چرا افغانستان مصر نمی‌شود؟

۲۶ بهمن ۱۳۸۹ | ۱۷:۰۵ کد : ۱۰۳۴۲ آسیا و آفریقا
در حالی که گروه‌های بنیادگرا و افراطیون در مصر و تونس در قبال حوادث این کشور‌ها سکوت در پیش گرفته اند، طالبان به حمایت از حرکت‌های مردمی ‌برخواسته اند. محمد ابراهیم طاهریان، سفیر سابق ایران در افغانستان معتقد است این حرکت با هدف کسب وجهه عمومی ‌در میان مردم افغانستان از سوی طالبان صورت گرفته است.
چرا افغانستان مصر نمی‌شود؟

دیپلماسی ایرانی: دیگر منطقه ای از دنیا باقی نمانده است که نسبت به حوادث تونس و مصر واکنش نشان نداده باشد. طالبان افغانستان هم برای این که از قافله واکنش دهندگان به اتفاقات اخیر کشورهای عربی عقب نمانده باشند، بیانیه‌ای صادر کردند و ابراز امیدواری کردند که افغانستان هم مانند مصر شاهد سقوط دولت باشد. نکته اینجاست که در حالی که گروه‌های بنیادگرا و افراطیون در مصر و تونس در قبال حوادث این کشور‌ها سکوت در پیش گرفته اند، طالبان به حمایت از حرکت‌های مردمی ‌برخواسته اند. محمد ابراهیم طاهریان، سفیر سابق ایران در افغانستان معتقد است این حرکت با هدف کسب وجهه عمومی ‌در میان مردم افغانستان از سوی طالبان صورت گرفته است.

اصولا دو نگاه به جريان افراط وجود دارد، يکى نگاه تفکيکى که القاعده، طالبان، عرب افغان‌ها و ديگر گروه‌هاى افراط گرا را از هم جدا مى‌کند و ديگرى نگاهى است که معتقد است جريان افراط جريانى است که به دليل آبشخور فکرى مشترک يک دست عمل مى‌کند ولى با توجه به ملاحظات جغرافيايى، عناصر بومى‌ و محلى بر اساس ضرورت‌ها يا اجبار بومى‌ عمل مى‌کنند.

لذا اگر کارکرد جريان افراط در افغانستان به يک نحو است و در کشور‌هاى عربى به صورت ديگرى است، از ديدگاه دوم، اين لزوما به معناى آن نيست که اين‌ها ارزيابى متفاوتى نسبت به تحولات دارند. شاخص گروه‌هاى افراط گرا که همان جريان تماميت خواه و باور به يک جامعه يک صدايى و تبعيت همه در هرم قدرت از آن‌ها است. لذا کارکرد اين گروه‌ها لزوما به معناى ارزيابى آن‌ها نسبت به تحولات نيست.

چرا جريان فراط در جريانات شاخ افريقا نمى‌تواند ابراز وجود کند، ولى در منطقه شرقى کشور ما چه افغانستان و چه پاکستان مى‌تواند عرض اندام بيشترى کند؟ به نظر مى‌رسد به ميزانى که آگاهى و وسايل ارتباط جمعى در اطلاع رسانى در کشورى بالاتر باشد، ميزان اثرگذارى جريانات افراطى پايين مى‌آيد. در کشورى مانند تونس يا مصر که در آن‌ها شاهد افول جريانات افراطى هستيم، ميزان باسوادى بالاست، رسانه‌هاى ارتباط جمعى چه به صورت خصوصى و چه به صورت دولتى با تعداد بسيار زياد فعاليت مى‌کنند، بنابراين جريان افراط قادر به سربازگيرى در افکار عمومى‌ نيست.

بر عکس اين قضيه هم صادق است. به ميزانى که سواد و باقى شاخص‌هايى که بيان‌گر آگاهى جامعه است، پايين باشد، مانند افغانستان که اين شاخص‌ها در جامعه ضعيف است، جريان افراط قادر به سربازگيرى است.

علاوه بر این در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، شرایط به گونه‌ای بود که باعث شد که قرائت افراطی از اسلام بتواند در این منطقه جا باز کند و این قرائت افراطی از اسلام، مشخصا در تونس و مصر به دلیل آگاهی‌های بالای مردم این کشورها، به شدتی که در افغانستان بود، اتفاق نیفتاد. شرایط افغانستان بستری را فراهم کرد که آن قرائت افراطی از اسلام در این منطقه رشد و نمو پیدا کند در شرایطی که به دلیل شرایط متفاوت در کشورهای مصر و تونس، این قرائت افراطی قادر به سربازگیری و رشد و نمو نبود.

