پاسخی به چالش روسی

۲۲ دی ۱۳۸۷ | ۰۰:۰۱ کد : ۳۶۴۷ اخبار اصلی
19 سال این سوال در برابر غرب (امریکا و اروپا) قرار داشت که نقش روسیه پس از فروپاشی شوروی در عرصه بین المللی چه خواهد بود؟ آیا باید به عنوان یک هم پیمان و شریک سخت با این کشور برخورد کرد یا به عنوان یک رقیب و دشمن؟ مقاله‌ای از یوشکا فیشر
پاسخی به چالش روسی
  19 سال این سوال در برابر غرب (امریکا و اروپا) قرار داشت که نقش روسیه پس از فروپاشی شوروی در عرصه بین المللی چه خواهد بود؟ آیا باید به عنوان یک هم پیمان و شریک سخت با این کشور برخورد کرد یا به عنوان یک رقیب و دشمن؟ حتی زمانی که این سوال به سوالی حساس طی بحران جنگ موتاه مدت روسیه با گرجستان در تابستان گذشته تبدیل شد، غرب نتوانست پاسخی قاطع برای این سوالات پیدا کند. اگر شما به سخنان رهبران کشورهای اروپای غربی، بریتانیا و دولت بوش گوش کنید، پاسخ این سوال این است که روسیه حریف و دشمنی استراتژیک است. اما کشورهای اروپای شرقی ترجیح می دهند از روسیه به عنوان یک شریک سخت نام ببرند.

 این دو پاسخ یک وجه مشترک دارند: هیچ کدام از این دو پاسخ به پایان فکر نمی کنند. اگر شما روسیه را به عنوان یک دشمن استراتژیک قلمداد کنید و قدرت سیاسی روسیه کبیر را زیر حکومت ولادیمیر پوتین بازسازی کنید و نقش قانون را در سیاست های داخلی و خارجی روسیه در نظر بگیرید، به این نتیجه می رسید که غرب باید به طور بنیادین برنامه کاری خود را تغییر دهد.  درحالی که دیگر روسیه آن ابرقدرتی نیست که در دوران اتحادیه جماهیر شوروی بود، ارتش این کشور همچنان از قدرت بالایی برخوردار است. (حداقل در اروپا و آسیا). با اشاره به درگیری های منطقه ای بسیار ( ایران، خاورمیانه، افغانستان/پاکستان، آسیای مرکزی، کره شمالی) و چالش های بین المللی (تغییرات آب و هوا، کنترل نظامی، امنیت انرژی، برنامه های هسته ای، خلع سلاح) که از اولویت بالایی در برنامه کاری کشورهای غربی برخوردار است، همکاری با روسیه از ضروریات است. مقابله استراتژیک با مسکو، به عنوان مثال نوع جدیدی از یک جنگ سرد کوچک، به این برنامه کاری آسیب می زند.  

بنابراین سوالی که مطرح می شود این است که آیا تهدیدی که از سوی روسیه وجود دارد به قدری بزرگ است که نیازمند برنامه های استراتژیک از سوی غرب برای مقابله با آن است. من چنین باوری ندارم. ادعای پوتین برای قرار گرفتن در موقعیت یک قدرت بزرگ با سیاست های بزرگ به طور ساختاری بسیار آسیب پذیر است. آن هم در شرایطی که قیمت نفت به زیر 40 دلار در هر بشکه رسیده است و این واقعیتی است که خود پوتین نیز از آن با خبر است. از بعد جمعیت شناختی، روسیه در شرایط سقوط قرار دارد، هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ اجتماعی در شرایط عقب گرد است، زیرساخت های این کشور توسعه نیافته است.  این درحالی است که سرمایه گذاری های این کشور در آموزش و پرورش و آموزش حرفه ای نیز همچنان در مراحل اولیه خود قرار دارد. از بعد اقتصادی، باید گفت که این کشور به شدت وابسته به منابع انرژی و صادرات گاز و نفت است و تلاش های این کشور برای توسعه و مدرنیزه شدن به غرب و بخصوص اروپا وابسته است. با توجه به شرایط ژئوپلیتیکی و پتانسیل های روسیه، به این نتیجه می رسیم که روسیه به عنوان یک فاکتور استراتژیک دائمی برای اروپا و آسیا باقی خواهد ماند و نمی توان آن را نادیده گرفت.
 
