیق در مورد قتل بوتو را با فرستادن نیروهایی از اسکاتلندیارد آغاز کرد، و این اقدام مورد استقبال مشرف قرار گرفت، زیرا او خود از عملکرد نیروهای داخلی پاکستان در این زمینه رضایت نداشت و پذیرفت که گروه جستجوگر انگلیسی تجربه و مهارت بیشتری دارد.
 
حزب مردم نیز نسبت به تحقیقات داخلی انتقاد داشت و دولت را به پوشانیدن آثار دخالت خود در قتل متهم می کرد. می دانیم که صحنه جنایت با آب شستشو داده شد و احتمالا سرنخ های مهمی با این اقدام از بین رفت. اما مشرف آن را ناشی از " ناکارآمدی " دانست و نه " پوشانیدن " سرنخ ها. حزب مردم خواستار تحقیقات مستقل و بی طرفانه سازمان ملل شد و ادعا کرد که بوتو با یک توطئه سیاسی به قتل رسیده است. 

( ۲ )

نظر شما :