به نظر مى‌رسد دليل اصلى اين که جريان افراط در قبال حوادث کشورهاى عربى در اين کشور‌ها توان عرض اندام نداشته است، عامل آگاهى مردم است اما در منطقه افغانستان و پاکستان جريان متفاوت است.

بيانيه اى که بعد از حوادث کشورهاى شاخ افريقا منتشر شده و منسوب به جريان افراط است و ابراز اميدوارى کرده که تحولاتى در افغانستان نيز رخ دهد، بيانيه جالبى است. چرا که به نظر من افغانستان پيشاپيش در اين ورطه قرار دارد. در افغانستان بعد از گذشت ده سال از حضور کشورهاى فرامنطقه اى هنوز داراى حاکميت با قوام نيست، انتخابات رياست جمهورى يک فرآيند غيرشفاف و ناقص بود و برگزارى دور دوم انتخابات نتوانست به تخفيف آلام مردم افغانستان کمک کند. همين روند در برگزارى انتخابات پارلمان هم اتفاق افتاد، پارلمان با تاخيرى فراوان در اعلام نتيجه و کشمکش ميان قوه قضاييه و قوه مقننه هنوز هم نتوانسته است بعد از گذشت بيش از سه هفته رئيس خود را تعيين کند.

از اين تفاسير مى‌توان اين نتيجه را گرفت که در حوزه اى که بخشى از افکار عمومى‌يا بخشى از کشور که باور به قانون اساسى دارد و در چارچوب قانون اساسى عمل مى‌کند، بخشى از کشور و افراد در اين چارچوب با يکديگر معضل فراوان دارند. جريان افراط هم که اساسا باور به قانون اساسى ندارد و دکترين خود را دارد، در طرف ديگر قرار دارد. لذا به نظر مى‌رسد اين اتفاق و اين شرايط پيشاپيش در افغانستان وجود دارد و در چنين شرايطى، خيلى بعيد است که تحولى از آن نوع که در شاخ افريقا شاهد آن بوديم، در افغانستان رخ دهد.

ضمن اين که يک تفاوت ديگر هم وجود دارد. در افغانستان عامل بعدى حضور فراوان کشورهاى فرامنطقه اى است. همان طور که مستحضريد حدود 37 تا 44 کشور به تناوب در افغانستان بالغ بر 150 هزار نيرو دارند. بدون اين که به منشا مشروعيت ورود اين کشورها به افغانستان چيست توجه کنيم، در چنین شرایطی، به نظر می‌رسد ارزیابی ای که جریان افراط در بیانیه منتسب به آن‌ها نسبت به اوضاع اغانستان دارند، با شرایط افغانستان تطابق ندارد. چون به لحاظ شکل و محتوا، آن چه در افغانستان در حال وقوع است، با چیزی که در مصر و تونس اتفاق افتاده بود متفاوت است و الان شاهد تاثیرات آن هستیم. به نظر من این اقدام تا حدی فرافکنی یا تلاشی برای باز کردن جایگاهی در افکار عمومی‌ازسوی جریان افراط است.

البته بخش عمده مردم افغانستان مردم فهیمی‌هستند ولی مشکلی که الان در افغانستان وجود دارد، فقر اقتصادی است. افغانستان به لحاظ اقتصادی یکی از فقیرترین کشورهای آسیا است و بلیه دیگری که افغانستان با آن روبه رو است، نزدیک به سه دهه است که این کشور به ترتیبی و به نحوی از انحا، درگیر اشغال، جنگ داخلی و برخورد قومیت‌ها بوده است. چنین چیزی را در مصر و تونس شاهد نبودیم. یعنی می‌توان گفت که فقر اقتصادی و وضع نا به سامان سه دهه گذشته در افغانستان شرایطی را به وجود آورده است که در آن در بعضی از بخش‌ها به لحاظ جغرافیایی، آن آگاهی‌های لازم حاصل نشده باشد.

وقتی این سه عامل را کنار هم بگذاریم و در کنار آن ناکارآمدی دولت و فسادی که دولت در کنار ناکارآمدی دچار آن شده است و هم چنین عدم انجام تعهدات جامعه بین الملل و کشورهای فرامنطقه ای که یک عامل دیگر است، شرایطی را به وجود آورده که وضع به آن ترتیبی که باید نتواند شکل بگیرد و از این جهت به نظر من با کشورهای عربی تفاوت دارد. خصوصا این که بخشی از ناآرامی‌هایی که ما در حال حاضر در افغانستان شاهد آن هستیم، وارداتی است و از همسایگی افغانستان به این کشور وارد می‌شود. در صورتی که هیچ یک از این کشورها چنین مشکلاتی را نداشته اند.


نظر شما :