تلفیق این کشور به یک شریک استراتژیک نیز جزو خواسته های غرب به شمار می رود. اما چنین شرایطی نیازمند سیاست های غربی است که بر روی تفکرات طولانی مدت و اعتماد به نفس و موقعیت قدرتمند استوار است، چرا که کرملین در انتظار است تا با هر نشانه ای از ضعف در غرب به سیاست های ابر قدرت روسیه کبیر بازگردد. چند ماه پیش، به دولت روسیه پیشنهاد شد تا با در چارچوب سازمان همکاری های امنیتی اروپا با اروپای جدید مذاکره کند.  روسیه قراردادهای سال 1990 را غیرعادلانه می داند چراکه معتقد است که در آن زمان با توجه به ضعف های این کشور منعقد شده است و اکنون می خواهد که قراردادها مورد تجدید نظر قرار بگیرند. استراتژی اصلی روسیه ضعیف کردن  ناتو به عنوان یک پیمان نظامی ضد روسی است تا بتواند دوباره منطقه نفوذ خود در اروپای شرقی و آسیای مرکزی را به دست آورد. اما در این میان پوتین اشتباه بزرگی را مرتکب می شود، چرا که تمام این اهداف برای غرب غیر قابل دسترسی است، و به نظر نمی رسد که کرملین متوجه این مسئله شده باشد که مهم ترین دلیل وجود ناتو ادامه سیاست خارجی خصمانه روسیه است.  در سرزمین مادری لنین و مارکس، رهبران این کشور هنوز بحث منطقی را فرانگرفته اند.

از اینها گذشته، اگر دولت روسیه خواهان ایجاد تغییرات در شرایط شوروی سابق است در اولین گام باید به جای ایجاد وحشت در میان همسایگان خود، این ترس را از بین ببرد. غرب نیز نباید خواسته روسیه، مبنی بر مذاکره در خصوص سیستم امنیتی اروپا را نادیده بگیرد. در عوض باید از آن به عنوان کلیدی برای پاسخ به این سوال باشد که جایگاه روسیه در اروپا کجاست. در این میان ناتو باید نقشی هسته ای داشته باشد، چراکه این پیمان برای کشورهای زیادی در اروپا و امریکا کنار گذاشتنی نیست. این در حالی است که شورای همکاری های روسیه و ناتو، به تنهایی کافی نیست و شاهد آن بودیم که عملکرد خوبی نداشت. اما چرا به این موضوع فکر نمی کنیم که ناتو را به سیستم امنیتی اروپا هدایت کنیم و روسیه را نیز بخشی از آن بدانیم؟ قوانین بازی تغییر پذیرند و باید تغییر کنند تا بتوانند تمامی اهداف استراتژیک را پوشش دهند. (امنیت اروپا، درگیریهای همسایه ها، امنیت انرژی، کاهش سلاح و غیره. بله، چنین تغییری سبب دگردیسی ناتو خواهد شد اما این نکته را نباید فراموش کرد که روسیه را بیش از ناتو تغییر خواهد داد. اگر غرب بنواند با روسیه بر سر این موضوع به توافق برسد، با درکی روشن از خواسته های استراتژیک و ایده های جدید در خصوص همکاری، بدترین اتفاقی که ممکن است بیافتد این است که با شکست رو به رو شود. البته که رسیدن به این هدف نیازمند دو مسئله است که در حال حاضر وجود ندارد: یک نزدیکی فرااطلس برای مذاکره روسیه با اتحادیه اروپا که بتواند اتحادیه قوی تری را رقم بزند. در غیر این صورت، چالشی که از طرف روسیه وجود دارد، اجازه تعلل را نمی دهد. به طور ساده خیلی چیزها در معرض خطر قرار دارد.

نظر شما :